فهرست مطالب |
تأليف
دکتر سيد حسين سيدي
عضو هيئت علمي دانشگاه فردوسي مشهد
سير تاريخي اعجاز قرآن
تأليف
دکتر سيد حسين سيدي
عضو هيئت علمي دانشگاه فردوسي مشهد
نظريهپردازي ديني در دو گستره ادبيات و هنر، و پشتيباني نظري و تئوريک از نهادها و مراکز ادبي و هنري و فرهنگي نظام اسلامي و نيازسنجي اديبان و هنرمندان مسلمان بهمنظور تعميق و تثبيت آموزهها و معارف اسلامي در اين دو حوزه براي دستيابي به عناصر و زمينههاي مناسب و کارآمد در شکلگيري و ايجاد مکتب مستقل ادبي و هنري اسلاميـ شيعي و فراهمسازي زمينههاي الگوپذيري و الگوسازي از اين آموزهها در روند تکاملي و رو به رشد ادبيات و هنر ديني و توانمندگرداندن آن در عرصه رقابتهاي فرهنگي جهاني و پيشگامي در مسير تربيت هنرمندان و اديبان متعهد مسلمان، همواره از رويکردهاي بنيادين گروه پژوهشي ادبيات و هنر ديني بوده است.
نويسنده محترم در اثر حاضر با عنوان سير تاريخي اعجاز قرآن با تفکيک دو نوع معجزه حسي و عقلي، به خارقالعاده و ماندگار و جاودان دانستن معجزه قرآني به عنوان اعجاز معنوي پس از حيات پيامبر اسلام اشاره نموده و اينگونه نتيجهگرفته است که با بررسي مجموع ديدگاههاي کهن و معاصر درباره اعجاز قرآن کريم برخي از مسلمانان در قرن نوزدهم بهواسطه غلبه گرايشها و پيشرفت علمي و مرعوبشدن ايشان در برابر آن به اعجاز علمي پرداختهاند، اما وجه غالب رويکرد قرآنپژوهان در جهان اسلام و غرب، رويکرد زبانشناختي و ادبي بوده است.
بيگمان سامان يافتن اين پژوهش مراحل گوناگون ارائه، تصويب، اجرا و دفاع، مرهون تلاشهاي بيدريغ و ارزنده اعضاي محترم شوراي علمي و کارشناس محترم گروه بوده و در اينجا شايسته است از تلاشها و پيگيريهاي ايشان سپاسگزاري شود. همچنين بايد از همه مسئولان و دستاندرکاران پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي و دفتر تبليغات اسلامي خراسان رضوي بهويژه مرکز پژوهشهاي علوم انساني و اسلامي صميمانه تشکر نمود. پيشاپيش از انتقادها و پيشنهادهاي علمي و سازنده استادان و صاحبنظران استقبال مينمايد.
دکتر سيدحسين سيدي
مدير گروه پِژوهشي ادبيات و هنر ديني
دفتر تبليغات اسلامي خراساني رضوي
اين پژوهش، آنگونه که از عنوان آن پيداست، به بررسي تطبيقي ديدگاه گذشتگان و معاصران درباره مسئله اعجاز ميپردازد. عنوان اصلي اين پژوهش که در ذهن نگارنده بوده و بهمثابه يکي از مسائل مهم در بحث اعجاز قرآن مطرح است، «چالشهاي نظري اعجاز» است. با رايزنيهاي صورتگرفته بنا بر آن شد که به بررسي تطبيقي ديدگاههاي کهن و معاصر دراينباره پرداخته شود. به هر حال همچنان موضوع اصلي، اعجاز قرآن و حدود و ثغور آن است؛ با اين تفاوت که موضوع نخست به اين پرسشها ميپرداخت که نزاع بر سر اعجاز قرآن کدام است؟ بررسي و تبيين وجوه اعجاز در قرآن کريم در گذشته و حال چه تغييراتي کرده است؟ اما در موضوع فعلي باز همين مسائل به گونهاي ديگر بازپرداخت ميشود. تفاوت عمده در ديدگاه گذشتگان و معاصران در تبيين اعجاز قرآن در چيست؟ آيا اعجاز علمي قرآن که در دوران جديد در کشورهاي اسلامي مطرح ميشود، بر خلاف اعجاز متني که گذشتگان مدنظر داشتند، از مباني استواري برخوردار است؟
به هر روي مسئله اصلي اين پژوهش اعجاز قرآن است؛ مسئلهاي که از ابتداي نزول تاکنون همچنان مورد اهميت ويژه است. بدان جهت که از کنار متني چون قرآن نميتوان بهسادگي گذشت. زبان و ساختار زباني اين متن به گونهاي است که بيش از هر متن ديگري در جهان اسلام، ذهن خواننده را به
خود مشغول ميسازد. آنگونه که از بررسي در تاريخ اعجاز برميآيد، هر چه به عصر نزول و مخاطبان نخستين قرآن نزديکتر ميشويم، تأثيرگذاري قرآن در مخاطبان بيش از روزگاران بعدي است و حتي در آغاز مخاطبان قرآن کريم، بدون ژرفکاوي در معناي آيات، تحت تأثير آن قرار ميگرفتهاند و گويي قرآن بيش از آنکه عقلانيت آنها را تحريک کند، به شوراندن احساس و عاطفه آنها ميپرداخت. اين همان مهمترين وجه تمايز تأثير قرآن و به عبارت ديگر اعجاز آن بر مخاطبان، چه گذشتگان و چه مسلمانان در عصر حاضر و چه مخاطبان آن در دورههاي بعدي است.
