پرسمان قرآنی جبر و اختیار

تدوين: على كرجى


9
مقدمه

يكى از موضوع‌هاى مهم معرفتى كه ذهن بشر، به‌ويژه دانشمندان، را در طول تاريخ به خود مشغول كرده ، جبر و اختيار است. اعمالى كه از انسان صادر مى‌شود صد در صد مربوط به اراده و اختيار اوست و هيچ عامل خارجى در پيدايش آن مؤثر نيست يا او موجودى بى‌اراده است و عواملى بيرون از وجودش او را به اين سو و آن سو مى‌كشاند ؟ انسان‌ها بنا بر گرايش‌هاى علمى و مذهبى خود، در پى پاسخى مناسب براى اين پرسش بوده‌اند تا جان جستجوگر خود را با آب حقيقت سيراب سازند . در اين راستا، گروهى جبرى مسلك و گروه ديگر تفويضى و گروه سوم طرفدار نظريۀ امرٌ بين الامرين شده‌اند .

شناخت چگونگى صدور افعال آدمى ، از چند منظر ضرورى به نظر مى‌رسد:

1. انسان‌شناسى

اگر آدمى را در انجام كارها مختار بدانيم ، خود را از ديگر موجودات برتر خواهيم يافت ؛ زيرا رفتارهاى ديگر موجودات ، بر اساس طبيعت و غرايز است، نه از روى اراده و اختيار .

اگر انسان را در انجام كارها مجبور بدانيم ، آدمى با چوب ، سنگ و درخت فرقى نخواهد داشت .

بنابراين ، اصل انسان‌شناسى ايجاب مى‌كرد كه بشر ، از دير باز ، دربارۀ اجبار واختيار اعمال آدمى ، به تحقيق بپردازد و از اين رهگذر ، گام‌هاى منطقى ديگرى دربارۀ انسان‌شناسى بردارد .

2 . خداشناسى

جبر و اختيار ، به توحيد، عدل و قدرت خداوند ارتباط دارد ؛ زيرا اگر جبر در اعمال ، درست باشد ، مفهومى براى عدل الهى نخواهد ماند. اگر تفويض درست باشد ، توحيد


10
افعالى و عموم قدرت الهى از بين خواهد رفت ؛ زيرا اعمال مردم در صورت تفويض ، مخصوص به خود آنها خواهد بود و خداوند هيچ‌گونه دخالت و تأثيرى در آن نخواهد داشت . افزون بر آن ، انسان‌ها در دايرۀ افعال ارادى، از خداوند بى نياز خواهند بود.

بنابراين، با فهم جبر و اختيار، نسبت قدرت خداوند با افعال انسان روشن مى‌شود .

3. معادشناسى

يكى از مهم‌ترين اصول اعتقادى اسلام كه حدود 13 آيات قرآن دربارۀ آن نازل شده ، معاد است . اصل معاد ، مبتنى بر آزادى و اختيار آدمى در انجام اعمال است. اگر آدمى مجبور به انجام كارها باشد، پاداش و عذاب اخروى معنا پيدا نمى‌كند.

4. قانون‌گذارى

نخستين چيزى كه توجه به آن ، در قانون‌گذارى ضرورت دارد ، بررسى اراده و اختيار انسان در انجام كارهاست؛ چون اگر آدمى داراى اراده و اختيارى نباشد ، هيچ‌گونه تكليفى نخواهد داشت و نظام حقوقى از بين خواهد رفت .

اين نوشتار در قالب پرسش و پاسخ، در بخش‌هاى «جبر و اختيار» و «قضا و قدر»، به زبان ساده و بر اساس ظاهر آيه‌هاى قرآن كريم تدوين شده و در آن، از طرح مباحث تخصصى پرهيز شده است؛ اميد است در سايۀ معارف بلند قرآن كريم، چراغى فروزان در راه رسيدن به هدايت افروخته شود .

على كرجى


11
بخش اول: جبر و اختيار


12

13
فصل اول: معناى جبر و اختيار

معناى جبر

پرسش 1: معناى لغوى و اصطلاحى جبر چيست؟

پاسخ : واژۀ «جبر» به معناى اصلاح كردن چيزى با نوعى غلبه است . وقتى مى‌گويند: « جَبَرْتُهُ فَانْجَبَرَ وَ اجْتَبَرَ » معنايش آن است كه من او يا آن را با به‌كارگيرى قدرت خود اصلاح كردم و سرانجام اصلاح شد . واژۀ «جبر» به معناى سلطه و احاطه‌اى كه معمولاً مستلزم ستم مى شود ، در آيۀ ﴿«وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ» (1) و آيۀ ﴿«وَ بَرًّا بِوالِدَتِى وَ لَمْ يَجْعَلْنِى جَبَّاراً شَقِيًّا» (2) آمده و به معناى اصلاح و جبران در سخنان امير مؤمنان عليه السلام خطاب به خداوند آمده است: « يا جابرَ كُلِّ كسير يا مسهِّلَ كلِّ عسير » ؛ اى خدايى كه اصلاح‌كننده هر شكسته‌اى و اى كسى كه آسان‌كنندۀ هر مشكلى . از اين رو، به نان كه رفع گرسنگى و اصلاح حال مى‌كند «جابر بن حبه» گفته‌اند؛ يعنى اصلاح‌كننده‌اى كه از گندم به دست مى‌آيد . نيز يكى از صفات خداوند متعال ، جبار است: ﴿«الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ». (3) ناميدن خداوند به صفت جبّار به اين جهت است كه خداوند حال مردم را با بخشيدن نعمت‌هايش به صلاح مى‌آورد و التيام مى‌بخشد . واژۀ «جبر» در قرآن كريم، در موارد گوناگون به هر دو معناى ياد شده آمده اس ت . (4)

واژۀ «جبر» در اصطلاح دانش‌هاى رياضى ، روان‌شناسى ، فلسفه و كلام، معناهاى گوناگونى دارد (5) كه در بخش‌هاى آينده به برخى از آنها پرداخته خواهد شد.

