فهرست عناوين |
در
فقه سياسي
مجموعه مقالات
به اهتمام
سيدکاظم سيدباقري
پيروزي انقلاب اسلامي و شکلگيري نظام جمهوري اسلامي نويدبخش حضور فعال دين در عرصههاي سياسي ـ اجتماعي بود. اين ايده، در سطح ملي ترسيمکننده هويت ديني ـ ملي و حيات سياسي ـ اجتماعي ايرانيان و در سطح فراملي تبيينکننده ضرورت بازسازي تمدن اسلامي و اعاده هويت و عزت به مسلمانان در دوران معاصر بود. ترسيم هويت ديني ـ ملي و تلاش براي بازسازي تمدن اسلامي، پرسشها و معضلاتي جديد را در دو سطح مذکور به وجود آورد که تا کنون منابع ديني و دينداران در عرصه علوم و مراکز علمي با آن به طور جدي مواجه نشده بودند. پاسخگويي به اين پرسشها و معضلات، بيترديد نيازمند بازنگري در مباني و بينش حاکم بر علوم رايج انساني و اجتماعي در کنار بازگشتي روشمند و نقادانه به سنت فکري است. اين بازنگري ضمن فراهمساختن زمينههاي لازم براي بهرهگيري از توانمنديهاي سنت و دانش سنتي، امکان استفاده از ظرفيتها و قابليتهاي علوم جديد در دوران معاصر را به ارمغان ميآورد؛ بنابراين وظايف مراکز علمي و پژوهشي در جمهوري اسلامي، بسي سنگين است. اين مراکز از سويي رسالت پاسخگويي به پرسشها و معضلات فکري را بر عهده
دارند و از سوي ديگر به فرهنگسازي و توليد فکر و انديشه که عناصر و لوازم اصلي احياي تمدن اسلامياند بايد اولويت دهند.
پژوهشکده علوم و انديشه سياسي نيز با تلاش در جهت پاسخگويي به پرسشها و معضلات فکري مربوط به حوزه پژوهشي خود و فراهمساختن زمينههاي لازم براي بازتوليد فرهنگ سياسي ـ ديني و ارائه دانش سياسي مبتني بر منابع اسلامي هويتشناسي و هويتسازي در زمينههاي فلسفه سياسي، فقه سياسي و علوم سياسي را مهمترين هدف خود ميداند و دنبال ميکند. اين پژوهشکده با فراهمکردن زمينههاي رشد نيروي انساني در عرصه پژوهشهاي سياسي با رويکردهاي فلسفي، فقهي و علمي تلاش ميکند در جهت عزم و اراده ملي براي احياي تمدن اسلامي گام بردارد.
اثر حاضر محصول تلاش فکري پژوهشگر فرهيخته آقاي دکتر سيدکاظم سيدباقري با هدف بررسي مناسبات هرمنوتيک و اجتهاد در فقه سياسي نگارش يافته است.
بيترديد اجراي اين پژوهش و غناي علمي آن مديون تلاشهاي ارزنده مدير محترم گروه فقه سياسي حجتالاسلام والمسلمين آقاي سيدسجاد ايزدهي، ارزيابان محترم آقايان دکتر سيدصادق حقيقت و دکتر محمد پزشکي، مدير محترم امور پژوهشي آقاي محمود فلاح، کارشناس محترم گروه آقاي مجيد اکبريان گرمجي است که جاي دارد از زحمتها و تلاشهاي آنان قدرداني شود.
همچنين از رياست محترم پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي حجتالاسلام والمسلمين آقاي دکتر نجف لکزايي تشکر ميکنم که بدون حمايت و مساعدتهاي بيدريغ و مؤثر ايشان، پژوهش حاضر به فرجام نميرسيد و
نيز از نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي که آمادهسازي فني و فرايند چاپ و نشر اثر را بر عهده داشتند، سپاسگزاري ميکنم.
پژوهشکده علوم و انديشه سياسي، در راستاي حيات و بالندگي علم و دانش، آثار خود را در اختيار جامعه علمي قرار داده، پيشاپيش از انتقادها و پيشنهادهاي علمي همه استادان، صاحبنظران و پژوهشگران محترم استقبال ميکند. اميد است اين فعاليتهاي علمي موجبات رشد و پويايي فرهنگ سياسي ـ ديني و زمينههاي گسترش انديشه سياسي اسلام را فراهم سازد.
دکتر منصور ميراحمدي
مدير پژوهشکده علوم و انديشه سياسي
سيدکاظم سيدباقري*
هرمنوتيک دامنهاي بسيار گسترده را در بر ميگيرد و نميتوان بدون مقدمه و تعريفي مشخص از آن، وارد بحث و تحليل آن شد. «شخصي که ميکوشد از گفتههاي دوستش به رازي پي ببرد، دانشآموزي که ميکوشد مسئلهاي هندسي را حل کند، سياستمداري که ميکوشد گفتههاي قبلي خود را تصحيح کند و عاشقي که ميخواهد عشق خود را ابراز کند، شاعري که شعر ميگويد، همگي داخل قلمرو گسترده هرمنوتيک فعاليت ميکنند».[1] هرمنوتيک فعاليتي ادراکي و ارتباطي است که ميتوان آن را به نظريههايي تقليل داد که با تجربه تأويل، توضيح، شرح و تفسير پديدارها سر و کار دارند و پيشينه آنها به گذشتههاي بسيار دور باز ميگردد؛ يعني به روزگار تلاش براي ادراک متنهاي مقدس هندي، مصري، ايراني، يوناني و غيره و نيز متون مقدسي که به زبانهاي باستاني آشوري، عبراني و کلداني نوشته شدهاند. در صورت
* استاديار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
[1]. بابک احمدي؛ ساختار و هرمنوتيک؛ ص64.
فقدان نظريههايي درباره تأويل و تفسير متون، تلاش براي شرح و توضيح اين متون نميتوانست به نتيجه برسد.[2]
واژه يوناني هرمنوتيک (hermeneutice) از زمان افلاطون استفاده شده و ارسطو نيز از اين لفظ براي نامگذاري بخشي از كتاب ارغنون خود كه مربوط به مبحث منطق قضاياست استفاده كرده و در آن به بررسي ساختار دستوري گفتار آدمي پرداخته است. اصطلاح هرمنوتيک به صورت شاخهاي از دانش تا عصر رنسانس و رفرميسم مذهبي، يعني قرن شانزدهم ميلادي، هنوز تحقق خارجي نيافته بود؛ بنابراين اين مفهوم بهمنزله شاخهاي خاص از دانش،[3] پديدهاي نوظهور و مربوط به دوران مدرنيته است.[4] اول بار، دانهاور[5] در سال 1654 عنوان كتابش را تفسير متون مقدّس گذاشت.