در بررسي تأثير متن (تلاوت و قرائت آن) در خواننده، هر چه از دوران نخست نزول دورتر ميشويم، از شدّت آن تأثير کاسته ميشود. در دورههاي بعد و به فاصلههاي زماني دورتر از عصر نزول بهتدريج از آن شورانگيزيها و شورافکنيها در ميان مخاطبان قرآن کاسته ميشود. مخاطبان نخستين قرآن تنها مؤمنان و گروندگان به آن نبودهاند که سخت تحت تأثير زيباييهاي لفظي و معنايي متن قرآن قرار ميگرفتند، بلکه معاندان و ستيزهجويان آن، اهل کتاب و حتي جنيان نيز به زيبايي و شگفتي و استواري آن اعتراف ميکردند.
ساختار زباني، زيبايي، شيوايي، استواري معنا در قرآن کريم به گونهاي است که به محض شنيدن موجب ريزش اشک از چشمان مخاطبان نخست، حتي از طبقه اهل کتاب ميشد. «وَإِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِـيضُ مِنَ الدَّمْعِ...».[1] جنيان نيز پس از گوشسپردن به آيات الهي آن را متني شگفت يافتند؛ متني که هدايتگر است: «قُلْ أُوحِىَ إِلَىَّ أَنَّـهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِنِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً * يَهْدِى إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنّا بِهِ».[2]
[1]. مائده: 83.
[2]. جن: 1ـ2.
اکنون نزاع بر سر آن است که اين کدام جنبه از متن است که اينچنين درون را زير و رو ميکند و انقلاب روحي درميافکند؟ همين پرسش موجب طرح ديدگاههاي کهن و جديد درباره اعجاز و ماهيت آن در باب قرآن ميشود. نقد و بررسي ديدگاههاي طرحشده در باب اعجاز قرآن در طي تاريخ بلند آن، مسئله اصلي اين پژوهش است. مهمترين پرسش اين پژوهش آن است که آيا کشف جنبههاي علمي و به تعبير دقيقتر گزارههاي علمي موجود در قرآن کريم براي يابندگان آن، همان تأثيري را دارد که تلاوت و قرائت در شنوندگان آن داشته است؟
آنچه در فصلهاي اين پژوهش طرح ميشود، سير تاريخي اعجاز قرآن در جهان اسلام و سپس در دو بخش عمده بررسي ديدگاههاي گذشتگان درباره اعجاز و سپس طرح ديدگاههاي معاصران و تحليل مباني آن است. وقتي سخن از معاصران ميرود، مراد تمام کساني است که در حوزه قرآنپژوهي به اظهارنظر پرداختهاند، اعم از مسلمانان و خاورشناسان. طرح ديدگاه خاورشناسان درباره قرآن و ساخت زباني و معنايي آن ازآنرو اهميت دارد که نشان ميدهد اين متن همچنان دغدغه فکري و ذهني آنان است. خاورشناسان صرف نظر از اينکه به متن قرآن به عنوان يک متن بشري (غيرآسماني) بنگرند و يا به عنوان يک متن آسماني و مقدس، هرگز نتوانستهاند خود را به آن بياعتنا نشان دهند.
مخاطبان قرآن ـ چه باورمندان آن بهمثابه يک کتاب آسماني و چه منکران آن ـ از همان آغاز نزول، به ساخت و معناي آن حساسيت نشان ميدادند. لفظ و معناي آن از گروندگان دلربايي ميکرد و آنها را در اعتقاد به آن استوارتر ميساخت؛ اما جنبه لفظي و ساختار متني آن، مخالفان را نيز به
تأمل واميداشت. از همان آغاز، قرآنپژوهان(مسلمانان و غيرمسلمانان) به شگفتي اين متن پي برده بودند و بهتدريج به نگارش مطالبي درباره زيبايي و استواري و انسجام متني و ساختي و معنايي قرآن پرداختند. هر چه به فضاي نزول نزديک ميشويم، بحث از اعجاز قرآن بهندرت يافت ميشود و پس از گذشت سالها انديشه اعجاز قرآن در قبال مسلمانان مطرح ميشود.
