فهرست |
مؤلفان اسلامى
سه قرن اول هجرى
جلد يكم
تأليف
گروهى از پژوهشگران
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى
پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت (عليهم السلام)
دائرة المعارف مؤلفان اسلامى
گروهى از پژوهشگران
* ناشر: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى
معاونت پژوهشى دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم
* تهيه: پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت(عليهم السلام)
* چاپ: باقرى
* چاپ اول: بهار 1389
* شمارگان: 1400 نسخه
همه حقوق براى ناشر محفوظ است.
نشانى: قم، خيابان شهداء(صفائيه)، كوچه آمار، پلاك 42
تلفن و دورنگار: 7832833، پخش: قم 7832834 ; تهران 5 ـ 88940303
ص.پ: 3858/37185 ، كدپستى: 16439ـ37156
وب سايت: www.isca.ac.ir
پست الكترونيك: nashr@isca.ac.ir
دائرة المعارف مؤلفان اسلامى / تأليف گروهى از پژوهشگران; تهيه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت(عليهم السلام).ـ قم: دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، معاونت پژوهشى، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1389
(دوره) ISBN:978-600-5570-63-2
ريال (ج 10) ISBN:978-600-5570-64-9
فهرستنويسى بر اساس اطلاعات فيپا.
كتابنامه.
مندرجات: ج 10. سه قرن اول هجرى. ـ
1. دانشمندان اسلامى ـ سرگذشتنامه و كتاب شناسى. 2. نويسندگان اسلامى ـ سرگذشتنامه و كتاب شناسى. 3. اسلام - سرگذشت نامه و كتاب شناسى. 4. سرگذشت نامه ـ مجموعه ها. الف. دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم. معاونت پژوهشى. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى. پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت(عليهم السلام). ب. دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم. معاونت پژوهشى. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى.
4 الف / 54BP 99 / 297
[4 ف 2 ف / 203]CT [017671 / 920]
همكاران دائرة المعارف مؤلفان
مدير پروژه
محمد غفورى ارزيابى، پژوهش و تدوين
پيشنهاد پروژه و ناظر اوليه
قدرت الله رضانژاد
پژوهش و تدوين
اسماعيل اسماعيلى ارزياب
محمود هيئتى ارزياب
سيدمهدى حسينى عربى
سيدمحمدحسين ميرعبداللهى
ابراهيم اسفنديارى
سيدعيسى حسينى اسرمى
سيدمحمد علوى
عبدالعلى باقرى
محمدجعفر مرادى
احسان آذركمند
رضا جعفرى نوقابت
عبدالرحمان انصارى
محمدحسين على اكبرى
ارزياب
مصطفى صادقى تدوين
على اكبر امامى حجتى
بازبينى و مقابله
اعظم عباسى
زهرا خليلى
امور فنى
رمضانعلى قربانى حروف نگار و صفحه آرا
مهدى بنى حسن حروف نگار
ابتسام طاقتى حروف نگار
ويرايش
ايوب زارعى
ساير همكاران
عبدالمجيد ناصرى، مرتضى نجفى، حسن جعفرى پور، على اكبر رضايى، على محمديان كبرياف على زارع بيدكى، سيدجعفر حسينى سبزوارى، احمد شاكرى، يدالله مقدسى و زنده ياد احمد رحمتى.
مسلمانان در قرون نخستينِ حيات اسلام با تلاش هاى طاقت فرسا، بردبارى و مقاومت مداوم خود، كاروان تمدن و فرهنگ بشرى را در حوزه هاى گوناگون پيش بردند. كوشش براى عمل به آموزه ها، تعاليم و سفارش هاى مكرر دينى، مسلمانان را به كسب دانش واداشت، به گونه اى كه در اين راستا، ميراث علمى گذشته ملت هاى ديگر را به سرعت فرا گرفته، با فرهنگ خود همگون كردند و در حوزه هاى گوناگون علمى و فنى، دستاوردهاى شگرف و اعجاب آورى عرضه كردند.
پيوند انگيزه هاى دينى با علوم ملل پيشين و كوشش خستگى ناپذير دانشمندان مسلمان، سبب رونق و شكوفايى علمى و فنى شد. نتيجه اين كار، توليد انديشه ها و افكار تازه، توليد علم و عالم و آثار علمى بسيار در حوزه هاى مختلف شد. اين دستاوردها از چنان دقت و درايت و روش هاى جديد علمى برخوردار بود كه ملل ديگر در تكاپوى دانش آموزى خود، ناگزير به مراجعه و استفاده از آن ها شدند و تا قرن ها بعد اين آثار و افكار را در محافل علمى خود تدريس مى كردند.
يكى از اين دستاوردهاى تمدنى در حوزه هاى متعدد، كتاب ها و رساله هايى است كه به همت دانشمندان مسلمان در علوم گوناگون تأليف و توليد شده و هر چند شمار زيادى از آنها در گذر زمان و بر اثر حوادث و سوانح از ميان رفته، اما بسيارى از آنها به يادگار مانده است.
پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت(عليهم السلام) به منظور معرفى چهره علمى اين دانشمندان و آثارشان، بر آن شد تا در يك طرح علمى ـ پژوهشى سترگ و جامع، مختصرى از زندگى نامه علمى آنان را فراهم آورده و درباره ايشان مطالبى عرضه دارد. اين كار هر چند ظرفيتِ گشودن تمامى زواياى حيات آنان را ندارد، اما مدخلى براى آشنايى و ورود به اين عرصه به شمار مى آيد، چون خواننده با داشتن اين اطلاعات و مآخذ داده شده مى تواند در صورت نياز، به اطلاعات بيشترى دست يابد و نيازهاى خود را برطرف سازد، هر چند درباره دسته اى از شخصيت ها، اطلاعى بيش از آنچه در اين نوشتار آمده، در دست نيست.
شايسته است به بار نشستن اين اثر بزرگ را كه خود بخشى از طرح كلان در دست انجام است، به دست اندركاران آن، به ويژه آنان كه در مراحل مختلف پژوهشى و علمى، سختى هاى فراوانى را متحمل شده و بردبارى به خرج دادند و از آنان در ابتداى كتاب ياد شده، تبريك گفته و توفيقات روزافزونشان را از خداوند بزرگ تمنا كنم. اميد اينكه اين پژوهشكده همچنان بتواند از توانايى علمى و قلم ارجمند آنان بهره مند شود.
در پايان بايسته است به صورت ويژه از جناب حجت الاسلام آقاى قدرت الله رضانژاد كه طراح اوليه وناظر پروژه تا سال 1378 بودند و جناب آقاى دكتر سيد عليرضا واسعى كه در اصلاح طرح و تعيين ساختار نهايى آن نقش داشتند و اين جلد در دوران مديريت ايشان پايان يافته است، و جناب حجت الاسلام آقاى محمد غفورى كه علاوه بر تدوين، غنى سازى و ارزيابى، از سال 1381 عهده دار امور اجرايى پروژه شدند و همچنين از مسئولان محترم پژوهشگاه كه پشتوانه و محرك انجام بهينه اثر بوده اند و از جناب حجت الاسلام آقاى عليرضا شالباف، مدير محترم دفتر پژوهش، قدردانى و تشكر كنم و سلامتى و موفقيتشان را از دادار بزرگ طلب نمايم.
دكتر محمد اللّه اكبرى
مدير پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت(عليهم السلام)
كتاب و نوشته كه برآيند جوشش فكر و حاصل پويايى انديشه است، مايه فخر و مباهات جوامع بشرى و از شاخصه هاى مهم توسعه و غناى فرهنگى و نگاهبان علم و دين و فرهنگ بوده و البته به عنوان ابزارى قدرت مند براى انتقال صبغه و سابقه تمدنى اقوام و ملت ها به نسل هاى بعدى و ادوار پسينى، نقش آفريده اند.
مسلمانان كه در حوزه علم و دانش، دستاوردهاى عظيم و خيره كننده داشته و از گذشته اى درخشان در خلق آثار علمى برخوردار بوده اند و خدمات گران بهايى به بشريت ارزانى كرده و همه جهانيان را مجذوب و مديون خود ساخته اند، بيش از هر ملتى قابل تحسين و تقديرند.
بى ترديد، كوشاوردهاى علمى مسلمانان بيش از هر چيز، در آموزه هاى اسلام ريشه دارد; آموزه هايى كه هر يك به تنهايى مى تواند مايه دگرگونى شگرف در جان آدمى و جوامع بشرى گردد و آنان را از كاهلى به كوشايى و پويايى كشانده و خمودگى و راحتى را از ايشان بستاند، از آن جمله تعاليمى است كه در باب دانشورزى و علم اندوزى عرضه شده است.
اسلام از روز نخست با سفارش به خواندن و كسب دانش از گهواره تا گور، دعوت آغازيد و در زمانى كوتاه، پيام دانش جويى اش، مرزهاى زمان و مكان را در نورديد و تأكيدهاى پياپى ديانت اسلامى در ترغيب به تعليم و تعلم، آدميان را براى به قيد در آوردن علم به تكاپو واداشت(1) تا آن جا كه چيزى از پيدايى اسلام نگذشته بود كه مسلمانان در عرصه هاى مختلف علمى، صاحب انديشه و نظر و منشأ علوم گوناگون شدند و حتى علوم بيگانه را تحت سيطره خويش در آوردند.
شكل گيرى دانش هاى اسلامى با كتابت وحى الهى آغاز شد و با ثبت احاديث و سيره نبوى رونق يافت و پس از اندك زمانى اولين مكتوبات در حوزه اسلام، بر پايه قرآن و حديث پديد آمد و با گذشت زمان و ظهور دانشمندانى از صحابه و نسل هاى بعد از يك طرف و آشنايى مسلمانان با ديگر اقوام و ملل و راه يافتن نوشته هاى بيگانه به فرهنگ اسلامى از طرف ديگر، زمينه هاى شكل گيرى شاخه هاى ديگرى از علوم چون تفسير، قرائت، تاريخ، فلسفه، كلام، طب، نجوم، ادبيات و... را فراهم كرد و در پى آن، نوشته هايى در آن حوزه ها پا به عرصه وجود نهاد.
گرچه منع نقل و تدوين حديث در دوره برخى از خليفگان نخستين، فضاى فرهنگى جامعه اسلامى را براى مدتى تحت تأثير قرار داد و مانعى اساسى براى گسترش دانش هاى دينى، خصوصاً حديث بود، اما با گشايش ها و آزادى هاى ادوار بعدى، به ويژه سال هاى نخست قرن دوم هجرى كه با دوره حاكميت عمر بن عبدالعزيز مصادف شد و نيز دگرگونى هاى روى داده پس از آنكه به فروپاشى امويان و روى كار آمدن عباسيان منجر گرديد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . رجوع شود به كتاب الكافى 1/30 ـ 53 كتاب «فضل العلم»; تدوين السنة الشريفه (حسينى جلالى).
زمينه هايى پيش آمد تا مسلمانان بيش از پيش به دانش هاى اسلامى رو كنند; زمينه هايى چون ورود ايرانيان دانشمند به عرصه فعاليت هاى فرهنگى و اجتماعى و نيز روحيه دانش دوستى شان را در اين ميان نبايد از نظر دور داشت.
در اين عرصه، كوشش شيعيان درخور توجه بيشتر است. آنان كه پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در محدوديت ها و حصارهاى تنگ سياسى قرار داشتند، در سايه فراغتى كه با تحول خلافت و جابه جايى دولت براى آنان پديد آمد و خصوصاً به بركت حضور و تلاش هاى دو امام بزرگوار شيعه، امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) كه به درستى از فرصت هاى پيش آمده بهره گرفتند، دامنه علم و معرفت را عمق و گسترش قابل توجهى بخشيدند. از اين رو در قرن دوم، آثار علمى شيعيان و دانش آموختگان مكتب امامان(عليهم السلام) بر ساير گروه ها فزونى گرفت تا آنجا كه مى توان اين امر را از ويژگى هاى سده دوم شمرد.
از پسِ نهضت ترجمه و ورود عقايد و انديشه هاى ديگر ملل و اديان به حوزه اسلامى، مسلمانان با شاخه هاى جديدى از انديشه ها و علوم آشنا شده و براى فهم و نيز توسعه آنها به تلاش بيشترى دست زدند، آن چنان كه در قرن هاى سوم، چهارم و پنجم هجرى، دستاوردهاى آنان كه در قالب تأليفات بروز مى يافت، از گستردگى خيره كننده اى برخوردار شد و شعاع دانشورزى آنان سرزمين ها و اقوام ديگر را به ستايش واداشت.
اگر مشكلات ناشى از سياست حاكمان ناشايست سياست پيشه پيش نمى آمد و استيلاى اقوام به دور از علم و فرهنگ بر دانش مسلمانان سايه نمى افكند و جامعه اسلامى درگير رقابت هاى اقتدارگرايانه و دنياطلبانه نمى شد و عالمان و انديشهوران در حاشيه فعاليت ها جاى نمى گرفتند، بى گمان دانش آنان را متفاوت با آنچه هست مى يافتيم. افسوس كه همين بضاعت حاصل نيز گاه با سخت گيرى ها، درشتى ها و رقابت هاى فرقه اى، و گاه بر اثر گذشت روزگاران و بلاهاى طبيعى، و بيش از همه، تاخت و تازهاى اقوام بيگانه و دانش ستيز، به ورطه نابودى كشيده و به وادى غفلت سپرده شد و آنچه مانده است در مقايسه با آنچه پديد آمده بود، بسى ناچيز و كم رنگ است و هنگام جستوجو در پى آثار نوشتارى اسلامى، گاه تنها نامى از آنها در كتاب ها به ويژه در فهرست ها و منابع كتاب شناسى مشاهده مى شود. دائرة المعارف مؤلفان اسلامى با توجه به اين مسايل، طراحى و به اجرا در آمد.
پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت(عليهم السلام) با درك عظمت و اهميت فعاليت هاى علمى در سرزمين هاى اسلامى و نياز جامعه اسلامى به داشتن تصويرى از دانشمندان و نويسندگان اسلامى كه بى ترديد، تاريخ و هويت علمى آنان به شمار مى آيد و هم اينكه وجهه دانش مدارى اسلام را نمايان مى سازد، بر آن شد تا به كشف و معرفى چهره هاى علمى نويسندگانى كه در قلمرو اسلامى سربرآورده اند، بپردازد. بى گمان در اين ميان، آثار و پديده هاى آنان كه خود ميراث بزرگ تمدن اسلامى شمرده مى شوند نيز تصوير خواهد شد. البته ضرورت فهرست نگارى و معرفى آثار مؤلفان و حفظ سرمايه هاى علمى مسلمانان، از ديرباز دغدغه برخى از دانشمندان بوده و در همين راستا مجموعه هايى پديد آمده كه هر يك شيوه و معيار خاص خود را داشته و در اين مقدمه به شمارى از آنها اشاره شده است، اما آن مجموعه ها، با همه ارزش و اهميتى كه دارند و بى ترديد مأخذ عمده مطالعات كنونى ما نيز تلقى مى شوند، نه فرا گيرند و نه زندگى نامه عمومى نويسندگان و پديدآورندگان اثر را در اختيار پژوهنده قرار مى دهند، بهويژه آنكه هيچ يك از آنها، حتى آثار متأخران كه تا حدى جامع اند، به زبان فارسى و قابل بهره گيرى براى پارس ى دانان نيستند. بر اين اساس، ضرورت انجام دادنِ چنين كارى در دستور قرار گرفت تا ضمن معرفى اجمالى مؤلف، اثر يا آثار او در يك جا فهرست شده و زمينه آشنايى پژوهش گران و خوانندگان با آنها و نيز منابع و مآخذى كه به گونه اى به آنها پرداخته اند، فراهم شود.
گفتنى است كه آثار و دائرة المعارف هاى پديد آمده در كشورهاى عربى در ادوار اخير، گذشته از بيگانگى زبان آنان براى ايرانيان، كاستى
ديگرى نيز دارد كه ضرورت انجام دادن اين كار را با وجود آنها دو چندان مى كند و آن كم توجهى به نويسندگان و نوشته هاى شيعى يا معرفى آنان با نگره هاى غير شيعى است كه به راستى با واقعيت هاى تاريخى نمى سازد. از اين رو سامان دادنِ اين كار، فراتر از آنچه تصور مى شد ارزش و ضرورت يافته است.
بايسته هاى ذكر شده، دغدغه اى گرديد تا پروژه اى به صورت روشمند و علمى و البته با گزيده گويى در شناسايى نويسندگان اسلامى شكل بگيرد و در نتيجه، طرح مؤلفان اسلامى پايه ريزى شود. اين كار به دليل گستردگى زمانى، حجم زياد مطالب و مراحل گوناگون عملياتى، زمان نسبتاً طولانى را براى طراحى و انجام به خود اختصاص داد كه البته اين امر موجب جرقه هاى جديدى در ذهن طراحان و مجريان آن شد و بالتبّع شيوه ها و قالب هاى جديدى را طلب كرد. به همين سبب اين پروژه، شكل هاى متعدد و گونه هاى مختلفى را تجربه كرد كه چه بسا خود موجب ايراداتى شده باشد. اميد مى رود كه با نقد و نظر كارشناسان تيز بين و پژوهش گران نكته سنج، در ادامه كار و نيز در چاپ هاى بعدى، آن موارد اصلاح شود.
