+فهرست مطالب |
در عهد صفويه
حسين ايزدي
در اصطلاح متعارف دين شريعتي است که توسط يکي از پيامبران يا مدعيان نبوّت آورده شده است؛ درواقع دين پيچيدهترين عنصر فرهنگ انسان است و مردم هم در ادوار تاريخ به نيروي رازآلودي که نگهدارنده آسمانها و زمين و سراسر زندگي آنها بوده است، عميقاً احساس وابستگي و بر همين اساس فرهنگ ديني و مراسم مذهبي خود را پيريزي ميکردهاند. همانطور که تصور اديان زنده بدون مکانهاي مقدس مربوط به آنها غيرممکن است، تصور دين بدون مراسم مذهبي، به صورت ساده يا پيچيده و پرتشريفات نيز محال است.
اولين مراسم مذهبي مردم ايران با مهاجرت قبايل آريايي به فلات ايران و اثرگذاري نيروهاي ماوراي طبيعي و عناصري مانند آب، باد، خاک، آتش و خورشيد بر زندگي شکل گرفت و با تأسيس دولت ساساني و رسميتيافتن دين زرتشتي، داراي شکلي رسمي و در جامعه باستاني ايران نهادينه شد. پس از انقراض ساسانيان و ورود دين اسلام، مراسم مذهبي مردم ايران يا در سطح جامعه باقي ماند و يا دستخوش تغييراتي شد و مراسم مذهبي برگرفته از دين اسلام و گرايشهاي مذهبي دين اسلام هم به آن اضافه شد. در اين اثر
سعي شده است پيشينه مراسم مذهبي از ورود آرياها تا سقوط ساسانيان و تداوم و تحول مراسم مذهبي از ورود اسلام تا زمان دولت صفويه در ايران تشريح و بررسي شود. بر خود واجب ميدانم از همسرم که در طي دو سال انجام پژوهش براي اين اثر، با صبر و بردبارياش دلگرمي و اميدم داد،
کمال تشکر و قدرداني را ابراز نمايم؛ همچنين از اساتيد پيشکسوت گروه تاريخ دانشگاه شهيد بهشتي که هر چه دارم، از بارقه علم و فضل و کمالات ايشان است؛ در ضمن سپاسگزار نشر پژوهشگاه هستم که در آمادهسازي و چاپ اين اثر غايت همت خويش را بهکار گرفت.
در آخر بايد گفت اگر اين نوشته به حاصل نشست و سامان گرفت و ديدگان علاقمند را برانگيخت، بر اثر سالها مسالمت و مماشات مادرم بود، مادري که در جوار رحمت حق آرامش يافته است؛ اين نوشته را به ايشان تقديم ميکنم و ثواب آن را همراهش ميسازم.
حسين ايزدي
در اين بخش مهمترين منابع عصر صفوي که مرتبط با مراسم مذهبي عهد صفوي است، معرفي و چگونگي ارائه اطلاعات آنها در ارتباط با موضوع اين کتاب بيان شده است.
کتاب فتوحات شاهي تأليف صدرالدين ابراهيم اميني هروي، فرزند ميرک جلالالدين قاسم، از ايرانيان اهل قلم و ديوان خراسان است. اجداد وي در دولت گورکاني اهل صدارت و ديوان بودند و اين مسئله باعث شده بود که وي از نظر پايگاه اجتماعي از شأن و منزلت والايي برخوردار باشد. با توجه به همين سابقۀ خانداني، ابراهيم اميني مدتي در ملازمت مظفرحسينميرزا فرزند سلطان حسين بايقرا بود و در طي همين مدت مورد توجه سلطان مذکور قرار گرفت و به مقام صدارت خاصۀ همايون منصوب شد و تا زمان مرگ سلطان حسين بايقرا در اين مقام باقي بود.
در پي حملات ازبکان به خراسان و تسلط آنان بر هرات و سرنگوني حکومت تيموريان در ماوراءالنهر و خراسان، ابراهيم اميني روزگار بسيار
سختي را تجربه کرد و مدتي را در گوشهگيري و عزلت گذرانيد. در سال 916هـق، پس از غلبه قشون صفوي بر خراسان و فرار ازبکها، ابراهيم اميني به دليل شيعهبودن و رسيدن نسب مادرياش به امير عبدالحي، از بزرگان و نقباي شهر مقدس مشهد، موقعيت سابق خود را بازيافت.
پيش از ورود شاه اسماعيل به هرات، ابراهيم اميني بر منبر مسجد جامع هرات فرمان شاه اسماعيل را خطاب به اهالي هرات مبني بر استمالت از اشراف شهر و دعوت همگان به تولاي ائمه اثناء عشر و تبرا از دشمن آنها قرائت کرد. در سال 927ﻫ.ق نيز به اردوي شاه اسماعيل رفت و از جانب وي مأمور نوشتن تاريخ وقايع دوره صفوي و شاه اسماعيل شد و نام آن را تاريخ فتوحات شاهي گذاشت. بخشهاي اوليه اين کتاب به اين دليل که تکرار مطالب منابع تاريخي پيش از صفويه است، اهميت چنداني ندارد، ولي مطالب مربوط به اجداد صفوي و بهويژه دوران شاه اسماعيل حائز اهميت و توجه فراوان است؛ زيرا مؤلف يا شخصاً با همراهي اردوي شاه اسماعيل شاهد وقايع بوده يا در نقل خبرها از ملازمان و نزديکان و راويان دست اول استفاده کرده است. از دلايل ديگر اهميت اين اثر اين است که اولين کتابي است که به صورت اختصاصي به ثبت وقايع و اقدامات صفويان از جمله برقراري تولا و تبرّا، رسميکردن مذهب تشيع دوازده امامي و زيارت عتبات عاليات و مشهد توسط شاه اسماعيل پرداخته است. صدرالدين ابراهيم اميني در بين مورخان عصر صفوي فردي پيشرو بوده است و مورخان مهم اين دوران مانند اسکندربيک منشي، خ واندمير و قاضي احمد قمي در آثار خود به کتاب فتوحات شاهي استناد کرده و از آن بهره زيادي بردهاند.
با وجود اهميت کتاب تاريخ فتوحات شاهي که اطلاعات مفيد و
درخورتوجهي را از وقايع آغازين قدرتگيري خاندان صفويان در ايران و کارزارهاي سياسي ـ نظامي دوران سلطنت شاه اسماعيل ارائه ميکند، استفاده از آن محدود به مراجعه به نسخههاي خطي کتاب بود که اين کار هم براي عموم اهل تاريخ ميسر نيست؛ تا اينکه متن کامل کتاب با تصحيح، تعليق، توضيح و اضافات دکتر محمدرضا نصيري به دست انجمن آثار و مفاخر فرهنگي براي اولين بار در سال 1383 به چاپ رسيد.