اصطلاح فنّي و تخصصي اعجاز در قرن دوم هجري در ميان مسلمانان مطرح ميشود. از همان آغاز از مسائل مهم در باب اعجاز قرآن تعيين وجه آن بوده است؛ اينکه اعجاز در ظاهر لفظ و ساخت زباني آن رخ داده است و يا اينکه اعجاز در معناست؟ آنچه از آثار گذشتگان در اين حوزه به جاي مانده است، تأکيد بر اعجاز ادبي و متني آن است و کمتر در ميان قرآنپژوهان کلاسيک ميتوان از جنبههاي علمي و غيرمتني آن مطالبي يافت؛ لذا پرسش اصلي اين پژوهش آن است که اولاً وجه حقيقي اعجاز قرآن کدام است و ثانياً رويکرد تحدّي در قرآن به کدام سمت و سو ميباشد؟ بررسي استدلال و تبيين ديدگاههاي دو گروه از قرآنپژوهان که در اينجا با عنوان ديدگاه سنّتي و معاصر مطرح ميشود، مسئله مهم اين پژوهش است.
از مجموع پژوهشهاي صورتگرفته درباره اعجاز قرآن از قرن دوم هجري تاکنون، دو گرايش و رويکرد عمده در بحث اعجاز مطرح بوده است:
1. رويکرد متنمحور؛
2. رويکرد معنامحور.
مراد از رويکرد نخست آن است که قرآنپژوهان وجه همّت خود را کشف زيباييها و شگفتيها و جنبههاي بديع و اعجازگونه متن قرار دادند و به نظر آنها آنچه وجه امتياز اين کتاب بر ديگر کتابهاي آسماني است، جنبه زيباييها و شگفتيها و انسجام متن و ساختار زباني قرآن است؛ اما در رويکرد دوم تلاش ميشود با تبيين معارف قرآن، از خداشناسي و معارف
عقلاني آن گرفته تا کشف جنبههاي علمي و اخبار غيبي و فضل تقدّم قرآن در طرح مسائل علمي به تبيين جنبههاي اعجاز پرداخته شود.
به هر حال مسئله اعجاز در هر دو جنبه يادشده، حجم وسيعي از انديشه مسلمانان را در طول تاريخ تاکنون در بر گرفته است. قرآنپژوهان هر يک از منظري به مسئله نگريستهاند و کوشيدهاند با ژرفکاوي در حوزههاي متعدّدِ مباحث طرحشده در قرآن، پرده از راز اعجاز بردارند. طرح مسئله اعجاز توسط مسلمانان به دو انگيزه بوده است:
1. دفاع از قرآن؛
2. شناخت و بررسي جنبههاي اعجاز قرآن.
دفاع از قرآن بهخوديخود دفاع از نبّوت پيامبر9 است؛ چون معجزهبودن قرآن دال بر صدق نبوت آن حضرت است. بدان جهت که مسئله نبوّت پيامبر(ص) از موضوعهاي مناقشهبرانگيز ميان مسلمانان و طرفداران ديگر اديان بوده است و مسلمانان مهمترين برهان بر نبوّت حضرت9 را قرآن ميدانستند.
در تمامي آثاري که از گذشته تاکنون در باب اعجاز قرآن نوشته شده است، تلاش ميشود اثبات گردد قرآن دليل و نشانه نبوت پيامبر(ص) است؛ اما اختلاف قرآنپژوهان در باب اثبات اعجاز آن بر سر علل و وجوه آن است. به همين جهت مسئله اصلي در اين پژوهش طرح ديدگاههاي گذشتگان و معاصران درباره وجوه اعجاز و نقد و بررسي اين ديدگاههاست.
مسئله اعجاز قرآن از ديرباز در ميان مسلمانان مطرح بوده است. قرآنپژوهان مسلمان، چه مستقل و چه در اثناي ديگر آثارشان، به مسئله اعجاز پرداختهاند. بحث اعجاز قرآن از يکسو ناظر بود بر اثبات متني که بر
صدق نبوّت پيامبر(ص) دلالت داشت و از سوي ديگر شيفتگي ادبا و شاعران و سخنشناسان موجب ميشد به قرآن بهمثابه متني شگفت بنگرند. آنگونه که از بررسي آثار گذشتگان در حوزه اعجاز برميآيد، بيشترين توجه آنها به ادبيت قرآن بوده است و از آن آثار چنين استنباط ميشود که سبک و بيان و نظم متني بيش از جنبههاي ديگر براي آنها جلوهگري ميکرده است. از سير تاريخي آثار و نوشتهها در اين حوزه ميتوان اين ادّعا را ثابت کرد.
البته در ميان کساني که به بحث اعجاز پرداختند، متکلمان بودهاند که بيشتر در رفع شبهات درباره قرآن کوشيدند. علم کلام که با ظهور معتزله مطرح شد، سخن در باب اعجاز قرآن نيز شدّت گرفت. با ظهور معتزله مسئله خلق قرآن هم مطرح شد، که مشهورترين کساني که در اين باب سخن گفتهاند، نظام (درگذشته به 845م) و عيسيبنصبيح المزدار (درگذشته به 850 يا 870م) و جاحظ بودهاند. همچنين از نامبردارترين آنها ميتوان به ابوالحسن اشعري (درگذشته به 324ق) اشاره کرد؛ البته از او جز کتاب مقالاتالاسلاميين آثاري ديگر بهجاي نمانده است. همچنين ميتوان به محمدبنيزيد واسطي (درگذشته به 306ق) و عليبنعيسي رمّاني (درگذشته به 384ق) و احمدبنمحمد خطابي (درگذشته به 388ق) و ابوبکر محمد باقلاني (درگذشته به 403ق) و محمدبنيحييبنسراقه (درگذشته به 410ق) و شريف مرتضي (درگذشته به 436ق) اشاره کرد.