آنچه در اين‌جا مهم است، معناى اين كلمه بنابر اصطلاح «جبرگرايان» است.

1- . سورۀ ق ، آيۀ 45 . و تو با غلبه و سلطه وادارندۀ آنان نيستى

2- . سورۀ مريم ، آيۀ 32 . و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و نافرمانم نگردانيده است

3- . سورۀ حشر ، آيۀ 23

4- . قاموس قرآن ، ج 2 ، ص 3 و مفردات فى غريب القرآن ، واژۀ جبر و التحقيق فى كلمات القرآن الكريم ، ج 2 ، ص46

5- . آموزش فلسفه ، ج 1 ، ص 60


14
جبر در اصطلاح جبرگرايان ، به معناى آن است كه انسان در كارهايش هيچ گونه قدرتى از خود ندارد و هرآن‌چه كه او در ظاهر انجام مى‌دهد، در واقع همۀ آنها از خداوند صادر شده است . بنابر ديدگاه جبرگرايان ، خداوند فرمانبرى يا نافرمانى را در بندگان ايجاد مى‌كند؛ بدون آن‌كه آنان در خود قدرتى بر خلاف آن داشته باشند.

در واقع، انسان و افعالش مخلوق خداوندند. جبرى‌ها براى اثبات مدعاى خود به آياتى از قرآن كريم استدلال كرده‌اند كه در فصل‌هاى آينده بيان خواهند شد .

گروهى از جبرگرايان براى رهايى از اين نقد كه جبر با پاداش و عقاب در آخرت سازگارى ندارد، نظريۀ كسب را مطرح كردند. بنابراين نظريه، همۀ كارهاى خوب و بد انسان ، فعلِ خداوند است و قدرت و ارادۀ انسان نقشى در تحقّق كارها، جز كسب آن ندارد . عادت خداوند اين‌گونه جريان دارد كه فعل را پشتِ سرِ ارادۀ بنده خلق كند و ارادۀ بنده ، مقارنِ ايجادِ فعل توسط خداوند در اعضا و جوارح بندگان است . بنابراين، خداوند فعل خير را به مقارنۀ ارادۀ بنده مى‌آفريند و آن بنده‌اى را به سبب فعل خير، ثواب مى‌دهد كه ارادۀ فعل خير كرده باشد و بنده‌اى را در فعل شر عقاب مى‌كند كه ارادۀ فعل شر كرده باشد. خداوند به بنده مى‌فرمايد: چرا اراده و نيت شر كرده‌اى؛ تا من به عادت خودم، فعل شر را مقارن ارادۀ تو ايجاد كنم . پس به اندازۀ نيّت بنده، ثواب و عقاب بر فعل او مترتب مى‌شود؛ اگرچه فاعل فعل، خداوند است . (1)

نظريۀ كسب، مبهم و بدون دليل و مبناست و نه با مبانى اشعرى‌ها قابل توجيه است و نه مستند شرعى دارد. از اين رو در نقد نظريۀ جبرگرايان، آن را كنار مى‌نهيم.

مورد جبر

پرسش 2: مورد جبر كجاست ؟ آيا بحث جبر تنها در بارۀ انسان مطرح است يا شامل ديگر موجودات مى‌شود؟

پاسخ : جبر تنها دربارۀ موجوداتى مطرح است كه به‌گونه‌اى اختيار دربارۀ آنها جريان

1- . الملل و النحل ، ج 1 ، ص 86 ؛ تصحيح اعتقادات الاماميه ، ص 46 و بحارالأنوار ، ج 5 ، ص 82


15
دارد. به عبارت ديگر، دربارۀ موجوداتى مى‌توان گفت در كارهايشان مجبورند كه نسبت دادن اختيار به آنها صحيح باشد. بنابراين، موجوداتى كه شأنيت اختيار ندارند يا در مرتبه‌اى از پيدايش آنها، اختيار مطرح نيست، بحث جبر در آن‌جا نخواهد آمد .

نسبت ميان جبر و اختيار ، نسبت ميان ملكه و عدم ملكه است . ملكه و عدم ملكه، اصطلاحى فلسفى و منطقى است كه ناظر به گونه‌اى رابطه ميان بعضى از صفات موجودات با نبود آنهاست.

مراد از ملكه، وجود صفت يا حالتى در موجودى است كه شأنيت اتّصاف به آن صفت و حالت را داشته باشد. مراد از عدم در اين‌جا، نبود همان صفت و حالت است؛ مانند بينايى و كورى در انسان . (1) كورى، نبود بينايى در انسان است . بنابراين، نسبت دادن كورى به انسان از آن جهت درست است كه انسان شأنيت و زمينۀ بينايى را دارد . پس ديوار ، كوه و درخت كه زمينۀ بينايى در آنها نيست ، نسبت دادن كورى به آنها درست نخواهد بود. بسيارى از صفات دو گانه‌اى كه در قرآن آمده، نسبتشان ملكه و عدم ملكه است؛ مانند هدايت و ضلالت در آيۀ 30 سورۀ اعراف . (2) تقابل ليل و نهار نيز از اين قبيل است. (3) جبر و اختيار نيز مانند كورى و بينايى است؛ يعنى همان‌گونه كه كورى، نبودِ بينايى در موجودى است كه زمينۀ بينايى در او وجود دارد، جبر نيز نبود اختيار در موجودى است كه زمينه و شأنيت اختيار در او وجود دارد. پس موجودى كه شأنيت اختيار را ندارد و نمى‌توان او را مختار ناميد ، نمى‌توان او را مجبور ناميد. بنابراين، جبر و اختيار تنها دربارۀ موجوداتى مطرح است كه شأنيت اختيار را دارند؛ مانند انسان ، جنيان و ملائك .