طرح اوليه اين كار در نيمه دوم دهه هفتاد با پيشنهاد حجت الاسلام آقاى قدرت الله رضانژاد در دستور كار قرار گرفت و پس از بررسى و تصويب آن، براى اجرا شدن به نامبرده و جمعى از پژوهشگران واگذار گرديد. مراحل انجام دادنِ كار در نگاهى اجمالى به شرح ذيل مى باشد:
1ـ پس از تصويب و تعريف طرح و فراهم شدن مقدمات كار، نخست، منابع مربوط كه مى توانست در استخراج نويسندگان به كار آيد، شناسايى و سپس براى مطالعه و فيش بردارى در اختيار محققان قرار گرفت تا مدخل هاى پژوهشى را استخراج و جمع آورى كنند.
2ـ چون پروژه در آغاز براساس معرفى مؤلّفان اسلامى ده قرن اول هجرى طراحى شده بود، تمامى منابع موجود و در دست رس مربوط به طرح دائرة المعارف، جست وجو و تا پايان قرن دهم (سال 1000ق) به طور كامل فيش بردارى شد و نويسندگان با تمام آثارشان بر مبناى سال وفات ترتيب يافتند.
3ـ پس از آن، اسامى مؤلفان هر قرنى به صورت جداگانه و به ترتيب حروف الفبا تنظيم و طبقه بندى شد.
4ـ مرحله بعدى، شخصيت نگارى و معرفى نويسندگان بود كه پس از بررسى شيوه هاى متعدد نگارشى و آدرس دهى، شيوه حاضر، تصويب و مقرر شد تا براى استفاده بهتر خوانندگان، هر مطلبى به منبع خاص خود ارجاع شود و حتى الامكان منابع دست اول در اولويت قرار گيرند. به اين منظور گاه براى يافتن منبع برخى از داده هاى مآخذ متأخر، رنج هاى بسيارى كشيده شد تا منابع اصلى آن ارائه شود و گاه با همه زحمات، نتيجه اى حاصل نمى شد و ناچار به اطلاعات بعدى بسنده مى گرديد.
5 ـ سپس هر مدخل در اختيار محققى قرار داده شد تا درباره آن، تحقيقى جامع نموده و شرح حال و آثار مؤلف را به صورت مقاله تدوين كند.
6- براى جلوگيرى از گوناگونى نگرش و نگارش، آيين نامه اى مدوّن شد كه بر اساس آن، ابتدا اجمالى از زندگى سياسى - اجتماعى و فرهنگى مؤلف و سپس به آثار او پرداخته شود. در معرفى افرادى كه از زيست نامه مفصلى برخوردارند، اصرار بر آن بود تا حجم مطالب ارائه شده ذيل اين نويسندگان به اختصار باشد. بديهى است كه ارايه مطالب، بيشتر در جهت شناسايى جايگاه علمى فردِ مورد نظر بوده و از ديگر مطالبى كه به اين جنبه از شخصيت وى ارتباطى نداشت صرف نظر شده است. امّا در باره كسانى كه اطلاعات اندكى درباره آنان وجود داشت، از هر نكته اى كه به روشن تر شدن زوايايى از زندگى آنان كمك مى كرد، غفلت نشده است.
7 ـ براى پيش گيرى از نواقص و اشكال هاى احتمالى و همچنين افزودن مطالب برجسته، مقالات نوشته شده، كنترل و غنى سازى شد تا هم
كاستى هاى پيش آمده جبران شود و هم اتقان سندى مطالب، مورد تأييد قرار گيرد. بدين طريق تمامى مطالب آمده درباره يك مؤلف، در حد امكان، مستند به منابع شده است.
8 ـ از آن رو كه در پانوشت زندگى نامه ها، تمامى مآخذ جاى نمى گرفت، جهت غناى بيشتر مباحث و نيز اطلاع رسانى كامل تر، «ديگر منابع» در پايان مقالات، يادآورى شده و با آدرس دقيق آمده اند تا پژوهش گران در صورت نياز بتوانند از منابع بيشترى بهره گيرند.
براى آشنايى بيشتر با زواياى دائرة المعارف، توجه به چند نكته ضرورى است:
يكم: در مرحله فيش بردارى، چند منبع، پايه تحقيق و پژوهش قرار گرفت كه مراجعه به آنها اولويت داشت و به عنوان اولين منابع مرتبط با حوزه مورد نظر شناخته شده اند، هر چند كمبود و نقصان منابع اوليه و ضرورت تكميل اطلاعات، ما را به مراجعه به فهرست نسخه هاى خطى و نوشته هاى متأخر واداشت. عمده ترين اين مآخذ عبارت اند از:
الفهرست، اثر النديم ابوالفرج محمد بن اسحاق بغدادى (م385ق); رجال نجاشى، اثر ابوالعباس احمد بن على كوفى (م450ق); الفهرست، اثر شيخ طوسى محمد بن حسن (م460ق); فهرست أسماء علماء الشيعه و مصنفيهم، اثر شيخ منتجب الدين على بن عبيدالله بن بابويه رازى (م585ق); معالم العلماء فى فهرست كتب الشيعة و أسماء المصنفين منهم، از محمد بن على بن شهر آشوب (م588ق); كشف الظنون عن أسامى الكتب و الفنون، از حاجى خليفه مصطفى بن عبدالله (م1067ق); أسماء الكتب (المتمم لكشف الظنون)، اثر عبداللطيف بن محمد رياضى زاده (م1087ق); ايضاح المكنون فى الذيل على كشف الظنون، و هدية العارفين (أسماء المؤلفين وآثار المصنفين)، تاليف اسماعيل پاشا بغدادى (م1339ق); معجم المطبوعات العربية و المعرّبه، اثر يوسف اليان سركيس (م1351ق); الذريعه الى تصانيف الشيعه، از آقابزرگ تهرانى (1389ق); فهرست نسخه هاى خطى فارسى، اثر على نقى منزوى (معاصر); معجم المؤلفين، المستدرك على معجم المؤلفين، و معجم مصنفى الكتب العربيه، هر سه مورد از عمر رضا كحّاله (معاصر).
دوم: اگرچه ابوالفرج محمد بن اسحاق النديم، به ابن نديم شهرت دارد; اما با تحقيق و بررسى كه صورت گرفت، لقب النديم درست تر ارزيابى شد. از اين رو در سرتاسر دائرة المعارف، از وى با عنوان النديم ياد شده است.
سوم:مؤلفانى كه اسامى آنان در كتاب هاى رجال نجاشى، فهرست طوسى، فهرست منتجب الدين و معالم العلماء ابن شهرآشوب آمده، به حكم استناد به همين كتاب ها كه على القاعده رجال شيعى را بررسى و معرفى كرده اند، شيعه تلقى شده اند مگر افرادى كه در اين منابع به شيعه نبودن آنان تصريح شده باشد.
چهارم: براى يك نواختى مدخل ها، اسامى نويسندگان براساس نام آنان آمده، هر چند ممكن است با كنيه يا لقبى شهرت يافته باشند. براى مثال، ابوذر با نام «جندب ـ غفارى» و زراره با عنوان «عبدربه ـ زراره» مدخل قرار گرفته و شهرت آنان به جاى خود ارجاع شده است. گفتنى است كه اين نام ها براساس منابع و مآخذ استخراج شده و مدخل قرار گرفته اند.
پنجم: بسيارى از مدخل ها كه شمارشان كم نيست و در برخى منابعِ كتاب شناسىِ عمدتاً متأخر همچون كشف الظنون، ايضاح المكنون و معجم المؤلفين، شخصيتى مستقل تلقى شده اند، اما چون در روند تحقيق، روشن شد كه صاحب اين عناوين فرد واحدى است، آن مدخل ها در هم ادغام شدند.
ششم:شخصيت هاى معرفى شده بر پايه سال وفاتشان از هم تفكيك شده و بر اساس قرن ها تقسيم بندى و مرتّب شده اند. البته مؤلفانى كه بين دو
قرن مردّد بودند در قرن پيش جاى گرفته اند. براى مثال، جلد اول كه نويسندگان سه قرن نخست را در خود جاى داده، در صورتى كه فردى بين قرن سوم و چهارم هجرى مردد بوده، در همين جلد از آن ياد شده است.
هفتم: كسانى كه براى آنان در منابع، چند سال ولادت يا وفات ذكر شده بود، هم در سر متن و هم درون متن، قول قوى تر به عنوان تاريخ معتبر لحاظ شده يا به اعتبار قراين و شواهد ديگر، قولى رجحان داده شده است. با همه اينها در برخى موارد، اگر چه در عنوان مقاله، يك تاريخ قيد شده، امادر متن، ناچار اقوال متعدد به دنبال هم ذكر شده اند، بى آنكه يكى از آنها بر ديگرى برترى داده شده باشد.
هشتم: افرادى كه سال وفاتشان به دست نيامد، اما زمان حيات آنان به اعتبار اساتيد، شاگردان، سال تأليف كتاب يا تصريح به زنده بودن آنان در زمانى خاص و يا هنگام رخداد واقعه اى مشخص است، در همان قرنى كه مى زيسته اند با قيد «زنده در...» از آنان ياد شده است. همچنين افرادى كه از اصحاب امامان(عليهم السلام)شمرده شده يا در دوره آن بزرگواران مى زيسته اند، با عنوان «در عصر...» شناسايى شدند تا هم زمان تقريبى زيست آنان به دست آيد و هم ظرف زمان زندگى آنان با نام ائمه(عليهم السلام)معرفى شود.
نهم:نويسندگانى كه به دليل ذكر نامشان در منابعى چون فهرست النديم، فهرست طوسى و رجال نجاشى، روشن است كه از شخصيت هاى سده هاى نخستين اسلامى هستند، اما سال وفات يا زمان دقيق زنده بودن آنان به دست نيامد، در بخشى با عنوان «مجاهيل» و در جلدهاى بعدى خواهد آمد. همچنين است آثار و كتاب هايى كه پديد آورندگانشان معين و مشخص نيست; اينها نيز در بخشى جداگانه معرفى خواهد شد.
دهم: ذكر اين نكته، ضرورى است كه مراد از مؤلف در اين دائرة المعارف، تنها آنانى نيستند كه با دست و قلم خويش اثرى آفريده باشند، بلكه هر كسى كه از او اثرى، هر چند اندك و كم حجم، باقى مانده يا ظهور يافته باشد، مثل شعرايى كه اشعار مكتوبى داشتند (چه خود نوشته و چه ديگران گردآورى كرده باشند) در اين طرح گنجانده شده است. از اين رو گاه افرادى كه فقط چند برگ شعر از آنان ذكر شده، به عنوان مؤلف به شمار آمده و در اين مجموعه جاى گرفته اند.
يازدهم: در يادكرد از آثار شاعران، گاه به تبعيت از النديم چنين آمده كه او چند ورقه شعر داشته است. معيار سنجش النديم در اين آگاهى دهى، «ورقه سليمانى» است كه به تصريح خودش در صفحه 181 الفهرست، هر ورق سليمانى، حاوى بيست سطر بوده، اما شمارگان ورقه ها تقريبى است نه تحقيقى.
دوازدهم: چون غرض اصلى از اين مجموعه، ارائه اطلاعاتى اجمالى از مؤلفان بوده، عملا از سطح گردآورى مطالب حدّاقلى پا فراتر ننهاده، و داورى هاى علمى در باره صحت و سقم داده ها را به فرصتى ديگر واگذار كرده است; چرا كه پرداختن به اين مقوله، خود كارى جداگانه و بس بزرگ است و چنين مجموعه هايى نمى توانند عهده دار آن شوند. با همه اينها، آنچه آمده خود به گونه اى گزينش فرض صحيح تر مى تواند تلقى شود.
سيزدهم: چنان كه اشاره شد، ساختار مقالات بر اساس آيين نامه تعريف شده، با جهت گيرى شناسايى علمى و جايگاه نويسندگى افراد است، از اين رو ديگر مطالب در حاشيه قرار گرفته اند. با همه اينها، ذيل هر مدخلى، ابتدا نسب نامه فرد، زمان و مكان ولادت و سپس دوران رشد و بالندگى و در پى آن، فعاليت هاى علمى وى قرار گرفته است و براى شناخت بهتر يك شخصيت، از اساتيد و شاگردان و مروى عنه و راويان نيز تا جايى كه ميسر بوده سخن به ميان آمده است، آن گاه درباره نقش سياسى ـ اجتماعى و فرهنگى، اطلاعاتى عرضه و سپس به تأليفات او نظر شده و در پايان به سال درگذشت و گاه محل دفن وى پرداخته شده است. البته گاهى سياق و روند مباحث يا تأكيد بر عدم تكرار يك مأخذ در مقاله، موجب شده تا ساختار بحث، دگرگونى يافته و تنوع بيابد; بدين معنا كه در مواردى، براى كاستن از تعداد آدرس ها، بر خلاف شيوه نامه، داده هاى يك منبع در يك جا و در كنار هم آمده است.
چهاردهم: منظور از قيد «اسلامى» در پسوند مؤلفان، بدان سبب است كه در اين پروژه، دانشمندان غير مسلمانى هم كه در حوزه اسلامى و در
قلمرو مسلمانان زيسته و وجهه علمى يافته يا در تحولات جهان اسلام نقش آفريده اند، وجود دارند. از اين رو شرح حال مترجمان، پزشكان، منجمان و... كه در سده هاى نخستين، بيشتر آنان مسلمان نبوده اند، آورده شده است.
حق آن بود كه براى غناى مجموعه، از سرآمدان دانشمندان اسلامى; يعنى اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان شيعه(عليهم السلام) كه خود سرمنشأ بسيارى از دانش ها و مدرّس بسيارى از دانش آموختگان بودند، سخنى به ميان آيد، اما از آنجا كه نظر بر كوتاه گويى و اختصار بود، آوردن نام آنان در اين ميان، ستمى در حق آنان به شمار مى آمد. از اين رو، عدم ذكر نام آنان را بر ذكرِ ناقص، ترجيح داده و براى شناسايى آنان كوششى ديگر را انتظار مى بريم. ضمن اينكه يادكرد آنان در اين مجموعه و قرار دادن ايشان در رديف ديگر مؤلفان، ستم مضاعفى بود كه ارتكاب آن شايسته نبود.
آنچه در پيش رو قرار دارد، حاصل تنها بخشى از تلاش چندين ساله، درباره مؤلفان اسلامى است كه تا پايان قرن سوم را پوشش مى دهد. شناسايىِ نويسندگان سده هاى بعدى به يارى پروردگار، در زمانى نه چندان دور، در جلدهاى ديگر، در اختيار علاقه مندان قرار خواهد گرفت.
پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت(عليهم السلام)
از رجال شيعه و از اصحاب امام صادق(عليه السلام) بود.1 شيخ طوسى او را با عنوان آدم ابوالحسين ذكر كرده است.2 برخى از منابع، اين دو عنوان (آدم بن الحسين و آدم ابوالحسين) را جداگانه ذكر كرده اند.3
به اتفاق علماى شيعه، او فردى ثقه و مورد اعتماد مى باشد. اسماعيل بن مهران از ايشان روايت كرده است.4 اثر وى كتاب اصل است كه يكى از اصول اربعمائه شيعه به شمار مى رود.5
1 ـ رجال الطوسى 143 ; لسان الميزان 1 / 335.* 2 ـ رجال الطوسى 143.* 3 ـ تنقيح المقال 1 / 2 ; منهج المقال 14.* 4 ـ رجال النجاشى 1 / 261 ; رجال ابن داود 9.* 5 ـ نقد الرجال 3 ; جامع الرواة 1 / 8 ; معجم رجال الحديث 1 / 120.*
شيخ طوسى در فهرست خود او را غير از آدم بن متوكل دانسته،1 در حالى كه در كتاب رجال فقط يك نفر را نام مى برد.2 نجاشى نيز هر دو را تحت يك عنوان ذكر كرده است.3 وى از اصحاب امام صادق(عليه السلام) بود و از آن حضرت4 و عبدالله بن سنان5 روايت كرده است. كسانى چون عبيس بن هشام ناشرى، احمد بن زيد خزاعى و منذر بن جيفر از ايشان روايت كرده اند.6
آدم از محدثان موثق بود.7 ابن حجر مى نويسد: او از عارف ترين مردم به رجال امام صادق(عليه السلام) از جهت وثاقت و عدم وثاقت، و در بين مردم حافظ ترين فرد به حديث آن حضرت و داراى قدر و منزلت خاصى نزد آن امام بود.8 وى مؤلف يكى از اصول حديثى شيعه است.9
1 ـ الفهرست (طوسى) 5 و4.* 2 ـ رجال الطوسى 143.* 3 ـ رجال النجاشى 1/261.* 4 ـ رجال الطوسى 143.* 5 ـ جامع الرواة 1/8 .* 6 ـ رجال النجاشى 1/261.* 7 ـ همان.* 8 ـ لسان الميزان 1/337.* 9 ـ رجال النجاشى 1/261.*
از موالى بنى تيم يا بنى تميم،1 و نياكانش از مردمان خراسان بوده2 و خود به سال132 هـ 3 در مروالرود متولد شد. او به آدم بن ابى أياس شهرت داشت.4 ديرى نپاييد كه به جهت كسب دانش، راهى بغداد شد و رشد علمى خويش را از آنجا آغاز كرد و شايد به همين سبب است كه برخى رشد و شكوفايى وى را در اين شهر دانسته اند.5 در بغداد از اساتيد بسيارى بهره برده كه برجسته ترين آنها شعبة بن حجّاج بود.6 ذهبى به نقل از احمد بن حنبل مى گويد كه آدم بن ابى اياس يكى از شش نفرى است كه احاديث شعبه را نوشته و آنها را جمع آورى كرده است. وى نزد شعبه از اعتبار خاصى برخوردار بود7 و علاوه بر او از اساتيد ديگرى نيز بهره مند شد كه از آن ميان شيبان بن
عبدالرحمان، بكر بن خنيس و حماد بن سلمه را مى توان نام برد.8 عسقلانى چنان به دانش اندوزى و بهره گيرى از دانشمندان اشتياق داشت كه به بغداد و اساتيد آنجا اكتفا نكرد، لذا به كوفه و از آنجا به بلاد ديگرى چون بصره، حجاز، شام و در نهايت به عسقلان، از شهرهاى ساحلى شام رفت و از شيوخ آن مناطق استفاده كرد.9 وى پس از مسافرت به اين ديار، آنجا را به عنوان وطن خود برگزيد و تا آخر عمر در همان جا رحل اقامت افكند10 و به همين سبب به عسقلانى شهرت يافت.11 بسيارى از راويان و مورّخان از شاگردان وى بوده و از او روايت كرده اند كه محمد بن اسماعيل بخارى صاحب الصحيح، ابوحاتم رازى محدّث معروف و ابوزرعه دمشقى صاحب تاريخ از برجسته ترين اينان اند.12 ابن ابى حاتم و عجلى بر وثاقت وى تأكيد كرده13 و ابن حبّان نام وى را در زمره ثقات آورده است.14 ابن سعد، عسقلانى را مردى كوتاه قد توصيف كرده و مى نويسد كه وى به كاغذفروشى اشتغال داشت.15 او پس از 88 سال زندگى در سال 220 هـ در عسقلان درگذشت.16 آدم داراى تأليفى به نام تفسير القرآن مى باشد.17
1 ـ التاريخ الكبير 2/39.* 2 ـ الطبقات الكبرى 7/490.* 3 ـ سير اعلام النبلاء 10/335.* 4 ـ الثقات 8/134.* 5 ـ تاريخ بغداد 7/27.* 6 ـ الطبقات الكبرى 7/490.* 7 ـ تاريخ الاسلام 15/60.* 8 ـ تاريخ بغداد 7/17.* 9 ـ همان.* 10 ـ الطبقات الكبرى 7/490.* 11 ـ الأنساب 4/190.* 12 ـ تهذيب الكمال 2/303.* 13 ـ الجرح و التعديل 2/268 ; تاريخ الثقات 58.* 14 ـ الثقات 8/134.* 15 ـ الطبقات الكبرى 7/490.* 16 ـ همان.* 17 ـ هدية العارفين 1/1.*
فرزند ام عاصم، دختر سفيان بن عبدالعزيز بود.1 ابوعمر ابتدا ساكن شام بود و سپس به عراق رفت.2 او از بزرگان شعرا3 و از ياران مهدى عباسى در بغداد بود.4 هنگامى كه ابوالعباس سفاح نخستين خليفه عباسى (خلافت 132 ـ 136 هـ ) بقاياى امويان را به قتل مى رساند، بر او منت مى نهد و او را از مرگ نجات مى دهد. خليفه، وى را به سبب اشعار و طبع ظريفى كه داشت، اكرام و احترام مى كرد.5
برخى وى را متهم به زندقه كرده اند.6 حتى گفته شده كه مهدى عباسى (خلافت 158 ـ 169 هـ ) وى را به سبب اشعارش كه از آن بوى زندقه استشمام مى شد، احضار كرد و سيصد ضربه شلاق به او زد و از وى خواست تا به گناه خود اعتراف كند، ولى او اين اتهام را رد كرد. در ابتدا فردى زشت كار، گستاخ، بى پروا و دائم الخمر بود، ولى در پيرى به زهد و پرهيزكارى روى آورد.7 مجموعه شعرى كه برجاى گذاشت، حاوى بيست ورقه بود.8 سرانجام، در دهه 60 قرن دوم درگذشت.9
1 ـ الاغانى 15/286 و287.* 2 ـ تاريخ مدينة دمشق 7/459.* 3 ـ الوافى بالوفيات 5/294.* 4 ـ تاريخ بغداد 7/25.* 5 ـ الاغانى 15/286 و287.* 6 ـ الفهرست (النديم) 184.* 7 ـ الاغانى 15/286 و287.* 8 ـ الفهرست (النديم) 184.* 9 ـ الوافى بالوفيات 5/294.*
منسوب به قبيله اشعرى است كه ابتدا در يمن بودند و پس از فتوحات اسلامى و در زمان حجاج بن يوسف، عده اى از آنها به قم مهاجرت كرده و مقيم شدند. جد او آدم از اصحاب امام صادق(عليه السلام) بود. وى از راويان حديث در اواخر قرن سوم1 و مردى زاهد و خاشع بود و از راويانى چون يونس بن يعقوب و عبيدالله بن محمد جعفى روايت دارد. ابراهيم بن هاشم قمى، احمد برقى2 و محمد بن عبدالجبار از آدم روايت نقل كرده اند. نجاشى وى را توثيق كرده است.3 اثر وى كتاب الحديث مى باشد.4 تاريخ وفاتش به دست نيامد، ولى پيش از سال 203 هـ5 و اواخر قرن سوم حيات داشت.6 مقبره وى در قبرستان شيخان قم است.
1 ـ اعيان الشيعه 2/85.* 2 ـ لسان الميزان 1/335.* 3 ـ رجال النجاشى 1/262.* 4 ـ الذريعه 6/303.* 5 ـ معجم المؤلفين 2/219.* 6 ـ اعيان الشيعه 2/85.*
محدّث، فقيه، اديب و نسب شناس سده دوم، و اصالتاً اهل كوفه بود و در كوفه و بصره مى زيست.1 از زادگاه و تاريخ ولادت او اطلاعى در دست نيست.
ابان از اصحاب امام صادق(عليه السلام) به شمار مى رفت.2 از آن حضرت و از امام كاظم(عليه السلام)علوم متداول روز از جمله حديث را آموخته و روايت كرده است.3 از ديگر مشايخ حديث وى كسانى چون ابوبصير،4 محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، زرارة بن اعين و ابوحمزة ثمالى را مى توان نام برد. برخى برآن اند كه شمار روايات وى به حدود هفتصد مى رسد.5 ابان علاوه بر حديث، در هر يك از علوم فقه،6 ادب،7 نسب شناسى، اخبار شعرا و ايام عرب صاحب نظر شمرده مى شد.8 به گفته ابن ابى عمير، از حافظه سرشارى برخوردار بود.9
كشى وى را از فرقه ناووسيّه دانسته است10 كه اين گفتار با اعتقاد به اينكه او از امام كاظم(عليه السلام)روايت كرده سازگار نمى نمايد، چون ناووسيّه در امامت امام صادق(عليه السلام)متوقف شده و آن حضرت را زنده و مهدى موعود دانسته اند و اعتقادى به امامت امام كاظم(عليه السلام) نداشته اند، لذا برخى احتمال داده اند لفظ قادسيّه صحيح است نه ناووسيه، آن چنان كه در برخى از نسخه هاى اختيار معرفة الرجال چنين آمده است.11 ابان از اصحاب اجماع نيز بوده و چون كه ايشان همگى از اماميه بوده اند، وى را نيز از دانشمندان اماميه12 و فردى ثقه برشمرده اند.13
راويانِ بنام سده دوم از ابان روايت شنيده و نقل كرده اند. برخى از اينان عبارت اند از: ابن ابى عمير; حسن بن محبوب; حماد بن عيسى و يونس بن عبدالرحمان.14 كسانى همچون ابوعبيده معمر بن مثنى، محمد بن مثنى و محمد بن سلام جمحى نيز از وى علومى را فراگرفته و بيشتر حكايت ها، اخبار شعرا، انساب و ايّام عرب را از او نقل كرده اند.15
ابان داراى تأليف مهمى در موضوعات مبدأ، مبعث، مغازى، وفات پيامبر، سقيفه و ردّه بوده است.16 وى در حدود 200 هـ درگذشت.17
1 ـ رجال النجاشى 1/80 ـ81 ; معجم الادباء 1/109.* 2 ـ رجال الطوسى 152 ; لسان الميزان 1/24.* 3 ـ رجال النجاشى 1/80 .* 4 ـ اختيار معرفة الرجال 209.* 5 ـ معجم رجال الحديث 1/139، 157، 162 و 163.* 6 ـ اختيار معرفة الرجال 375.* 7 ـ لسان الميزان 1/24.* 8 ـ الفهرست (طوسى) 18 ; معجم الادباء 1/108.* 9 ـ لسان الميزان 1/24.* 10 ـ اختيار معرفة الرجال 352 ; خلاصة الاقوال 21.* 11 ـ معجم رجال الحديث 1/160 ; تنقيح المقال 1/6.* 12 ـ قاموس الرجال 1/84 .* 13 ـ معجم رجال الحديث 1/161.* 14 ـ همان.* 15 ـ رجال النجاشى 1/80 و81 .* 16 ـ الفهرست (طوسى) 18.* 17 ـ الاعلام 1/27.*
از اصحاب امام صادق(عليه السلام) بوده1 و از ايشان روايت كرده است.2 از محدثان بزرگ شيعه، فردى ثقه3 و ممدوح4 به شمار مى آمد. به گفته شيخ طوسى، وى از خاندان ميثم تمار بود.5 فقط عبيس بن هشام ناشرى از او روايت كرده است.6 كتاب الحديث اثر اوست.7
1 ـ رجال الطوسى 151.* 2 ـ لسان الميزان 1/25.* 3 ـ رجال النجاشى 1/82 .* 4 ـ رجال ابن داود 12.* 5 ـ رجال الطوسى 151.* 6 ـ جامع الرواة 1/15 ; نقد الرجال 5.* 7 ـ الذريعه 6/303.*
از قبيله جهينه يا بجيله و از عرب هاى اصيل بوده و انتساب او به اعراب از جهت ولاء و حلف نبوده است. ابان پسر خواهر صفوان بن يحيى بود1 و در شمار اصحاب و ياران امام هادى(عليه السلام)قرار داشت.2
او را با اوصافى چون فقيه، عالم، اخبارى،3 مورد وثوق، سرشناس و معروف در بين شيعيان كوفه توصيف نموده اند. روايتگرانى مانند محمد بن احمد قلانسى،4 احمد بن ابى عبدالله برقى،5 محمد بن احمد بن يحيى، على بن حسن بن فضال و احمد بن على بن نعمان از او روايت كرده اند.6 كتاب اصل7 و النوادر اثر اوست كه دومى را محمد بن على بن محبوب از وى روايت كرده است.8
1 ـ رجال النجاشى 1/421.* 2 ـ رجال الطوسى 387.* 3 ـ معجم المؤلفين 1/2.* 4 ـ رجال النجاشى 1/82 و421.* 5 ـ الفهرست (طوسى) 142. 6 ـ جامع الرواة 1/389.* 7 ـ الذريعه 2/136.* 8 ـ رجال النجاشى 1/421.*
منسوب به قبيله خثعم يمن بود1 و از بزرگان شيعه،2 اصحاب امام صادق (عليه السلام)و از راويان آن حضرت به شمار مى رفت.3 او همچنين از افرادى چون اسماعيل بن جابر و بكر الارقط روايت نقل كرده و افرادى چون محمد بن سنان و ابراهيم بن محمد اشعرى از او روايت كرده اند.4 كتاب الحج اثر او مى باشد.5
1 ـ تنقيح المقال 1 / 5.* 2 ـ لسان الميزان 1 / 23.* 3 ـ رجال النجاشى 1 / 81 .* 4 ـ معجم رجال الحديث 1 / 156.* 5 ـ رجال النجاشى 1 / 81 .*
فقيهى عالى مقام، مفسرى بزرگ، امام در قرائت، اديبى توانا، محدثى برجسته و از دانشمندان اماميه بود.1 از اينكه به كوفى لقب يافته، گويى از آنجا و از موالى بنى جرير بن ... بكر بن وائل بود2 و لقب جُريرى و بكرى اش از همين روست. او از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق (عليهم السلام) بود و دانش هاى متداول را در محضر آن سه بزرگوار فرا گرفت و به مقامى دست يافت كه امام باقر (عليه السلام)به او فرمود تا در مسجد مدينه بنشيند و در مسائل دينى فتوا دهد، چرا كه دوست دارد افرادى چون او در ميان شيعيان ديده شوند. او همچنين مورد عنايت ويژه امام صادق(عليه السلام) بود، چنان كه طبق روايتى از محمد بن ابان كه خود از شاگردان امام است، روزى با پدرش بر آن حضرت وارد شدند و امام با ديدن ابان دستور داد تا فرشى براى او گستردند و پس از مصافحه و معانقه، به گرمى و احترام از او پذيرايى كرد و به يارانش فرمود : ابان سى هزار روايت از من آموخته است ; آنها را از او بياموزيد و روايت كنيد. سليم (مسلم) بن ابى حيه مى گويد : زمانى كه مى خواستم از خدمت امام بروم، از او خواستم تا مطلبى بگويد كه توشه راهم باشد. آن حضرت فرمود : نزد ابان برو كه او از من ا حاديث بسيار دارد و هر چه بگويد از من شنيده است.3
ابان در دفاع از كيان تشيع بسيار مى كوشيد، از اين رو براى مناظره با فردى شامى كه براى گفت وگوى علمى با امام صادق (عليه السلام) آمده بود، برگزيده شد.4 او شيعه را چنين شناسايى مى كرد كه به هنگام بروز اختلاف در روايات پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، به سخنان على (عليه السلام) رجوع كرده و در اختلاف فرموده هاى آن حضرت، نظر امام صادق (عليه السلام)را محور قرار مى داد.5 ابان علاوه بر سه امام مذكور از انس بن مالك، سليمان بن مهران اعمش، محمد بن منكدر، سماك بن حرب، عطيه عوفى، ابواسحاق سبيعى، منهال، فضيل بن عمرو، عكرمه مولى ابن عباس و ديگران دانش آموخت.6 همچنين علم قرائت را از عاصم، طلحة بن مصرف، ابوعمرو شيبانى و اعمش آموخت و يكى از سه نفرى است كه قرائت كل قرآن را نزد اعمش به پايان برد7 و خود يكى از بزرگان و امامان اين فن شد. نجاشى مى گويد : ابان در علوم قرآن، حديث، فقه، ادب، لغت و نحو برترينِ زمان بود و در قرائت قرآن شيوه اى ويژه و منحصر به فرد داشت كه نزد قاريان معروف و مشهور بود.8 وى اول كسى است كه در اين دانش، كتاب نوشته است.9 عظمت علمى وى تا آنجا بود كه وقتى به مدينه مى رفت، طالبان علم و دانش گروه گروه به او روى آورد ه و در مسجد النبى، كنار ستون پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى او جا در نظر مى گرفتند.10
عالمان شيعه و غالب اهل سنت، ابان را موثق و راستگو مى دانند.