ريشه کلمه هرمنوتيک (hermeneutics) در فعل يونانيِ «هرمنويين» (hermeneuein) نهفته است که عموماً به «تأويلکردن/ تفسيرکردن»
(to interpret) و صورت اسمي آن «هرمينيا» (hermeneia) به «تأويل/ تفسير» (interpretation) ترجمه ميشود. اين دو لفظ به «هرمس»،[6] يکي از خدايان يونان باستان، به معناي خداي بالدار باز ميگردند و ظاهراً اين کلمات از نام او اخذ شدهاند.[7] گويي پيامهايش داراى ايجاز و ايهام بوده و هر گروهى از مخاطبان به گونهاي سخنان او را تفسير و تعبير مىكردند. او
[2]. همو، آفرينش و آزادي؛ ص6.
[3]. Discipline.
[4]. احمد واعظي؛ درآمدي بر هرمنوتيک؛ ص25.
[5]. Donn Hauer.
[6]. Hermes.
[7]. دراينباره ر.ک: ريچارد پالمر؛ علم هرمنوتيک؛ صهه.
پيامآور خدايان بود و همه ارتباطات را به مخاطبان و دريافتکنندگان انتقال ميداد و تفسير ميکرد.[8] او بهعنوان فرزند زئوس، بايد آنچه را كه در وراى فكر و انديشه بشر جاى دارد، به حوزه فكر و انديشه انسانها انتقال دهد، موجبات كشف رموز و معانى را فراهم سازد، انسانها را از آنچه در محيط پيرامونشان مىگذرد، آگاه سازد و بالأخره دنياى نهان و آشكار را به هم بپيوندد و معانى يا معناى هر علامت يا شاخص را بشناساند. در اين روش، ورود به دنياي نهان، پيچيده و ناآشكار مطرح است كه وراى پديدههاى عينى، ملموس و مادى جاى دارند.[9] هرمنوتيک در معناي تخصصي و اصطلاحي، علم و هنرِ فهم متون مقدس است. پس هرمنوتيک «علم» تلقي ميشود؛ زيرا قانون دارد و آن قوانين را ميتوان در نظامي سنجيده تقسيمبندي کرد، همچنين «هنر» تلقي ميشود؛ زيرا ارتباطها قابل انعطافاند. کاربرد مکانيکي و سختگيرانه قوانين، گاهي معناي واقعي ارتباطات را در هم ميشکند.[10] دغدغه هرمنوتيک چگونگي فهم متن و رمزگشايي از آن است. هرمنوتيک علمي آلي و ابزاري براي فهم متون به معناي عام آن است. «معناى هر اثر آن است كه مؤلف در سر داشته و تلاش كرده در اثر خود بيان كند. تفسير در ح كمِ كشف اين معناست».[11] پل ريكور در مقاله «رسالت هرمنوتيک»، تعريف
موجز و کوتاهي از هرمنوتيک ارائه ميکند و معتقد است هرمنوتيک نظريه
[8]. Henry A. Virkler; “Hermeneutics Principles and Processes of Biblical Interpretation”. PP.15-16.
[9]. باقر ساروخانى؛ دائرهالمعارف علوم اجتماعى؛ ص908.
[10]. Bernard Ramm; “Protestant Biblical Interpretation”; P.34.
[11]. بابک احمدى؛ ساختار و تأويل متن؛ ج2، ص523.
عمل فهم در جريان روابطش با تفسير متون است.[12]
تفاوتها و برداشتهاي گوناگوني از هرمنوتيک شده و ميشود و اختلافهاي بسياري در روش، هدف و قلمرو هرمنوتيک وجود دارد؛ اما شايد بتوان گفت هرمنوتيکْ علم يا نظريه تأويل است. اين دانش داراي شاخهها و گرايشهاي متعدد و متفاوت روششناسانه، فلسفي، هستيشناسانه، هنجاري، انتقادي، ترديدي، اخلاقي، رهاييبخش، پستمدرن[13] يا از زاويهاي ديگر، هرمنوتيک مؤلفمحور، متنمحور و مفسرمحور است؛ به همين دليل رسيدن به ديدگاهي واحد در اين باب، دشوار است. برخي از نحلههاي هرمنوتيک در کانون مباحث خود به موضوع «فهم»[14] با تأکيد بر «فهم متن»،[15] برخي علاوه بر آن به «فهم زمينه»،[16] برخي ديگر به «فهم مفسّر»[17] و بعضي به «فهم مؤلف»[18] اهميت ميدهند؛ بنابراين نميتوان از يک هرمنوتيک کلي صحبت کرد و از قوانين و آموزههاي فراگير آن سخن به ميان آورد.
يکي از مفاهيم کليدي هرمنوتيک و البته اين نوشته، «فهم» است که در مقام فن، دوباره تجربهکردن اعمال ذهني مؤلف متن است.«فهم از بيانِ
[12]. ديويد کوزنز هوى؛ حلقه انتقادى؛ ص12.
[13]. براي توضيح انواع هرمنوتيک ر.ک: سيدصادق حقيقت؛ روششناسي علوم سياسي؛ ص367 ـ 423. در اثر حاضر در گفتار اول از فصل اول، اشارههايي به انواع نحلههاي هرمنوتيک شده است.
[14]. understanding.
[15]. text.
[16]. context.
[17] .interpreter.
[18] .author.