جبر و اختيار در موارد زير مطرح نيست:

1. اصل آفرينش مخلوقات: موجودات عالَم ، چه مادّى و چه مجرّد ، پيش از آفريده شدن ، وجود نداشته‌اند تا از خود اختيارى داشته باشند . از آن‌جا كه شأنيت و زمينۀ

1- . اساس الاقتباس ، ص 53 و رهبر خرد ، ص 199

2- . أنوار العرفان فى تفسير القرآن، ج 14 ، ص 123 و ج 16، ص 209

3- . ر.ك: الميزان ، ترجمۀ موسوى همدانى ، ج 17 ، ص 141


16
اختيار در آنها نبوده است، در پيدايششان نسبت جبر دادن نيز درست نخواهد بود و نمى‌توان گفت كه آيا انسان در آفريده شدنش مجبور بوده است يا مختار ؟

2. ويژگى‌هاى طبيعى مخلوقات: هر موجودى كه در عالم پديد مى‌آيد ، داراى ويژگى‌هايى لازم و جدانشدنى است؛ مانند وزن و حجم براى جسم يا سختى براى آهن و يا حرارت براى آتش . از آن‌جا كه مخلوقات در داشتن اين ويژگى‌ها از خود اختيارى ندارند ، استناد جبر به آنها صحيح نخواهد بود .بنابراين ، جسم در داشتن حجم و وزن نه مجبور است و نه مختار؛ بلكه وزن و حجم لازمۀ طبيعت جسم است ، و ساختار جسم به‌گونه‌اى است كه هر جا باشد آن ويژگى‌ها را خواهد داشت .

3. فطريّات انسان: امور فطرى در نهاد همۀ انسان‌ها نهادينه شده است و با خلقت انسانها همراه آنها هستند و از آنها جدايى نمى‌پذيرند ؛ مانند خداگرايى ، زيبايى دوستى ، خود دوستى. انسان در داشتن اين‌گونه امور فطرى ، نه مجبور است و نه مختار، بلكه آنان در نهاد انسان هستند ؛ (1) همان‌گونه كه خداوند سبحان فرمود:

﴿«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون»؛ (2) روى خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن. اين فطرتى است كه خداوند انسان‌ها را بر آن آفريده است. دگرگونى در آفرينش خدا نيست. اين است دين و آيين محكم و استوار، ولى اكثر مردم نمى‌دانند .

معناى اختيار

پرسش 3: اختيار چيست؟

پاسخ : واژۀ «اختيار» به معناى خواستن ، انتخاب، تمايل درونى و ... است. (3) كلمۀ «اختيار» در آيات زير به معناى گزينش آمده است:

1- . انوار درخشان ، ج 8 ، ص 209

2- . سورۀ روم ، آيۀ 30

3- . ر.ك: آموزش فلسفه ، ج 2 ، ص 91


17
﴿«وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِينَ»؛ (1) روى علمى كه داريم آنان را بر مردم برگزيديم.

﴿«وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمايُوحى»؛ (2) و من تو را برگزيده‌ام، پس به آن چه وحى مى‌شود گوش فرا ده .

﴿«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»؛ (3) و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده‌اش به كارى فرمان دهند ، براى آنان در كارشان اختيارى باشد .

اختيارى كه ملاك پاداش و كيفر به‌شمار مى‌رود ، به معناى گزينش است.

تفاوت اجبار با اكراه و اضطرار

پرسش 4: فرق اجبار با اكراه و اضطرار چيست ؟

پاسخ : اكراه و اجبار در برابر اختيار هستند ولى ميان آن دو تفاوت وجود دارد . اجبار به معناى سلب هرگونه اختيار از كسى است و مجبور به كسى مى‌گويند كه هيچ‌گونه توان انجام كار يا ترك آن از خود ندارد و در صورت تحقق فعل يا ترك ، آن فعل يا ترك را به ديگرى نسبت مى‌دهند ؛ مانند كسى كه با زور دست و پاى او را بسته‌اند و او را از جايى به جايى ديگر منتقل مى‌كنند كه در اين‌جا كار انتقال مستند به شخص ديگرى است، نه شخص مقهور .

اكراه در لغت به معناى ناخرسندى ، ناخوشنودى و بى‌ميلى است كه معمولاً در برابر محبت و ميل واقع مى‌شود، مانند آيۀ ﴿«حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ»؛ (4) خدا ايمان را بر شما محبوب داشت و آن را در دل‌هايتان زيبا ساخت و كفر و فسق و عصيان را ناخرسند گردانيد .

1- . سورۀ دخان ، آيۀ 32

2- . سورۀ طه ، آيۀ 13

3- . سورۀ احزاب ، آيۀ 36

4- . سورۀ حجرات، آيۀ 7


18
بنابراين ، اكراه به معناى اجبار نيست. به بيانى، اكراه به معناى سلب اختيار نيست ، بلكه به معناى محدود كردن اختيار است . اگر فردى را تهديد كنيد كه اگر فلان كار را انجام ندهى ، اموالت را غارت مى‌كنيم ، اين تهديد ، اختيار را از او نسبت به انجام يا ترك ، به كلى سلب نمى‌كند و او مى‌تواند آن كار مورد نظر تهديد كننده را انجام دهد يا ترك كند .

وارۀ «اضطرار» از ريشۀ «ضرر» است . ضرر در برابر نفع مى‌آيد؛ همان‌گونه كه در آيۀ ﴿«لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً» (1) آمده است.

بنابراين، اضطرار در جايى است كه ضررى مانند گرسنگى و تشنگى شديد و مرض متوجه انسان شود . اضطرار مانند اكراه، سبب سلب اختيار به‌طور كلى نمى‌شود .