ظاهراً بنا به گفته ابننديم اولين کسي که در اين زمينه بحث کرده و مسئله را به صورت يک کتاب يا رساله درآورده است، محمدبنزيد واسطي (درگذشته به 307ق) است که او هم از متکلمان بوده است. اثر او در اين زمينه اعجاز القرآن في نظم و تأليفه نام داشت.[3] برخي هم به قبل از آن تاريخ،
[3] . محمدبناسحاق ابننديم؛ الفهرست؛ صص63 و259.
به ابوعبيده محمدبنمثني (درگذشته به 209ق) دو کتاب در باب اعجاز قرآن نسبت ميدهند. همچنين ابوعبيد قاسمبنسلام (درگذشته به 224ق) کتابي درباره اعجاز قرآن نوشت.
اما قديميترين اثري که هماکنون در دست است رساله بيان اعجاز القرآن، نوشته ابوسليمان حمدبنمحمّدبنابراهيم خطابي بستي (درگذشته به 388ق) است.
از ميان آثار متکلمان معتزلي ميتوان از دو اثر در باب اعجاز قرآن از ابوعمر محمدبنعمر باهلي و اعجاز القرآن في نظم و تأليفه از ابوعبدالله محمدبنزيد واسطي (درگذشته به306ق) از معتزله بغداد نام برد. پس از آن ميتوان به آثار برجسته زير اشاره کرد:
1. النکت في اعجاز القرآن از عليبنعيسي رمّاني (درگذشته به 384ق) از علماي معتزله بغداد؛
2. اعجازالقرآن از قاضي ابوبکر باقلاني (درگذشته به 403ق)؛
3. دلائلاعجاز از عبدالقاهر جرجاني (درگذشته به 471ق)؛
4. نهاية الايجاز في دراية الاعجاز از فخر رازي (درگذشته به 606ق)؛
5. التبيان في علم البيان المطلع علي اعجاز القرآن از کمالالدين زملکاني (درگذشته به 651ق)؛
6. البرهان في اعجاز القرآن از ابنابياصبع زکيالدين عبدالعظيم (درگذشته به 654ق)؛
7. معترك الاقران في اعجاز القرآن از سيوطي (درگذشته به 911ق)؛
8. الايقان في اعجاز القرآن از محمدکريمخان کرماني (درگذشته به 1288ق).
اينها نمونههايي از آثار برجسته در اين حوزه هستند. در حوزه مفسّران هم به مسئله اعجاز توجه شده است. در باب اعجاز در دانش تفسير ميتوان
به پايان قرن سوم يا آغاز قرن چهارم اشاره کرد. مفسّران به سبب وجود آيات تحدّي در قرآن به مسئله اعجاز پرداختند. از جمله اين آثار ميتوان به کتاب ابنجرير طبري (درگذشته به 310ق) در سي جلد اشاره کرد که در قرن سوم تأليف شد. وي در خلال تفسير سوره بقره در باب تحدّي (آيات 23 و 24) به مسئله اعجاز پرداخته است.
پس از آن از ميان مفسّران نخستين، حسنبنمحمد قمّي (درگذشته به 378ق) است که بحث وي در مسئله اعجاز به شيوه متکلمان نزديکتر است تا مفسران. غير از اين دو ميتوان از بزرگان زير در ميان مفسّران نام برد که به مسئله اعجاز پرداختند:
1. راغب اصفهاني (درگذشته به 502ق) در مقدمه تفسيرش؛
2. زمخشري (درگذشته به 538ق) در الکشاف؛
3. ابنعطيه غرناطي (درگذشته به 542ق) در تفسيرش؛
4. فخر رازي (درگذشته به 606ق) در تفسير کبير؛
5. بدرالدين زرکشي (درگذشته به 794ق) در البرهان في علوم القرآن؛
6. سيوطي (درگذشته به 911ق) در الاتقان في علوم القرآن؛
7. قرطبي (درگذشته به قرن هفتم هجري) در جامع أحکام القرآن؛
8. ابنزبير غرناطي (درگذشته به 708ق) در ملاکالتأويل.
ملاحظه ميشود که از آغاز سه گروه ادبا، متکلّمان و مفسّران به مسئله اعجاز ميپرداختند، هرچند در حوزه متکلمان و مفسّران نيز به مباحث ادبي و ساخت زباني آن توجّه ميشده است. علّت غلبهيافتن اين وجه در اعجاز قرآن، طبيعت معجزه قرآني است؛ به عبارت ديگر اين تفاوتي است که بين قرآن کريم و معجزات ديگر پيامبران وجود دارد. مهمترين وجه تفاوت اعجاز قرآن با ديگر معجزهها در آن است که قرآن به واسطه عقل قابل درک است؛ ولي طبيعت معجزات گذشته حسّي بوده است. به همين جهت بررسي وجه
بلاغي و سبکشناختي قرآن بر ديگر وجوه غلبه يافت. در رويکردهاي سبکشناختي قرآن نيز ميتوان رويکردهاي زير را مشاهده کرد:
1. رويکرد ذوقي؛
2. رويکرد زبانشناختي؛
3. رويکرد ذهني؛
4. رويکرد عقلاني.