پايانيافته و ثابت آغاز ميشود و به آن حيات ذهني باز ميگردد که آن بيان از آن برخاسته است».[19]
روش و نظريههاي مربوط به هرمنوتيک، همواره در گستره تاريخ تغيير کردهاند، بهويژه در دوره مدرن که تحولاتي شگرف به خود ديده است؛ به همين دليل از اين منظر شاخهاي از دانش است که داراي سابقهاي ديرپا نيست. از ديگر سو، هرمنوتيک در گذر زمان، داراي نحلهها و تحولات معنايي و روشيِ گوناگوني بوده است که توجه به آن انسان را از حکم کلي و قطعي درباره آن باز ميدارد و البته جداسازي هر يک از آن نحلهها و مکاتب، راهشگاي پژوهشگران خواهد بود. با توجه به اين تحول معنايي، چون بهدقت مينگريم، هرمنوتيک دو مرحله کلي را پشت سر گذاشته است: هرمنوتيک روششناختى و هرمنوتيک فلسفى؛ آنسان که هرمنوتيک روشي نيز حوزههاي گوناگوني را در برگرفته است و در آغاز راه، متون مقدس، در ميانه راه، مطلق متون و امروزه همه علوم انسانى را شامل ميشود. اين دگرديسي چندان است که حتي به انواع تعريفها از هرمنوتيک نيز وارد
شده است؛ پالمر شش تعريف متفاوت از هرمنوتيک را به ترتيب زماني، اينگونه شمارش ميکند: ه. نظريه تفسير کتاب مقدس؛ ه. روششناسي
عام لغوي؛ ه. علم هرگونه فهم زباني؛ ه. مبناي روششناختي علوم انساني؛ ه. پديدارشناسي وجود و پديدارشناسي فهم وجودي؛ ه. نظامهاي تأويل، هممتذکرانه و هم بتشکنانه که انسان براي رسيدن به معناي نهفته در زير اسطورهها و نمادها از آنها استفاده ميکند.[20]
[19]. ريچارد پالمر؛ علم هرمنوتيک؛ ص97.
[20]. همان، صهه.
درباره ظرفيتها و گنجايشهايي که شايد ميان اجتهاد و هرمنوتيک وجود داشته باشد و اينکه آيا اصولاً ميتوان براي توانمندسازي روش فقه سياسي از هرمنوتيک بهرهاي گرفت، نکتهاي کليدي و مهم را بايد در نظر داشت و آن تعيين مراد از «هرمنوتيک» است. اگر منظور «هرمنوتيک فلسفي»[21] و چگونگي فرايند فهم است، طبعاً رابطه ميان اين دو، رابطه گسست خواهد بود و به فهمنده متون اسلامي نيز کمکي نخواهد کرد؛ اما اگر مراد «هرمنوتيک کلاسيک»[22] باشد که رويکرد روشي دارد و بيشتر در آثار شلايرماخر و ديلتاي، معنادار است، ميتوان از توانمندي هر يک و تعامل آن دو بر هم، سخن گفت.[23] شلايرماخر هرمنوتيک را فن فهم محصولات زباني ميداند؛ زيرا زبان، محصولاتي دارد که نوشتهها و متون از تجليات آن به شمار ميآيند و دغدغه او فهم متن است. اين نکته از آنجا داراي اهميت است که هماره در انديشه اسلامي و مباحث زبانشناسي تفسيري و اصولي، مباحثي براي فهم متون ديني مطرح بوده است. از آنجا که بحث اصلي در هرمنوتيک، فرايند فهم و انتقال آن از شخصي به شخص ديگر است، اين روش غالباً با متن، پيام و نشانهها سر و کار دارد و با حوزههاي مختلفي چون اصول فقه، فلسفه فقه، دان ش تفسير، فقه، الهيات، فلسفه، هنر، مباحث زبانشناسي، زيباييشناسي، نقد ادبي و... مرتبط است. با توجه به روش اجتهاد است که
[21]. Philosophical Hermeneutics
[22]. Classical Hermeneutics.
[23]. براي تفصيل اين مطلب ر.ک: اثر حاضر، بحث اجتهاد و هرمنوتيک کلاسيک.
فهم درست و فهم نادرست داراي ملاک مشخص است و هرگونه برداشتي از متن را جايز نميدانيم.
از زوايهاي ديگر، هرمنوتيکِ معاصر به دو دليل حوزه تفکر ديني را تحت تأثير قرار ميدهد و مباحث و پرسشهاي نوي را پيش روي آن مينهد. دليل نخست اينکه پارهاي از مباحث هرمنوتيکِ معاصر معطوف به تفکر فلسفي در باب ماهيت فهم است. در حل اين مباحث فهم خاصي نظير فهم ديني يا علمي يا اجتماعي مورد نظر نيست، بلکه مطلق عمل فهميدن تحليل ميشود و ويژگيهاي عام و شرايط وجودي حصول آن بررسي ميگردد. قضاوتها و احکام عامي که در اين بررسي صادر ميشود، شامل معرفت ديني و فهم متون ديني نيز ميگردد و درنتيجه ميان مباحث هرمنوتيک و معرفت ديني پيوند ايجاد ميشود. دليل دوم آن است که اديان ابراهيمي (اسلام، مسيحيت، يهوديت) مبتني بر وحي و کلام الهياند و اين امر موجب ميشود اين اديان بهشدت «متنمحور» باشند. فرهنگ ديني در جوامعي که اين اديان حضور دارند، از متون ديني و تفسير و فهم آنها تأثير ميپذيرد؛ بنابراين ارائه نظريات نو در باب تفسير و فهم متن، بر معرفت ديني و تفسير متون ديني تأثيرگذار خواهد بود.
گرايشهاي مختلف هرمنوتيک معاصر، عنايت خاصي به مسئله فهم متن دارند و عليرغم تنوع و تکثر، در توجه به تفسير و فهم متن مشترکاند؛ ازاينرو آنچه در تأملات رايج هرمنوتيک معاصر در جريان است، به گونهاي با معرفت ديني و حوزه تفکر ديني مرتبط است. واقعيت اين است که هرمنوتيک پيش از مارتين هايدگر[24] (1889 ـ 1976) يعني هرمنوتيک قبل
[24]. Martin Heidegger.