بنابراين، از دست دادن اختيار، مراتبى دارد؛ مثلاً كسى كه تهديد مى‌شود و كارى را از روى اكراه انجام مى‌دهد و كسى كه در شرايط خاصى ناچار مى‌شود براى ادامۀ حياتش از گوشت مردار استفاده كند، كار اين دو نفر گرچه به ظاهر جبرى است، ولى آنچنان نيست كه سبب سلب اختيار شود؛ بلكه دايرۀ اختيار فاعل را نسبت به شرايط عادى محدودتر مى‌سازد. (2) از نظر فقهى، ميان آثار فعل اجبارى و آثار فعل اكراهى وجود دارد؛ مثلاً اگر به زور چيزى در گلوى روزه‌دار بريزند يا سر او را در آب فرو برند ، روزه او باطل نمى‌شود ؛ ولى اگر مجبورش كنند روزۀ خود را باطل كند مثلاً به او بگويند اگر غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مى‌زنيم و خودش براى جلوگيرى از ضرر چيزى بخورد ، روزۀ او باطل مى‌شود . (3) در اين مسئله، ميان فعل اجبارى و فعل اكراهى فرق گذاشته شده است. در فعل اجبارى،

1- . سورۀ مائده، آيۀ 76

2- . آموزش فلسفه ، ج 2 ، 89

3- . توضيح‌المسائل ، ص 218 ، مسئلۀ 1655


19
چون اختيار به‌گونۀ كلى سلب مى‌شود و در واقع، فعل خوردن مستند به روزه‌دار نيست ، روزۀ او باطل نيست؛ اما در فعل اكراهى، روزه دار برخلاف ميلش در حال روزه چيزى را مى‌خورد ولى چون با اختيار اين كار را مى‌كند روزه‌اش باطل است .

جبر و اختيار از نگاه مسلمانان

پرسش 5: نظر مسلمانان دربارۀ جبر و اختيار چيست؟

پاسخ : مسلمانان دربارۀ كارهاى انسان به سه گروه تقسيم شده‌اند ؛ عده‌اى طرفدار جبر ، گروهى قائل به تفويض و گروه ديگر - بر اساس تعاليم اهل‌بيت عليه السلام - نظريۀ «امر بين‌الامرين» را پذيرفته‌اند .

جبرى‌ها

جبرى‌ها (1) مى‌گويند: هر كارى كه انسان انجام مى‌دهد، خوب يا بد، اطاعت يا عصيان، همه مخلوق و ساختۀ خداوند است و انسان هيچ نقشى در پيدايش آن ندارد . اين گروه براى اثبات مدعاى خود به بسيارى از آيه‌هاى قرآن كريم استناد كرده‌اند - كه در فصل‌هاى آينده به تفسير صحيح آنها پرداخته خواهد شد - مانند : ﴿«اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ» (2) و ﴿«وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ». (3)

1- . مؤسس اين مسلك، جهم بن صفوان است و بعضى گفته‌اند : بنيانگذار اين فرقه ، شخصى به نام جعد بن‌درهم بوده است . وى بسيار تحت تأثير يهوديان بود و جبرى بود كارهاى اانسان را نيز از آن‌ها گرفت و اما جهم بن صفوان آن فكر را از وى گرفته و در بسيارى از نقاط بلاد اسلامى به تبليغ آن پرداخت . وى در اواخر حكومت بنى‌اميه ، در سال 128 ه‍ به قتل رسيد . (دراسات فى العقيدة الاسلاميه ، محمدجعفر شمس‌الدين ، ص 340)

2- . سورۀ زمر، آيۀ 62 . خداوند آفرينندۀ هر چيزى است

3- . سورۀ صافات، آيۀ 96 . و خداوند شما و كارهايتان را آفريد


20
تفويضى‌ها

نظريۀ تفويض از باورهاى مكتب معتزله (1) است. بنابراين نظريه، خداوند متعال ، بندگان خود را قادر و مختار بر كارهاى خود خلق كرد، به‌گونه‌اى كه آنان در خلق افعال خود استقلال كامل دارند و خداوند در صدور آنها هيچ‌گونه اثرى ندارد . به بيانى، خداوند در صدور فعل از انسان، هيچ اختيارى ندارد . (2) اين عده از مسلمانان براى اثبات ادعاى خود، افزون بر استدلال‌هاى عقلى، به برخى از آيه‌هاى قرآن كريم تمسك جسته‌اند، مانند آيه‌هاى 44 ، 144 و 205 سورۀ بقره و آيۀ 165 سورۀ آل‌عمران . (3)

ديدگاه شيعه

از نظر شيعه، انسان در كارهاى خود، نه مجبور است و نه مستقل و بى‌نياز از خدا. نظر شيعه دربارۀ جبر و اختيار، «امر بين الامرين» است.

اصطلاح «امر بين‌الامرين» برگرفته از احاديث اهل بيت عليه السلام و مضمون آيه‌هاى قرآن كريم است. كه امام صادق عليه السلام فرمود: « لا جَبرَ و لا تَفوِيضَ بَلْ امرٌ بَينَ‌الأَمرَينِ »؛ آدمى نه مجبور است و نه همه چيز به او واگذار شده ؛ بلكه‌آدمى در بين جبر و تفويض

1- . معتزله، مكتبى كلامى است كه در نيمۀ دوم قرن هجرى به‌وسيلۀ واصل بن عطا (متوفاى 131 ق.)، شاگردحسن بصرى (متوفاى 110 ق.)، پديد آمد . دربارۀ علّت نام‌گذارى اين مكتب به معتزله، سخن‌ها گفته‌اند ؛ مانند: كلمۀ «معتزله» از ريشۀ «اعتزال» است. كلمۀ «اعتزال» از «عزلت» به معناى كناره گرفتن آمده است . روزى در مسجدى كه واصل بن عطا و استادش حسن بصرى حضور داشتند ، شخصى از حسن بصرى پرسيد: كسى كه گناه كبيره‌اى را مرتكب مى‌شود كافر است يا مؤمن ؟ حسن بصرى به فكر فرو رفت . واصل بن عطار برخاست و گفت: به نظر من، نه مؤمن مطلق است و نه كافر مطلق؛ بلكه او در منزلى ميان آن دو منزل قرار دارد . حسن بصرى به ياران خود گفت: واصل از ما «عزلت» گزيد . پس از آن، به واصل بن عطا و طرفداران او «معتزله» گفتند . (قاموس الرجال ، ج 10 ، ص 423 و دراسات فى العقيده الإسلامية ، ص 43)

2- . بحارالأنوار ، ج 5 ، ص 82

3- . تفسير كبير ، ج 3 ، ص 47 و ج 4 ، ص 24


21
قرار دارد.