بزرگانى همانند احمد بن حنبل، يحيى بن معين، ابوحاتم و نسائى او را توثيق كرده اند و در مقابل، سعدى جوزجانى وى را منحرف و مجاهر توصيف مى كند، اما ذهبى به دفاع از ابان برخاسته و اين نسبت هاى ناپسند را به معانى ديگرى توجيه و تفسير مى نمايد تا وثاقت ايشان خدشه دار نشود.11
محدثان بسيارى از شيعه و سنى چون محمد بن ابى عمير، عبدالرحمان بن ابى نجران، ابان بن عثمان احمر، ابان بن عبدالله بجلى، جميل بن درّاج، سفيان بن عيينه، سيف بن عميره، شعبة بن حجاج و مخلد بن خداش از او روايت كرده اند.12 برخى شمار آنان را حدود پنجاه نفر دانسته اند.13
سرانجام، ابان در كوفه14 و به سال 141 هـ درگذشت و امام صادق (عليه السلام) هر گاه از او ياد مى شد، ضمن طلب آمرزش براى وى مى گفت : مرگ ابان قلب مرا به درد آورد.15
ابان افزون بر احاديث زيادى كه روايت كرده، داراى تأليفاتى حتى ابداعى نيز بود. هيچ يك از آنها باقى نمانده، اما در منابع از آنها ياد شده است; از آن جمله است :
معانى القرآن; القرائات; اصل (از اصول چهارصدگانه شيعه);16 نظم المجالس; الجمل; النهروان;17 الصفين; الفضائل; القرائه كه محمد بن موسى بن ابى مريم آن را گزارش كرده است; غريب القرآن (تفسير غريب القرآن)18 كه برخى اين كتاب را اولين تأليف در اين زمينه دانسته اند;19 اخبار المصنفين;20 المسند گردآورى ابونعيم21 و جزئى حديثى گردآورى طبرانى.22 همچنين ابن عدى، ابان را صاحب احاديث و نسخه هايى متقن مى دانست23 كه جزئيات آن چندان روشن نيست.
1 ـ رجال النجاشى 1/73 .* 2 ـ الوافى بالوفيات 5/300 .* 3 ـ رجال النجاشى 1/74 به بعد.* 4 ـ اختيار معرفة الرجال 2/554 .* 5 ـ رجال النجاشى 1/79.* 6 ـ همان ; تهذيب الكمال 2/7 .* 7 ـ غاية النهايه 1/4.* 8 ـ رجال النجاشى 1/79 .* 9 ـ الذريعه 17/53 .* 10 ـ رجال النجاشى 1/79 .* 11 ـ ميزان الاعتدال 1/5 ; تهذيب الكمال 2/7.* 12 ـ معجم رجال الحديث 1/137 ; تهذيب الكمال 2/7.* 13 ـ تنقيح المقال 1/4 .* 14 ـ الطبقات الكبرى 6/360.* 15 ـ رجال النجاشى 1/79.* 16 ـ الفهرست (النديم) 276.* 17 ـ الذريعه 15/52 .* 18 ـ رجال النجاشى 1/79 ; الفهرست (طوسى) 57 ـ 59 .* 19 ـ الاعلام 1/26 .* 20 ـ هدية العارفين 1/1.* 21 ـ الإكمال 6/371.* 22 ـ ترجمة الطبرانى 22.* 23 ـ تهذيب الكمال 2/7.*
از موالى بنى رقاش بن ربيعه و اهل بصره بود.1 به بغداد مسافرت كرد و نزد برامكه مقام يافت. مورخان وى را شاعرى مشهور نزد برامكه و مقدم در حفظ شعر و ادب دانسته و گفته اند كه در نقل كتاب هاى منثور به شعر مزدوج تخصص داشته است. معروف است او حافظ قرآن و فقيه نيز بود2 و با ابونواس شاعر معاصرش مشاجراتى نيز داشت. ابان، برامكه به خصوص جعفر برمكى را مدح كرد و آنان نيز مسئوليت تقسيم اموال در بين شاعران را به او واگذار كردند.3
لاحقى فردى متدين، اهل تهجد، متعبد و خيّر بود، چنان كه وقتى يحيى بن خالد به جهت تنظيم كليله و دمنه مبلغ ده هزار دينار به وى بخشيد، نصف اين مبلغ را صدقه داد.4 وى كتاب كليله و دمنه را با دقت فراوان به نظم درآورد5 و در چهار6 يا چهارده هزار بيت به انجام رساند.7 از ديگر آثار او تنظيم كتاب هاى بوداسف و بلوهر، اردشير، سيرة انوشيروان، رسائل، حلم الهند، كتاب سندباد، كتاب مزدك، الصيام و الاعتكاف8 و قصيدة ذات الحلل مى باشد.9 سرانجام وى در سال 200 هـ درگذشت.10
1 ـ المنتظم 10/87 .* 2 ـ تاريخ بغداد 7/44.* 3 ـ طبقات الشعراء (ابن معتز) 202.* 4 ـ تاريخ الاسلام 13/86 .* 5 ـ النجوم الزاهره 2/167 ; المنتظم 10/87 .* 6 ـ طبقات الشعراء (ابن معتز) 240 و 241.* 7 ـ تاريخ الاسلام 13/86 .* 8 ـ تاريخ بغداد 7/44.* 9 ـ الفهرست (النديم) 132 و 186.* 10 ـ معجم المؤلفين 1/1.*
الوافى بالوفيات 5/302 ; الامالى (سيد مرتضى) 1/131 ; تاريخ الطبرى 8/242 ; العقد الفريد 4/286 و 287 ; الاغانى 3/206.
از خوارج و يكى از متكلمان آنها بود.1 النديم او را از رؤساى اباضيه دانسته است.2 ابراهيم به سبب برخى فتاواى فقهى، جنجال و بحث هاى بسيارى را در ميان اباضيه به وجود آورد كه اين كار به ظهور فرقه هاى جديدى در بين آنها انجاميد.3 اباضى در سال 145 هـ از دنيا رفت.4 كتاب الامامة و الردّ على القدريّه از اوست.5
1 ـ معجم المؤلفين 1/11.* 2 ـ الفهرست (النديم) 234.* 3 ـ مقالات الاسلاميين 110.* 4 ـ هدية العارفين 1/1.* 5 ـ الفهرست (النديم) 234.*
از قبيله بنى نصر و معروف به ابن ابى برده،1 از اصحاب امام باقر،2 امام صادق و امام كاظم(عليهم السلام) بود3 و از دو امام اخير روايت نقل كرده است.4 حسن بن محبوب، محمد بن سالم بن عبدالرحمان، عبيس بن هشام، حسن بن جهم و برخى ديگر از وى روايت كرده اند.5 ابن ابى برده فردى مورخ، عالم6 و مورد اعتماد رجاليون است.7 تأليف وى اصل (از اصول اربعمائه) بوده كه حسن بن محبوب8 و محمد بن سالم9 آن را نقل كرده اند. تاريخ درگذشت وى به دست نيامد، اما عمرى طولانى داشت.10
1 ـ رجال النجاشى 1/101.* 2 ـ رجال ابن داود 19.* 3 ـ رجال الطوسى 154.* 4 ـ رجال النجاشى 1/101.* 5 ـ تنقيح المقال 1/35.* 6 ـ معجم المؤلفين 1/117* 7 ـ رجال النجاشى 1/101; جامع الرواة 1/34.* 8 ـ الفهرست (طوسى) 9.* 9 ـ رجال النجاشى 1/101.* 10 ـ همان.*
بنوصباح شهرت سه برادر منجم به نام هاى محمد، ابراهيم و حسن در قرن سوم است. قفطى، بنوصباح را از جمله منجمان چيره دست و افرادى كه در نوشتن آثار نجومى با يكديگر شريك بوده اند، دانسته است.1 پژوهش هاى اين سه تن، به ويژه درباره چگونگى حركت خورشيد، طبق نظريه زمين مركزى بطلميوس، تأثير زيادى بر دانشمندان بعد از خود داشته و در بعضى از كتاب هاى نجومى از آنان نقل قول كرده اند. برهان صنعة الاسطرلاب از جمله كتاب هايى است كه به قول النديم، آن را محمد شروع كرده و ابراهيم بن صباح به پايان رسانيده است. با توجه به آنكه النديم، بنوصباح را از دانشمندان متأخر به شمار آورده، مى توان پنداشت كه در قرن سوم يا چهارم مى زيسته اند.2
1 ـ تاريخ الحكماء 59.* 2 ـ الفهرست (النديم) 335.*
به رغم اينكه وى از مترجمان كتاب ها و مقاله هاى پزشكى و فلسفى بوده، اما از سرگذشت او هيچ اطلاعى به دست ما نرسيده است. او به دو زبان عربى و سريانى مسلط بوده و آثارى را به هر دو زبان ترجمه نموده است.1 ابن ابى اُصيبعه، ابن صلت را از مترجمان متوسط عصر خود مى داند.2 به گفته النديم، ترجمه هاى ابراهيم بن صلت چنين است: ترجمه مقاله نخست از كتاب السماع الطبيعى اثر ارسطو كه اين ترجمه را ابو زكريا يحيى بن عدى بن حميد بغدادى فيلسوف، منطقى و طبيب مسيحى (م 364 هـ ) استنساخ كرده و النديم آن را ديده است;3 ترجمه كتاب الاورام در پزشكى;4 ترجمه كتاب صفات لصبى يُصرع تأليف جالينوس5 به هر دو زبان سريانى و عربى; همچنين كتاب الاربعه بطلميوس را كه براى يكى از شاگردانش به نام سورى نوشته بود. ابن صلت ترجمه و همه يا بخشى از كتاب را تفسير
كرده و حنين بن اسحاق (م260 هـ ) اين ترجمه را اصلاح نموده است.6 اختصار حلية البرء تصنيف جالينوس و نيز حاجى خليفه ترجمه المجسطى در هيأت تصنيف بطليموس را به ابن صلت نسبت مى دهد. تاريخ درگذشت او نيز در دست نيست، ولى از آنجا كه در اوج نهضت ترجمه كه در اوايل قرن سوم جريان داشت، به اين فن اشتغال داشت و در عصر حنين بن اسحاق يا پيش از او مى زيسته، از مترجمان و مؤلفان قرن سوم به شمار مى آيد.
1 ـ الفهرست 304 و 305.* 2 ـ عيون الانباء 282.* 3 ـ الفهرست 311.* 4 ـ تاريخ الحكماء 130 و 131.* 5 ـ تاريخ الادب العربى (بروكلمان) 4/123.* 6 ـ الفهرست 327 و 349.*
از راويان و مصنفان شيعه است. نجاشى (م450هـ ) از وى ياد كرده و كتابى حديثى را به او نسبت داده است.1 به گفته علامه شوشترى، شيخ طوسى از روى غفلت او را در كتاب رجال خود ذكر نكرده و شايد به جهت عدم اطلاعش از كتاب عبدالله بن مبارك، نام او را در كتاب الفهرست نيز نياورده است.2 مامقانى نيز او را از راويان مجهول به حساب آورده، زيرا به جز گفته نجاشى چيزى درباره او نيافته است.3 برخى احتمال داده اند او ابراهيم بن عمرو بن مبارك بجلى ازدى كه در سلسله سند ابواسحاق ثقفى صاحب الغارات (م283 هـ ) واقع شده است، باشد.4 برخى ديگر احتمال داده اند او ابراهيم بن مبارك بن عبدالله صاحب النرسى (زنده در سال 262 هـ ) كه خطيب در تاريخ بغداد بدو اشاره مى كند،5 باشد.6 علامه شوشترى در اينكه وى همان ابراهيم بن مبارك صاحب النرسى مذكور در تاريخ بغداد باشد، اظهار ترديد كرده است.7 گروهى نيز احتمال داده اند او همان ابراهيم بن محمد بن سعدان بن مبارك مؤلف كتاب الخيل و حروف القرآن (م حدود 250 هـ ) باشد.8
1 ـ رجال النجاشى 1/106. 2 ـ قاموس الرجال 1/261 ـ 262. 3 ـ تنقيح المقال 1/29. 4 ـ مستدركات علم الرجال 1/182 و 186 ; الغارات 1/14 ـ 15 و 33.* 5 ـ تاريخ بغداد 6/185.* 6 ـ المعجم الموحّد 1/65.* 7 ـ قاموس الرجال 1/261 ـ 262.* 8 ـ الجامع فى الرجال 1/58 و 63.*
وى و برادرش اسماعيل از اصحاب امام كاظم(عليه السلام)بوده و از آن حضرت روايت كرده اند،1 همچنين از افرادى مثل داود بن فرقد2 و موسى بن بكر3 روايت كرده است. كسانى چون محمد بن حسّان4 و حسن بن على بن فضال5 نيز از او نقل حديث كرده اند. نجاشى وى را توثيق كرده، اما هم او6 و هم كشّى،7 ابراهيم ازدى را از واقفيه دانسته اند. النوادر اثر اوست.8
1 ـ رجال النجاشى 1/100 و366 ; رجال الطوسى 344.* 2 ـ رجال النجاشى 1/100 و 266.* 3 ـ معجم رجال الحديث 1/188.* 4 ـ رجال النجاشى 1/100 و 366.* 5 ـ الفهرست (طوسى) 9.* 6 ـ رجال النجاشى 1/100.* 7 ـ اختيار معرفة الرجال 472 ; تنقيح المقال 1/10.* 8 ـ رجال النجاشى 1/472.*
اهل كوفه1 و از اصحاب و ياران امام صادق، امام كاظم و امام رضا(عليهم السلام) بود2 و از اين بزرگواران و امام جواد(عليه السلام)روايت دارد.3 كسانى مانند ابن ابى عمير، صفوان بن يحيى، عوانة بن حسين بزاز، عباس بن معروف و عبدالله بن صلت از او روايت كرده اند.4 ابراهيم فردى صالح، مورد وثوق و در عين حال واقفى مذهب بود5 و كتاب النوادر و اصل اثر اوست.6 گفتنى است برخى از علماى رجال، دو نفر را با اين نام آورده اند. ابن داود، ابراهيم بن عبدالحميد را دو نفر دانسته كه يكى ثقه و از اصحاب امام صادق(عليه السلام)، و ديگرى واقفى مذهب و از اصحاب امام كاظم(عليه السلام)و غيرموثق مى باشد.7 مامقانى نيز اين گونه
عقيده دارد و مى گويد: منشأ اشتباه، كلام كشّى است.8 شيخ طوسى دو نفر را تحت عنوان ابراهيم بن عبدالحميد در اصحاب امام كاظم(عليه السلام)ذكر كرده و براى يكى لفظ واقفى آورده است و در جاى ديگر گفته كه او امام رضا(عليه السلام) را درك نمود، ولى از ايشان حديث نشنيد.9 در مقابل، برخى ديگر مانند كاظمى و اردبيلى او را متحد مى دانند.10 تسترى نيز قائل به اتحاد است و طى گفتارى، كلام قائلان به تعدد را توجيه كرده و جواب داده است.11 تفرشى هم مى گويد كه ابراهيم بن عبدالحميد يك فرد بيشتر نيست و همان شخص ثقه و واقفى مذهب است. ايشان مى گويد كه من در كتب رجالى، مطلبى كه دلالت بر تعدد فرد داشته باشد نيافتم، جز اينكه شيخ در اصحاب امام كاظم(عليه السلام) دو مرتبه ابراهيم بن عبدالحميد را تكرار كرده است و اين هم دلالت بر تعدد فرد نمى كند، چون مثل چنين مواردى در كلام شيخ بسيار است و حال اينكه ما يقين داريم تعددى وجود ندارد.12
1 ـ رجال النجاشى 1/98.* 2 ـ رجال الطوسى 159، 332 و 351.* 3 ـ اختيار معرفة الرجال 446 و 447.* 4 ـ هداية المحدثين 10.* 5 ـ خلاصة الاقوال 197.* 6 ـ معالم العلماء 7.* 7 ـ رجال ابن داود 226.* 8 ـ تنقيح المقال 1/22.* 9 ـ رجال الطوسى 331، 332 و 351.* 10 ـ هداية المحدثين 10 ; جامع الرواة 1/23.* 11 ـ قاموس الرجال 1/219.* 12 ـ نقد الرجال 1/73.*
در سال 100 هـ1 در مدينه زاده شد2 و از علماى برجسته در فقه و حديث بود.3 ابواسحاق از اصحاب خاص امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) بوده و از آن دو بزرگوار4 و نيز از كسانى چون صفوان بن سليم و محمد بن منكدر روايت كرده است.5 افرادى چون محمد بن ادريس (امام شافعى) و حسن بن عرفه از شاگردان او بوده و از وى نقل روايت كرده اند.6 برخى از علماى اهل سنت او را ضعيف، متروك الحديث و قدرى يا معتزلى مذهب دانسته اند.7 اما بسيارى از رجال شناسان، به خصوص رجاليون شيعه، اسلمى را از ياران خاص امام باقر و امام صادق(عليهما السلام)مى دانند.8 وى اثرى به نام الموطّـأ دارد كه از الموطّأ مالك بن انس بزرگ تر مى باشد9 و مورد نقد و طعن برخى علماى حديث قرار گرفته است.10 كتاب ديگرى نيز در خصوص حلال و حرام دارد.11 اسلمى سرانجام در سال 184هـ در گذشت.12
1 ـ سير اعلام النبلاء 8/450.* 2 ـ الاعلام 1/59.* 3 ـ تذكرة الحفاظ 1/246.* 4 ـ رجال النجاشى 1/85 ; الفهرست (طوسى) 3.* 5 ـ سير اعلام النبلاء 8/450.* 6 ـ الاعلام 1/59 ; تهذيب الكمال 2/184.* 7 ـ ميزان الاعتدال 1/57 ; التاريخ الكبير 323.* 8 ـ رجال النجاشى 1/246 ; اعيان الشيعه 2/109 ; تذكرة الحفاظ 1/246.* 9 ـ العبر 1/223.* 10 ـ الاعلام 1/59.* 11 ـ رجال النجاشى 1/85 .* 12 ـ ميزان الاعتدال 1/57.*
به گفته نجاشى، وى از امام كاظم و امام رضا(عليهما السلام) روايت نقل كرده است،1 ولى شيخ طوسى نام او را در زمره افرادى آورده كه از ائمه(عليهم السلام)روايتى نقل نكرده اند.2 او محدثى امامى، روايتگرى ثقه و مورد اعتماد بود.3 وى از عبيد بن زراره و حمزة بن حمران روايت نقل كرده است4 و افرادى چون محمد بن خالد برقى و صفوان بن يحيى از وى روايت نقل كرده اند.5 اثرش كتاب حديثى است كه با همكارى برادرش فضل نوشته است،6 اما از عنوان آن چيزى در منابع نيامده است.