رويکردهاي يادشده بيانگر آن است که از همان آغاز پيدايش بحث اعجاز قرآن به جنبههاي لفظي ـ معنايي آن پرداخته شده است؛ به عبارت ديگر اعجاز متني قرآن محور پژوهشهاي قرآني بوده است. اين ناهمانندي متن قرآن که ديگران از آوردن همانند آن ناتواناند به آيات قرآن برميگردد. اين آيات همان آيات تحدّي است. نخستين موضعگيريها در برابر آيات قرآن به عصر نزول در دوران مکه بازميگردد که برخي سخنشناسان عرب را به خضوع در برابر آن واداشت؛ اما رويکرد کلامي به اعجاز و ظهور اصطلاح معجزه به قول دوم هجري و پس از واصلبنعطا (درگذشته به 131ق)، شيخ معتزله برميگردد. اين نظريه از او نقل شده است که اعجاز قرآن ذاتي آن نيست، بلکه به اين است که خداوند انديشه مردم را از معاوضه به آن بازگردانده است. اين سخن بعدها مبناي نظريه نظام معتزلي گرديد که به «صرفه» اعتقاد داشت. با وجود تفسيرهاي متفاوت از صرفه، ايننظريه تا مدتها در ميان متکلمان، بهويژه معتزليان و علماي شيعه طرفداراني داشته است.[4]
مبناي نظريه صرفه ردّ اعجاز در نظم و تأليف و سبک استوار قرآن بوده است و عامل اعجاز را در بيرون از متن ميجويد. ابوالحسن اشعري از نظام
[4]. محمدهادي معرفت؛ التمهيد؛ ج4، ص138.
نقل ميکند که نظر اعجاز در نظم در عصر نظام مطرح بوده است؛ ولي وي با آن مخالفت ميورزيد.[5] سپس جاحظ به مخالفت با نظريه صرفه پرداخت و با نگارش کتاب نظمالقرآن به دفاع از نظريه اعجاز نظم در قرآن پرداخت. در قرن چهارم، محمدبنزيد واسطي نظريه نظم جاحظ را پي گرفت و نخستين کسي است که نام اعجازالقرآن را بر اثرش نهاد.[6] در همين قرن ابوهاشم جبايي فصاحت را معيار اعجاز معرفي کرد. وي همچنين عدم ناسازگاري و اختلاف ميان متن قرآن را دليل ديگري بر اعجاز قرآن برشمرد. اين نظريه هم برگرفته از آيه «أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِـيهِ اخْتِلافاً كَثِـيراً»[7] است.
پس از آن رمّاني در النکت في اعجاز القرآن به مسئله بلاغت و زيباييهاي قرآن توجه کرد و معاصر وي، خطابي نيز ضمن اعجاز در بلاغت، مسئله تأثيرگذاري در جان و دل مخاطبان را مطرح کرد که «اعجاز تأثيري» نام گرفت.[8]
جرجاني در قرن پنجم وجوه ديگري از اعجاز قرآن را مطرح کرد. پس از رمّاني، جرجاني در دو کتاب دلائلالاعجاز و اسرارالبلاغه به بررسي جنبههاي ادبي و بلاغي قرآن پرداخت و با طرح تئوري نظم، نگاه تازهاي به بحث اعجاز متني افکند.
در قرن نهم، سيوطي با نوشتن کتاب معترك الاقران و الاتقان به گونههاي بياني و بديعي اعجاز ميپردازد. وي با نگاهي اغراقآميز به 35 گونه اعجاز
[5]. ابوالحسن عليبناسماعيل اشعري؛ مقالات الاسلاميين؛ ج1، ص312.
[6]. ابننديم؛ الفهرست؛ ص303.
[7]. نساء:82، (آيا به قرآن نيک نميانديشند که اگر از سوي کسي جز خداوند ميبود در آن اختلاف بسيار مييافتند؟)
[8]. عليبنعيسي رماني؛ النکت؛ صص66 و 167.