معناى اين سخن آن است كه آدمى در اين جهان نه آن‌چنان رهاست كه هر چه بخواهد انجام دهد و به هرنتيجه‌اى مى‌خواهد برسد و نه كاملاً مجبور است كه هر چه انجام مى‌دهد از اختيار او خارج باشد.

حَسن وشّا، از ياران امام رضا عليه السلام ، مى‌گويد: از امام رضا عليه السلام پرسيدم: آيا خداوند تمام امور و كارها را به بندگان خويش تفويض كرده است ؟ آن حضرت فرمود: نه .

خداوند برتر از آن است كه امور خلقت را به مردم وا بگذارد . گفتم: پس خداوند در كارهاى مردم دخالت مى‌كند و آنان را بر گناهان مجبور مى‌سازد؟ امام پاسخ داد: نه.

خداوندِ دادگر، داناتر و عادل‌تر از آن است كه مردم را به گناه وابدارد ... . (1)

بنا بر اين روايت، در اعمال بشر نه جبرى وجود دارد كه در انجام آنها مجبور باشد ونه تفويض كه در انجام آنها كاملاً مستقل باشد؛ بلكه در افعال بشر، هم خداوند دخالت دارد كه نيرو، اراده، اختيار، توفيق عمل و ديگرمقدمات و وسايل لازم را در اختيار بشر مى‌گذارد و هم خود بشر در اعمال خويش دخالت دارد كه همۀ را با اراده و اختيار خود انجام مى‌دهد. (2)

تفاوت اختيار در مكتب معتزلى و مكتب اهل‌بيت عليهم السلام

پرسش 6: تفاوت اختيار در مكتب معتزلى و مكتب اهل‌بيت چيست ؟

پاسخ : كلمۀ «اختيار» - كه در مقابل «جبر» است - به اين معنا است كه انسان حالتى داشته باشد كه خود منشأ فعل و ترك باشد و از روى علم و ارادۀ خود، كارى را انجام دهد يا ترك كند . مراد معتزله از اختيار آن است كه آدمى در افعال و كردار خود، يگانه مؤثر و علّت تامّه است، به‌گونه‌اى كه از خداوند متعال سلب اختيار شود. از نگاه شيعه، انسان در فعل و ترك، اختيار و قدرت دارد اما اين قدرت و اختيار را خداى سبحان به او داده است و قدرت بشرى، نفى‌كنندۀ قدرت الهى نيست . معتزلى‌ها ارادۀ الهى را نفى

1- . وافى ، ج 1 ، ص 119

2- . مواهب الرحمان فى تفسير القرآن ، ج 1 ، ص 138؛ بوارق‌القهر فى تفسير سورة الدهر ، ص 316 و تفسير ست سور ، ص 89


22
كرده‌اند. به نظر شيعه، اراده و قدرت و اختيار آدمى در طول اراده و قدرت الهى است .

بنابراين، شيعه و معتزله جبر را نفى مى‌كنند ولى در معناى اختيار با هم اختلاف دارند. (1)

نقد عقائد معتزله

پرسش 7: باور معتزلى‌ها در مسئلۀ اختيار تا چه اندازه با مبانى قرآنى سازگار است ؟

پاسخ : عقيدۀ معتزله در مسئلۀ اختيار از چند جهت با مبانى دينى ناسازگار است؛ از جمله:

1.مخالفت با تعاليم دينى

يكى از اشكالات بر نظريۀ تفويض، مخالفت با تعاليم دينى است ؛ چون بنا بر نظريۀ تفويض ، امر و نهى خدا به بندگان و تشريع ، درست نخواهد بود ؛ زيرا خداوند وقتى حق فرمان دادن يا بازداشتن را دارد كه نسبت به بندگان داراى اختيار باشد و حال آن‌كه خداوند اختيار عمل را به خود بندگان واگذار كرده و آنها حق تشريع و قانون‌گذارى دارند. پس خدا نمى‌تواند بندگانش را امر و نهى كند . اين در حالى است كه قرآن كريم ، مردم را از تشريع در امور دين نهى كرده است:

﴿«و ما كانَ لِمُؤمنٍ ولا مُؤمنَةٍ اذا قَضَى اللَّهُ ورَسولُهُ امرًا ان يَكونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن امرِهِم»، (2) هيچ مرد و زن مؤمنى را سزاوار نيست كه وقتى خدا و رسولش امرى را صادر كردند باز هم در امور خود ، خود را صاحب اختيار بدانند. (3)

2. شرك در مالكيت خداوند

بنا بر نظريۀ تفويض، خدا مالك مطلق نيست؛ (4) در حالى كه قرآن كريم در آيه‌هاى بسيارى مالكيت مطلق خداوند را بيان مى‌كند. (5)

1- . الميزان ، ترجمۀ موسوى همدانى ، ج 1 ، ص 155

2- . سورۀ احزاب، آيۀ 36

3- . الميزان ، ترجمۀ موسوى همدانى ، ج 16 ، ص 479

4- . همان، ص 150

5- . همان ج 2 ، ص 508


23
ادلۀ ردّ نظريۀ جبر

1. پشيمانى

انسان گاه براى اعمالى كه انجام داده يا اعمالى كه انجام نداده، پشيمان مى‌شود و تصميم مى‌گيرد در آينده مانند گذشته عمل نكند . اگر انسان در انجام كارهاى خود مجبور باشد، پشيمانى بى‌معنا خواهد بود.

