اسلامگرایان و جهانى شدن؛ جهان در آینه هویت
نویسنده:
رضوان السید ترجمه محمدمهدی خلجی
،
مقاله نشریه: نقد و نظر » سال 1378 شماره 20-19
چکیده:
یکم ابوالاعلى مودودى (1979م) برداشتى از تمدنهاى جهان دارد که به انگاره اندامواره ابن خلدون درباره دولتها نزدیک است. او بر پایه این برداشت، در سال 1938 مقالهاى با عنوان «خودکشى تمدن غرب» نوشت (1) و سرنوشت امتها و سرگذشتسدههاى سپرى شده را به تمدنهاى نابود شده کهن پیوند داد. او هنگامى که در نقشه تراژیک خود از تاریخ بشرى به دوران مدرن مىرسد، مىگوید: «امروزه مىبینیم این سنتخداوند تکرار مىشود; وبال زشتکاریهایى که امم پیشینمرتکب شدهاند، اکنون به کام ملتهاى غربى ریخته مىشود... آفات جنگ جهانى و مشکلات اقتصادى و افزایش بیکارى و گسترش بیماریهاى مرگبار و از همگسیختگى نظام خانواده، همه نشانههاى روشنى بر این واقعیت هستند که سراسر این پدیدهها ثمره ستم و سرکشى و پیروى از شهوات و روىگردانى از حق است....» او با این که خود این ظواهر را عذابى الیم مىشمرد، باور دارد که حتى اگر این هشدارها و آزمونهایى که بر سروروى آنها فرود مىآید، آنها را از خوابغفلتبرانگیزد، [دیگر هیچ سودى ندارد.چون] سرنوشت تمدن هیولاوش آنها همانا مرگ است; زیرا به راى او دو اهریمن نیرومند بر این تمدن پنجه افکندهاند و آن را به هاویه هلاک مىکشانند: اهریمن مهار نسل و اهریمن قومگرایى. اهریمن اول بر جان و روان مرد و زنشان چیره شده و موجب شده که آنها خود را به ستخویشتن نابارور کنند. اهریمن دوم نیز بر خرد و ذهن ملتها و حکومتهایشان سایه افکنده است. راه خروج از این قطار شتابان به سوى دره مرگ، رهایى از «عبودیت فکرى» الگو یا نمونه غربى، و بازگشتبه اصالت اسلام است.
با این همه، گرچه مودودى در استدلال براى دیدگاه خود درباره تمدن غربى، از الگوها و نمونهها و رویدادها و مقولههاى موجود در تاریخ تمدن غرب یاد مىکند، در زمینه پیشنهاد بدیل و گزینه مناسب، نمونه و رویدادى از تمدن ریشهدار اسلامى نمىآورد، بلکه براى تاسیس الگو و سرمشق به قرآن پناه مىبرد; همانسان که در عرصه نقد تمدن غربى نیز از آن بهره مىگیرد. (2)
سیدقطب استنباط مودودى و ندوى از مشکلات تمدن معاصر یا بهتر بگوییم، مشکلات مسلمانان با تمدن مدرن را مىپذیرد. او حتى در شیوه استدلال قرآنى و نیز نقد غرب هم از آن دو، پیروى مىکند. سیدقطب با استناد فراوان به کتاب الکسیس کارل با عنوان انسان موجود ناشناخته به این تشخیص مىرسد که تمدن غرب، تمدنى بیمار است. (3) به نظر کارل، بیمارى تمدن غرب از «واپس ماندگى علوم انسانى نسبتبه علوم تجربى» مایه مىگیرد.
