خاطرات تبلیغی

مقاله نشریه: مجله ره توشه » سال 1394 شماره 135 محرم
چکیده:
«مرحوم حاج شیخ عباسعلی اسلامی» می‌گوید: یکی از اطبای متدین که به ایمان مذهبی او باور داشتم و سال‌ها با هم دوست بودیم، روزی به منزل ما آمد، با چهره‌ای خشمگین با من روبه‌رو شد و پس از سلام مختصری، گفت: «آقا! من گِلۀ بزرگی از شما و نوع شما آقایان دارم.» گفتم: «بفرمایید! چه شده؟» گفت: «درست است که من تحصیلات عالیه دارم و در کارم که طبابت است واردم؛ ولی از تحصیلات دینی بی‌بهره‌ام و چون پدر و مادرم متدین و اهل نماز، عبادت و زیارت بودند، من هم تحت تعالیم آنها وظایف دینی خود را به همان صورت و عادت کودکی تاکنون که سنی از من گذشته است، ادامه داده­ام. دیروز از حرم حضرت عبدالعظیم س بیرون می‌آمدم، جوانی که ته‌ریشی داشت نزد من آمد، سلام کرد و مؤدبانه گفت: «خیلی معذرت می‌خواهم! چون دیدم از حرم بیرون آمدید، معلوم می­شود مرد معتقد و متدینی هستید و حتی مستحبات را هم که یکی از آنها زیارت است رعایت می‌کنید. خواستم تذکری دهم! انگشتر شما ظاهراً طلاست! اگر چنین است، برای مرد حرام است و تمام مدت شب و روز تا وقتی انگشتر دست اوست، موجب گناه است؛ نماز را هم باطل می‌ کند.»

خاطرات تبلیغی

مقاله نشریه: مجله ره توشه » سال 1394 شماره 135 محرم

خاطرات و تجربیات تبلیغی

مقاله نشریه: مجله ره توشه » سال 1396 شماره 151 رمضان

خاطرات تبلیغی در مناطق مشترک

مقاله نشریه: مجله ره توشه » سال 1398 شماره 169 رمضان ویژه‌نامه مناطق مشترک

نگاهی گذرا به برخی از خاطرات تبلیغی در مناطق مشترک

مقاله نشریه: مجله ره توشه » سال 1401 شماره دهم ویژه مناطق مشترک

خاطرات

مقاله نشریه: پاسدار اسلام » سال 1389 شماره 189

خاطرات

مقاله نشریه: پاسدار اسلام » سال 1389 شماره 195

خاطرات

مقاله نشریه: پاسدار اسلام » سال 1389 شماره 194
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم - 1397