از قرن بيستم، عليرغم برخي نوآوريها و گشودن افقهاي جديد در زمينه تفسير متن، چالشي جدي در حوزه تفکر ديني ايجاد نکرد؛ زيرا تمامي نحلههاي هرمنوتيکي پيش از قرن بيستم، به درونمايه اصلي روش سنتي و متداول فهم متن وفادار بودند و هر يک از زاويهاي در ترميم و تنقيح اين روش عام و مقبول ميکوشيدند؛ اما هرمنوتيک فلسفي و مباحثي که تحت تأثير آن در نقد ادبي و نشانهشناسي برانگيخته شد، زمينهاي فراهم آورد تا روش رايج و مقبول فهمِ متن دچار چالشهاي جدي شود و در نتيجه معرفت دينيِ رايج مورد تعرض قرار گيرد.[25]
با توجه به اين مهم، هنگامي ميتوانيم از تعامل و توانافزايي هر يک از دو روش هرمنوتيک و اجتهاد بر يکديگر سخن بگوييم که در پيشفرضها پذيرفته باشيم متن داراي معنايي نهايي است و فهمنده ميتواند معناي آن را کشف کند؛ اما «اگر معناي متن ديني نامتعين است و مفسر و خواننده متن با معاني و برداشتهاي بينهايت از متون ديني مواجه هستند، چه تضميني وجود دارد که مفسر بتواند از معناي صحيح متن سخن بگويد؟ بر اساس عدم تعين معنا، مفسر هيچوقت توانايي وصول به معناي صادق از متن را ندارد و نميتواند بين معناي درست و نادرست از متن، تفکيک و تمايز قائل شود. هر کس با مراجعه به وجدان خود ميبيند که هرگز در ذهن خويش يک معناي نامتعين را در نظر نميگيرد و در هر مفاهمهاي، قصد ابراز معنايي معين و موجود در ذهن را دارد؛ حتي کساني که معناي نامتعيني براي يک متن قائلاند و آن را امري تغييرپذير قلمداد ميکنند، خود به هنگام نوشتن يک
[25]. محمد حسينزاده؛ مباني معرفت ديني؛ ص129.
متن، آن را به سير زمان و تحول سنتها نميسپارند، بلکه قصد دارند مخاطبان خود را با انديشههاي معين و مشخص خود آشنا کنند؛ بنابراين ما با علم حضوري خود درمييابيم که معاني در ذهن ما محدوده مشخصي دارند و چون ديگران نيز همانند ما ذهن، انديشه، قصد ابراز مفاهيم و درنهايت تفهيم سخن به مخاطبان خود را دارند، پس آنان نيز معاني متعيني در ذهن خود دارند که ميخواهند بازتوليد شود و در ذهن مخاطبان جاي گيرد».[26]
اما چالشي که يادآور شديم، پس از ظهور هايدگر فيلسوف آلماني به وجود آمد که هرمنوتيک را وارد مرحلهاي نو کرد. هايدگر اين علم را از «روششناسي» خارج كرد و در «هستيشناسي»[27] به كار گرفت كه به «هرمنوتيک فلسفي» معروف شد. او در تلاش بود تا به چيستي فهم و چگونگي بهدستآوردن آن بپردازد. اين مسير را شاگردش هانس گئورگ گادامر[28] (هههه ـ هههه) نيز ادامه داد که باور داشت هماره براي تفسير خلاقانه راه باز است و گفتگو و تعاملي هميشگي ميان مفسر و متن وجود دارد. او به فهم مفسر، محوريت فهم او و تکثر خوانشها و برداشتها معتقد است و اينکه هميشه لايههايي از متن و مراد مؤلف را ميتوان دريافت نه همه آن را. در اين نحله هر فهمي از متن، داراي اعتبار است و به مراد مؤلف توجهي نميشود. اين ديدگاه در عرصه معرفت ديني و برداشت از متون، با چالشهايي جدي روبهرو شد؛ بنابراين آنگونه که اشاره کرديم، چندان نسبتي با روش اجتهاد ندارد. واقعيت آن است که هرچند در اجتهاد نيز زمينه
[26]. مهدي هادوي تهراني؛ مباني کلامي اجتهاد؛ ص271.
[27] .Ontology.
[28]. Hans-Georg Gadamer.
براي برداشتهاي مختلف از متن فراهم است و آن فهم شايد از پيشفرضهاي مجتهد و فهمنده متن تأثير پذيرد، اما اين امر دليل بر آن نميشود که همه آن فهمها، درست و قابل قبول باشند. درستدانستن همه اين مطالب ميتواند به نوعي هرج و مرج علمي و ناروشمندي برداشتها در فهم بينجامد بهگونهاي که معياري براي تشخيص درست و نادرست وجود نداشته باشد. با توجه به همين امر است که «هرمنوتيک پيش از هايدگر، چالش جدي را در حوزه تفکر ديني پديد نياورد؛ ولي هرمنوتيک هايدگري و بعد از او، چنين چالشي را پديد آوردند که تأثيرات آنها را ميتوان در حوزه ديني به صورت ذيل ذکر کرد:
1. امکان قرائتهاي مختلف از متون ديني. تفسير يعني امتزاج افق ذهني مفسر با افق متن و چون افقهاي ذهني مفسران متعدد و متفاوت است، تفسيرها نيز متفاوت ميشوند و هيچ معياري نيز
براي تشخيص برتري يک تفسير بر تفسير ديگر نيست؛ البته قرائتهاي مختلف از دين يک معناي صحيحي دارد که توضيح آن خواهد آمد؛
2. اعتباربخشيدن به تفسير به رأي؛ زيرا هيچ معياري براي تشخيص تفسير به رأي و تفسير به نحو همگاني معتبر وجود ندارد؛
3. اعتباربخشيدن به تمام فرقههاي انحرافي دين؛ چون همه اين فرقهها مدعي تفسير درست از ديناند و ملاکي براي انحرافيبودن آنها وجود ندارد؛
4. نسبيگرايي در تفسيرهاي ديني؛
5. عدم دسترسي به فهم صحيح و عيني متون ديني؛
6. بيتوجهي به مراد مؤلف متن؛
7. نبود معيار روشن و دقيق براي فهم متون ديني«.[29]
بنابراين يادآورد اين نکته لازم است تا به ژرفايي بدانيم در سنجش روابط و تعاملات ميان اجتهاد و هرمنوتيک، کدام نحله در نظر است و کدام ساحت روشي يا معرفتشناختي آن مورد سنجه قرار ميگيرد.