تاريخ حبيبالسير تأليف غياثبنهمامالدين حسيني، معروف به خواندمير، از اديبان و مورخان نامدار قرن دهم ﻫ.ق، است. وي در سال 880 در هرات متولد شد و تحت تربيت جد مادري خود، ميرخواند مؤلف کتاب روضةالصفا، قرار گرفت و از حمايت سلطان حسين بايقرا و وزير دانشدوست و ادبپرور او امير عليشير نوايي بهرهمند شد. خواندمير پس از مرگ سلطان حسين بايقرا در سال 911ﻫ.ق، به خدمت پسرش بديعالزمان تيموري درآمد. او بخش اعظم عمر خود را در هرات سپري کرد و ظاهراً تا 934ﻫ.ق در اين شهر بود و طي اين مدت شاهد تشويشها و دلنگرانيهاي مردم هرات از حملات ازبکها به رهبري محمدخان شيباني و شاه اسماعيل اول و ساير حکام خراسان بود.
مقارن با همين اوضاع و احوال بود که خواندمير در سال927ﻫ.ق شروع به تأليف کتابي براي غياثالدين امير محمدبناميريوسف حسيني، از بزرگان نقباي سادات هرات، کرد؛ ولي به دليل درگيريهاي داخل هرات و حملات ازبکها، کار تأليف کتاب چند ماه به تأخير افتاد. پس از شکست قواي ازبک و کشتهشدن محمدخان شيباني و تسلط شاه اسماعيل بر هرات، آرامش و
امنيت در اين منطقه برقرار شد و خواندمير تأليف کتاب خود را از سر گرفت و آن را در ربيعالاول سال 930 به پايان برد. خواندمير به اين دليل که ادامه کارِ تأليف به تشويق و ترغيب خواجه حبيبالله وزير دورميشخان، حاکم منصوب شاه اسماعيل در هرات، صورت گرفته بود، کتاب خود را به نام وي حبيبالسير في اخبار افراد بشر ناميد که به تاريخ حبيبالسير معروف شد. اين کتاب از نظر جامعيت و تنوع مطالب تاريخي، در ميان کتابهاي فارسي پس از روضةالصفا بينظير است و به سبک شيوۀ منشيانه و پرتکلف ادبي معمول و رايجهاي نهم و دهم، نوشته شده است.
دو جلد اول کتاب خواندمير به دليل اينکه به سبک آثار تاريخ عمومي، به تکرار همان مطالب منابع پيش از خود از آدم تا زمان مؤلف روي آورده است، اهميت چنداني دارد؛ ولي مطالب دو جلد ديگر، بهويژه جلد چهارم که درباره وقايع و حوادث زمان مؤلف است و خواندمير خود شاهد و ناظر آنها بوده، يعني دوره تيموري، ازبکها و آغاز دوران حکومت صفويه، اهميت خاصي دارد؛ چرا که بهتفصيل به مسائل مختلف اين دوران، از جمله سفرهاي نظامي و زيارتي شاه اسماعيل به خراسان و عراق پرداخته است.
تاريخ حبيبالسير نخستين بار در سال 1271ﻫ.ق، در تهران بهصورت چاپ سنگي منتشر شد. در سال 1333ﻫ.ش، انتشارات خيام به همت دکتر محمد دبيرسياقي و مقدمهاي از استاد جلالالدين همايي آن را به سبک جديد چاپ کرد و در سال 1362 به چاپ سوم رسيد.
کتاب احسنالتواريخ يکي از مهمترين منابع عهد صفوي است که حسنبيک
روملو، يکي از صاحبمنصبان قزلباش عهد صفوي (متولد 937ﻫ.ق در
قم). آن را تأليف کرده است. اين کتاب دورهاي نزديک به دو قرن (807-985 ﻫ.ق) را در بر گرفته و بنا بر ادعاي مؤلف که بارها در متن موجود به آن اشاره دارد، اثري دوازده جلدي بوده که تنها دو جلد پاياني آن به جا مانده است و هيچ نشاني از ده جلد ديگر ادعايي مؤلف، در هيچيک از کتابخانههاي دنيا به دست نيامده و ممکن است اصلاً نگاشته نشده باشد. جلد اول اين کتاب روايت حوادث ايران، از مرگ تيمور در 807 تا 900ﻫ.ق،
را در بر گرفته و درواقع تلخيصي از آثار تاريخي پيش از خود
مانند مطلعالسعدين ابنعبدالرزاق سمرقندي، حبيبالسير خواندمير و
تاريخ هشتبهشت ادريس بدليسي است؛ ولي حسنبيک روملو هيچگاه
به اين اقتباس خود اشاره نميکند. جلد دوم نيز به تاريخ ايران، عثماني،
هند و ماوراءالنهر در فاصله سالهاي 900 تا 985ﻫ.ق ميپردازد.
حسنبيک نزديک به چهل سال مهمترين وقايع حکومت صفوي را
به ترتيب سال توضيح ميدهد. اين وقايع تاريخي بيشتر جنگهاي ايران با دولتهاي همجوار در دوره سلطنت طهماسب اول است که حسنبيک روملو، در جايگاه يک فرد نظامي، شاه صفوي را در بسياري از لشکرکشيها همراهي و وقايع اين نبردها را شخصاً مشاهده و ثبت کرده است و همين مسئله امتيازي مهم براي کتاب و باعث تمايز آن از ديگر منابع عهد
صفوي است.
سبک نگارش احسنالتواريخ ساده، روان و به دور از تکلّفهاي ادبي و لغوي زمان صفوي است. حسنبيک روملو بسيار کوشيده است که بيطرفي را در ثبت وقايع تاريخي رعايت کند. بر خلاف بيشتر منابع اين دوره، در اين
کتاب نشاني از تملقگويي، گزافهگويي، انتساب کرامت و معجزاتِ پيامبرگونه به مشايخ صفوي و شاه اسماعيل ديده نميشود. حسنبيک در تاريخ خود برخوردي کاملاً عادي و بدون اغراق با خاندان صفوي دارد و کوشيده است وقايع و روايات تاريخي را آنطور که هست، بيان کند، نمونۀ بارز اين مسئله، ذکر متن کاملِ نامۀ تحقيرآميز محمدخان شيباني به شاه اسماعيل است؛ همچنين نامۀ عبيدخان ازبک به شاه طهماسب صفوي که در ديگر متون تاريخي اين دوره مانند عالمآراي عباسي و حبيبالسير يا کلاً ذکر نشده و يا بهصورت اصلاحشده و ناقص آمده است.
با وجود ديدگاه غالب نظامي حسنبيک روملو در بيان مطالب و وقايع تاريخي، احسن التواريخ از جنبه فرهنگي نيز حائز اهميت و اعتبار است؛ بهويژه آنکه روملو در بخش متوفيات هر سال، ضمن ذکر اسامي بزرگان علمي، ديني و ادبي، به اقدامات، نظرها و تأليفات آنان هم اشاره ميکند که اين نوشتهها مدرک بسيار معتبري براي بررسي وضعيت فرهنگي و مذهبي اين دوره است. سبک نگارش و روش بيان مطالبِ حسنبيک روملو در احسنالتواريخ، اين کتاب را از ساير منابع تاريخي عهد صفوي متمايز کرده است؛ به نحوي که مطالعه و تحقيق درباره مسائل گوناگون عصر اول صفوي، بدون مراجعه به آن امکانپذير نيست.