2. سرزنش

هر كسى بدكار را به‌گونه‌اى سرزنش مى‌كند . پس سرزنش با جبر ناسازگار است. آيا مى‌شود كسى را كه دستش بى‌اختيار مُرتَعِش و لرزان است ملامت كرد ؟

3. مدح و ستايش

انسان‌ها نيكوكاران را ستايش مى‌كنند. اگر انسان در انجام كارها مجبور باشد، ستايش او معنايى نخواهد داشت.

4. تعليم و تربيت

انسان‌ها در تعليم و تربيت فرزندان خود مى‌كوشند. اگر انسان مجبور باشد، تعليم و تربيت بى اثر خواهد بود.

5. تلاش

دانش‌آموزان، دانشجويان و دانشمندان براى بالا بردن سطح علمى خود مى‌كوشند.

مصلحان براى اصلاح جامعه تلاش مى‌كنند. سياستمداران، نظامى‌ها، كارگران و ... براى سربلندى كشور خود تلاش مى‌كنند. اگر مردم مجبور باشند، اين همه تلاش بى‌مفهوم


24
خواهد بود.

6. محاكمه و مجازات

بدكاران و مجرمان را در تمام كشورها محاكمه و مجازات مى‌كنند. مسلّم است كه كارى كه از اختيار بيرون است بازپرسى و محاكمه ندارد . آيا مجازاتِ مجبور درست است ؟! طرفداران مكتب جبر نيز هنگامى كه كسى به منافع آنان تجاوز كند، فرياد مى‌كشند و او را مقصر مى‌شمارند و به دادگاه مى‌كشانند . پس محاكمه و مجازات نشانگر آن است كه انسان مجبور نيست.


25
فصل دوم: اقسام جبر

پرسش 8: آيا موضوع «جبر و اختيار» اختصاص به علم كلام دارد؟

پاسخ : مسئلۀ جبر و اختيار همواره از جنبه‌هاى گوناگونى، توجه متكلمان، فيلسوفان ، روان‌شناسان، اخلاق پژوهان، حقوق‌دانان و فقيهان را جلب كرده است. جبر و اختيار از آن جهت كه مربوط به كيفيت صدور افعال از انسان و طرز انجام يافتن مقدمات ذهنى و نفسانى افعال و حركات انسان است مربوط به روان‌شناسى است و از آن جهت كه با نحوۀ تعلق علم و ارادۀ خدا به افعال انسان رابطه دارد با علم كلام و الهيات فلسفه پيوستگى دارد و از آن جهت كه بنا بر نظريۀ جبر ، موضوع‌هاى تشريع، تقنين، تكليف، مسئوليت و پاداش و كيفر الهى يا بشرى منتفى مى‌شود با فقه و حقوق سر و كار پيدا مى‌كند و از آن جهت كه مرتبط با سرشت و اخلاقِ غير قابل تغيير است به علم اخلاق وابستگى دارد .

دانشمندان از جنبه‌هاى مختلف دربارۀ جبر و اختيار پژوهش كرده‌اند و هر دسته‌اى به حسب فهم و سليقۀ خود، از جبر و اختيار تعريف و تفسير خاصى كرده‌اند و به نفى يا اثبات آن پرداخته‌اند. مادۀ مشترك همۀ اين گفتگوها اين است كه همه خواسته‌اند حدود آزادى انسان را در عمل بيان كنند. به عبارتى، همۀ دانشمندان در پى پاسخ اين پرسش بوده‌اند. آيا انسان در اعمال خويش آزاد است؟ اين نوشتار به تفصيل به جبر از نظر دانشمندان علم كلام مى‌پردازد و به‌صورت اجمالى، جنبه‌هاى مختلف جبر فلسفى، اخلاقى و حقوقى را كاوش مى‌كند.


26
1. جبر فلسفى

پرسش 9: معناى جبر فلسفى چيست ؟

پاسخ : جبر فلسفى به اين معناست كه اگر علت تامۀ (1) هر حادثه‌اى محقق باشد، بايد آن حادثه محقق شود و محال است كه تحقق پيدا نكند. بنابراين، هر حادثه‌اى كه در اين جهان تحقق پيدا مى‌كند از دو چيز حكايت مى‌كند: وجود علت تامۀ آن حادثه و رابطۀ بايدى و لزومى كه در فلسفه از آن به ضرورت و وجوب تعبير مى‌شود . روشنايى لامپ، نشانگر موجود بودن علت تامۀ تحقق آن كه تشكيل يافته از منبع انرژى و فراهم‌بودن همه شرايط روشن شدن و نبود هرگونه مانع در اين راه و نشانگر نوعى رابطۀ ويژه ميان آن روشن شدن و علت تامّه خود است. رابطۀ ويژه اين است كه اگر نيروگاه توليد برق سالم و در حال كار كردن باشد و همۀ شرايط انتقال برق فراهم باشد و هيچ مانعى هم در كار نباشد وتنها چيزى كه مانده است زدن كليد برق است، در اين حال محال است كه لامپ روشن نشود. پس اگر كليد برق زده مى‌شود و لامپ روشن مى‌شود اين روشن شدن حاكى از رابطۀ ضرورت ، حتميت ، بايدى ، لزوم و وجوبى ميان روشن شدن لامپ كه معلول است و علت تامۀ خود است و در فلسفه از اين نوع رابطه به جبر علّى و معلولى تعبير مى‌كند .

جبر فلسفى عبارت است از رابطۀ ضرورى و بايدى ميان علت تامّه و معلول آن ؛ كه با وجود علت تامّه ، وجود معلول حتمى و ضرورى است . (2) تحقق معلول نيز نشانگر وجود آن بايدى و ضرورت است .