اجتهاد بهعنوان روشي برخاسته از دانش اصول فقه، در پويايي و پايايي فقه سياسي شيعه، نقشي اساسي داشته و دارد. تعامل و ضرورت مفاهمه با دنياي جديد و روشهاي نو در علوم انساني، پرسشهايي بيشمار پيش روي آن نهاده است. شايد ظرفيتها، گشايشگريها، توانمنديها يا کاستيهاي اين روش، در مقايسه با روشهاي جديد، برآمده و شناخته شود. روش و دانش هرمنوتيک، بهويژه برخي از نحلههاي آن که اشاره شد، عالمان ديني و پژوهشگران فهم متن را با پرسشهايي تأملبرانگيز و اساسي روبهرو ساخته و ميسازد. فقه سياسي با توجه به روش اجتهاد که فرايند تشخيص حکم و شناخت آن را در خود دارد،گاهي با فهم متن، گاهي با عمل و گاه با تقرير فعل سياسي روبهروست؛ بنابراين از اين منظر با نحلههاي مختلف هرمنوتيک و مسائل نظري بسياري نسبت دارد و ميتوان از مباني روشي اجتهاد و هرمنوتيک ، وجوه هرمنوتيکي اجتهاد شيعي، فقها و فرايند فهم متون ديني، تأثير هرمنوتيک بر اجتهاد، ظرفيتهاي هرمنوتيک براي تقويت اجتهاد، اجتهاد و هرمنوتيک بهمثابه روش و نظريه، توانمندسازي روشهاي جديد با اجتهاد و درنهايت از امکان يا امتناع هرمنوتيک اسلامي سخن به
[29]. محمد محمدرضايي؛ «نگاهي به هرمنوتيک»، ص9.
ميان آورد. از ديگر سو، شاخههاي مختلف هرمنوتيک هر يک به نحوي و از زاويهاي خاص با روش اجتهاد پيوند يا گسست مييابند که اين امر ناشي از آن است که آن نحلهها در جغرافياي انديشگي ديگري روييده و باليدهاند و طبعاً با برخي از زوايا و مباني روش اجتهاد در تضاد و ناهمخوانياند.
چون بهفراست مينگريم، حضور قدرتمندانه روشهاي جديد در کنار روشهاي بومي ـ اسلامي، غير قابل انکار است؛ بنابراين شناخت و فهم سنجيده روشهاي جديد و تأثير آنها بر روش اجتهاد و تأثر از آن ضرورت مييابد؛ آنسان که بازخواني، بازسازي و بازفهمي روشهاي بومي در مقايسه با روشهاي جديد نيز بايسته به نظر ميرسد. ارائه تصويري روشن و شفاف از دانش هرمنوتيک در جامعه علمي و جلوگيري از برداشتهاي نادرست، اهميت پرداختن به اين امر را دوچندان ميکند.
اين نوشته با توجه به اين بايستگيها و بازشناسي راهگشايي روشهاي بومي ـ اسلامي، بهويژه روش اجتهاد، سامان يافته است. اين مجموعهنشستها و مقالات تلاش دارد تا در رويکردي مقايسهاي به افقهاي مشترک و افتراق آن دو بپردازد و با بررسي مناسبات اجتهاد با پرسشها و دشوارههاي مرتبط با هرمنوتيک و مسائل نظري آن، زواياي پيدا و پنهان و ضعف و قوت آن را نشان دهد، تا شايد بتواند گشاينده ساحتهايي نو پيش روي پژوهشگران فقه سياسي باشد. پويايي و تحولآفريني بيشتر در استنباطهاي سياسي ـ اجتماعي و فهم روزآمد از متون و نصوص ديني همراه با اصالت، از ويژگيهاي اجتهاد است که شايد در نگرشي تطبيقي با هرمنوتيک، بيشتر گويا و برجسته گردد.
در چارچوب نظري اين تحقيق، در نگاهي کلي، از رويکرد «تحليل
مقايسهاي»[30] بهره خواهيم برد. ويژگي اين رويکرد به ما کمک ميکند:
1. به ويژگى، شكل و دامنه عملكرد نظريهها راه بريم؛
2. در نگرشي مقايسهاي درباره كارايى يا ناكارامدى آنها تأمل ورزيم؛
3. افقهايي جديد در گستره تحول، بازسازي، بازخواني و بازآفريني نظريهها باز شود؛
4. درباره کاستيها، توانمنديها و ويژگىهاى هر نظريه در سنجش با ديگر نظريهها داوري کنيم.
با توجه به گستردگي مباحث، بهناچار دست به گزينش زديم و برخي از مباحث و قابليتهاي هرمنوتيک و پيوند يا گسست آنها با روش اجتهاد را بررسي کرديم؛ در ادامه گزارشي از نشستها و مقالهها ارائه ميگردد:
در نشست اول، جناب آقاي دکتر حقيقت بحث خود را با عنوان «اجتهاد و هرمنوتيک، نگرشي کلي» با توجه به اين پيشفرضها آغاز کرد که علوم انساني داراي ويژگيهايي چون اراديبودنِ جهان انساني در برابر موجبيتِ علوم طبيعي و آگاهي در پديدههاي اجتماعي است. اين علوم با دنياي خاص ارزشها پيوند دارند و بدون اطلاع از اين ارزشها قابل فهم نيستند. فهم و ادراک آنها مشكلاتي دارد و شناخت واقعيت حيات انساني بدون درنظرگرفتن متن يا مجموعه امكانپذير نيست.
وي در ادامه به اين نکته توجه کرده است که هرمنوتيک کلي وجود ندارد؛
[30]. comparative Analysis.
بنابراين در هنگام صحبت از آن و جستجو براي يافتن پيوند ميان آن با اجتهاد، بايد از نحلههاي هرمنوتيکي سخن گفت و منظور خود را روشن ساخت. وي در تبيين نحلههاي هرمنوتيکي، هفت نحله مهم زير را مطرح کرده است:
1. هرمنوتيک شلايرماخر: در هرمنوتيک شلايرماخر چند نکته اساسي از اين قرار وجود دارد: عدم امكان كنارگذاردن پيشداوريها، تساوي دانستن دستور زبان با دانستن زبان (نه بهعنوان زندان انديشه)، معناي نهايي متن، اصالتدادن به نيت مؤلف، توقف فهم متون مقدس بر فهم دستوري انواع عبارتها و صورتهاي زباني فرهنگي مؤلف و فهم فني يا روانشناختي ذهنيت مؤلف. از ميان نحلههاي هرمنوتيکي اين نحله قرابت بيشتري از حيث روشي با روش اجتهاد دارد؛ زيرا در روش اجتهاد نيز مجتهد در خوانش متون، در جستجوي فهم نيت مؤلف با تأکيد بر فهم دستور زبان و گاه زمينههاي روانشناختي صدور روايات است، آنگونه که در روش اجتهاد براي متون و نصوص اسلامي، معناي نهايي متن وجود دارد؛ حال ممکن است مجتهد به آن دست يابد يا به خطا رود.
2. هرمنوتيک ديلتاي که برخي از اصول آن عبارتاند از: تفاوت علوم انساني (فرهنگي) و طبيعي (با تکيه بر کانت)، آشتي بين تاريخيت انسان و عينيت علوم انساني، نقد اثباتگرايي.