در قرآن اشاره ميکند که ميتوان بسياري از آنها را با هم ادغام کرد. نمونهاي از گونههايي که وي مطرح ميکند در معترکالاقران چنين است: حسن تأليف، مجاز، تشبيه، استعاره، کنايه، تعريض، ايجاز، اطناب، جملههاي خبري، انشايي، قَسم و ضربالمثل.[9]
تا قرن سيزدهم اثر و ديدگاهي مهم در باب اعجاز مطرح نشده است؛ اما در قرن سيزدهم و چهاردهم هجري، يعني قرن نوزدهم و بيستم ميلادي، با توجّه به اوضاع دنياي جديد و نگرش علمي در جهان و جريان نوانديشي و تجدّدخواهي، تحرکي در انديشه ديني به وجود آمد که مسئله اعجاز قرآن را نيز تحت تأثير قرار داد. در اين دوران، قرآنپژوهان به دور از منازعات کلامي با فرضگرفتن اعجاز قرآن، به تحليل و تبيين وجوه مختلف آن پرداختند. گرايش غالب در اين دوران در بررسي اعجاز، علمگرايي است. مراد از گرايش علمي، هم در حوزههاي ادبي و با نگاهي جديد به متن قرآن است و هم تحليل گزارههاي علمي در قرآن به عنوان اعجاز علمي آن.
شيخ محمد عبده (درگذشته به 1323ق) تحت تأثير احياگران نوانديش، از جمله شيخ حسن الطويل و سيد جمالالدين اسدآبادي، سبک تازهاي در فهم معناي قرآن و بيان اعجاز آن گشود.
رافعي در اعجاز القرآن و البلاغة النبويه به نظم قرآن، موسيقي، چينش واژگان، آواشناسي و خلاصه اعجاز بياني پرداخت. پس از او سيد قطب به بحث تصوير هنري در قرآن پرداخت و با توجّه به دانشهاي جديد در حوزه ادبيات و نمايش و صحنهنمايي و تجسّم و حسآميزي و مانند آن به متن قرآن بهمثابه يک متن ادبي توجه کرد.[10]
[9]. جلالالدين سيوطي؛ معترك الأقران في اعجاز القرآن؛ ج1ـ 2، ص156.
[10]. سيد قطب؛ التصوير الفني في القرآن؛ ص56.
رشيد رضا در المنار به اعجاز در تشريعات و معارف قرآني پرداخت؛ اما با ظهور شخصيتي به نام طنطاوي و نگارش اثر جنجالي جواهرالقرآن، اعجاز رويکردي بيسابقه يافت. وي تحت تأثير پيشرفت فزاينده علوم تجربي، بحث اعجاز علمي را مطرح کرد که با نقدهاي تندي مواجه شد. اين رويکرد با فراز و نشيبهايي که در محافل علمي و قرآني داشت، همچنان به راه خود ادامه ميدهد. از نظم رياضي در قرآن تا اعجاز عددي و مسائل فيزيک و شيمي، از مسائل طرحشده در اين حوزه است.
هدفها بر پرسشها تکيه ميزنند و پرسشها اهداف را براي محقق تعيين ميکنند؛ لذا مهمترين پرسشهاي اين پژوهش به شرح زير است:
1. مراد از اعجاز قرآن چيست؟
2. کدام بخش از متن قرآن معجزه است؟ ساخت يا معنا؟
3. رويکردهاي مهم در بررسي اعجاز قرآن کداماند؟
4. تفاوت عمده ديدگاه گذشتگان با معاصران در بحث اعجاز چيست؟
5. آسيبهاي رويکرد علمگرا در اعجاز قرآن کداماند؟
پرسشهايي از اين دست و پاسخ به آنها مسير و هدف پژوهش را تعيين ميکنند؛ لذا مهمترين هدف اين پژوهش، بررسي و تبيين و ارزيابي ديدگاه گذشتگان و معاصران در باب اعجاز است. براي رسيدن به اين هدف ابتدا به سير تاريخي ديدگاههاي گذشتگان در باب اعجاز قرآن پرداخته ميشود. سپس طرح ديدگاههاي جديد و در پايان داوري درباره هر يک از اين ديدگاهها خواهد آمد.
مفهومشناسي اعجاز قرآن بهمثابه يک متن
واژه اعجاز از ريشه «عجز» به معناي درماندگي و ناتواني و همچنين به معناي انتهاي هر چيز است.[11] از حيث تقابل معنايي در برابر قدرت قرار ميگيرد. اين واژه با ساخت ديگري، ولي به معناي لغوي در قرآن آمده است: «وَاعْلَمُوا أَنَّـكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللّهِ»؛[12] اما از حيث اصطلاحي در قرآن و سنّت نيامده است. در قرآن به جاي اين واژه از واژگان ديگري استفاده شده است که بر معناي معجزه دلالت دارد؛ مثل «بينه و آيه و برهان»؛ بههمينروي راغب «آيه» را به معناي نشانه و علامت آشکار و «بينه» را به معناي دليل روشن و واضح گرفته است، چه عقلي باشد و چه حسّي.[13]
اما در اصطلاح معجزه را چنين تعريف کردهاند: «امري است خارقالعاده، مقرون به تحدّي و سالم از معارضه که خداوند به دست پيامبرش آن را ظاهر مينمايد».[14]
[11]. ابنمنظور؛ لسان العرب؛ ذيل «عجز».
[12]. توبه: 2 (و بدانيد که شما خداوند را به ستوه نميتوانيد آورد).
[13]. محمدبن مکرّم راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص175.
[14]. جلالالدين سيوطي؛ الإتقان في علوم القرآن؛ ج2، ص116.