1- . علت بر دو قسم است : علت تامّه و علت ناقصه . اگر علت به‌گونه‌اى باشد كه براى تحقق معلوم كفايت‌كند و وجود معلوم، متوقف بر چيز ديگرى جز آن نباشد و با فرض وجود آن، وجود معلوم ضرورى باشد، آن را علت تامّه مى‌نامند. اگر علت به‌گونه‌اى باشد كه هرچند معلوم بدون آن، تحقق نيابد، خود آن هم به تنهايى براى وجود معلوم كفايت نكند و بايد يك يا چند چيز ديگر را بر آن افزود تا وجود معلوم ضرورت يابد ، آن را علت ناقصه مى‌گويند

2- . اصول فلسفه و روش رئاليسم ، ج 3 ، ص 148


27
پرسش 10: آيا جبر فلسفى مستلزم حاكميت جبر بر كارهاى انسان و نفى اختيار نيست ؟

پاسخ : نه‌تنها ميان قانون ضرورت على و معلولى يا همان جبر فلسفى و مجبور بودن انسان ملازمه‌اى نيست؛ بلكه ضرورت على و معلولى در مورد انسان، مؤيِّد اختيار او در كارهايش نيز هست وهر گونه انكار ضرورت على و معلولى نسبت به افعال انسان موجب محدوديت و سلب اختيار انسان خواهد بود .

توضيح آن‌كه تحقّق هر معلولى كه ضرورت و حتميّت پيدا مى‌كند بى‌گمان به‌واسطۀ علّت تامّه‌اش ضرورت و حتميت پيدا مى‌كند . افعال انسان هم از اين قاعده مستثنى نيستند بلكه آن‌ها نيز با پيدايش علل تامّه ضرورت پيدا مى‌كنند و حتمى مى‌شوند. علت تامۀ افعال انسان، عبارت است از: مجموع غرائز ، تمايلات، عواطف ، سوابق ذهنى ، قوۀ عقل ، قدرت عزم و اراده. پس هر فعلى كه از انسان صادر مى‌شود بايد مطلوبى را براى انسان در بر داشته باشد؛ يعنى بايد دست كم موافق با يكى از تمايلات و غرائز انسان باشد. از اين رو، انجام هر فعلى را كه انسان تصور مى‌كند اگر هيچ مطلوبى را در بر نداشته باشد و هيچ‌يك از غرائز و تمايلات را ارضا نكند و به اصطلاح فلاسفه ، فائده‌اش را تصديق و امضا نكند، امكان ندارد كه قواى فعّالۀ انسان - كه دست و پا و ديگر اعضاى بدن است - به سوى آن عمل روانه شوند . پس ارادۀ انسان نيز از مجموعۀ علل است و اگر اراده و ساير علل موجود باشد ، فعل انجام خواهد شد . پس درست است كه هر فعلى از افعال انسان اگر محقق شد، بنابر حتميّت و ضرورت علّى و معلولى ، تحقق پيدا مى‌كند و اگر ترك شد باز بنا بر حتميّت و ضرورت ترك مى‌شود؛ ولى آن علّتى كه به تح قق آن فعل يا ترك آن فعل ضرورت داده، اراده و اختيار و انتخاب خود انسان است، نه چيز ديگر .

بنابراين، معناى ضرورت و حتميت و بايدى دربارۀ انسان و كارهاى او اين است كه كارهاى انسان با اختيار و اراده و انتخاب خود او حتميت و ضرورت پيدا مى‌كند و اين حتميت و ضرورت منافى با اختيار نيست ، بلكه مؤيِد و مؤكِد آن است . (1)

1- . همان ، ص 153


28
2. جبر كلامى

پرسش 11: اگر قرآن كريم ، بر روى اختيار انسان تأكيد دارد، چرا برخى متكلّمان مسلمان ، به جبر گرايش پيدا كرده‌اند ؟

پاسخ : متكلمان، افزون بر آيه‌هاى قرآن كريم - كه در فصل‌هاى آينده به آنها پرداخته خواهد شد - بر اساس برخى مبانى كلامى خود، طرفدار جبر شده‌اند آنان در مباحث الهيات، آن‌جا كه از عموم و شمول ارادۀ خداوند متعال نسبت به همۀ حوادث جهان سخن مى‌گويند اين مبحث را پيش مى‌آورند كه آيا ارادۀ خداوند ، شامل همه حوادث جهان ، حتى كارهايى كه انسان انجام مى‌دهد مى‌شود ، يا شامل افعال انسان نمى‌شود ؟ اشاعره بر اين باورند كه ارادۀ ذات حق ، شامل همۀ حوادث است و هر حادثه‌اى كه فرض شود مستقيماً از خدا صادر شده است و هيچ‌چيز ديگر در وجود اين حادثه دخالت ندارد. اگر مى‌بينيد كه آتش مى‌سوزاند، واقعا آتش نمى‌سوزاند، بلكه ارادۀ حق است كه پشت سر اين‌كه بعضى از اجسام به آتش‌نزديك مى‌شوند سوزاندن را خلق مى‌كند. اگر مى‌بينيد كه زهر، خورنده‌اش را مى‌كشد يا دارويى ، دفع سم مى‌كند در اين‌جا نه زهر تاثيرى در كشتن دارد و نه دارو تاثيرى در بهبودى؛ بلكه اين ارادۀ خداوند است كه پس از خوردن زهر، خورنده را مى‌كشد و پس از استفاده از دارو ، بهبودى و شفا مى‌دهد .