3. هرمنوتيک وجودشناسانه هايدگر و گادامر: در اين نحله هرمنوتيکي، هايدگر و شاگرد او گادامر به چند نکته اساسي باور دارند، مانند «روش»نبودن هرمنوتيک و بلکه «بينش»بودن آن، بازگشت گادامر
به مباحث معرفتشناسانه، تأثيرپذيري ذهنيت مجتهد و عوضشدن بستر فهم او، توجه به پيشفرضها، دور هرمنوتيکي و لايههاي فهم و نسبيت. اين نحله هرمنوتيکي با توجه به آنکه بينش است و نه روش و از آنجا که نوعي نسبيت نيز در آن وجود دارد ـ هرچند نسبيت پستمدرنيستي نيست ـ با روش اجتهاد، قرابت و نقاط اشتراک چنداني ندارد. اين شاخه هرمنوتيکي به نحوي است که بر بينش و نوع نگاه پژوهشگر اثر ميگذارد و آن را دگرگون ميسازد.
4. هرمنوتيک عينيگراي اميليو بتي[31] (1890 ـ 1968) و اي. دي. هرش[32] (1928) که به چند نکته آن اشاره ميشود: 1. عينيت تفسير (بر خلاف هرمنوتيک هستيشناسانه)؛ 2. جداکردن فهم از تفسير؛ 3. از نظر منطقي هرگونه تطبيق و کاربرد، متأخر از فهم اثر و پديده تاريخي است؛ 4. دخالتدادن سويه کاربردي در عمل فهم، موجب تغيير در رسالت اصلي مفسر ميشود؛ 5. کاربرد و تطبيق فقط در برخي جاها زمينه دارد؛ 6. حتي در جاهايي که تطبيق و کاربرد زمينه دارد، بايد ميان دو گونه مفسر تمايز قائل شد (براي نمونه حقوقدان با مورخِ حقوق تفاوت دارد). بتي براي فرايند فهم خود چهار مرحله را نام ميبرد:
الف) فقه اللغوي: در اين مرحله مفسر به تحقيق درباره نمادها و نشانههاي ثابت متن ميپردازد.
ب) انتقادي: در اين مرحله رويکرد پرسشگرانه مطرح است.
[31]. Emilio Betti.
[32]. E. D. Hirch.
ج) روانشناختي: مفسر در اين مرحله، خود را به جاي مؤلف ميگذارد تا وضعيت ذهني مؤلف را بازشناسد.
د) فني ـ شکلشناختي: اين مرحله بيشتر به تفسير پديدههاي اجتماعي اختصاص دارد.
5. هرمنوتيک انتقادي هابرماس که در آن بر گفتگو، حوزه عمومي و رهايي تأکيد ميشود.
6. هرمنوتيک ترکيبي ريكور: در اين نحله، هويت روايي، هرمنوتيک مضاعف، ترکيبيبودن، جمع بين تبيين و تفهم، درنظرنگرفتن نيت مؤلف، نزديکشدن به جماعتگرايي مطرح است.
7. هرمنوتيک روششناسانه اسكينر: نقد متنگرايي و زمينهگرايي بر اساس ويتگنشتاين متأخر.
در نگاهي کلي ميتوان گفت از ميان اين نحلهها، هرمنوتيک شلايرماخر، هرمنوتيک عينيگراي اميليو بتي و اريک هرش و هرمنوتيک روششناسانه اسكينر از ديگر نحلهها با اجتهاد، قرابت و اشتراک بيشتري دارند و ميتوان از آنها در توانمندسازي برخي از مباحث اجتهاد ياري جست؛ البته اين امر هرگز به معناي يکسانسازي ميان اجتهاد و هرمنوتيک نيست. بايد تأکيد کرد که مطلوب آن است که پژوهشگر از اين روشها آگاهي داشته باشد و در صورت لزوم از آنها در مطالعات فقهي ـ سياسي بهره گيرد؛ اما نميتوان گوشهاي از يک روش را گزينش کرد و بقيه مباحث را رها کرد. روش مجموعهاي از اجزاي درهمتنيده است؛ به تعبير ديگر «مَن التزم بشيءٍ التزم بآثاره و لوازمه». اگر پژوهشگر روشي را برگزيد، بايد به همه لوازم و آثار آن تن دهد، مگر اينکه پژوهشگر خود روشي جديد بنيان نهد که البته اين کار
امري سخت، دقيق و حساس و البته مغتنم است.
در نوشته دوم که حاصل گفتگو با حجتالاسلام جناب آقاي دکتر قائمينياست، ذيل عنوان «تعامل اجتهاد و هرمنوتيک، تلاشي براي رسيدن به فهم جامع» تلاش شده با مقايسه دو روش، گنجايشهاي هر يک براي تقويت ديگري بررسي شود و جلوههاي آن در فقه سياسي نشان داده شود. در اين نوشته آمده است اين روشها، توانايي محقق را در فهم و تحليل مسائل بالا ميبرد و نگاه جامعتر و فراگيرتري به او ميدهد. در قديم روششناسيها، محدود به حوزه خاصي از دانش بوده است؛ اما امرزه بايد کوشيد تا به روشهايي فراگير دست يافت؛ بنابراين تلاش و تکاپوي سيدمحمدباقر صدر براي رسيدن به روششناسي جامع بود. در اين راستا به نظر ميرسد روش هرمنوتيک و روشهاي جديد ديگر ميتوانند براي رسيدن ما به اين مرحله کمک کنند؛ اما بايد توجه کرد در بسياري از روششناسيهاي جديد، نسبيگرايي، اصلي مفروض است؛ به همين دليل در بهرهگيري از آنها بايد به جرح و تعديل پرداخت. روششناسيهاي غربي، متناسب با مسائل و هاضمه فکري آنان است. طبيعي است اگر ما اين روشها را به کار ببريم، بايد متناسب با تمدن و فرهنگ خودمان، تعديلشان و بوميسازيشان کنيم. در ادامه اين سؤال مطرح شده که با درنظرگرفتن ا ين نکته که نظريهها و روششناسيها يک کل و مجموعه بههمپيوستهاند، آيا اصولاً اين امر ممکن است که برخي از اجزاي آنها را برگيريم و برخي ديگر را که با فرهنگ و داشتههاي ما هماهنگي ندارد، وانهيم. در پاسخ به اين نکته اشاره شده است که نظريهها مجموعهاي از دادههايند؛ اما بايد توجه کرد که فرضيهها با هم و در کنار هم، مشکلات را حل ميکنند؛ بنابراين در علوم
تجربي اين امر وجود دارد که اگر موردي را تجربه کردند و با فرضيه آنها همخواني داشت، آن را برميگيرند و اگر هماهنگ نبود، در آن دست ميبرند؛ بر همين اساس بر خلاف روشنفکراني که ميخواهند همه اين روشها را به طور دربست اخذ کنند، بايد ارزيابي محکمي از روششناسيها کرد و موارد مفيد را اخذ کرد و در غير اين صورت آنها را رها کرد.