1 ـ رجال النجاشى 1/107.* 2 ـ رجال الطوسى 414.* 3 ـ رجال النجاشى 1/107.* 4 ـ قاموس الرجال 1/186.* 5 ـ جامع الرواة 1/31.* 6 ـ الفهرست (طوسى) 8.*
از زيست نامه وى اطلاعات چندانى در دست نيست. گفته اند كه از فقهاى1 اصفهان2 و از مصنفان شيعه مذهب بود،3 اما مدحى درباره او وارد نشده است.4 شيخ طوسى نام او را در زمره كسانى آورده كه از ائمه(عليهم السلام)روايتى ندارند.5 ابراهيم كتابى حديثى داشته كه احمد برقى(م 280 هـ ) آن را روايت كرده است.6 برخى تاريخ درگذشتش را پس از سال 300 هـ آورده اند،7 اما اين گفته قطعى نيست.
1 ـ معجم المولفين 1/77.* 2 ـ الفهرست (طوسى) 8.* 3 ـ لسان الميزان 1/92.* 4 ـ تنقيح المقال 1/29.* 5 ـ رجال الطوسى 351.* 6 ـ رجال النجاشى 1/103.* 7 ـ معجم المؤلفين 1/77.*
اعجمى از مردمان نهاوند بوده1 و ظاهراً از محدثان اماميه است.2 وى از ائمه(عليهم السلام)روايتى نقل نكرده است.3 ابوجعفر احمد برقى (م 274 يا 280 هـ ) از وى روايت كرده است.4 كتاب الحديث اثر وى مى باشد.5
1 ـ الفهرست (طوسى) 8 ; معالم العلماء 6.* 2 ـ تنقيح المقال 1/14.* 3 ـ رجال الطوسى 451. 4 ـ الفهرست (طوسى) 8 . 5 ـ الذريعه 6/304.*
از اصحاب و ياران امام رضا(عليه السلام) بود1 و از آن بزرگوار روايت نقل كرده است.2 محمد بن حماد كوفى، ابراهيم بن محمد ثقفى و محمد بن حمزة بن قاسم از وى روايت كرده اند.3 كتاب النوادر تنها اثر اوست.4
1 ـ رجال الطوسى 352.* 2 ـ لسان الميزان 1/116.* 3 ـ مستدركات علم رجال الحديث 1/211.* 4 ـ رجال النجاشى 1/108.*
صحابى امام كاظم(عليه السلام) بود1 و از آن حضرت2 و فردى به نام محمد بن غزال رواياتى را نقل كرده است.3 محدثانى چون عبيدالله بن احمد بن نهيك،4 احمد بن ابى نعيم5 و زكريا مؤمن از او روايت شنيده و نقل كرده اند.6 نجاشى گرچه انماطى را واقفى دانسته، بر وثاقت ايشان تأكيد كرده است.7 وى داراى اثرى به نام اصل مى باشد.8 علاّمه اتحاد او را با ابواسحاق ابراهيم بن صالح انماطى كوفى كه از اصحاب امام رضا(عليه السلام) بوده، بعيد ندانسته است،9 ولى با توجه به اختلاف اطلاعاتى كه در مورد اين دو در رجال نجاشى و فهرست طوسى وجود دارد، احتمال تعدّد قوى تر به نظر مى رسد.10
1 ـ رجال البرقى 51.* 2 ـ رجال النجاشى 1/106.* 3 ـ الغيبه (طوسى) 467.* 4 ـ رجال النجاشى 1/106.* 5 ـ بحار الانوار 52/330.* 6 ـ معجم رجال الحديث 1/237.* 7 ـ رجال النجاشى 1/105 و106.* 8 ـ الذريعه 2/136.* 9 ـ خلاصة الاقوال 198.* 10 ـ رجال النجاشى 1/105 و86 ; الفهرست (طوسى) 3 و10.*
درباره وى اطلاعات زيادى در دست نيست. گفته اند كه نياكانش اهل دورق از روستاهاى خوزستان بودند و پدرش مهزيار، نخست مسيحى بود و سپس اسلام آورد.1 اما اينكه خود وى در چه زمانى متولد شد و دوران زندگى علمى اش را چگونه سپرى كرد، مطالب چندانى به دست نيامد. شيخ طوسى وى را در شمار اصحاب امام جواد و امام هادى(عليهما السلام)به شمار آورده است،2 اما شيخ صدوق روايت
مفصّلى از ابراهيم نقل كرده كه حكايت از ديدار وى با امام مهدى(عليه السلام)دارد.3 رجال و فقهاى اماميه از اين گونه روايات چنين استفاده كرده اند كه وى از اصحاب امام زمان بوده و نزد آن حضرت مقام و منزلتى داشته است.4 طبرسى نيز از آن چنين استنباط كرده كه او از سفيران آن حضرت بوده است.5 به هر حال ابراهيم از خيران خادم و برادرش على بن مهزيار رواياتى را نقل كرده و افرادى همچون پسرش محمد، حماد بن عبدالله قندرى و سعد بن عبدالله از وى روايت كرده اند.6 رجال شناسان اماميه او را فردى ممدوح7 و ثقه دانسته اند.8 سال وفات وى معلوم نيست، اما با توجه به وكالت وى از امام مهدى(عليه السلام) مى توان درگذشت او را در نيمه دوم قرن سوم دانست. كتاب البشارات اثر اوست.9
1 ـ رجال النجاشى 2/74 ـ 75.* 2 ـ رجال الطوسى 399 و 410.* 3 ـ كمال الدين و تمام النعمه 2/445 ـ 452.* 4 ـ منتهى المقال 1/206; مجمع الرجال 1/74.* 5 ـ اعلام الورى 2/259.* 6 ـ اختيار معرفة الرجال 574، 577 و646.* 7 ـ رجال ابن داود 19.* 8 ـ تنقيح المقال 1/37.* 9 ـ رجال النجاشى 1/89.
حدود 100 هـ1 در مكه2 يا بلخ متولد شد.3 پدر وى اهل بلخ و از ملوك خراسان بود. ابراهيم در يك روز كه به قصد شكار به صحرا رفته بود، در پى حادثه اى به خود آمد و از عيش و نوش و بساط شاهانه كناره گرفت،4 توبه نمود و دستگاه حكومت و امارت را رها كرد و براى كسب حلال5 و تحصيل علم و حديث6 به شهرهاى مختلف از جمله كوفه، شام،7 منصوره (مصيصه)، طرسوس،8 مصر9 و مكه سفر نمود10 و از محضر امام باقر(عليه السلام)،11 منصور بن معتمر،12 مقاتل بن حيان، اعمش و محمد بن عجلان بهره برد. محمد بن حمير، ضمرة و بقية بن وليد از جمله شاگردان وى به شمار مى روند.13 بلخى را فردى زاهد، پرهيزكار، سخاوتمند،14 امين و مورد اعتماد دانسته اند.15 او بر سختى ها و مشكلات زندگى صبر كرد، زندگى فقيرانه اى را انتخاب نمود و از دسترنج خود امرار معاش مى كرد.16 كتاب مثنوى از آثار اوست.17 سرانجام در سال 16118 يا 162 يا 16319 و يا 140 هـ در عراق20 يا بلاد روم21 و يا شام درگذشت22 و در ساحل دريا دفن شد.23
1 ـ سير اعلام النبلاء 7/388.* 2 ـ حلية الاولياء 7/368و371.* 3 ـ الكامل فى التاريخ 6/56.* 4 ـ حلية الاولياء 7/368و371.* 5 ـ الثقات 6/21.* 6 ـ المستفاد من ذيل تاريخ بغداد 19/41.* 7 ـ التاريخ الكبير 1/273.* 8 ـ حلية الاولياء 7/368و371.* 9 ـ تاريخ مدينة دمشق 6/281.* 10 ـ طبقات الصوفيه 27.* 11 ـ تاريخ الاسلام 10/44.* 12 ـ التاريخ الكبير 1/273.* 13 ـ الجرح و التعديل 1 / 1 / 87 .* 14 ـ الثقات 6/21.* 15 ـ تاريخ مدينة دمشق 6/281.* 16 ـ الثقات 6/21.* 17 ـ فهرست نسخه هاى خطى فارسى 4/3117.* 18 ـ الثقات 6/21.* 19 ـ تاريخ مدينة دمشق 6/281.* 20 ـ وفيات الاعيان 1/32.* 21 ـ الثقات 6/21.* 22 ـ طبقات الصوفيه 27.* 23 ـ تاريخ مدينة دمشق 6/281.*
در برخى منابع متأخر نام او ابراهيم بن ابان بن بشر آمده است.1 وى شيعه و از ياران امام رضا(عليه السلام) بود.2 نجاشى مى نويسد: وى داراى تأليفى به نام مسائل الى الرضا(عليه السلام)بود و محمد بن عبدالحميد كه ظاهراً مراد از او ابوجعفر عطّار، وكيل امام حسن عسكرى(عليه السلام)است، آن را از ابراهيم روايت كرده است،3 از اين رو بايد وى را از رجال قرن سوم به شمار آورد. گفتنى است احتمال دارد وى همان ابراهيم بن بشر بن خالد عبدى باشد كه از عمرو بن خالد4 و منصور بن يعقوب [بن ابى نويره اسدى ]روايت كرده و على بن عباس بن وليد و عبدالله بن محمد بن عبيدالله بن مطلب شيبانى (م 316 هـ ) در كوفه از وى نقل كرده اند.5
1 ـ مجمع الرجال 1/390.* 2 ـ دائرة المعارف الشيعية العامه 1/48.*
3 ـ رجال النجاشى 1/105.* 4 ـ الخصال 317.* 5 ـ الامالى (طوسى) 206 و 587.*
در عصر مهدى عباسى (خلافت 158 ـ 169 هـ ) مى زيست و كتابى براى او تأليف كرده است.1 بيش از اين اطلاعى از او در دست نيست.
1 ـ الفهرست (النديم) 377.*
شيخ طوسى از او ياد كرده و مى گويد كه صاحب كتاب اصل است كه آن را حميد بن زياد از ابراهيم بن سليمان از او گزارش كرده است.1 نام ابن ابى بلاد هم ابراهيم بن يحيى است، ولى از آنجا كه شيخ به هر دو نفر اشاره كرده، با اطمينان نمى توان آنان را متحد دانست، گرچه برخى احتمال اتحاد آن دو را داده اند.2 با توجه به وفات حميد بن زياد در سال 310 هـ ، مى توان ابراهيم را از رجال قرن سوم دانست.
1 ـ الفهرست (طوسى)44.* 2 ـ منهج المقال 1/394.*
وى از نسل سعد بن مسعود، عموى مختار است كه امام على(عليه السلام) او را بر مدائن گماشته بود و در روز ساباط، امام حسن(عليه السلام)نيز بر وى وارد شد.1 تاريخ دقيق ولادت وى معلوم نيست اما از آنجا كه از على بن قادم2 (م 213 هـ ) و اسماعيل بن ابان3 (م 216 هـ ) استماع حديث كرده، بايد ولادت وى پيش از سال 200 هـ باشد. ثقفى از عالمان زيدى مذهب كوفه بود كه به اماميه گرويد و در اواخر عمر به اصفهان كوچيد. علت رفتن او از كوفه آن بود كه وى كتابى به نام المعرفه نگاشته و در آن، فضايل اميرمؤمنان على(عليه السلام) و مثالب مخالفانش را گرد آورده بود. كوفيان آن را بزرگ داشته و گويا چون بر جانش بيم داشتند، از او خواستند كوفه را ترك كند، ولى كتاب را با خود نبرد. ابواسحاق كه بر خطرات آگاه بود و آنها را بر جان مى خريد، از شهرى كه بيش از همه جا از تفكرات و باورهاى شيعى دورتر باشد، جويا شد و چون اصفهان اين گونه شهرت داشت، ثقفى براى ترويج عقايد شيعه و تدريس كتاب خود راهى اين شهر شد. گروهى از علماى قم همچون احمد بن محمد بن خالد برقى پس از آگاهى از عزيمت وى، به اصفهان رفته و خواستار آمدنش به قم شدند اما ثقفى نپذيرفت.4 علاوه بر دو تن از اسا تيد و مشايخ وى كه ياد شد، يونس بن عبيد،5 هشام بن ابى هشام6 و ابونعيم فضل بن دكين7 هم از اساتيد او به شمار مى آيند. از شاگردان ثقفى نيز مى توان به افرادى همچون سعيد بن ايوب8 و احمد بن اسود9 اشاره كرد. گفته رجال شناسان درباره وى و رواياتى كه نقل كرده، يكسان نيست. رجال شناسان اهل سنت او را از غاليان شيعه10 و متروك الحديث،11 و افرادى چون ابوحاتم و ذهبى او را مجهول دانسته اند.12 در مقابل، برخى از اهل سنت و اكثر علماى اماميه او را فردى موثق و مورد اعتماد خوانده اند.13 خويى مى گويد: در وثاقت ثقفى همين بس كه وى در اسناد تفسير على بن ابراهيم قمى و در طريق روايات ابن قولويه و ابن بابويه قرار دارد.14
ثقفى سرانجام در سال 28315 و به قولى 280 هـ در اصفهان از دنيا رفت.16 او داراى آثار و تأليفات بسيارى بود. نجاشى 52 اثر17 و صفدى پنجاه اثر را به وى نسبت داده18 كه ظاهراً همه آنها از ميان رفته است. مهم ترين اثر او، يعنى الغارات از منابع مهم و مورد استفاده ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه بوده است.19 ديگر آثار وى به جز المعرفه و الغارات (الاستنفار والغارات) كه راوى آنها عبدالرحمان بن ابراهيم مستملى، ابوالاسود احمد بن علويه اصفهانى و حسن بن على بن عبدالكريم زعفرانى هستند، عبارت اند از: المبتدأ ; السيره ; معرفة فضل الأفضل ; أخبار المختار ; المغازى ; السقيفه ; الردّه ; مقتل
عثمان ; الشورى ; بيعة على(عليه السلام) ; الجمل ; الصفين ; الحكمين ; النهر ; مقتل اميرالمؤمنين(عليه السلام) ; كتاب رسائل اميرالمؤمنين(عليه السلام) و أخباره [وحروبه] ; قيام الحسن(عليه السلام) ; مقتل الحسين(عليه السلام) ; التوابين [و عين الورده] ; فدك ; الحجّة فى فضل المكرمين ; السرائر ; الموّدة فى ذوى القربى ; الحوض والشفاعه ; الجامع الكبير (در فقه) ; الجامع الصغير ; مانزل من القرآن فى اميرالمؤمنين(عليه السلام) ; فضل الكوفه و من نزلها من الصحابه ; الامامه (كوچك) ; الامامه (بزرگ) ; المتعتين ; الجنائز ; الوصيّه ; الدلائل ; أخبار عمر ; أخبار عثمان ; كتاب الدار ; الاحداث ; حروراء ; أخبار يزيد (لع) ; ابن الزبير ; جامع الفقه و الاحكام ; التفسير ; التاريخ ; الرؤيا ; الاشربه (دو كتاب كوچك و بزرگ) ; أخبار زيد ; أخبار محمد و ابراهيم (نفس زكيه و برادرش) ; أخبار من قُتِل من آل ابى طالب ; الخطب السائره ; الخطب المعربات ;20 سيرة على(عليه السلام) ; المصرع ;21 التعبير و السير (احتمالاً همان السيره يا سيرة على(عليه السلام)) .22
1 ـ رجال النجاشى 1/90. 2 ـ الغارات 19.* 3 ـ الكافى 2/207.* 4 ـ رجال النجاشى 1/90 ; معجم الادباء 1/233.* 5 ـ ميزان الاعتدال 1/62.* 6 ـ الجرح و التعديل 1/1/127.* 7 ـ الانساب 1/511.* 8 ـ الجرح و التعديل، 1/1/127.* 9 ـ تاريخ الاسلام 21/113.* 10 ـ ذكر اخبار اصبهان 1/187 ; الانساب، 1/511.* 11 ـ ذكر أخبار اصبهان، 1/187.* 12 ـ الجرح و التعديل، 1/1/127 ; ميزان الاعتدال 1/62.* 13 ـ الفهرست (النديم) 279 ; تنقيح المقال 1/31.* 14 ـ معجم رجال الحديث 1/282.* 15 ـ الفهرست (طوسى) 6.* 16 ـ لسان الميزان 1/102.* 17 ـ رجال النجاشى 1/90 ـ 93.* 18 ـ الوافى بالوفيات 6/121.* 19 ـ تاريخ التراث العربى 1/2/155.* 20 ـ رجال النجاشى 1/90 - 93 ; الفهرست (طوسى) 6.* 21 ـ تاريخ الاسلام 21/113.* 22 ـ الوافى بالوفيات 6/121.