جلد يازدهم اين کتاب آن طور که حسنبيک روملو ذکر ميکند، همان جلد اول کتابي است که به دست ما رسيده است. جلد اوّل اين کتاب اولين بار با تصحيح، تحشيه و مقدمۀ دکتر عبدالحسين نوايي در سال 1349 در بنگاه نشر و ترجمه کتاب منتشر شده جلد دوازدهمِ مورد ادعاي مؤلف و در واقع جلد دوم آن را نيز انتشارات بابک در سال 1357 منتشر کرده است. چاپ
جديد اين کتاب نيز با تصحيح جديد عبدالحسين نوايي در يک دورۀ دو جلدي در سال 1384 از سوي انتشارات اساطير منتشر شد.
اين کتاب اثر قاضي احمدبنشرفالدين حسين حسيني قمي، مورخ قرن دهم هجري قمري، است. خاندان و نياکان پدري وي، از زمان تيموريان تا زمان صفويه تصدي مهمات ديواني و معماري قم را بر عهده داشتند و پس از ظهور صفويه، به علت شيعهبودن مورد توجه صفويه قرار گرفتند و همچنان متصدي امور ديواني باقي ماندند.
پس از مرگ شاه طهماسب اول، قاضي احمد از طرف شاه اسماعيل دوم مأمور شد تاريخ صفويه را از زمان شاه اسماعيل اول تا شاه اسماعيل ثاني بنويسد. با مرگ اسماعيل دوم اين کار مدتي به تعويق افتاد؛ ولي پس از مدتي قاضي احمد به همت و ذوق شخصي، آن را دنبال کرد. قاضي احمد مدعي است که اين کتاب پنج جلد و يک اثر بزرگ تاريخي است که چهار جلد آن به تاريخ بشر از آدم تا ظهور صفويه اختصاص دارد؛ اما آنچه به دست ما رسيده، فقط جلد پنجم آن است که به تاريخ صفويه اختصاص دارد. قاضي احمد در تأليف اين کتاب علاوه بر مشاهدات شخصي، از اسناد رسمي دولتي، فرمانها و نامههاي سلاطين صفوي که به واسطه شغل ديوانياش به آنها دسترسي داشته است، در کنار آثار تاريخي مثل صفوةالصفاي ابنبزاز، تاريخ حبيبالسير، احسنالتواريخ، تاريخ جهانآرا و تکملهالاخبار استفاده کرده است؛ اما هيچ نامي از اين کتابهاي تاريخي نميبرد. عنوانگذاري و تقسيم مطالب کتاب از اول تا پايان سلطنت شاه اسماعيل اول، بر اساس نام
مشايخ سلسله و اتفاقات مهم انجام گرفته است و از دوران شاه طهماسب به بعد بر اساس سالهاي پادشاهي است. هر سال با فصل بهار و عيد نوروز آغاز ميشود و نام ترکي سالها نيز ذکر شده است. اين کتاب درواقع يک واقعهنگاري است و حوادث و تحولات سيصد سال تاريخ ايران را از سده هشتم تا يازدهم ﻫ.ق، که سالهاي ابتدايي سلطنت شاه عباس اول است،
دربر ميگيرد.
قاضي احمد در اين کتاب مانند اکثر مورخان زمان خود، تابع ميل و خوشامدگوي حاکم وقت بوده است؛ ولي در برابر تبهکاريها و جنايتهاي حکومت و عاملان صفوي، لحني صريح و انتقادآميز دارد؛ به تعبير ديگر ذکر عناوين و القاب پرطمطراق مانع از آن نشده است که نويسنده بر خشونتهاي شاه اسماعيل اول و دوم، حمزه ميرزا، شاه عباس و سران قزلباش سرپوش بگذارد. قاضي احمد با انتقاد خواننده را با سختيها و حوادث هولناک زمان خود آشنا ميکند. در خلاصهالتواريخ نام و شرح حال مختصري هم از علماي شيعه که در تحکيم مباني مذهب تشيع و استقرار آن در ايران نقش بسيار مؤثري داشتند به همراه يادي از آثار و تأليفات آنان، در کنار معرفي شاعران و هنرمندان عصر صفوي و اشعارشان به چشم ميخورد و اين مسئله کتاب را از ساير کتابهاي تاريخي زمان خويش متمايز کرده است. اين کتاب را انتشارات دانشگاه تهران با تصحيح دکتر احسان اشراقي بار اول در سال 1359 و بار دوم در سال 1383 به چاپ رسانده است.
کتاب روضةالصفويه تأليف ميرزابيگ حسنبنحسين جنابدي يکي ديگر از
منابع مهم تاريخ عصر صفوي است که به نقل بر وقايع و حوادث تاريخ خاندان صفوي از جلوس شاه اسماعيل اول در تبريز (907ﻫ.ق) تا آغاز چهلمين سال پادشاهي شاه عباس اول (1036ﻫ.ق) و اوضاع ممالک همجوار، بهويژه دولت عثماني اختصاص دارد. نويسنده کتاب از سال 1023ﻫ.ق به نام شاه عباس اول تأليف آن را آغاز کرده است. ميرزابيگ اهل شهر گناباد يکي از شهرهاي قديمي خراسان و مردي مذهبي و باايمان و اعتقاد کامل به مذهب تشيع و دعا و توسل به ائمه اطهار بوده است.
ميرزابيگ در کتاب خود حوادث سياسي و اقدامات شاه اسماعيل اول
که منجر به وحدت ملي شد، دوران طولاني سلطنت شاه طهماسب اول، طغيان و خودسريهاي سران قزلباش پس از مرگ شاه طهماسب، ميدانهاي رزم و مجالس بزم و تدابير کشورداري و لشکرآرايي سلاطين صفوي را بهخوبي به تصوير کشيده است. ميرزابيگ علاوه بر بيان وقايع و رخدادهاي معروف عصر صفوي، از شرح و بيان رويدادهاي جزئي جامعه از جمله
آداب و رسوم مربوط به آن دوران مانند عزاداري، عروسي، تولد، شکار، چوگان، قپقاندازي، مراسم استقبال و تسليمشدن دشمن نيز چشمپوشي نکرده و آنها را با قلمي دقيق و موشکافانه توضيح داده است؛ بهويژه
اوضاع و احوال دوران شاه عباس که مؤلف کتاب شخصاً در اکثر حوادث
و رويدادهاي دوران او حضور داشته و آنها را بهتفصيل شرح داده است؛
ولي به علت شدت علاقه و ارادت به شاه عباس اول، تا توانسته است جريانها و اتفاقاتي را که نقل آنها به ضرر شاه عباس بوده، تحريف و تعديل کرده است.