اعجاز داراي ويژگيهايي است که آن را از سحر و جادو و امثال آن جدا ميسازد؛ لذا گفتهاند: اعجاز فعل عادي نيست، بلکه امري بر خلاف جريان طبيعي عالم و خارقالعاده و خارج از توان متعارف بشر است و در ضمن قابل تعليم و تعلّم نيست و مغلوب عوامل ديگري نميشود. اعجاز در عين حال بايد توأم با دعوت پيامبر و به منظور اثبات نبوّت و همراه با تحدّي صورت گيرد.[15]
هرچند اعجاز خارقالعاده است، به معناي انکار و ابطال ضروريات عقلي مانند قانون عليت نيست؛ لذا گفتهاند: معجزه امري است خارق عادت که بر دخالت و تصرّف نيروي ماوراي طبيعت، در عالم طبيعت و جهان مادي دلالت ميکند، نه به معناي امري که ضروريات عقلي (مانند قانون عليت) را ابطال کند.[16]
متکلّمان نيز مسئله اعجاز را از حيث نسبت آن به فاعل آن مورد بررسي قرار ميدهند. در انديشه کلامي دو ديدگاه مطرح است: ديدگاهي که صاحبان آن معتقدند خداوندمستقيم در نظام طبيعت مداخله ميکند و دست به خوارق عادات و معجزات ميزند و پيامبران تنها نقش واسطه دارند. اصحاب ديدگاه ديگر پيامبران را فاعل حقيقي معجزات ميدانند. اشاعره معجزه را
همچون ديگر پديدهها در اين عالم فعل الهي ميدانند و از نظر متکلمان
شيعه نيز اعجاز فعل خداوند است، نه فعل پيامبر؛ چون براي اثبات نبوّت
و ارتباط مدعي آن با خداوند بايد اعجاز فعل خداوند باشد، نه آن که
مدّعي است.
معجزه داراي شرايطي است که از مجموع ويژگيها و شرايط ذکرشده
[15]. ابوالقاسم خويي؛ البيان في تفسيرالقرآن؛ ص33.
[16]. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج1، ص75.
براي آن ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
1. فعل خداوند باشد.
2. خارق عادت باشد.
3. مقابله با آن ممکن نباشد.
4. به دست مدعي نبوّت صورت گيرد.
5. با مدّعا سازگاري داشته باشد.
6. مقدّم بر ادّعا نباشد.[17]
با توجّه به ساخت واژگاني و معنايي معجزه بايد گفت مهمترين وجه آن خارق عادت بودن و تحدّي آن است. در خارق عادت بودن، ناتواني بشر در آوردن مثل آن نهفته است؛ اما در تحدّي و وجه آن بايد گفت معجزات با توجّه به شرايط فرهنگي، سياسي و اجتماعي زمان ظهور مييابند. به همين جهت نوع معجزات پيامبران در هر دوره متفاوت است.
تحليل اين واژه از آن حيث اهميت دارد که گزينش آن خود جهتمند است و بيانگر نوعي تفاوت با فرهنگ و فضاي زباني آن روزگار است. همين تفاوت در ساخت و ترکيب موجب شده است درباره اصل و ريشه آن اختلاف نظر به وجود آيد. از مجموع دفعاتي که اين واژه در متن قرآن به کار رفته است، تنها دو بار معناي مجازي دارد که به معناي نماز ميباشد؛ مثلاً در آيه زير به معناي نماز و نماز صبح آمده است: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّـمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرآنَ الفَجْرِ إِنَّ قُرآنَ الفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً».[18] برخي از مفسّران
[17]. عليبنمحمد جرجاني؛ شرح المواقف؛ ج8، ص223.
[18]. اسراء:78 (نماز را از هنگام بازگشت خورشيد در نيمه روز تا تاريکي شب بهپا دار و نماز صبح را که نماز صبح با گواهي فرشتگان است).
«قرآنالفجر» را به معناي نماز بامدادي گرفتهاند.[19]
شافعي آن را اسم خاص ميداند و آن را بدون همزه تلفّظ ميکند. همچنين آنها که آن را مشتق ميدانند، در وجه اشتقاق آن اختلاف دارند:
1. گروهي آن را بدون همزه و از ريشه «قرن» ميدانند و ميگويند از «قرنت الشيء بالشيء» است؛ يعني ضميمهکردن چيزها به هم، و چون آيات در آن بههمپيوسته و ضميمه شدهاند، قرآن ناميده شده است.
2. گروهي آن را مشتق از «قراين» ميدانند؛ چون آيات برخي، برخي ديگر را تصديق ميکنند.
3. برخي ريشه آن را مهموز و از «قرأ» ميدانند که مصدر آن «قراءة» است. قرآن به معناي «مقروء» است. زجاج و ابوعبيده آن را مأخوذ از «قرء» به معناي جمعکردن ميدانند و چون جمعکننده سورههاست به اين نام ناميده شده است.[20]
در مجمعالبيان به سه معناي زير آمده است:
1. اصل آن از «قرء» به معناي گردآوري و جمع است.