نسب ابراهيم با شش واسطه به جعفر طيار مى رسد، به همين خاطر لقب جعفرى گرفته است. ابوالكرام كنيه جدش عبدالله است،1 از اين رو ابراهيم و پدرش به ابن ابى الكرام شهرت دارند.2 از برخى گزارش ها برمى آيد كه جعفرى در مدينه مى زيسته است.3 پدرش محمد معروف به احمر عينه، در قيام نفس زكيه از سپاهيان منصور عباسى (خلافت 136 ـ 158 هـ ) به فرماندهى عيسى بن موسى بود كه پس از كشته شدن نفس زكيه، عيسى براى بشارت به منصور، سر نفس زكيه را از محمد بن ابى الكرام فرستاد.4 ولى ابراهيم فقيه، مورخ،5 از محدثان ممدوح،6 فردى نيكوكار، از عالمان امامى مذهب7 و از شاگردان امام صادق8 و امام كاظم(عليهما السلام) به شمار آمده است و امام كاظم(عليه السلام) وى را از شاهدان بر وصيت خود قرار داد.9 شيخ طوسى، ابراهيم بن على بن عبدالله جعفرى را در شمار اصحاب امام رضا(عليه السلام)آورده و مى گويد كه جده اش (مادر على)، حضرت زينب(عليها السلام)مى باشد10 و همين فرد است كه به اشتباه چند نفر از نسب او حذف شده اند. نجاشى هم وى را راوى امام رضا(عليه السلام)دانسته است.11 همچنين از پدرش12 و معاوية بن ميسره روايت دارد.13 محمد بن على بن خلف عطار،14 عبدالاعلى بن اعين،15 عمر بن شبّه و ابوزيد از ابراهيم روايت كرده اند.16 جعفرى كتابى داشته كه موسى بن زنجويه ارمنى آن را گزارش كرده است.17
1 ـ عمدة الطالب 51 و 52.* 2 ـ المجدى 304 ; قرب الاسناد 22.* 3 ـ قرب الاسناد 22 و 162.* 4 ـ مقاتل الطالبيين 185; عمدة الطالب 51 و 52.* 5 ـ معجم المؤلفين 1/66.* 6 ـ الوجيزه 5; حاوى الاقوال 3/85.* 7 ـ رجال النجاشى 1/100.* 8 ـ رجال الطوسى 156.* 9 ـ الكافى 1/316.* 10 ـ رجال الطوسى 352.* 11 ـ رجال النجاشى 1/100.* 12 ـ تاريخ الطبرى 6/262.* 13 ـ معجم المؤلفين 1/66.* 14 ـ قرب الاسناد 162.* 15 ـ الارشاد 2/190.* 16 ـ مقاتل الطالبيين 172 و 182.* 17 ـ رجال النجاشى 1/100.*
از اصحاب امام باقر،1 امام صادق و امام كاظم(عليهم السلام) بوده و از دو امام اخير روايت كرده است.2 رجال شناسان شيعه او را امامى مورد
اعتماد و صحيح الحديث به حساب آورده اند.3 ابراهيم كتابى داشته كه جعفر بن بشير آن را روايت كرده است.4 گفته شده است كه وى در قرن سوم درگذشت.5
1 ـ رجال الطوسى 124.* 2 ـ رجال النجاشى 1 / 99.* 3 ـ همان ; خلاصة الاقوال 51.* 4 ـ الفهرست (طوسى) 42.* 5 ـ معجم المؤلفين 1/122.*
در شهر گوزگان (جوزجان) از توابع بلخ به دنيا آمد.1 فقه را از احمد بن حنبل،2 و حديث را از عبدالصمد بن عبدالوارث، يزيد بن هارون، حسين بن على جعفى و ديگران آموخت. ابوحاتم، ابوداود، ترمذى، نسائى و برخى ديگر از وى حديث نقل كرده اند.3 ابراهيم در دمشق سكنى گزيد و همانند ديگر شاميان، در دشمنى با اميرمؤمنان على(عليه السلام)افراط داشت و مطالبى در مخالفت با آن حضرت بيان مى كرد،4 از اين رو حريزى مذهب5 شمرده شده است.6 سمعانى به اشتباه او را جريرى، منسوب به مذهب محمد بن جرير طبرى ناميده است.7 با اين حال احمد بن حنبل و ديگر علماى اهل سنت از او تجليل كرده و او را از محدثان و مصنفان ثقه به شمار آورده اند. او بر منبر مسجد دمشق حديث مى كرد و با احمد بن حنبل مكاتبه داشت.8 البته بعضى از رجال نويسان به دليل مخالفت او با امام على(عليه السلام)، وى را ملامت كرده اند.9 ابراهيم مدتى در مكه، بصره و رمله سكونت داشت و در سال 245 هـ به مصر نيز سفر كرد. وى در سال 256 يا 259 هـ در دمشق از دنيا رفت.10
كتاب هاى الجرح و التعديل، الضعفاء،11 المترجم،12 احوال الرجال، امارات النبوة و الاباطيل13 آثار او مى باشند.
1 ـ معجم البلدان 2/182.* 2 ـ تاريخ الاسلام 19/72.* 3 ـ الجرح و التعديل 2/148.* 4 ـ تاريخ مدينة دمشق 7/278 ـ 282.* 5 ـ منسوب به حريز بن عثمان ناصبى. (مغ)* 6 ـ الثقات 8/81.* 7 ـ الأنساب 2/52.* 8 ـ تهذيب الكمال 2/244.* 9 ـ تاريخ الاسلام 19/72.* 10 ـ تاريخ مدينة دمشق 7/278 ـ 282.* 11 ـ الأعلام 1/81.* 12 ـ معجم المؤلفين 1/128.* 13 ـ المستدرك على معجم المؤلفين 33.*
اصل و نياكان وى از طبرستان1 و خود او اهل بغداد بود. از آنجا به عين زربه، شهرى مرزى در نواحى مصيصه2 رفت و در آنجا ساكن شد و تا آخر عمر به شغل مرزبانى اشتغال داشت.3 او سفرى نيز به دمشق داشت.4 از محضر كسانى چون سفيان بن عيينه، وكيع، عبدالله بن نمير، ابواسامه، ابومعاويه و محمد بن فضل بهره برد5 و مدتى نيز مصاحب احمد بن حنبل بوده و از او مطالبى نقل كرده است. ابواسحاق از محدثان حنبلى مذهب،6 فردى راستگو،7 موثق و در ضبط احاديث دقت بسيار داشت. ابوحاتم رازى، ابوبكر بن ابى الدنيا، موسى بن هارون، ابوعبدالرحمان نسائى و يحيى بن محمد بن صاعد اندلسى از جمله كسانى هستند كه از ايشان نقل روايت كرده اند. كتاب المسند اثر اوست. سرانجام وى در عين زربه و در سال 253 هـ از دنيا رفت.8 زمان فوتش را مختلف آورده اند.9
1 ـ تهذيب الكمال 2/95.* 2 ـ معجم البلدان 4/177.* 3 ـ تاريخ بغداد 6/93.* 4 ـ تاريخ مدينة دمشق 6/338.* 5 ـ الجرح و التعديل 2/104.* 6 ـ طبقات الحنابله 1/94.* 7 ـ الجرح و التعديل 2/104.* 8 ـ تاريخ بغداد 6/93 و 94.* 9 ـ الثقات 8/83 ; تاريخ بغداد 6/95 ; تهذيب الكمال 2/97 ; ميزان الاعتدال 1/155 ; خلاصة تهذيب تهذيب الكمال 1/124.*
اهل بغداد بود و به سال 198 هـ به دنيا آمد.1 گفته شده كه نياكانش
از مردمان مرو بوده و بدين سبب به مروزى شهرت يافته است.2 ابواسحاق نزد بزرگان بسيارى به كسب دانش پرداخت. فقه را از احمد بن حنبل پيشواى مذهب حنبلى،3 و حديث را از كسانى چون محمد بن وليد بسرى4 و ابونعيم فضل بن دكين فرا گرفت5 و به زودى خود نيز از آوازه و شهرتى خاص برخوردار گرديد. ابواسحاق علاوه بر فقه و حديث، در بسيارى از علوم رايج آن روزگار از جمله لغت، ادبيات6 و شعر نيز توانا بود.7 وى شاگردان و راويان فراوانى را تربيت كرد كه از آن ميان افرادى چون ابوبكر نجّاد، ابوبكر بن ابى داود و ابوبكر بن انبارى را مى توان نام برد.8 اهل سنت وى را فردى موثق دانسته و در دانش و زهد همپاى احمد بن حنبل به شمار آورده اند.9 وى به سال 285 يا 288 هـ در بغداد درگذشت و در خانه خويش به خاك سپرده شد.10 وى غرايب حديث بسيارى از صحابه را در مجموعه هايى به نام مسند گردآورده كه عبارت اند از: مسند عبدالله بن جعفر ; مسند على(عليه السلام) ; مسند المسور بن مخرمة الزهرى ; مسند ابى بكر ; مسند المطلب بن ربيعه ; مسند عمر ; مسند السائب المخزومى ; مسند عثمان ; مسند خالد بن الوليد ; مسند الزبير ; مسند ابى عبيدة الجراح ; مسند طلحه ; مسند معاويه ; مسند سعد بن ابىوقاص ; مسند عمرو بن العاص ; مسند عبدالرحمان بن عوف ; مسند عبدالله بن العباس ; مسند العباس ; مسند عبدالله بن عمر بن الخطاب ; مسند شيبة بن عثمان ; مسند الموالى. به علاوه، آثار ديگرى دارد كه از اين قرارند: غريب الحديث ; الادب ; المغازى ; التميم ; ناسخ القرآن و منسوخه ;11 انباع الاموات ; الحمام و آدابه ; ذمّ الغيبه ; سجود القرآن ; القضاء و الشهاده ; الهدايا و السنة فيها12 و مناسك الحج.13
1 ـ الأنساب 2/197.* 2 ـ تاريخ بغداد 6/28.* 3 ـ تاريخ الاسلام 21/101.* 4 ـ اخبار القضاة 2/230 و 242.* 5 ـ الثقات 9/89.* 6 ـ تاريخ بغداد 6/28.* 7 ـ طبقات الحنابله 1/86.* 8 ـ سير اعلام النبلاء 13/357.* 9 ـ معجم الادباء 1/125.* 10 ـ طبقات الحنابله 1/91 ; الكامل فى التاريخ 6/519.* 11 ـ الفهرست (النديم) 40، 96 و287.* 12 ـ هدية العارفين 1/4.* 13 ـ معجم المؤلفين 1/12.*
اهل مدينه بود1 و از اساتيدى چون سفيان بن حمزه و محمد بن طلحه تيمى بهره علمى برد.2 وى از پيشوايان حديث،3 حافظى ثقه و صدوق بود،4 ولى برخى گفته اند كه در احاديث او روايات غير معروف وجود دارد و از اين جهت در بين محدثان شهرتى ندارد.5 راويانى چون محمد بن اسماعيل بخارى و ابن ماجه از او روايت نقل كرده اند.6 اثر او المغازى مى باشد.7 وى سرانجام در سال 236 هـ درگذشت.8
1 ـ تاريخ بغداد 6/179.* 2 ـ الجرح و التعديل 2/139.* 3 ـ تاريخ الاسلام 17/71.* 4 ـ سير اعلام النبلاء 10/689.* 5 ـ تاريخ بغداد 6/179.* 6 ـ خلاصة تهذيب تهذيب الكمال 1/166.* 7 ـ الجرح و التعديل 2/139.* 8 ـ المنتظم 11/238.*
اهل بغداد و منسوب به خُتَّل،1 روستايى در نواحى دسكره، راه خروجى بغداد به طرف خراسان2 مى باشد. او سپس به سامرا رفته و در آنجا اقامت گزيد.3 از كسانى چون ابونعيم، سعيد بن ابى مريم، يحيى بن بكير، عمر بن مرزوق و يحيى بن معين حديث شنيده و از يحيى سؤالاتى كرده است4 كه گوياى هوشمندى اوست. ابويحيى را از محدثان موثق و فردى زاهد توصيف كرده اند و روايتگرانى همچون ابوالعباس بن مسروق طوسى، محمد بن قاسم كوكبى، محمد بن احمد هارون عسكرى و احمد بن محمد آدمى از ايشان بهره برده اند.5 او داراى مذهب حنبلى بود6 و در حدود 2607 يا 270 هـ درگذشت.8 كتاب هاى الزهد، الخوف، الورع، الرهبان، الرقائق و المحبّه اثر اوست.9
1 ـ تاريخ بغداد 6/120.* 2 ـ الأنساب 2/322.* 3 ـ طبقات علماء الحديث 2/283.* 4 ـ سير اعلام النبلاء 12/632.* 5 ـ تاريخ بغداد 6/120.* 6 ـ طبقات الحنابله 1/69.* 7 ـ تذكرة الحفاظ 2/586.* 8 ـ سير اعلام النبلاء 12/632.* 9 ـ الفهرست (النديم) 237 ; معجم المؤلفين 1/51.*
از موالى و اهل خراسان و از اصحاب امام كاظم و امام رضا(عليهما السلام)بوده است.1 علماى رجال شيعه خراسانى را محدثى ثقه مى دانند كه از امام هشتم بسيار روايت نقل كرده است،2 همچنين از على بن يقطين روايت دارد.3 محدثانى چون عبدالعظيم حسنى،4 احمد مالكى،5 على بن اسباط6 و عبدالله بن عامر7 از شاگردان و راويان اويند. خراسانى فردى نابينا بود. وى امام جواد(عليه السلام) را هم درك كرد و با ايشان گفت و گويى داشت و امام او را به بهشت وعده داد. او داراى كتاب مسائل موسى بن جعفر(عليه السلام)حاوى 25 ورقه بود كه احمد بن محمد بن عيسى آن را روايت كرده است.8
1 ـ رجال الطوسى 343 و 369.* 2 ـ رجال النجاشى 1/107; كفاية الأثر 277 ; الامامه و التبصره 35.* 3 ـ الكافى 5/110.* 4 ـ من لايحضره الفقيه 1/421.* 5 ـ عيون اخبار الرضا(عليه السلام) 2/271.* 6 ـ المحاسن 2/592.* 7 ـ الامالى (صدوق) 190.* 8 ـ اختيار معرفة الرجال 567.*
اهل كوفه1 و از اصحاب امام باقر،2 امام صادق و امام كاظم(عليهم السلام)و راوى از آن بزرگواران بوده است.3 همچنين از محمد بن مسلم و حماد بن عيسى روايت كرده است.4 به اعتقاد برخى، وى از امامان معصوم به طور مستقيم روايت نقل نكرده است.5 روايتگرانى همچون يونس بن عبدالرحمان، حسن بن محبوب و محمد بن ابى عمير از راويان ابراهيم هستند.6 او يكى از محدثان ثقه و بزرگ منزلت بوده است.7
شايان ذكر است كه برخى از رجال شناسان وى را تحت عناوين مختلفى آورده اند و قائل به تعدد هستند.8 عده اى ديگر اين قول را نپذيرفته و معتقد به اتحادند.9 ابوايوب صاحب آثارى با عنوان اصل،10 الصلاة11 و النوادر است كه حسن بن محبوب از آن خبر داده است.12
1 ـ اختيار معرفة الرجال 366.* 2 ـ معجم الموحّد 1 / 64.* 3 ـ رجال النجاشى 1 / 97 ; تنقيح المقال 1 / 26.* 4 ـ جامع الرواة 1 / 26.* 5 ـ رجال ابن داود 16 ; الفهرست (طوسى) 8 .* 6 ـ لسان الميزان 1 / 88 .* 7 ـ رجال النجاشى 1/ 97 ; اختيار معرفة الرجال 366.* 8 ـ تنقيح المقال 1 / 26 ; قاموس الرجال 1 / 239 ; اعيان الشيعه 2 / 182.* 9 ـ معجم رجال الحديث 1 / 256 ; رجال ابن داود 16.* 10 ـ الفهرست (طوسى) 8 .* 11 ـ معالم العلماء 6 .* 12 ـ رجال النجاشى 1/ 97 ; الوجيزه 6 ; الذريعه 2/136.*
ابراهيم بن نصر ساكن نهاوند بود1 و از ابونعيم، عمرو بن مرزوق، عبدالله بن رجاء، حجاج بن منهال و ديگران روايت نمود. او حافظ حديث و از محدثان نهاوند به شمار مى رفت. مدت زيادى نيز در بصره اقامت داشت و دكانى داير نمود و به كاغذ فروشى يا صحافى اشتغال يافت و سپس به همدان رفت و در آنجا به نقل حديث پرداخت. كسانى چون احمد بن محمد بن اوس، قاسم بن ابى صالح و عبدالرحمان بن حمدان نيز از او روايت كرده اند. كتاب المسند اثر وى مى باشد. ابواسحاق بنا بر قول مشهور، در حدود 280 هـ درگذشت.2
1 ـ الثقات 8/89.* 2 ـ سير اعلام النبلاء 13/355.*