کتاب روضهالصفويه نيز مانند ديگر آثار مکتوب عصر صفوي داراي نثري
متکلفانه، جملاتي طولاني و سرشار از عبارتپردازيها و آرايشهاي لفظي است، ولي وقايعي در آن ذکر شده است که در کتابهاي ديگر طرح نشده يا بهاجمال و گذرا مطرح شده است. مؤلف روضةالصفويه اطلاعات دقيقي درباره شهرها و مناطق جغرافيايي عهد صفوي بيان ميکند و تصوير زندهاي از رويدادها و طرز زندگي مردم، سنن و آداب و رسوم اين عصر ترسيم ميکند که اين مسائل، اين کتاب را به يکي از اسناد مکتوب گرانبهاي عهد صفوي تبديل کرده است. اين کتاب به کوشش غلامرضا طباطباييمجد اصلاح شده و در سال 1378 توسط بنياد موقوفات دکتر محمود افشار به چاپ رسيده است.
عالمآراي عباسي کتابي است از اسکندربيک ترکمان که تأليف آن از سال 1025ﻫ.ق، آغاز شده است و به وقايع تاريخ صفويه از آغاز اقدامات شاه اسماعيل اول تا مرگ شاه عباس اول اشاره دارد. اسکندربيک ترکمان که به دليل شغل ديواني با عنوان منشي مشهور شده است، در دربار شاه طهماسب اول و سلطان محمد خدابنده حضور داشته و شاهد جلسات و اقدامات خشن سران سرکش قزلباش براي تصاحب قدرت بوده است. اسکندربيک پس از بهقدرترسيدن شاه عباس اول به خدمت وي درآمده و همهجا حتي در ميدانهاي جنگ او را همراهي کرده است. وي مانند اکثر مورخان بزرگ
هر مطلبي را که نوشته، سندي براي آن ارائه کرده و هيچجا از خود و نام
خود سخن نگفته است. مطالب اين کتاب به دليل اينکه خود مؤلف حاضر
و ناظر در اکثر وقايع بوده، حائز اهميت است. مستندات اسکندربيک را
در عالمآراي عباسي ميتوان به سه دسته تقسيم کرد:
1. وقايعي که خود او ناظر آنها بوده و از ذکر آنها غفلت نکرده است؛ مانند اقدامات خودسرانه سران قزلباش و جلسات آنان و قتل حمزه ميرزا.
2. وقايعي که خود مؤلف در آنها حضور نداشته است و اخبار آنها را از طريق افرادي که در واقعه حضور داشتهاند، نقل کرده است؛ مثل جنگ شاه عباس اول با دينمحمدخان ازبک که از قول مولانا ابراهيم مشهدي روايت شده است.
3. مراجعه به آثار مورخان پيشين مانند: نزهةالقلوب حمدالله مستوفي، حبيبالسير خواندمير، صفوةالصفاي ابنبزاز، ولي اسکندربيک عليرغم استفاده از اين منابع، نامي از نويسندگان آنها نبرده است.
اسکندربيک روش گذشتگان را در تأليف خود پي گرفته و بر همين اساس وقايع و حوادث را سال، به سال پشت سر هم و بدون بيان دورنمايي از فضاي حوادث تاريخي و علت و معلول آنها ذکر کرده است. با وجود اين، عالمآراي عباسي از منابع مهم و قابل توجه عصر صفوي است که وقايع و تحولات تاريخ زمان خود را با مبدأ قراردادن تاريخ شمسي بيان کرده و به ضبط وقايع تاريخي کشورهاي همجوار ايران مانند عثماني، گرجستان، تيموريان هند و ماوراءالنهر نيز توجه کرده است و مطالبي را بيان کرده که در ساير منابع ذکر نشده است. وي همچنين اطلاعات دست اول و مفيدي را از وضعيت تشکيلات اداري و نظامي و مسائل مالي و شرعي، ترجمه احوال عالمان و دانشمندان، رجال حکومت، سران سپاه و طوايف و قبايل عشاير ارائه ميکند. عالمآراي عباسي تنها کتابي است که شرحي مفصّل و اطلاعاتي دقيق از برگزاري مراسم مذهبي شاهان صفوي ارائه ميکند. اين کتاب سه
دوره طي سالهاي 1335، 1350 و 1382 هجري شمسي، همراه با فهرست، مقدمه و اصطلاحات ايرج افشار توسط انتشارات اميرکبير چاپ شده است و يک دوره سهجلدي نيز به تصحيح محمد اسماعيل رضواني در سال 1377، توسط انتشارات دنياي کتاب به چاپ رسيده است.
کتاب دستور شهرياران اثر محمدابراهيمبن زيدالعابدين نصيري است که خاندانش نسلاندرنسل عهدهدار مشاغل مختلف ديواني حکومت صفوي مانند مستوفيگري، انشاي ممالک و مجلسنويسي بودند. اولين شغل محمدابراهيم در حکومت صفوي، وزارت استرآباد به سال 1901ﻫ.ق، در دوران شاه سليمان صفوي و آخرين شغل وي مجلسنويسي دوران شاه سلطان حسين صفوي بوده است. در همين دوران بود که محمدابراهيم مأمور نگارش کتابي در زمينه ملکداري شد و به دليل اينکه از جانب شاه سلطان حسين به اين کار مأمور شده بود، نام کتاب را دستور شهرياران گذاشت.
محمدابراهيم در نگارش اين کتاب به سبک تاريخنگاري عهد صفوي، با نثري مسجع و کلامي موزون و متکلفانه به بيان حوادث و وقايع پرداخته است. وي وقايع سالهاي نخستين پادشاهي شاه سلطان حسين صفوي را بهصورت سالشمار، از سال 1105، تا 1110ﻫ.ق، با ذکر حوادث هر سال جمعآوري کرده است و در پايان وقايع هر سال نيز به ذکر عزل و نصب صاحبمنصبان دولتي در آن سال مبادرت جسته که از حيث شناسايي شخصيتهاي سياسي اواخر حکومت صفوي حائز اهميت بسيار است. دستور شهرياران تنها اثر انحصاري درباره حوادث شش سال اول حکومت شاه
سلطان حسين است و در بين منابع عهد صفوي تنها کتابي است که مراسم مذهبي و سوگواري محرم و فرمانهاي مذهبي شاه سلطان حسين را با تفصيل و جزئيات بيان کرده است.
دستور شهرياران به کوشش محمدنادر نصيريمقدم توسط انتشارات بنياد موقوفات دکتر افشار در 1373ﻫ.ق، به چاپ رسيده است.
پيشينه مراسم مذهبي در ايران
مراسم مذهبي از ورود آرياييها
تا سقوط ساسانيان
واژه دين از الفاظ مشترک آريايي و سامي است. در لغت عرب دين به معناهاي «طاعت، ملت، عادت، روش، شأن، قهر، غلبه، خضوع، استيلاء، حساب، مُلک، حکم، ورع، معصيت، قضا، داوري و خدمت» آمده است و کلمه ديّان به معناي «داور و قاضي» است.[1] واژه دين در فارسي پهلوي به معناي «کيش و وجدان» است و در اوستا با املاي «دئنا» آمده است.[2] محققان لفظ دين را در آثار به جامانده از اقوام باستاني هم يافتهاند. در زبان آرامي، زبان يکي از اقوام شمال بينالنهرين دين به معناي حکم و قضا به کار رفته و در آکدي به معناي قانون و حق داوري استعمال شده است.[3]
در اصطلاح متعارف، دين شريعتي است که توسط يکي از پيامبران و يا مدعيان نبوت آورده شده است و به معناي وسيعتر عبارت است از ايمان به
[1]. محمدجواد مشکور؛ فرهنگ فرق اسلامي؛ ص1.