دانش هرمنوتيک دائماً در حال تغيير است و با توجه به دورههاي جديد هرمنوتيک، مثلاً در فلسفه تأويلي، بحث از روش مطرح نيست و تأکيد ميشود علوم انساني روش ندارد و هرمنوتيک به ما روش نميدهد؛ به بيان ديگر، ضد روش است، بلکه زندگي و فهمهاي ما همه درگير پيشفرضها و پيشفهمهاست. بنابراين در هرمنوتيک گادامر اگر ميخواهيم صرفاً گرفتار پيشفرضها نباشيم و برخي از اصول هرمنوتيک وي را نپذيريم، بايد نشان دهيم کجا ميتوان از پيشفرضها دور شد؛ اما در هرمنوتيک کلاسيک و هرمنوتيک مقدس، ما روش داريم و ميتوانيم از آنها در فراگرد فهم، الگوسازي و مدلگيري کنيم. با فهم مسائل جديد، ميتوان روشي جامعتر به دست آورد و برخي از مسائل فقه سياسي را بررسي کرد.
در ادامه اين نوشته آمده است نبايد تکروشي باشيم. هرمنوتيک يک خانه از پازل است و از هر دستگاه روشگاني بايد نکاتي آموخت. نگاه دربست و محدود و جزئي مشکلزاست. حتي گادامر در اواخر عمر گفت اگر من علومي ديگر را ميدانستم، شايد بهگونهاي ديگر حرف ميزدم. فقهاي ما نيز براي ارزيابي يک نظريه، روايات، آيات و ديدگاههاي مختلف را ميبينند و ارزيابي ميکنند. پس براي رسيدن به فهمي برتر بايد همه نظريهها را ديد و ارزيابي انتقادي کرد، آنگونه که توسعه ديد فقيه و نگاه جامع و فراگير به منابع
و نحوه برخورد او با نصوص، در اين حيطه مطرح ميشود. شهيد صدر در پي فهم اجتماعي نصوص است. اين نصوص با واقعيتهاي اجتماعي درگيرند و اين بحث مطرح ميشود که ارتباط متن با عالم واقع را چگونه بايد فهميد.
در پايان اين نشست، امکان طرح هرمنوتيک اسلامي ارائه شده است. اين بحث در غرب شکل گرفته و آنان دراينباره نکاتي مطرح کردهاند. آنان کتاب دلائلالاعجاز جاحظ را ديدهاند و درباره آن سخن گفتهاند و در اين زمينه در تفکرات فارابي تحقيقات درخوري انجام دادهاند. آنان از راه گفتگو با گذشته و حال به اين مهم دست يافتهاند و مسائلي مانند تأثير پيشفرضها بر فهم، ساختار فهم و نظاممندي فهم را مطرح کردهاند. به نظر ميرسد ظرفيتهاي بحثي مانند هرمنوتيک اسلامي نيز دراينباره وجود دارد که بايد با تلاش به مراحل دقيقتر آن دست يافت.
در نشست سوم، حجتالاسلام دکتر ميراحمدي ذيل عنوان «فهم اجتهادي و فهم هرمنوتيکي»، تلاش کرده است به اين پرسش پاسخ دهد که آيا فهم اجتهادي، هرمنوتيکي است يا فهمي متمايز. وي همچنين به رابطه ميان فهم هرمنوتيکي و اجتهادي ميپردازد و تفاوتها و اشتراکهاي هر يک را بررسي ميکند. ميراحمدي بحث خود را در سه مرحله ارائه کرده است: ايشان در گام اول، فهم هرمنوتيکي[33] را و اينکه اين «فهم» متعلق به کداميک از نحلههاي هرمنوتيک است بررسي کرده است. دکتر ميراحمدي ميگويد در حرکت از نظريههاي کلاسيک به مدرن، در گونههاي مختلف هرمنوتيک، پرسش از «فهم» تبديل به «معماي فهم» شده است. در ديدگاه ارسطو نيز
[33]. Hermeneutic Understanding.
بحث کجفهمي و کجرفتاري و اينکه چرا کجرفتاري اتفاق ميافتد مطرح بوده است. ارسطو عامل اصلي آن را کجفهمي و راه اصلاح آن را حکمت ميداند. همچنين در هرمنوتيکِ روششناختي شلايرماخر و ديلتاي، بحث از «امکان فهم صحيح متن» و اينکه چگونه ميتوان به آن رسيد، مطرح بوده است. آنان بحث کردهاند اگر قواعد نحوي و زبانشناختي رعايت شود و به ذهنيت مؤلف راه يابيم، ميتوانيم به فهم درست برسيم؛ اما وقتي اين جريان به هايدگر ميرسد، ما با چرخش هستيشناسانه مواجه ميشويم و فهمْ امري هستيشناسانه ميشود. درواقع بحث از «چگونگي فهم» به «چيستي فهم» تبديل ميشود و ماهيتِ فهم مهم ميگردد و لذا «فهم» امري هرمنوتيکي است. در اين نحله، فهمْ عملي است که براي مفسر رخ ميدهد و حاصلِ اراده مفسر نيست و اراده او تعيينکننده نيست؛ بنابراين «فهم هرمنوتيکي»، به معناي دقيق و علمي آن در نحله هرمنوتيک هستيشناسانه رخ ميدهد.
ويژگيهاي فهم هرمنوتيکي عبارتاند از تاريخمندي، زبانمندي و ديالکتيکيبودن. در اينجا زبان از حالت ابزاري بيرون ميآيد و اصالت مييابد. در ديالکتيک، فهم در فرايند مواجهه مفسر با متن و در سه مرحله به وجود ميآيد: الف) طرح پرسش؛ ب) امتزاج افقها، يعني همافقي مفسر با متن؛ هم مفسر به افق متن ميرود و هم آن متن به افق معاصر آورده ميشود؛ ج) سخنگويي متن که در اينجا مفسر فقط بايد به متن گوش کند. از اين ويژگيها چند نتيجه به دست ميآيد:
1. فهم و هرمنوتيک، خصلت روشي خود را از دست ميدهد.