ذهبى نام او را احمد آورده1 كه گويا در ثبت نام يا نسخه بردارى
اشتباهى رخ داده است. وى اهل بغداد بود، ولى در قيروان از شهرهاى بزرگ افريقا اقامت داشت. او دانش متداول آن روزگار از قبيل حديث، فقه و ادبيات را از بزرگان و پيش كسوتان اين فنون در بغداد فراگرفت.2 ابن أبار مى نويسد: ابويسر از دانشمندان اديب، بليغ و فصيح بود و در انواع علوم و دانش هاى مختلف دستى داشت. رياضى بسيار مسافرت مى كرد و تمام سرزمين ها از خراسان تا اندلس را درنورديد. با شاعران برجسته اى چون ابوتمام حبيب بن اوس طايى، دعبل خزاعى، على بن جهم و بحترى ملاقات داشت. از كُتّاب و نويسندگان معروف، افرادى چون سعيد بن حميد كاتب، سليمان بن وهب و احمد بن ابى طاهر را درك كرد. با اديبان مشهورى همانند مبرّد، ثعلب و ابن قتيبه مجالست داشت3 و بنابر نقل ذهبى، هر سه تن از شاگردان ابراهيم بوده و از وى علومى را فرا گرفته اند.4 عثمان بن سعيد صيقل هم از رياضى رواياتى را نقل كرده است. گفته شده كه وى كسى است كه به هنگام ورود به اندلس و آفريقا، رسائل و نوشته هاى شاعران زمان خويش و اشعار و حكايات و اخبار ايشان را به آن سرزمين منتقل كرد و در آفريقا مدتى كاتب حاكم آن ديار، ابراهيم بن احمد اغلبى و پسرش عبدالله و ديگر حاكمان سلسله بنى ا غلب بود. رياضى مردى فرهيخته، با اخلاق و وارسته بود. گويند كه خط خوشى داشته و كتاب هايش را خود نگاشت. ابويسر پس از 75 سال زندگى به سال 298 هـ در قيروان درگذشت و در گورستان باب سلم به خاك سپرده شد.5
آثار وى عبارت اند از: لقيط المرجان ; المرصّعه ; المدبّجه ; سراج الهدى فى القرآن و مشكله و اعرابه و معانيه ; قطب الادب ; مسندى در حديث6 و الرسالة الوحيدة و المؤنسه.7
1 ـ تاريخ الاسلام 22/90.* 2 ـ نفح الطيب 3/134.* 3 ـ التكملة لكتاب الصله 1/147 و 148.* 4 ـ تاريخ الاسلام 22/90.* 5 ـ التكملة لكتاب الصله 1/147 و 148.* 6 ـ همان.* 7 ـ هدية العارفين 1/4.*
اهل وشقه، از توابع ثغر اعلى در شرق اندلس بود1 و هنگام سفرش از يونس بن عبدالاعلى استفاده كرد2 و از ايشان و ديگران روايت نقل كرده است.3 وى فردى دانشمند و فقيه بود و در سال 2954 يا حدود 270 هـ و در دوره حكومت محمد بن عبدالرحمان بن حكم درگذشت.5 اثر وى مختصر المدّونه است.6 المدوّنه تصنيف ابى عبدالله عبدالرحمان ابى القاسم مالكى (م 191 هـ ) و از كتاب هاى مهم مذهب مالكى است و با نام المدونه فى فروع المالكيه شناخته مى شود.7
1 ـ نفح الطيب 1/166.* 2 ـ تاريخ العلماء و الرواة للعلم بالأندلس 1/18.* 3 ـ بغية الملتمس 222.* 4 ـ معجم المؤلفين 1/58.* 5 ـ جذوة المقتبس 147; الأنساب 5/605.* 6 ـ تاريخ العلماء و الرواة للعلم بالاندلس 1/18.* 7 ـ كشف الظنون 2/1644.*
اهل عراق بود1 و از اساتيد فن أدب مانند ابوعبيده و أصمعى بهره برد و مطالبى از آنان روايت كرد.2 ابراهيم به فراگيرى كتاب سيبويه نزد اصمعى پرداخت، ولى نيمه تمام گذاشت.3 ابراهيم زيادى از پيشوايان علم عربيت در عراق4 و از شاعران شوخ طبع و ظريف بود و در شناخت شعر و معايب آن مهارت خاصى داشت، به گونه اى كه او را با اصمعى مقايسه مى كردند.5 بزرگانى مانند محمد بن يزيد مبَرِّد، يمت بن مزرع6 و ابن قتيبه از وى استفاده كرده اند.7 آثار علمى وى كتاب هاى شرح نكت كتاب سيبويه، الامثال، النقط و الشكل، تنميق الاخبار و أسماء السحاب و الرياح و الامطار مى باشد.8 ابراهيم در سال 249 هـ درگذشت.9
1 ـ تاريخ الاسلام 18/160.* 2 ـ تهذيب الكمال 18/384.* 3 ـ الفهرست (النديم) 63.* 4 ـ نزهة الالباء 205.* 5 ـ معجم الادباء 1/158.* 6 ـ تاريخ مدينة دمشق 14/451 و 19/151.* 7 ـ وفيات الاعيان 3/42.* 8 ـ الفهرست (النديم) 63.* 9 ـ الوافى بالوفيات 5/356.*
از زندگى نامه او اطلاع زيادى در دست نيست. گفته اند كه منسوب به شهر عسكر مكرم، در نزديكى بصره مى باشد. از محضر اساتيدى همچون ابراهيم بن حميد طويل، ابوالوليد طيالسى، على بن عثمان لاحقى و على بن بحر قطان بهره برد. سمسار از محدثان عصر خويش بوده و راويانى چون ابوالحسين احمد بن سهل عسكرى و حافظ ابونعيم از جمله شاگردان وى به شمار مى روند. كتاب مسند ابى هريره از او مى باشد. وى در سال 282 هـ به بصره وارد شد1 و در اين سال درگذشت.2
1 ـ سير اعلام النبلاء 13/305 و307.* 2 ـ هدية العارفين 1/4.*
نجاشى وى را معروف به ابن ابى هراسه معرفى كرده1 كه اشتباه است. بلكه وى ابن هراسه مى باشد و همان گونه كه خود نجاشى هم تصريح كرده، هراسه نام مادرش بوده است2 و ابن ابى هراسه، شهرت ابوسليمان احمد بن نصر بن سعيد باهلى نهروانى (م 333هـ ) مى باشد.3 شيبانى از اصحاب امام صادق(عليه السلام)4 و راوى از آن بزرگوار و افرادى چون حسن بن على أفطس و عبدالله بن محمد بن عمر بوده است.5 كسانى چون هارون بن مسلم و ابوعبداللّه محمد بن ابى القاسم از وى روايت نقل كرده اند.6 برخى ابواسحاق را از محدثان شيعه7 و برخى هم او را سنى مذهب دانسته اند،8 اما چون علماى عامه وى را متروك الحديث و كذّاب توصيف كرده اند،9 قول به تشيع ابواسحاق تقويت مى شود.
شمارى از عالمان شيعه روايت هايش را درخور اعتماد ندانسته اند.10 او داراى دو اثر نسخة الصادق و كتاب الحديث بوده است.11
1 ـ رجال النجاشى 1/104.* 2 ـ همان.* 3 ـ همان 146.* 4 ـ رجال النجاشى 1/104.* 5 ـ جامع الرواة 1/21.* 6 ـ رجال الطوسى 146 ; الفهرست (طوسى) 9.* 7 ـ لسان الميزان 1/121.* 8 ـ رجال ابن داود 415.* 9 ـ خلاصة الاقوال 198.* 10 ـ الذريعه 6/304 و 24/150 .* 11 ـ رجال الطوسى 442.*
از مواليان يزيد بن مهلب،1 از نژاد ترك و خراسانى بود و در زمره دانشمندان و شاعران بغداد به شمار مى آمد.2 سال تولد او 167 يا 176 هـ بوده است.3 برخى صولى را از راويان امام رضا(عليه السلام)دانسته اند.4 كسانى چون احمد بن قاسم بن اسماعيل5 و ثعلب نحوى از ايشان روايت كرده اند.6 وى از كاتبان برجسته، حاذق، بليغ و فصيح بود7 و در شعر نيز دستى توانا داشت.8 ابن شهرآشوب نام وى را در زمره شاعران اهل بيت(عليهم السلام) كه به دلايلى تقيّه مى كردند، آورده است.9 وى اشعارى در مدح امام رضا(عليه السلام)سروده،10 ولى در زمان متوكل عباسى (خلافت 232 ـ 247 هـ ) آنها را از بين برده است.11 همچنين قصيده اى در سوگ امام حسين(عليه السلام)سرود و آن را در خدمت امام رضا(عليه السلام) خواند و ده هزار درهم مسكوك از امام پاداش گرفت.12 صولى و برادرش عبدالله از نزديكان فضل بن سهل، وزير مأمون (خلافت 198 ـ 218 هـ ) بودند. هنگامى كه فضل به مهارت و كاردانى صولى پى برد، از طرف خليفه مسئوليت برخى از ديوان ها از جمله ديوان نفقات و ضياع (كشاورزى و باغات) را به عهده او گذاشت و تا آخر عمر در اين سمت باقى بود.13 وى به سال 243 هـ در سامرا درگذشت.14
آثار و تأليفات صولى عبارت اند از: ديوان رسائل;15 ديوان شعر;16 الدولة العباسيّه; كتاب العطر و كتاب الطبيخ.17
1 ـ معجم الادباء 1/165.* 2 ـ وفيات الاعيان 1/45.* 3 ـ معجم الادباء 1/165.* 4 ـ عيون اخبار الرضا(عليه السلام) 1/142.* 5 ـ همان 1/145.* 6 ـ الأنساب 3/568.* 7 ـ معجم الادباء 1/168.* 8 ـ معالم العلماء
152.* 9 ـ همان.* 10 ـ اعيان الشيعه 2/169.* 11 ـ عيون اخبار الرضا(عليه السلام)2/146.* 12 ـ اعيان الشيعه 2/169.* 13 ـ الاغانى 10/44.* 14 ـ الأنساب 3/568.* 15 ـ الوافى بالوفيات 2/27.* 16 ـ تاريخ بغداد 6/117.* 17 ـ الفهرست (النديم) 378، 379 و 408.*
اهل بصره و ساكن بغداد بود.1 از پدرش ابومحمد يزيدى، ابوزيد سعيد بن اوس انصارى و عبدالملك بن قريب اصمعى حديث شنيد.2 ابواسحاق داراى قدر و منزلتى والا بود و از اديبان عرب و شاعرى نيكوسرا به شمار مى رفت.3 همدم و همنشين خلفا، به خصوص مأمون (خلافت 198 ـ 218 هـ ) و معتصم (خلافت 218 ـ 227 هـ ) بود و به همراه اينان به دمشق مسافرت نمود. برادرش ابوعلى اسماعيل، دو فرزند برادرش احمد و عبيد و فرزندان محمد از او روايت كرده اند.4 او كتابى مهم به نام ما اتفق لفظه و اختلف معناه در هفتصد ورقه تأليف نمود كه مايه افتخار و مباهات يزيديون شد. او مى گويد كه در هفده سالگى به نوشتن اين كتاب پرداختم و تا شصت سالگى به تأليف آن مشغول بودم.5 ديگر آثارش مصادر القرآن، بناء الكعبه و اخبارها،6 المقصور و الممدود، النقط و الشكل است.7 عدوى سرانجام در سال 225 هـ درگذشت.8
1 ـ تاريخ بغداد 6/209.* 2 ـ تاريخ مدينة دمشق 7/191.* 3 ـ تاريخ بغداد 6/209.* 4 ـ تاريخ مدينة دمشق 7/191.* 5 ـ تاريخ بغداد 6/209.* 6 ـ هدية العارفين 1/2.* 7 ـ معجم الادباء 2/98.* 8 ـ المنتظم 11/100.*
منسوب به عبدالقيس از قبيله ربيعة بن نزار،1 معروف به ابن ابى مليقه و راوى از امام صادق(عليه السلام)بود.2 از محمد بن منصور3 روايت كرده است. ابن نهيك4 و ابومحمد ذهلى5 راوى از وى هستند. حياتش در نيمه نخست قرن دوم بوده است.6 او را يكى از محدثان و از مصنفان اماميه به شمار آورده اند.7 شايان ذكر است هيچ گونه مطلبى كه دليل بر مدح يا ذم وى باشد، در كتاب هاى رجالى به چشم نمى خورد.8 كتاب الحديث از اوست.9
1 ـ اللباب فى تهذيب الانساب 2/314.* 2 ـ رجال النجاشى 1/106 ; جامع الرواة 1/20.* 3 ـ معجم رجال الحديث 1/219.* 4 ـ الفهرست (طوسى) 10.* 5 ـ جامع الرواة 1/20.* 6 ـ فرهنگ زندگى نامه ها 1/136.* 7 ـ لسان الميزان 1/53.* 8 ـ تنقيح المقال 1/15.* 9 ـ الذريعه 6/304.*
از جمله محدثان عصر خويش در طوس1 و از حافظان حديث بود. او زاهدترين فرد در طوس، بعد از محمد بن اسلم بوده و از خواص اطرافيان محمد به شمار مى رفت.2 جهت كسب حديث به جاهاى مختلف از جمله نيشابور،3 مكه، مدينه، مصر، شام و عراق مسافرت نمود4 و از بزرگانى چون هشام بن عمار، مسرور بن ربيعه تنوخى،5 يحيى بن يحيى تميمى و ابن راهويه حديث آموخت. ابونضر فقيه، ابوالحسن بن زهير، محمد بن صالح بن هانى و ديگران از او روايت كرده اند.6 المسند اثر اوست و در دويست جزء نوشته شده7 و از جهت حجم، در حدود كتاب مسند احمد بوده است.8 ابواسحاق در سال 282 هـ درگذشت.9 برخى وفاتش را در سال 28010 و برخى حدود 290 هـ آورده اند.11
1 ـ تاريخ نيشابور 106.* 2 ـ سير اعلام النبلاء 13/377.* 3 ـ تاريخ نيشابور 106. 4 ـ تذكرة الحفاظ 2/679.* 5 ـ تاريخ مدينة دمشق 6/305. 6 ـ سير اعلام النبلاء 13/377. 7 ـ العبر 1/405. 8 ـ تاريخ الاسلام 2/106. 9 ـ العبر 1/405.* 10 ـ هدية العارفين 1/3.* 11 ـ الأعلام 1/32.*
از وى اطلاع چندانى در دست نيست. متأخران او را از پزشكانى مى دانند كه اثرى با عنوان راحة الانسان را براى مأمون عباسى (خلافت 198 ـ 218 هـ ) نوشت.1 مرگ او را به سال 224 هـ نوشته اند.2
1 ـ كشف الظنون 1/830.* 2 ـ هدية العارفين 1/2.*
از موالى غطفان و از جمله معمّرين بود كه امامان پنجم تا هشتم را درك كرد و از آنان روايت آموخت و نقل كرد.1 نام او در اسناد روايات بسيارى آمده و علاوه بر امامان فوق، از پدرش ابوبلال مكى، ابراهيم بن عبدالحميد و حسين بن مختار حديث شنيده است. علماى رجال او را محدثى ثقه، اديب، قارى قرآن و راوى شعر دانسته اند. كسانى چون ابن محبوب، جعفر بن محمد، حسين بن سعيد و محمد بن اسماعيل از او روايت كرده اند.2 امام رضا(عليه السلام) برايش نامه اى نوشته و در آن از او مدح و تمجيد كردند.3 وى داراى كتاب حديثى بوده است كه محمد بن سهل بن يسع از آن خبر داده است.4
1 ـ رجال النجاشى 1/102.* 2 ـ معجم رجال الحديث 1/189.* 3 ـ رجال النجاشى 1/102.* 4 ـ الفهرست (طوسى) 8 و 9.*
از پدرش و عبيده بن حميد، على بن عابس و اسماعيل بن عياش1 روايت كرده و سعيد بن عيسى كربزى بصرى،2 موسى بن عمران نخعى3 و عالم شهير و موثق شيعه يحيى بن زكريا بن شيبان از وى رواياتى را نقل كرده اند.4 ذهبى او را از شيعيان ثابت قدم و استوار در عقيده دانسته و گويد كه فزارى رواياتى نيز در نكوهش و معايب معاويه دارد.5 ابن حجر هم روايتى را از فزارى نقل كرده كه وى مصداق آيه (السابقون السابقون) را على(عليه السلام) مى داند.6 وى زمانى به رى مسافرت كرده و ابوحاتم رازى رواياتى را از وى اخذ نموده است.7 كتاب هاى الملاحم و خطب على (عليه السلام)از اوست.8 از آنجا كه پدرش در حدود 180 هـ درگذشته، ابراهيم نيز از رجال قرن دوم به شمار آمده است.