[2]. هاشم رضي؛ اوستا؛ ص566.
[3]. محمدجواد مشکور؛ فرهنگ فرق اسلامي؛ ص1.
نيرويي برتر از طبيعت بشر و پرستش آن. همچنين گفتهاند که دين مجموعهاي است از اعتقادات، آداب و اعمال سازمانيافته که با يک حقيقت مافوق تجربي و متعالي مرتبط باشد و در درون يک جامعۀ معيّن، يک يا چند وظيفه از جمله يکپارچهساختن، هويتبخشيدن، تبيين تجربه جمعي و پاسخگويي به ماهيت حيات فردي و اجتماعي انسانها را انجام دهد.[4] همچنين که دين را ميتوان به مثابه مجموعۀ بههمپيوستهاي از باورها و انديشههاي برگرفته از وحي الهي در رابطه با جهان، انسان و جامعۀ پس از مرگ تعريف کرد که هدف آن هدايت انسان به سوي روش بهترزيستن و کاملترشدن است.[5]
همچنين در تعريف دين ميتوان گفت: دين مجموعهاي از عقايد، قوانين و مقرراتي است که هم به اصول بينشي بشر نظر دارد و هم درباره اصول گرايشي وي سخن ميگويد و هم اخلاق و شئون زندگي او را زير پوشش دارد؛ به ديگر سخن دين مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقرراتي است که براي اداره فرد و جامعه انساني و پرورش انسانها از طريق وحي و عقل در اختيار آنان قرار دارد.
دينِ مبتني بر وحي از بخشهاي گوناگوني تشکيل ميشود؛ بخشي شامل عقايد است؛ يعني باور و اعتقاد به حقايق و واقعيتهاي جهانهستي بر اساس توحيد، مانند اعتقاد به وجود خدا، وحي، نبوت، معاد و قيامت، بهشت و دوزخ و مانند آنها؛ بخش ديگر دين اخلاقيات است، يعني تعاليمي که فضايل
[4]. ژان پل ويلم؛ جامعهشناسي اديان؛ ص173.
[5]. عباسعلي عميد زنجاني؛ مباني انديشه سياسي اسلام؛ ص74.
و رذايل اخلاقي را به انسان شناسانده و راه تهذيب نفس او را از رذايل و تخلّق آن را به فضايل ارائه کرده است. بخش ديگر دين، شريعت و مناسک و احکام و مقررات است که روابط فرد را با خود، خداي خود و با ديگران تعريف ميکند؛ روابط حقوقي، مدني و سلوک اجتماعي و کيفيت روابط اقتصادي و سياسي و نظامي در اين بخش قرار ميگيرد.[6]
به طورکلي دين به معناي توجه به کانون آفرينش جهان نيز آمده است؛ از بدويترين شکل آن که بهصورت باور به يک نيروي مرموز غيبي بوده است تا شکل منطقي، فلسفي، عقلي و مترقّي امروزينش که تشکيلدهنده قدرتها و نهضتهاي طبقات و نهادهاي فرهنگي و معنوي و ايجادکننده تمدنهاي بشري است.
آيات قرآن، روايات ديني عهد عتيق و جديد (تورات و انجيل) و آثار و شواهد باستانشناسي به دستآمده از کهنترين ادوار حيات بشر، همه از دينداري و برگزاري مراسم مذهبي توسط جوامع بشري حکايت ميکند. انواع و اقسام شعاير و مراسم مذهبي شامل وعظ و خطابه، شعر و سرود، مناجات سوگواري، جشن و شادي، تعظيم، احترام و زيارت، اعطاي هدايا، قربانيکردن و رقص و سماع در سير تاريخي خود منظم شده، بهصورت يک سلسلهاعمالِ نهادينهشده درميآيند و سرانجام به الگوهاي آييني پيچيدهاي بدل ميشوند که اجراي آنها مستلزم بهکارگرفتن تجهيزات و افراد شامل مجريان، حازمان و روحانيان بسيار است.
دقيقاً به همان نحو که در علم موفقيت منوط به پيگيري، بررسي و اجراي
[6]. عبدالله جوادي آملي؛ دينشناسي؛ ص26.
دقيق قوانين و فرمولهاي علمي است، شفايابي، باروري، رونق و رفاه، احوال باطني و احساس وجد و نشاط و همبستگي مذهبي و اتحادِ مطلوب به دست نميآيد، مگر با اجراي کامل و مستمر شعاير و مراسم مذهبي. نماد مراسم مذهبي، تجسم اساسي جوهر مقدس اصالت ماورا و توصيفناپذير دين است که بُعد باطني دين را به حوزۀ زندگي صاحبان و پيروان خود وارد و آنها را بهطرزي باورنکردني ارزشمند و مقدس ميسازد.[7] دين و آيينها و باورهاي ديني و مذهبي ساکنان باستاني ايران زمين هم بر اين اساس شکل گرفته و جايگاه دين و مراسم آييني آن در ايران باستان از زمان مهاجرت و سکونت قبايل آريايي در ايران باستان بسيار ارزشمند و مورد توجه بوده است. نخستين اشارهها به اقوام آريايي در منابع آشوري ديده ميشود.[8]
هنوز مشخصات حدود و محل سکونت اوليه آرياها و تاريخ دقيق مهاجرتشان بهروشني معلوم نشده است و در اين مورد فرضيههاي متعددي وجود دارد. گروهي محل سکونت آنان را مناطق اسکانديناوي و گروهي ديگر به اين دليل که رودخانههاي بزرگ محل تجمع و زندگي اقوام گوناگون و تمدنها بوده است، رود دانوب را محل زندگي آنان ميدانند. معروفترين فرضيه، خاستگاه اقوام آريايي را غرب کوههاي اورال و نواحي شمال درياي سياه تا سيبري و شمال قفقاز ميداند.[9] آنچه در تمام فرضيههاي موجود دربارۀ محل سکونت قبايل آريايي وجود دارد، اين است که محل زندگي آنها
[7]. ميرچا الياده؛ دينپژوهي؛ ص78-79.
[8]. وير گوردون چايلد؛ آرياييها؛ صص200 و 213 و 225 و 233 و 269 و 279. بهرام فرهوشي؛ ايرانوويج؛ ص 24 و 25 و 26.
[9]. همان.