2. همين کلامي است که در اعلاي درجه بلاغت و نظم و گزيدهگويي است.
3. اصل آن از «قرن» به معناي ضميمهکردن است.[21]
سيوطي در الاتقان اقوال مختلفي از اشعري، فرّاء، زجاج، ابوعبيده، راغب و قطرب نقل ميکند که برخي به معناي جمعکردن است و برخي به معناي
[19]. ابوعلي طبرسي؛ مجمع البيان في تفسيرالقرآن؛ ج2، ص65. فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج5، ص628.
[20]. همان ، ص86.
[21]. ابوعلي طبرسي؛ مجمع البيان في تفسير القرآن؛ ج1، ص275.
خواندن.[22] زرکشي نيز ضمن نقل اين ديدگاهها تنها يک نظر جديد نقل ميکند که از قول برخي متأخران ميگويد «قرآن» و «قرأ» به معناي جمعکردن نيست، بلکه ريشه آن «قرأ» به معناي «أظهرَ» و «بين» است؛ چون خواننده قرآن مفاهيم آن را آشکار ميسازد.[23]
خاورشناسان نيز با توجه به اختلاف نظر ميان لغويان و قرآنپژوهان عرب کوشيدهاند وجه درست آن را بيابند. آن را به معناي «اعلامکردن، فراخواندن، از بر خواندن و قرائتکردن» ميدانند و چون در زبانهاي عربستان جنوبي و حبشي شاهد آن هستيم، در زبان اکدي و سامي شمالي نيامده است و اين آدمي را به اين گمان رهنمون ميشود که «قرأ» واژهاي قرضي از ناحيه کنعاني ـ آرامي باشد.[24]
تئودور نولدکه بر آن است که «إقرأ» در سوره علق به معناي تبليغکن و وعظکن است و رژي بلاشر هم بر آن است که معناي اوليه قرآن «تبليغ» است.[25]
ترديدي نيست که قرآن کلام خداوند است و خودبهخود غير از کلام بشر است؛ اما در مورد انسان گاه به معناي مصدري يعني تکلّم و گاه به معناي حاصل مصدر يعني سخن و گفتار نيز کاربرد دارد؛ اما درباره قرآن بايد گفت اجماع علماي اصول و فقه و کلام و قرآنپژوهان آن است که کلامي است
[22]. جلالالدين سيوطي؛ الاتقان في علوم القرآن؛ ج1، ص72.
[23]. بدرالدين زرکشي؛ البرهان في علوم القرآن؛ ج1، ص276.
[24]. آرتور جفري؛ واژههاي دخيل در قرآن مجيد؛ ص339.
[25]. محمود راميار؛ تاريخ قرآن؛ ص12.
نازلشده بر محمّد9 که در مصاحف نوشته شده و به تواتر نقل شده و به تلاوت آن دستور داده شده است.[26]
اما از جهت تحليل گفتماني و معيار فرهنگي، از آنجا که گفتمان حاکم بر فرهنگ عرب گفتمان شفاهي است، ريشه «قرأ» مناسبتر به نظر ميرسد؛ چون به معناي «بازگوکردن و خواندن» است؛ به عبارت ديگر در فرهنگ شفاهي، جمعآوري و تدوين در آن چندان نقش عمدهاي ندارد. از طرفي آيات و سورههاي نخستين، قبل از گردآوري قرآن نيز «قرآن» ناميده ميشده است. همچنين قرائت يا خواندن آن، هم به القا کننده وحي (جبرئيل) و هم به گيرنده وحي (محمد(ص) ) نسبت داده شده است: «إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِـعْ قُرْآنَهُ».[27]
با توجه به فرهنگ شفاهي عرب که خواندن و بازگوکردن در آن اهميت ويژه دارد، اين نام وابستگي به فرهنگي را نشان ميدهد که قرآن در آن شکل گرفته است؛ اما بهکارگيري اين نام بيسابقه و ناآشنا از حيث ساخت و ترکيب، خود را از آن فرهنگ متمايز ساخته است.[28] اين تمايز از فرهنگ غالب، در نامگذاري بخشها و فصلهاي اين کتاب نيز خود را نشان داده است؛ مثلاً برابرنهادن «سوره» در برابر «قصيده»، و «آيه» در برابر «بيت»، و «فاصله» در برابر «قافيه» از نشانههاي اين تمايز است؛ چنانکه گفتهاند «خداوند کتاب خود و اجزاي دروني آن را با نامهايي متفاوت با اصطلاحات متداول عربها نامگذاري کرد، کل آن را «قرآن» در برابر «ديوان» ناميد، قسمتي از آن را «سوره» در برابر «قصيده» ناميد و پارههاي آن را به جاي
[26]. عبدالعظيم زرقاني؛ منافل العرفان في علوم القرآن؛ ج1، ص22.
[27]. قيامت: 17ـ 18 (گردآوري و خواندن آن با ماست؛ پس چون بخوانيمش؛ از آن پيروي کن).
[28]. نصرحامد ابوزيد؛ معناي متن؛ ص113.