چارچوب نظرى جامعهشناسى سیاسى
نویسنده:
حسین بشیریه
،
مقاله نشریه: نقد و نظر » سال 1378 شماره 20-19
چکیده:
«انسان اول وجود دارد و در صحنه ظاهر مىشود و تنها پس از آن خود را تعریف مىکند. اگر آدمى بنا به تصور اصالت وجودیان غیر قابل تعریف استبه این دلیل است که خود در آغاز هیچ نیست. تنها پس از آن چیزى خواهد بود و خودش آنچه را که خواهد بود خواهد ساخت. پس چیزى به نام طبع بشر در کار نیست.»
ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم
به طور بسیار کلى، دیدگاه ما در این کتاب این است که جهان اجتماع و انسان، جهانى ذاتا بىشکل و بىمعنى است و به وسیله گفتمانهاى مسلط در هر عصرى معنا و شکلى خاص مىگیرد و محدود و محصور مىشود. به سخن دیگر، اجتماع و انسان به طور بالقوه قابل ظهور در اشکال گوناگونى است و گفتمان مسلط در هر دوره، به تحقق و ظهور متعین یکى از آن اشکال مىانجامد. این دیدگاه در مقابل همه دیدگاههایى قرار دارد که براى جهان اجتماع و انسان خصلتى تغییرناپذیر، از پیش شکل گرفته و تحقق یافته و عینى تصور مىکنند و تحولات در آن را محصول کنشها و واکنشهاى عینى در همان حوزه مىدانند. تقابل میان این دو دیدگاه کلى در مقایسه میان دیدگاههاى اثباتگراى رایج در علوم اجتماعى مدرن و دیدگاههاى تاویلى، به شکلى خاص آشکار مىشود. در این مقدمه مواضع کلى هر یک از این دو دیدگاه و سپس تنوعات درونى دیدگاه تاویلى را بررسى مىکنیم.
دیدگاه اصالت اثبات به طور کلى، و علم سیاست اثباتگرا به طور خاص، با پذیرش اصول وحدت در روش و وحدت در موضوع میان همه علوم، به طور کلى میان روش مطالعه در علوم اجتماعى و علوم طبیعى تمایز چندانى قائل نیست. روش اثباتى در پى توضیح عینى حیات اجتماعى و انسانى از طریق گردآورى دادههاى عینى برمىآید و میان پدیدههاى عینى، روابطى على جستجو مىکند. مساله اساسى در اینجا عینى بودن و خارجى بودن حقایق و دادهها و استقلال آنها از روش مطالعه و ناظر بیرونى است. جهان بیرونى، جهان کم و بیش متصلب و شکلیافتهاى است که خود را بر آگاهى و اندیشه انسان تحمیل مىکند و در نتیجه، معرفت ما محصول بازتابهاى بیرونى است. در این دیدگاه، تاکید مىشود که واقعیات عینى و بیرونى به طور مستقل و بدون نیاز به رجوع به خودفهمىهاى انسانها قابل مطالعه هستند. به علاوه، خودفهمىها، زبان روزمره و آگاهیهاى بلاواسطه انسانها مبهم و ارزشگذارانهاند و نمىتوان واقعیات عینى را در آنها باز دید. پس باید به جاى زبان و خودفهمىها، زبانى علمى، دقیق و شفاف به کار برد که مفاهیم عام و مشترک میان علما را دربر داشته باشد و واقعیت عینى را بهروشنى منعکس سازد. بنابراین، فرض مهم و اساسى عینىگرایى و اثباتگرایى، جدایى میان زندگى اجتماعى و سیاسى و زبان آن زندگى است. زبان صرفا وسیله بازتاب واقعیات عینى بهشمار مىرود و از خود قدرتى ندارد.
«انسان اول وجود دارد و در صحنه ظاهر مىشود و تنها پس از آن خود را تعریف مىکند. اگر آدمى بنا به تصور اصالت وجودیان غیر قابل تعریف استبه این دلیل است که خود در آغاز هیچ نیست. تنها پس از آن چیزى خواهد بود و خودش آنچه را که خواهد بود خواهد ساخت. پس چیزى به نام طبع بشر در کار نیست.»
ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم
به طور بسیار کلى، دیدگاه ما در این کتاب این است که جهان اجتماع و انسان، جهانى ذاتا بىشکل و بىمعنى است و به وسیله گفتمانهاى مسلط در هر عصرى معنا و شکلى خاص مىگیرد و محدود و محصور مىشود. به سخن دیگر، اجتماع و انسان به طور بالقوه قابل ظهور در اشکال گوناگونى است و گفتمان مسلط در هر دوره، به تحقق و ظهور متعین یکى از آن اشکال مىانجامد. این دیدگاه در مقابل همه دیدگاههایى قرار دارد که براى جهان اجتماع و انسان خصلتى تغییرناپذیر، از پیش شکل گرفته و تحقق یافته و عینى تصور مىکنند و تحولات در آن را محصول کنشها و واکنشهاى عینى در همان حوزه مىدانند. تقابل میان این دو دیدگاه کلى در مقایسه میان دیدگاههاى اثباتگراى رایج در علوم اجتماعى مدرن و دیدگاههاى تاویلى، به شکلى خاص آشکار مىشود. در این مقدمه مواضع کلى هر یک از این دو دیدگاه و سپس تنوعات درونى دیدگاه تاویلى را بررسى مىکنیم.
دیدگاه اصالت اثبات به طور کلى، و علم سیاست اثباتگرا به طور خاص، با پذیرش اصول وحدت در روش و وحدت در موضوع میان همه علوم، به طور کلى میان روش مطالعه در علوم اجتماعى و علوم طبیعى تمایز چندانى قائل نیست. روش اثباتى در پى توضیح عینى حیات اجتماعى و انسانى از طریق گردآورى دادههاى عینى برمىآید و میان پدیدههاى عینى، روابطى على جستجو مىکند. مساله اساسى در اینجا عینى بودن و خارجى بودن حقایق و دادهها و استقلال آنها از روش مطالعه و ناظر بیرونى است. جهان بیرونى، جهان کم و بیش متصلب و شکلیافتهاى است که خود را بر آگاهى و اندیشه انسان تحمیل مىکند و در نتیجه، معرفت ما محصول بازتابهاى بیرونى است. در این دیدگاه، تاکید مىشود که واقعیات عینى و بیرونى به طور مستقل و بدون نیاز به رجوع به خودفهمىهاى انسانها قابل مطالعه هستند. به علاوه، خودفهمىها، زبان روزمره و آگاهیهاى بلاواسطه انسانها مبهم و ارزشگذارانهاند و نمىتوان واقعیات عینى را در آنها باز دید. پس باید به جاى زبان و خودفهمىها، زبانى علمى، دقیق و شفاف به کار برد که مفاهیم عام و مشترک میان علما را دربر داشته باشد و واقعیت عینى را بهروشنى منعکس سازد. بنابراین، فرض مهم و اساسى عینىگرایى و اثباتگرایى، جدایى میان زندگى اجتماعى و سیاسى و زبان آن زندگى است. زبان صرفا وسیله بازتاب واقعیات عینى بهشمار مىرود و از خود قدرتى ندارد.
چارچوب نظرى جامعهشناسى سیاسى
3/21/1999 12:00:00 AM
کتابشناسی جامعهشناسی سیاسی
نویسندگان:
ابوالفضل نجفی
،
غلامرضا بهروز لک
،
مقاله نشریه: نقد و نظر » سال 1375 (پياپي 8)، تابستان و پاييز 1375 شماره3-4
نقد و بررسی نظریه «ساخت اجتماعی واقعیت» با تأکید بر چارچوب نظری «جهانهای اجتماعی»
نویسندگان:
محمدرضا مالکی بروجنی
،
حمید پارسانیا
،
مقاله نشریه: اسلام و مطالعات اجتماعی » سال 1401 شماره3(پیاپی39)
مبانی نظری هستیشناسی حکمت سیاسی متعالیه
نویسندگان:
محمدقاسم الیاسی
،
محمدمهدی گرجیان
،
مقاله نشریه: آیین حکمت » سال 1391 پاییز 91 - مسلسل 13
مبادى نظرى اندیشه سیاسى ابوریحان بیرونى
نویسنده:
غلامحسن مقیمى
،
مقاله نشریه: علوم سیاسی » سال 1382 شماره بیست و چهارم - زمستان 82
آزادی در چارچوب عقلانیت اسلامی
نویسنده:
احمد واعظی
،
مقاله نشریه: پژوهش های اخلاقی » سال 1392 (پياپي 12)، تابستان 1392 شماره4
جامعهشناسی خشونت سیاسی در افغانستان (ازدولت جمهوری تا امارت طالبان)
نویسنده:
محمد عارف فصیحی دولتشاهی
،
کتاب: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی - 1395
مبانی نظری هستی شناسی حکمت سیاسی متعالیه
نویسندگان:
محمدمهدی گرجیان
،
محمدقاسم الیاسی
،
مقاله نشریه: آیین حکمت » سال 1391 پاييز 1391 شماره13
جامعهشناسی علم و تکنولوژی
نويسنده:
شمسالله مریجی
،
کتاب: دفتر نشر معارف (وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها) - 1398