هواي بسيار سردي داشته است. در اوستا دراينباره چنين ميخوانيم: «در آنجا ده ماه زمستان و دو ماه تابستان است و در اين ماهها براي آب و زمين و گياه سرد است. آنجا مرکز زمستان است؛ آنجا قلب زمستان است».[10]
قبايل آريايي به دليل سرماي شديد و زمستانهاي طولاني که باعث نابودي مراتع و دامهاي آنان ميشد، افزايش جمعيت و فشار قبايل رقيب، براي دستيابي به مراتع و منابع غذايي جديد جهت افراد و دامهاي خود، به صورت قبيلهاي و در چند مرحله طي هزارههاي چهارم و سوم قبل از ميلاد مسيح به نقاط مختلفي از جمله هندوستان، ايران و اروپا مهاجرت کردند. قبايل آريايي در زمان زندگي در محل سکونت اوليه خود و در دوران اوليه مهاجرت بزرگشان، از نظر اعتقادات مذهبي پيوندهاي فکري يکساني داشتند؛ بر اين اساس مدتها مذهب آرياييهاي مهاجرتکننده به فلات ايران و شبهقارۀ هند همخواني داشته است و قراين و شواهد بسياري اين مسئله را تأئيد ميکند.[11]
آرياييها نيز مانند بسياري از قبايل بيابانگرد، آيينها و تشکيلات مذهبي مشخصي نداشتند و عقايد مذهبيشان بسيار ساده و بيآلايش بود. آنان همه قواي طبيعت را که به زندگيشان رونق ميبخشد، ستايش و پرستش ميکردند و در کنار توجه به نيروهاي نيک و سودمند، عوامل ناسازگار طبيعت را نيز ميپرستيدند تا ضرر آنها را دفعکنند. آنها از يک سو عناصري مانند، آتش، آفتاب، ماه، ستارگان، آسمان، باران، آبها و رودها و درياها،
[10]. هاشم رضي؛ ونديداد، ترجمه، واژهنامه، يادداشتها؛ ج1 ، فرگرد يکم، ص78.
[11]. جان ناس؛ تاريخ جامع اديان؛ ص300 . اميل بنونيست؛ دين ايراني؛ ص25.
چشمهسارهاي طبيعي، فصلهاي چهارگانه طبيعت و جانوران سودبخشي مثل گاو، شتر، اسب، سگ و کبوتر را در قالب قدرتهاي ماوراءطبيعي و خدايان قدرتمندي چون ميترا و آناهيتا ميپرستيدند و از سوي ديگر پديدههاي زيانآوري مانند تاريکي، رعد، زمستان، خشکسالي و جانوران موذي و وحشي مانند مار، کرکس، گرگ و ساير درندگان را در قالب اهريمنان و ارواح مضر در نظر خود ترسيم کرده، مورد پرستش قرار
ميدادند تا بدين وسيله از عوامل مفيد طبيعت بهرهمند شوند و از عوامل مضر در امان بمانند.
قبايل آريايي که تا حدود هزاره دوم قبل از ميلاد بيشتر مناطق فلات ايران را تصرف کرده بودند، طي چندين سده با بوميان ايران در آميختند و کيش پرستش طبيعت را با عقايد مردم بومي که اعتقاد به آب، باد، خاک، آتش و نور، ظلمت و ايمان به سحر و جادو بود، ترکيب کردند و براي آن پيشواي روحاني و راهنماي آسماني در نظر گرفتند. ازآنجاکه طلوع و غروب آفتاب، مرگ و رؤياي رستاخيز را در تفکر انسان به وجود ميآورد و گرمي نور خورشيد تمام طبيعت را از خواب زمستاني بيدار ميکند و باعث خير و برکت طبيعت در فصل بهار ميشود و به نوعي مظهر آفرينش در عالم مادي است و فروغ آن مظهر عشق و پيوند محبت است، قبايل مهاجر و چادرنشين آريايي، آيين پرستش «ميثر» را به عنوان قدرت روشنايي و انوار زرين خورشيد و بالاترين قدرت قاهره طبيعي مورد توجه قرار دادند و به اين ترتيب آيين مهرپرستي به وسيله قبايل مهاجر آريايي وارد فلات ايران شد.
کهنترين سند مکتوب که نام ميثر در آن ثبت شده و به دست ما رسيده،
الواحي گلين متعلق به چهار هزار سال ق.م است که در سال 1907م در کاپادوکيه در آسياي صغير در محلي به نام بغازکوي پيدا شد. يکي از اين الواح پيماني بين ميتانيها، قبايل آريايي ساکن کوهستانهاي شمال بينالنهرين و هيتيهاست و در آن از ميترا و واروناد، خدايان بزرگ ايراني و هندي، به عنوان دو شاهد و ضامن جهت بستن پيمان صلح و استقرار آرامش و آشتي بين دو کشور طلب کمک شده است. اين لوح قديمترين سندي است که درباره خدايان کهن آريايي، بهويژه ميترا، به دست آمده و بيانگر اهميت خدايان آريايي در زمانهاي دور باستاني است.[12]
در کتيبههاي هخامنشي اسم مهر به شکل تلفظ اوستايي آن «ميثر» (Mithra) ثبت شده است. اين واژه در سانسکريت «ميترا» و در پهلوي «ميتر» و در پارسي مصطلح امروز «مهر» خوانده ميشود. در زبان يوناني مورخان از ميثر با شکل يونانياش «ميتراس» يا «ميترس» (Mithres) ياد کردهاند. به اعتقاد قبايل آريايي ميثر يا همان ميترا پيروان خود را زير نظر دارد و آنان را ميپايد و نگهباني ميکند. او با هزار گوش و دههزار چشم، به همراه هزار کمان با زههايي استوار و هزار پيکان با پرِ کرکس و ناوکهاي زرين و شاخه آهنين و هزار نيزه و بران و هزار تبرزين دودَم و ساير جنگافزارهاي بسيار کارآمد دشمنان خود را زير نظر دارد و با ديوان ميجنگد.[13]
بر خلاف آنچه تصور ميشود، ميترا خداي خورشيد نيست؛ بلکه ايزد پرتو آفتاب است و پيش از آنکه خورشيد از پس کوه سر برکشد، از بلندي
[12]. اردشير خداداديان؛ آرياييها و مادها؛ ص 28-29.
[13]. رضا مرادي غياثآبادي؛ اوستاي کهن؛ ص 51-53.
