بى دلیلى باور
نویسنده:
نوومن مالکون ترجمه احمدرضا جلیلی
،
مقاله نشریه: نقد و نظر » سال 1379 شماره 26-25
چکیده:
ویتگنشتاین در آخرین دفتر یادداشتهاى خود نوشت که (درک بى دلیلى باورهاى ما) دشوار است.1 او به این مى اندیشید که پذیرش صرف براساس هیچ شاهدى, چقدر از زندگى ما را تشکیل مى دهد. این قضیه در مورد کودکان کم سن و سال روشن است: بزرگ ترها اسامى اشیاء را به کودکان مى گویند و آنان گفته هاى بزرگ ترها را مى پذیرند. کودک مطالبه دلیل نمى کند که چرا آن شخصى که به او غذا مى دهد (مامان) نام دارد. یا باید تصور کنیم که کودک به نحو زیر براى خود دلیل مى آورد: (افراد دیگرى که در اینجا حاضرند, ظاهراً این شخص را که به من غذا مى دهد مى شناسند و چون که آنان او را (مامان) صدا مى زنند, احتمالاً اسم او مامان است. پس از اندکى تأمل روشن مى شود که کودک نمى تواند شاهدى در نظر بگیرد یا حتى در چیزى شک کند, مگر آن که قبلاً مطالب زیادى آموخته باشد. به تعبیر ویتگنشتاین, (کودک با باور داشتن به حرفهاى بزرگ ترها چیز یاد مى گیرد. شک پس از باور مى آید). (در باب یقین, 160)
آنچه درک آن دشوارتر است این است که زندگى بزرگسالان تحصیلکرده و با تجربه نیز براساس باورهاى بى دلیل شکل مى گیرد. منظور من باورهاى نامتعارفى که در حاشیه زندگى آنان است, نیست, بلکه باورهاى بنیادین است. مثلاً, این باور را در نظر بگیرید که اشیاء مادى آشنا (ساعت مچى, کفش, صندلى) بدون تبیین مادى نابود نمى شوند. اشیاء مادى (دود نمى شوند به هوا بروند). جالب است که ما به کرّات, همین تعبیر را به کار مى بریم: (من مى دانم که کلیدها را درست روى همین میز گذاشتم. لابد دود شده و به هوا رفته است!) اما این جمله تعجبى مبالغه آمیز است. ما چندان جدى گفتگو نمى کنیم. من هیچ فرد بزرگسالى را سراغ ندارم که با (جدیت تمام) تصور کند که آن کلیدها به نحوى بیان ناشدنى معدوم شده باشند.
ویتگنشتاین در آخرین دفتر یادداشتهاى خود نوشت که (درک بى دلیلى باورهاى ما) دشوار است.1 او به این مى اندیشید که پذیرش صرف براساس هیچ شاهدى, چقدر از زندگى ما را تشکیل مى دهد. این قضیه در مورد کودکان کم سن و سال روشن است: بزرگ ترها اسامى اشیاء را به کودکان مى گویند و آنان گفته هاى بزرگ ترها را مى پذیرند. کودک مطالبه دلیل نمى کند که چرا آن شخصى که به او غذا مى دهد (مامان) نام دارد. یا باید تصور کنیم که کودک به نحو زیر براى خود دلیل مى آورد: (افراد دیگرى که در اینجا حاضرند, ظاهراً این شخص را که به من غذا مى دهد مى شناسند و چون که آنان او را (مامان) صدا مى زنند, احتمالاً اسم او مامان است. پس از اندکى تأمل روشن مى شود که کودک نمى تواند شاهدى در نظر بگیرد یا حتى در چیزى شک کند, مگر آن که قبلاً مطالب زیادى آموخته باشد. به تعبیر ویتگنشتاین, (کودک با باور داشتن به حرفهاى بزرگ ترها چیز یاد مى گیرد. شک پس از باور مى آید). (در باب یقین, 160)
آنچه درک آن دشوارتر است این است که زندگى بزرگسالان تحصیلکرده و با تجربه نیز براساس باورهاى بى دلیل شکل مى گیرد. منظور من باورهاى نامتعارفى که در حاشیه زندگى آنان است, نیست, بلکه باورهاى بنیادین است. مثلاً, این باور را در نظر بگیرید که اشیاء مادى آشنا (ساعت مچى, کفش, صندلى) بدون تبیین مادى نابود نمى شوند. اشیاء مادى (دود نمى شوند به هوا بروند). جالب است که ما به کرّات, همین تعبیر را به کار مى بریم: (من مى دانم که کلیدها را درست روى همین میز گذاشتم. لابد دود شده و به هوا رفته است!) اما این جمله تعجبى مبالغه آمیز است. ما چندان جدى گفتگو نمى کنیم. من هیچ فرد بزرگسالى را سراغ ندارم که با (جدیت تمام) تصور کند که آن کلیدها به نحوى بیان ناشدنى معدوم شده باشند.
بى دلیلى باور
3/20/2000 12:00:00 AM
باور امن؛ بررسی روایت سوسا از شرط امنیت باور
نویسنده:
پیمان جباری
،
مقاله نشریه: نقد و نظر » سال 1393 شماره 73