2. واقعنماييِ فهم مورد ترديد قرار ميگيرد و فهم، ديگر برداشتي از واقعيت نيست.
3. فهمِ صحيح اصولاً ممکن نيست.
4. عدم امکان داوري براي فهم صحيح؛
5. تکثر و نسبيت فهم.
در گام دوم، فهم اجتهادي پردازش شده است. اجتهاد تلاشي عقلاني براي فهم متن و استنباط حکم شرعي است. ويژگيهاي فهم اجتهادي عبارتاند از:
1. زبانمندي: کشف حکم يا از منصوصات است يا از غير منصوصات و البته درگيري اصلي در غير منصوصات است که غيرصريحاند. مجتهد اگر از زبان بهره نگيرد، به فهم نميرسد؛ بنابراين فهم اجتهادي، فهمي نصگراست.
2. عملگرابودن: اجتهاد با عمل ارتباط دارد و نتيجه اين امر، انعطافپذيري است که خود را بيشتر در فقه سياسي نشان ميدهد.
اين فهم نيز چند نتيجه به دنبال ميآورد:
1. اجتهادْ نوعي فهم است.
2. فهم عقلاني از متن است.
3. فهم صحيح از متن، امکانپذير است.
4. اجتهاد در برگيرنده اصولي است که ميتوان به فهم درست رسيد.
5. امکان داوري در فهم اجتهادي وجود دارد.
در گام سوم، دو فهم اجتهادي و فهم هرمنوتيکي مقايسه شده اند و بر اين تأکيد شده است که آن دو در مباني تمايز دارند. اين مقايسه در پنج مرحله انجام شده است:
اول: مفسر در فهم هرمنوتيکي، در پي فهم متن است و نه ضرورتاً فهم صحيح؛ اما در اجتهاد، مجتهد در صدد فهم متن به منظور کشف حکم شرعي است.
دوم: در فهم هرمنوتيکي، گريزي جز پرسش از متن نيست؛ اما در فهم اجتهادي، راهي جز به کارگيري اصول و قواعد اجتهاد نيست.
سوم: در فهم هرمنوتيکي، آنچه به دست ميآيد، ضرورتاً نميتوان گفت مقصود مؤلف است؛ اما در فهم اجتهادي ميتوان به فهمي اطمينانبخش دست يافت؛ هرچند يقيني نيست.
چهارم: فهم در هرمنوتيک، مفسرمحور است؛ اما در فهم اجتهادي، متن و مؤلفمحور است.
پنجم: در فهم هرمنوتيکي، اختلاف مفسران از متن، بهطورمطلق معتبر است؛ اما در فهم اجتهادي، فقط يک فهم صحيح است. فهم تا زماني که در چارچوب اجتهاد باشد، معتبر است.
در فهم هرمنوتيکي، نسبيتگرايي و فقدان معيار براي داوري مطرح
است و اراده مؤلف ناديده انگاشته ميشود؛[34] اما در فهم اجتهادي، مراد مؤلف مهم است.
نوشته بعد، حاصل نشست علمي با حجتالاسلام آقاي دکتر خسروپناه تحت عنوان «هرمنوتيک اجتهادي و تفاوتهاي آن با ديگر نحلهها» است. در اين نشست اين بحث مطرح شد که در هرمنوتيک فلسفي بحث از چيستي فهم است و هرمنوتيک روشي به ما ياري ميدهد تا به تأويل متن برسيم؛ اما در هرمنوتيک اجتهادي، متن، واضع و مفسر هر سه مطرحاند. ايشان ضمن اشاره به پيشفرضهاي اين بحث، اين نکته را بررسي کرده است که مفسر با
[34]. به نظر ميرسد اين نکته را نتوان در همه نحلههاي هرمنوتيک صادق دانست؛ زيرا در برخي از آنها، اراده مؤلف در نظر گرفته ميشود.
ذهن خالي به سراغ متن نميرود؛ حال برخي از اين پيشفرضها بايستهاند؛ مانند پيشفرضهاي «ابزاري» که در آن قواعد عام و خاص، اخص و زبانشناختي مطرح است و برخي از پيشفرضها، «استفهامي»اند؛ مانند اينکه مفسر از متن پرسشگري ميکند. اين پرسش ميتواند هر چيزي باشد؛ مثلاً اينکه تغيير جنسيت يا پيوند اعضا ممکن و مشروع است يا نه. برخي از آنها نيز «پيشفرضهاي معنايي راهبر»ند؛ مانند شناخت متن، شناخت هدف متن، محتواي متن تا آنکه بتواند متن را بفهمد؛ اما از برخي پيشفرضها نيز بايد پرهيز کرد و آن «پيشفرضهاي معنايي راهزن» است؛ مانند آنکه مفسر جوابي از جايي گرفته و ميخواهد آن را بر متن تحميل کند.
در ادامه مطرح شد که در برخي از مباحث اصول فقه، بحث از تلاقي معنا و مدلول است و ماهيت فهم براي دريافت مراد است و اين فهم، داراي چند ويژگي است؛ از جمله آنکه قابليت صحت و سقم دارد، معيارمند است، مدلولهاي مطابقي و التزامي بيپايان دارد، عصري و غيرتاريخمند است. اصول فقه، هم به معنا و مدلول و هم به مراد توجه ميکند. در اين دانش، بحث از «وضع» است و در بحث «استعمال»، از مراد مؤلف بحث ميشود. علم اصول، هم متنمحور، هم مفسرمحور و هم واضعمحور است؛ يعني به هر سه توجه ميکند؛ اما به ترابط آنها و پيشفرضهاي مفسر توجه نشده است؛ هرچند برخي از اين مباحث در منابع تفسيري وجود دارد.
در ادامه اين نوشته، ميخوانيم اصول فقه با هرمنوتيک کلاسيک متفاوت است؛ زيرا متنمحور است، چنانکه با هرمنوتيک رمانتيک نيز متفاوت است که در آن به متن و ماتن هر دو توجه ميشود و از هرمنوتيک فلسفي نيز جدا ميشود که تأکيد بر مفسر دارد. در دين، با توجه به ادله عقلي و نقلي، مؤلف