کوه به نگرش سرزمينهاي آريايي ميپردازد. ميترا همچنين دشمن بيامان دروغ و دروغگويان است و هيچکس نميتواند به وي دروغ بگويد؛ چرا که وي از دروغ بيش از هر خلافي آزرده ميشود و دروغگويان را بهسختي کيفر ميدهد. او جنگاوران باايمان را ياري ميدهد و به آنها شکوه و حشمت ميبخشد و خانه و خانواده را از سُرور و شادي سرشار ميکند.[14] ميترا مظهر عهد و پيمان هم هست و کساني که به نامش پيماني ميبندند، اگر بدان وفا نکنند، ميترا آنها را در سراسر قلمرو، هر که باشند، تعقيب ميکند و کيفر ميرساند. در کنار اين مسائل ميترا سمبل دوستي، مودت، شجاعت و قهرماني، راستي و درستي، دانايي و توانايي، پهلواني و پيروزي نيز بود.[15]
عشاير ايراني پس از اينکه ساختن گردونه جنگي را فراگرفتند، خدايان خود را هم سواره انگاشتند و اعتقاد داشتند که گردونه ميترا را اسباني سپيد با نعلهاي سيمين و زرين که هيچ سايهاي ندارند، در پهنه آسمان حرکت ميدهند.[16] قبايل آريايي در بدو ورودشان به فلاتي که به نام آنان «ايران» نام گرفت، براي تثبيت حضور خود و سپس تثبيت شاهنشاهي وسيع هخامنشيان و پارسيان، به قدرتي قاهره و فوق طبيعي که گروههاي ارتش پارسي را براي پيروزي هدايت و رهبري کند، نياز داشتند و به همين دليل پرستش ميترا، خداي قديمي آرياييها، مراسم مذهبي خاص آن بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت. ميترا مانند خدايان ديگر آريايي خداي طبيعت بود و جلوههاي
[14]. همان، ص54.
[15]. همان، صص 40-41-44-47 و نيز مري بويس؛ زردشتيان؛ باورها و آداب ديني آنها؛ ص32ـ 34.
[16]. اوستا، ص 54-55.
گوناگوني داشت؛ گاه خودِ خورشيد بود و گاه روشني و فروغ آن که پيش از خورشيد از پسِ کوه البرز همه سرزمينها را روشني ميداد و ناظر و حامي سرزمين آرياييها بود.
مهمترين و برترين بخش مراسم مذهبي آيين مهرپرستي قربانيکردن به درگاه ميتراست و ميترا درواقع خداي قرباني است. مراسم قربانيکردن براي ميترا داراي شرايط و ويژگيهايي بوده است. افرادي که ميخواستند قرباني کنند، بايد حيوان سالم و تميزي را به مکان پاکي ميبردند، آن را تزيين ميکردند، تاج گل بر سر حيوان ميگذاشتند و در مکاني بلند و يا در کنار رودخانهها و درياچهها، پس از دعا به درگاه ميترا قرباني ميکردند.[17] فردي که قرباني را انجام ميداد، بايد مسائلي را تقاضا ميکرد که جنبه عمومي داشته باشد. او نهتنها براي خويشتن خير و برکت ميخواست، بلکه بايد براي خوشبختي شاه و تمام اقوام ايراني که خود نيز جزو آنان به شمار ميرفت نيز دعا ميکرد. در کيش پرستش ميترا اصالت از آنِ مغان و روحانيان وابسته به اين آيين بود که براي انجام اعمال و مراسم مذهبي نيرو و نفوذ بسيار زيادي داشتند و مردم مجبور به تقليد از آنان بودند. مغها در هر سپيده و صبحدم با بالاآمدن خورشيد با آوازهاي مذهبي به ستايش ميترا ميپرداختند و قربانيکردن به درگاه ميترا مهمترين راه امرار معاش آنان به حساب ميآمد.[18]
مراسم قربانيکردن بدون حضور مغان يا همان روحانيان مذهبي ايران باستان جايز نبود. مغها که از ابتدا تا انتهاي مراسم قربانيکردن براي ميترا را
[17]. استرابون؛ جغرافياي استرابون، سرزمينهاي زير فرمان هخامنشيان؛ ص323.
[18]. هاشم رضي؛ آيين مهر: تاريخ آيين رازآميز ميترايي در شرق و غرب؛ ص220.
تحت نظر داشتند، در پايان مراسم درحاليکه شاخههايي از درخت انار را در دست داشتند، با خواندن سرودِ خدايان به نيايش ميپرداختند و در همان حال تکههاي گوشت قرباني را که روي پوششي از سبزههايي مثل شبدر پهن شده بود، تقديس ميکردند و چوبهاي ويژۀ بيپوست و خشکي را براي پختن گوشت قرباني روي آتش ميگذاشتند و مايع مقدسي را که ترکيبي از شير، عسل و روغن بود، روي زمين محل قرباني ميپاشيدند. پس از مراسم يا گوشت قرباني بين حاضران تقسيم ميشد يا قربانيدهنده به دلخواه از آن استفاده ميکرد و هيچ سهمي به ميترا نميرسيد؛ زيرا چنان که پارسيان ميگفتند، ربالنوع ميترا طالب روان قرباني است.[19] کوروش مؤسس سلسله هخامنشيان (550-330 ق)، در آغاز سلطنت خود و بعد از آن براي استحکامبخشيدن به عهد و پيمان بين پارسيان و تشويق آنان، قربانياني را نثار ميترا کرد[20] و باعث شد اين مراسم سنتي در دوره هخامنشيان مرسوم و دائمي شود. قربانيهايي که بهصورت منظم و هميشگي در برابر مقبره کوروش براي ميترا انجام ميشد، يک نمونۀ کاملِ تاريخي از مراسم مذهبي دولتي است که در دوره هخامنشيان اجرا ميشده است. اين مراسم در دوره شاهان بعدي به حدي اهميت د اشته است که بر اساس الواح کشفشده از پرسپوليس، مغانِ محافظِ مقبرۀ کوروش علاوه بر دريافت جيره مواد غذايي مثل خرما، آرد و حبوبات، ساليانه 360 گوسفند جهت قرباني دريافت ميکردند؛[21]
[19]. هرودت؛ تواريخ؛ ص 75-74. استرابون؛ جغرافياي استرابون؛ سرزمينهاي زير فرمان هخامنشيان؛ ص323- 324.
[20]. هرودت؛ تواريخ؛ ص72 . گزنفون؛ سيرت کوروش کبير؛ صص 379 و 402.
[21]. پيير بريان؛ تاريخ امپراطوري هخامنشيان: (از کوروش تا اسکندر)؛ ج1، ص 238.
همچنين ساتراپ ارمنستان موظف بوده است، هر سال در مراسم بزرگداشت ميترا، يعني مهرگان، بيست هزار کره اسب جهت قرباني براي پادشاه هخامنشي ارسال کند.[22]
خشايارشاه در حين عبور از دريا، با برگزاري مراسم مذهبي رو به خورشيد که ميترا سمبل آن است، رازونياز کرد تا در کار تسخير اروپا کامروا باشد.[23] اردشير دوم و سوم ضمن يادکردن از ميترا در کتيبههاي خود، از وي براي پايندگي دولت و حفظ حکومتشان از بلايا درخواست حمايت کردند.[24] هخامنشيان سعي ميکردند با ستايش، رازونياز و اداي قرباني به پيشگاه خدايي که قادر و ناظر بر تمام امور آنان است، نظر مساعد و مثبت ميترا را به خود جلب کنند.
قربانيکردن براي ميترا تنها روش بزرگداشت و ستايش او نبود؛ بلکه مراسم مذهبي مهرگان با عنوان يک آيين مذهبي بسيار مهم در ايران باستان مورد توجه بود. روز شانزدهم هر ماه مهرروز نام داشت و ميترا را موکّل بر اين روز ميدانستند. زماني که ماه و روز متقارن ميشد، يعني شانزدهم مهرماه که روزِ مهر نام داشت، جشني باشکوه در سراسر قلمرو هخامنشي برگزار ميشد. در اين مراسم روحانيانِ آيينِ پرستشِ مهر که مغان خوانده ميشدند، در جلو و ساير افراد به دنبال آنها حرکت ميکردند. در طول برگزاري مراسم که با
[22]. همان.