1 ـ الغيبه (نعمانى) 214.* 2 ـ بصائر الدرجات 222.* 3 ـ الامالى (صدوق) 428.* 4 ـ تاريخ مدينة دمشق 42/189 و 392.* 5 ـ ميزان الاعتدال 1 / 27.* 6 ـ لسان الميزان 1 / 49.* 7 ـ الجرح و التعديل 1/1/95.* 8 ـ رجال النجاشى 1/87; الفهرست (طوسى) 4.*
در واسط به دنيا آمد.1 به سرزمين شام رفت و در مصيصه ساكن شد.2 از افرادى چون ابواسحاق سبيعى، كليب بن وائل، عبدالملك بن عمير و عطاء بن سائب روايت كرده است.3 ابوعمرو معاوية بن عمرو ازدى،4 اوزاعى، ثورى و ديگران از او روايت نقل كرده اند.5
او فردى عالم، فاضل، فقيه، حافظ و مورد اعتماد بود.6 در مصيصه به تربيت و تعليم سنت مشغول شد7 و در 28 سالگى شروع به كتابت حديث كرد.8 سرانجام در همان جا در سال 186هـ از دنيا رفت.9 كتاب السير فى الاخبار و الاحداث اثر اوست.10
1 ـ الثقات 6 / 23 ; خلاصة تهذيب تهذيب الكمال 1 / 152.* 2 ـ العبر 1 / 224 ; تهذيب الكمال 2 / 167.* 3 ـ تهذيب الكمال 2 /167 و 168.* 4 ـ الفهرست (النديم) 105 ; خلاصة تهذيب تهذيب الكمال 1/151.* 5 ـ العبر 1 / 224 ; التاريخ الكبير 1 / 321 ; حلية الاولياء 8 / 254.*
6 ـ تهذيب الكمال 2 / 169 ; الثقات 6 / 23 ; خلاصة تهذيب تهذيب الكمال 1 / 153.* 7 ـ سير اعلام النبلاء 8 / 541 ; طبقات الحفاظ 123.* 8 ـ الثقات 6 / 23.* 9 ـ التاريخ الكبير 1 / 321 ; الكامل فى التاريخ 6 / 174.* 10 ـ الفهرست (النديم) 104 ; معجم المؤلفين 1 / 91.*
اهل قرطبه، از شهرهاى بزرگ اندلس بود و از فقهاى برجسته مالكيه به شمار مى رفت. ابواسحاق طى مسافرتى كه به مكه و انجام مراسم حج داشت، با بزرگانى چون على بن معبد، عبدالملك بن هشام و مطرف بن عبدالله از ياران مالك بن أنس ملاقات داشت و احتمالاً كسب دانش كرده است.1 همچنين با سحنون بن سعيد، از فقهاى نامور مالكى ديدار كرده و از وى رواياتى را نقل كرده است.2 قاضى عياض به نقل از ابن عبدالبر مى نويسد كه قرطبى فردى خيّر، فاضل، فقيه و عالم به تفسير قرآن بود.3 حميدى و ضبّى نيز در كتاب خود ابواسحاق را از محدثان اهل قرطبه ذكر مى كنند.4 وى شخصى فهيم و دانا بود و در مناظره و استدلال آگاه مى نمود و در صدور احكام، محكم و عادل بود.5 او مناظراتى با يحيى بن مزين، يحيى بن يحيى و سحنون بن سعيد داشته است.6 ابن فرضى در تاريخ اندلس مى نويسد كه امير قرطبه محمد بن عبدالرحمان مسئوليت امور انتظامى و امنيتى قرطبه را به او واگذار كرد.7 قرطبى داراى آثار و تأليفاتى نيز بوده كه عبارت اند از: اسماء السحاب و الرياح و المطر ; تنميق الاخبار ; كتاب الامثال ; كتاب النقط و الشكل ; شرح نكت كتاب سيبويه8 و تفسيرى در قرآن.9 وى به سال 24010 يا 249 هـ در قرطب ه درگذشت.11
1 ـ تاريخ العلماء والرواة للعلم بالأندلس 16.* 2 ـ ترتيب المدارك 1/444.* 3 ـ همان.* 4 ـ بغية الملتمس 201 ; جذوة المقتبس 145.* 5 ـ طبقات المفسرين (داودى)1/8.* 6 ـ همان.* 7 ـ تاريخ العلماء والرواة للعلم بالأندلس 16.* 8 ـ هدية العارفين 1/3.* 9 ـ ترتيب المدارك 1/444.* 10 ـ معجم المؤلفين 1/23.* 11 ـ جذوة المقتبس 145.*
از اهالى كوفه بود كه به قم مهاجرت كرد و در آنجا سكونت گزيد. ابراهيم از شاگردان يونس بن عبدالرحمان و از اصحاب امام رضا(عليه السلام)به شمار مى آيد و اولين كسى است كه احاديث كوفيان را در قم منتشر كرده است. فرزندش على بن ابراهيم و ديگران از او روايت نقل كرده اند.1 درباره صحت و سقم احاديث ابراهيم بن هاشم، بين رجاليون شيعه اختلاف است. عده اى روايات او را صحيح برشمرده اند و دليلشان اين است كه مردم قم بر احاديث او خرده نگرفته اند و دليل ديگر اين است كه كسانى چون كلينى، سعد بن عبدالله اشعرى، عبدالله بن جعفر حميرى و محمد بن يحيى از بزرگان بر روايات او تكيه و استناد كرده اند.2 نام وى در 6414 سند از روايات آمده است، بنابراين كسى همانند او در اسناد روايات، نامش چنين ذكر نشده است. ابراهيم بن هاشم امام جواد(عليه السلام) را درك كرد و از ايشان حديث نيز نقل كرده است.3 وى امامى مذهب بود و از شهر رى عبور كرده است.4 او داراى كتاب النوادر و قضايا اميرالمؤمنين(عليه السلام)بوده است.5
1 ـ رجال النجاشى 1/89.* 2 ـ تاريخ قم 167.* 3 ـ معجم رجال الحديث 1/317 و 318.* 4 ـ دائرة المعارف الشيعية العامه 2/175.* 5 ـ رجال النجاشى 1/89.*
از بزرگان اصحاب امام حسن عسكرى(عليه السلام) به شمار مى رفت1 و از آن بزرگوار روايت نمود.2 او فردى سرشناس و معروف بود،3 به طورى كه ذهبى مى گويد كه كلام او مورد قبول است و من عاقل تر از او و بهتر از حديث او نديدم و در ادامه، او را يكى از مصنفان شيعه معرفى نموده است.4 علامه نيز روايات ايشان را معتبر دانسته و مى گويد كه من به روايات او عمل مى كنم.5 وى فردى مورد وثوق و شيعه مذهب
بود. شيخ طوسى گفته كه او داراى آثارى است و از جمله آنها، كتاب الرد على الغالية و ابى الخطاب و اصحابه مى باشد.6
1 ـ رجال النجاشى 1/95.* 2 ـ لسان الميزان 1/49.* 3 ـ رجال ابن داود 13.* 4 ـ لسان الميزان 1/49.* 5 ـ خلاصة الاقوال 5.* 6 ـ الفهرست (طوسى) 7.*
اصالتاً عجم بود. خود و برادرانش حمدون و داود، از شعرا و ادباى عصر خويش به شمار مى رفتند.1 ابراهيم را جزء اصحاب و راويان امام رضا (عليه السلام)دانسته اند و موسى بن جعفر مدائنى و ديگران از ايشان روايت كرده اند.2 او در زمان خلافت مأمون (198 ـ 218 هـ ) مدتى كوتاه، سمت منشى ديوان را عهده دار بود.3 وى كه در ادب، شعر، كتابت و بلاغت در گفتار تبحر داشت، آثارى چون كتاب رسائل و ديوان شعرى در هفتاد ورقه تأليف كرده است.4
1 ـ الوافى بالوفيات 5/325.* 2 ـ الاستبصار 2/137.* 3 ـ تاريخ التراث العربى 2/4/212.* 4 ـ الفهرست (النديم) 137 و 191.*
پدرش به هنگام ساختن خانه خود كلمه كج (گچ) را بسيار به كار مى برد، لذا او را كجى خوانده اند.1 وى به سال 190 و اندى2 يا سال 200 هـ3 در بصره متولد شد،4 ولى از آنجا به بغداد رفت و ساكن شد. از بزرگانى چون محمد بن عبدالله انصارى، عبدالرحمان بن حماد شعبى، ابوعاصم وليد، ابووليد طيالسى و ديگران حديث شنيد.5 ابومسلم فردى عالم، جليل القدر،6 مفسر7 و از بزرگان محدثان بوده و احاديث او از سندهاى عالى برخوردار بود.8 او در بغداد بسيار حديث نمود و افرادى چون ابوالقاسم بغوى، ابوبكر شافعى، احمد بن سليمان نجاد، ابوسهل بن زياد و ديگران از او بهره برده اند.9 كجى فردى بخشنده بود10 و كتاب السنن، كتاب المسند11 و ناسخ القرآن و منسوخه اثر وى مى باشد.12 او سرانجام در روز يكشنبه هفتم محرم سال 292 در بغداد درگذشت و جنازه اش به بصره منتقل شد و در آنجا دفن گرديد.13 سال هاى 27014 و 290 هـ تاريخ هاى ديگرى هستند كه براى زمان فوتش ذكر كرده اند.15
1 ـ الفهرست (النديم) 288.* 2 ـ تاريخ الاسلام 22/97.* 3 ـ تاريخ بغداد 6/120.* 4 ـ الأعلام 1/49.* 5 ـ تاريخ بغداد 6/120.* 6 ـ المنتظم 13/34.* 7 ـ طبقات المفسرين 1/13.* 8 ـ الفهرست (النديم) 288.* 9 ـ تاريخ بغداد 6/120.* 10 ـ تاريخ الاسلام 22/99.* 11 ـ الفهرست (النديم) 288.* 12 ـ طبقات المفسرين 1/13.* 13 ـ تاريخ بغداد 6/120.* 14 ـ الثقات 8/89.* 15 ـ تاريخ الاسلام 22/97.*
ابن ديزيل را به اين سبب سيفنّه لقب داده بودند كه وى هرگاه به عالمى برمى خورد، تا همه احاديث او را نمى نوشت، او را رها نمى كرد. سيفنّه نام پرنده اى است كه گويند: هرگاه برِ درختى مى نشيند تمام برگ هاى آن را يا مى خورد يا مى كند و دور مى ريزد.1 او را به خاطر كثرت ملازمتش با عفّان بن مسلم، دابّه عفان نيز ناميده اند.2 ذهبى ولادت او را اندكى قبل از 200 هـ دانسته است.3 وى در حجاز، شام، مصر، عراق و جبال استماع حديث كرد4 و از كسانى چون عفّان بن مسلم انصارى، على بن عياش حمصى، آدم بن ابى اياس عسقلانى و
اسماعيل بن ابى اويس مدنى حديث شنيد.5 قرائت قرآن را نزد قالون كه از روات قرائت، نافع بوده آموخت و از او روايت نمود6 و به گفته اى، شصت سال از عمر خود را به منظور جمع حديث در سفرهاى طولانى گذراند.7 ابوعوان اسفراينى، احمد بن هارون برديجى، عمر بن حفص مستملى و احمد بن مروان دينورى از ايشان روايت كرده اند.8 وى در ضبط و كتابت حديث چندان دقيق بود كه مى گفت: اگر كتابم در دستم باشد و احمد بن حنبل در طرف راستم، و يحيى بن معين در طرف چپم باشند، نگرانى ندارم ; يعنى از نوشتن آن عاجز نيستم.9 ابن عساكر به نقل از حاكم نيشابورى، او را ثقه و امين دانسته و صحت اسناد وى را مورد تأييد قرار داده است.10 چيزى از آثار ابن ديزيل بر جاى نمانده و كتاب صفّين تنها اثرى است كه به او منسوب است.11 ابن كثير كتاب مصنّفات را نيز به وى نسبت داده و مى گويد كه يكى از مجلدات بزرگ و حجيم آن درباره جنگ صفين است.12 حاجى خليفه نيز جزئى را كه مشتمل بر حديث افك بوده، منسوب به ايشان دانسته است.13 ابن ابى الحديد قطعاتى از كتاب صفين وى را در شرح نهج البلاغه نقل كرده14 و بعضى از آنها را نصر بن مزاحم نيز از طريق ديگر در كتاب وقعة الصفين خود آورده است.15 وى ب ه سال 27716 يا 281 هـ درگذشت.17
1 ـ القاموس المحيط 4/236 ; الأنساب 5/649.* 2 ـ تذكرة الحفاظ 2/608.* 3 ـ سير اعلام النبلاء 13/185.* 4 ـ الوافى بالوفيات 5/346.* 5 ـ الأنساب 5/649.* 6 ـ غاية النهايه 1/11.* 7 ـ تاريخ مدينة دمشق 6/327.* 8 ـ سير اعلام النبلاء 13/185.* 9 ـ همان، 13/186.* 10 ـ تاريخ مدينة دمشق 6/328.* 11 ـ شرح نهج البلاغه 2/222.* 12 ـ البداية و النهايه 11/81.* 13 ـ كشف الظنون 1/583.* 14 ـ شرح نهج البلاغه 2/222 و 3/206 -208.* 15 ـ وقعة صفين 395.* 16 ـ سير اعلام النبلاء 13/190.* 17 ـ الثقات 8/86 ; الأنساب 5/649.*
فقيه اهل بغداد بود.1 گفته شده كه او صاحب دو كنيه ابوثور و ابوعبدالله بوده و در حدود 170 هـ به دنيا آمده است.2 ابوثور در مجلس محدثان بزرگى چون سفيان بن عيينه، سعيد بن منصور، اسماعيل بن عليه و وكيع بن جراح به فراگيرى حديث پرداخت3 و نزد فقيهان بغداد از پيروان ابوحنيفه فقه آموخت.4 به هنگام ورود شافعى به بغداد، وى در زمره ملازمان درس او درآمد و فقه شافعى را از ايشان فرا گرفت.5 محدثان نامورى مانند ابوداود سجستانى، ابن ماجه قزوينى، ابوحاتم رازى و ابوالقاسم بغوى از او حديث شنيده اند.6 در ميان كسانى كه از وى فقه آموخته اند، مى توان از داود بن على اصفهانى بنيانگذار فقه ظاهرى،7 جنيد بغدادى صوفى مشهور8 و عبيد بن خلف بزّاز ياد كرد.9 ابوثور در دوران تحصيل خود با مذاهب گوناگون فقهى از اصحاب حديث، اصحاب رأى و مذهب شافعى آشنايى يافت، اما خود صاحب مذهبى مستقل بود.10 در بسيارى از مسائل با شافعى همراه نبود و نظر مخالف ابراز مى داشت.11 در حديث كسانى چون نسائى، ابن حبّان و خطيب بغدادى او را مورد وثوق شمرده اند.12 بر پايه گزارش النديم، در نيمه دوم سده چهارم، مذهب ابوثور در آذربايجان و ارمنستان مذهب غالب بوده است. ابوثور در فقه ا ثر مبسوطى دارد كه مشتمل بر ابواب مختلف فقه بوده و به اسلوب كتاب شافعى تأليف يافته است كه بخش هايى از آن عبارت اند از: كتاب الطهارة ; كتاب الصلوة ; كتاب الصيام ; كتاب المناسك و همچنين كتاب احكام القرآن13 و كتاب ديگرى كه در آن اختلافات مالك و شافعى و نظرات فقهى خود را بيان كرده است.14 وى به سال 24015 يا 246 هـ در بغداد درگذشت و در مقبره باب الكناس به خاك سپرده شد.16
1 ـ الثقات 8/74.* 2 ـ سير اعلام النبلاء 12/72 و 73.* 3 ـ الجرح و التعديل 2/97 و 98.* 4 ـ تاريخ بغداد 6/67.* 5 ـ همان 67.* 6 ـ تهذيب الكمال 2/81.* 7 ـ طبقات الفقهاء 102.* 8 ـ طبقات الصوفيه 155.* 9 ـ الفهرست (النديم) 265.* 10 ـ تهذيب الاسماء و اللغات 2/200.* 11 ـ الفهرست (النديم) 265.* 12 ـ الثقات 8/84 ; تاريخ بغداد 6/65.* 13 ـ الفهرست (النديم) 265.* 14 ـ الأعلام 1/37.* 15 ـ المنتظم 11/271.* 16 ـ وفيات الاعيان 1/26.*