یکم ابوالاعلى مودودى (1979م) برداشتى از تمدنهاى جهان دارد که به انگاره اندامواره ابن خلدون درباره دولتها نزدیک است. او بر پایه این برداشت، در سال 1938 مقالهاى با عنوان «خودکشى تمدن غرب» نوشت (1) و سرنوشت امتها و سرگذشتسدههاى سپرى شده را به تمدنهاى نابود شده کهن پیوند داد. او هنگامى که در نقشه تراژیک خود از تاریخ بشرى به دوران مدرن مىرسد، مىگوید: «امروزه مىبینیم این سنتخداوند تکرار مىشود; وبال زشتکاریهایى که امم پیشینمرتکب شدهاند، اکنون به کام ملتهاى غربى ریخته مىشود... آفات جنگ جهانى و مشکلات اقتصادى و افزایش بیکارى و گسترش بیماریهاى مرگبار و از همگسیختگى نظام خانواده، همه نشانههاى روشنى بر این واقعیت هستند که سراسر این پدیدهها ثمره ستم و سرکشى و پیروى از شهوات و روىگردانى از حق است....» او با این که خود این ظواهر را عذابى الیم مىشمرد، باور دارد که حتى اگر این هشدارها و آزمونهایى که بر سروروى آنها فرود مىآید، آنها را از خوابغفلتبرانگیزد، [دیگر هیچ سودى ندارد.چون] سرنوشت تمدن هیولاوش آنها همانا مرگ است; زیرا به راى او دو اهریمن نیرومند بر این تمدن پنجه افکندهاند و آن را به هاویه هلاک مىکشانند: اهریمن مهار نسل و اهریمن قومگرایى. اهریمن اول بر جان و روان مرد و زنشان چیره شده و موجب شده که آنها خود را به ستخویشتن نابارور کنند. اهریمن دوم نیز بر خرد و ذهن ملتها و حکومتهایشان سایه افکنده است. راه خروج از این قطار شتابان به سوى دره مرگ، رهایى از «عبودیت فکرى» الگو یا نمونه غربى، و بازگشتبه اصالت اسلام است.
با این همه، گرچه مودودى در استدلال براى دیدگاه خود درباره تمدن غربى، از الگوها و نمونهها و رویدادها و مقولههاى موجود در تاریخ تمدن غرب یاد مىکند، در زمینه پیشنهاد بدیل و گزینه مناسب، نمونه و رویدادى از تمدن ریشهدار اسلامى نمىآورد، بلکه براى تاسیس الگو و سرمشق به قرآن پناه مىبرد; همانسان که در عرصه نقد تمدن غربى نیز از آن بهره مىگیرد. (2)
سیدقطب استنباط مودودى و ندوى از مشکلات تمدن معاصر یا بهتر بگوییم، مشکلات مسلمانان با تمدن مدرن را مىپذیرد. او حتى در شیوه استدلال قرآنى و نیز نقد غرب هم از آن دو، پیروى مىکند. سیدقطب با استناد فراوان به کتاب الکسیس کارل با عنوان انسان موجود ناشناخته به این تشخیص مىرسد که تمدن غرب، تمدنى بیمار است. (3) به نظر کارل، بیمارى تمدن غرب از «واپس ماندگى علوم انسانى نسبتبه علوم تجربى» مایه مىگیرد.
اسلامگرایان و جهانى شدن؛ جهان در آینه هویت
3/21/1999 12:00:00 AM
درسنامه مهدویت، آینده جهان و جهانی شدن
نويسنده:
رحیم کارگر
، ويراستار:
ابوالفضل علیدوست
،
کتاب: مرکز تخصصی مهدویت - 1399
جهانی شدن و اسلام
نویسنده:
حمید پارسانیا
،
مقاله نشریه: علوم سیاسی » سال 1385 شماره سی و ششم - زمستان 85
جهانی شدن و اصلاحطلبی
نویسنده:
فرج الله قاسمی
،
مقاله نشریه: علوم سیاسی » سال 1385 شماره سی و ششم - زمستان 85
جهانی شدن و مسئله هویت سیاسی در دهه سوم ایران بعد از انقلاب
پایاننامه: وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید بهشتی - دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی - 1389 - [کارشناسی ارشد]
جهانى شدن و امنیت ملى
نویسنده:
محمد ستوده
،
مقاله نشریه: علوم سیاسی » سال 1379 سال سوم - شماره نهم - تابستان 79
اسلام سیاسی و جهانی شدن
نویسنده:
غلامرضا بهروز لک
،
مقاله نشریه: مطالعات راهبردی » سال 1385 (پياپي 31)، بهار 1385 شماره1