[23]. هرودت؛ تواريخ؛ ص373.
[24]. رالف نارمن شارپ؛ فرمانهاي شاهان هخامنشي؛ ص 138 و 139 و 141.
قربانيهاي فراوان، رقصهاي سماعگونۀ همراه با همسُرايي و نوشيدن شربت سکرآور هوم همراه بود، شاه و درباريانش حضور داشتند و مراسم قرباني رسمي از طرف شاه به اجرا درميآمد. کتزياس که در حدود سال 390 ق. م کتابش را دربار ايرانيان و هخامنشيان نگاشته، در مورد مراسم مهرگان نوشته است: «به هنگام جشن ميترا، شاه رداي ويژه ارغواني به بر کرده و ميتوانست تا هر اندازه که بخواهد زيادهروي کند و در مراسم ويژۀ دستافشاني عمومي (رقص) شرکت کند».[25]
شاهان هخامنشي کاخي ويژه جهت برگزاري جشن مهرگان داشتند که هنگام بار عام و مراسمي مانند نوروز و يا جشن مهرگان، نمايندگان طبقات مختلف و اقوام و ملل براي عرض تبريک و دادن هدايا، به شکلي که در سنگنماهاي تخت جمشيد به تصوير کشيده شده است، به حضور شاه ميرسيدند.[26] ارسال بيست هزار کره اسب به مناسبت جشن مهرگان که پيش از اين به آن اشاره شد، در همين راستا بوده است. پس از هجوم اسکندر مقدوني و انقراض سلسلۀ هخامنشيان در سال 330ق.م، عليرغم سلطه يونانيها و تأسيس سلسله سلوکيان و رواج پرستش ربالنوعهاي يوناني و تلاش براي ترويج پرستش پادشاهان سلوکي در کنار خدايان يوناني مثل زئوس، هرمس، آپولون، هرکول، هليوس و ساير خدايان ايراني از جمله اهورامزدا و بهرام، آيين پرستش، ستايش و اهداي قرباني به درگاه ميترا همچنان در ايران برگزار ميشد.[27]
[25]. فرانتس کومن؛ آيين پر رمز و راز ميترايي؛ ص31.
[26]. ارنست هرتسلفد؛ ايران در شرق باستان؛ ص85.
[27]. مارتين ورمازرن؛ آيين ميترايي؛ ص56 ـ 88.
با تأسيس سلسلۀ پارتيان (256ق.م ـ 224م) که شاخهاي از قبايل آريايي محسوب ميشدند، ميترا به واسطه سابقه ديرينهاي که در ميان قبايل آريايي و ايران باستان داشت، حضور خود را در صحنه مراسم مذهبي ايران باستان حفظ کرد. پارتيان ميترا را با عنوان سمبل خورشيد و آفتاب ميپرستيدند و مراسم مذهبي مربوط به ميترا، از جمله نثار قرباني و برگزاري جشن مذهبي مهرگان را مانند دوران هخامنشي با تشريفات کامل برگزار ميکردند. «خسرو که به سلطنت رسيد، سختي عالم کشيده و سرد و گرم روزگار چشيده بود. سلطنتي عادلانه و رفتاري عاقلانه داشت. در آبادي کشور کوشا بود و قدر دانايان ميافزود. گويند يک روز مهرگان بار حضور داد که هداياي معموله را بپذيرد؛ چند تکه معتنابهي هداياي لايقه بر او
تقديم گرديد». [28]
پس از منقرضشدن دولت اشکاني به دست اردشير بابکان در 226م، سلسلۀ جديد و آرياييتبار و ايراني ساسانيان به قدرت رسيد و براي اولين بار ايران در عهد باستان صاحب دين رسمي و مورد حمايت دولت حاکم شد. علي رغم رسميتيافتن دين زرتشت توسط دولت ساساني و همکاري متقابل دين و دولت و تعقيب و آزار اقليتهاي ديني و بدعتگذاران که فصل خونيني در تاريخ مذهبي عهد ساسانيان است، به ميترا که سابقهاش در جايگاه خداي مورد پرستش آرياييها به دوران مهاجرت اقوام آريايي و پيش از ظهور زردشت برميگشت، همچنان جايگاه خود را در عقايد ديني، مراسم مذهبي و افکار مردم ايران عهد ساساني حفظ کرد. در سرآغاز
[28]. ابومنصور ثعالبي؛ غرراخبار ملوک الفرس و سيرهم؛ ص220.
مهريشت که دهمين يشت و از کهنترين بخشهاي به جامانده از اوستاست، ميترا آفريده اهورامزدا معرفي شده است و در واقع براي زرتشتي نشاندادن آيين پرستش ميترا، آن را پايينتر از اهورامزدا قرار دادهاند: گفت اهورامزدا به زرتشت: «اي زرتشت، هنگامي که من ميثر دارنده دشتهاي فراخ را آفريدم، او را در مقام ستايش و نيايش، همتراز خود که اهورامزدا هستم، بيافريدم. اي زرتشت، پيمانشکني و دروغگوينده به ميثر سراسر کشور را به تباهي کشد».[29]
زرتشت بهصراحت با آداب اصلي آيين ميترايي، يعني خوردن شراب مقدس هوم و قربانيکردن هر نوع حيوان از جمله گاو مخالف بوده
است؛[30] ولي به دليل سابقه بسيار طولاني و نفوذ عميق اين مراسم در
فرهنگ مردم ايران، مغها آيين پرستش ميترا، بهويژه قربانيکردن گاو و خوردن شراب هوم را که از دانههاي شاهدانه گرفته ميشد، به دين
زرتشت، وارد کردند، و در نتيجه آيين پرستش ميترا و جشن مذهبي
مهرگان، با تمام موارد جنبي آن، به عنوان مناسک ديني آيين زرتشتي در
عهد ساساني انجام ميشد؛ بهويژه آنکه اين روز را يادگار غلبه فريدون بر ضحاک ميدانستند.[31]
[29]. هاشم رضي؛ اوستا؛ ص373.
[30]. همان، ص164 ـ 167.
[31]. ابوريحان بيروني؛ التفهيم لاوائل صناعه التنجيم؛ ص254. عبدالحي بن ضحاک بن محمود گرديزي؛ تاريخ گرديزي؛ ص520 . ابو منصور ثعالبي؛ غرر اخبار ملوک الفرس و سيرهم؛ ص31.قربانيکردن در روز مهرگان نزد زرتشتيان مانند عيد قربان مسلمانان داراي اهميت بوده، گرچه امروزه تا حدودي منسوخ شده است، در برخي از روستاهاي زرتشتي يزد قرباني روز مهرگان با مراسمي همراه با نيايش و پايکوبي انجام ميشود.