اشاعره، قانون عليت را بر نمى‌تابند و مى‌گويند اسباب و مسبّبات به معناى واقعى معنا ندارد و اين عادت حق است كه جارى شده بر اين‌كه آن‌چه را ما مسببات مى‌پنداريم پشت‌سر آن چيزهايى كه اسمشان را اسباب گذاشته‌ايم ايجاد كند . بنابر اين ، هيچ‌گونه رابطۀ علّى و معلولى و شرط و مشروطى و سببيّت و مسببيّتى ميان حوادث جهان موجود نيست و همۀ حوادث ، مستقيماً و بلا واسطه به ارادۀ خداوند مربوط است . كارهاى خوب و بد انسان‌ها همين حكم را دارد ؛ يعنى ، انسان هيچ دخالتى در آنها ندارد و آنها مستقيماً ناشى از ارادۀ حق هستند . (1)

1- . اصول فلسفه و روش رئاليسم ، ج 3 ، ص 167 ؛ الالهيات ، ص 611 و الملل و النحل ، ج 1 ، ص 85


29
3. جبر مادى

به نظر مادى گراها و كسانى كه خداوند را به عنوان مبدأ هستى نمى‌شناسند ، شخصيت هر انسانى ، شكل‌گرفته از سه عامل است: وراثت، تربيت و محيط . بنابراين، ساختار شخصيتى انسان نتيجۀ تاثيرگذارى آن سه عامل‌است ؛ زيرا همان‌گونه كه فرزندان، صفات ظاهرى را از پدر ومادر به ارث مى‌برند، صفات باطنى و ويژگى‌هاى درونى را نيز از آنها مى‌گيرند. بنابراين، خُلقيّات پدر و مادر در شاكلۀ فرزند نقش اساسى دارد.

افزون بر عامل وراثت ، تربيت و محيط نيز در سازندگى شخصيت انسان نقش آفرينى مى‌كنند. بنابراين، شخصيت هر انسانى محكوم به چگونگى آن سه عامل است. هر انسان، صددرصد محكوم ، تابع و مقهور طبيعت است . او در تمام افعال ، آثار، افكار ، انتخاب خط مشى، روش ، مسلك و عمل ، تابع وضع مخصوص محيط مادى خواهد بود . بررسى اين عامل در بخش قضا و قدر، در فصل عوامل قضا و قدر خواهد آمد .

4. جبر تاريخ

پرسش 12: قرآن در طول 23 سال نبوت و رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر اساس حادثه‌هاى تاريخى و اتفاق‌هاى گوناگونى كه براى مسلمانان پيش آمد ، نازل شده است. حال كه چهارده قرن از زمان نزول قرآن كريم گذشته است ، آيا قرآن فعلى كه در بردارندۀ همان قانون و مقررات گذشته است ، مشمول قانون جبر تاريخ نخواهد بود ؟

پاسخ : جبر تاريخ - كه اصطلاحى ماركسيسمى است - مركب از دو كلمۀ «جبر فلسفى» و «تاريخ» است . جبر فلسفى يعنى حتمى بودن و اجتناب‌ناپذيرى . به بيان ديگر ، جبر فلسفى رابطۀ بايدى ميان دو واقعيت خارجى است ؛ به اين‌صورت كه ميان پديدآورنده و پديده ، رابطۀ ضرورت ، حتميت و بايدى برقرار است و با وجود پديدآورنده ، تحقق و پيدايش پديده ، قطعى و حتمى است و هرگز پديده از پديدآورنده ، تخلف نمى‌كند . بنابراين ، جبر فلسفى به معناى رابطۀ ضرورى و حتمى ميان علت و معلوم است .


30
تاريخ به معناى مجموعه حوادثى است كه سرگذشت بشر را تشكيل مى‌دهد ؛ سرگذشتى كه خود ، معلول عوامل گوناگون است . پس «جبر تاريخ» به معناى اين است كه عوامل مؤثر در زندگى اجتماعى بشر ، تأثيرهاى قطعى و انفكاك ناپذيرى از خود به جا مى‌گذارد ؛ به عبارت ديگر ، ميان زندگى بشر و عوامل سرنوشت‌ساز انسان ، رابطۀ ضرورى و حتميت برقرار است . (1)

در واقع، جبر تاريخ در اصطلاح ماركسيسم ، داراى دو مقدمه است:

1 . ميان پديدآورنده و پديده ، رابطۀ ضرورت ، حقيقت و جبرى برقرار است .

2 . بنياد اقتصادى و مادى جامعه بر همۀ بنيادهاى ديگر ؛ مانند: اخلاق، معنويت و خداگرايى، مقدم است .

ماركسيست‌ها از اين دو مقدمه نتيجه مى‌گيرند كه هر پديدۀ اجتماعى كه سرنوشت انسان را رقم مى‌زند ، رابطۀ ضرورى و انفكاك‌ناپذيرى با بنيادهاى مادى جامعه دارد و از آن جا كه بنيادهاى مادى جامعه (اقتصاد و ابزار كار) هميشه در حال تغيير و تحول است ، همۀ قانون‌هاى بشرى و دين‌ها و مذهب‌ها ، دگرگون مى‌شوند و هيچ‌كدام ثابت نيستند؛ بلكه محكوم جبر تاريخ خواهند بود .

نتيجۀ جبر تاريخ، ناپايدارى همۀ قوانين حاكم بر جامعه است. بنا بر جبر تاريخ، كاربرد آيه‌هاى قرآن كريم - كه بر اساس حادثه‌هاى تاريخى صدر اسلام نازل شده است - محدود به زمان صدور شأن آنها است و در زمان‌هاى بعد - كه زندگى اقتصادى و ابزار كار تغيير كرده - بايد براى ادارۀ جامعه از قانون‌هاى نو استفاده كرد . بنابراين نظريه، دين اسلام، دين خاتم نيست ؛ بلكه همۀ قوانين ، موقتى، مقطعى و گذرا هستند. (2)

پيش از تحليل گفتار ماركسيست‌ها درباره اين موضوع ، لازم است اصطلاح قرآنى «سنت الهى» يا «سنت تاريخ» بيان شود تا نقدى كه بر نظريۀ جبر تاريخ وارد است ، بهتر مشخص شود.

1- . جامعه و تاريخ ، ص 124

2- . خاتميت ، ص 98