فهرست |
توصيفى فلسفه نفس
محمّد (جلال الدين) ملكى
پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامى
كتاب شناسى توصيفى فلسفه نفس
محمد ملكى
* ناشر: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى
معاونت پژوهشى دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم
* تهيه: پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامى
* چاپ: باقرى
* چاپ اول: زمستان 1389
* شمارگان: 1400 نسخه
* قيمت: 6000 تومان
* عنوان: 171; مسلسل: 305
همه حقوق براى ناشر محفوظ است.
نشانى: قم، خيابان شهداء (صفائيه)، كوچه آمار، پلاك 42
تلفن و دورنگار: 7832833، پخش: قم 7832834 ; تهران 5 ـ 88940303
ص.پ: 3858/37185 ، كدپستى: 16439ـ37156
وب سايت: www.isca.ac.ir
پست الكترونيك: nashr@isca.ac.ir
ملكى، محمد، 1337
كتاب شناسى توصيفى فلسفه نفس / محمد (جلال الدين); تهيه پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامى.ـ قم: دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، معاونت پژوهشى، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1389.
380 ص.
60000 ريال: ISBN:978-600-195-024-7
فهرستنويسى بر اساس اطلاعات فيپا.
كتابنامه به صورت زيرنويس.
نمايه.
1. نفس (فلسفه) ـ كتاب شناسى. 2. نفس (فلسفه) ـ مقاله نامه. 3. نفس (فلسفه) ـ پايان نامه ها. 4. نفس (فلسفه) ـ نسخه هاى خطى. الف. دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم. معاونت پژوهشى. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى. پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامى. ب. عنوان.
1891/016
7 م 7 ن / 7128 Z 1016/189
1. اسلام مانند ديگر اديان بر شناخت «خود» تأكيد فراوانى دارد و شناخت خود را ارزشمندترين و سودمندترين شناخت ها مى داند:
«افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه; ارزشمندترين شناخت ها، شناخت خود است.» (1)
«معرفة النفس انفع المعارف; سودمندترين شناخت ها، شناخت خود است.» (2)
از اين رو، پرداختن به خودشناسى نه تنها سودمند است، بلكه از نظر اسلام بسيار ضرورى است، زيرا جاهل به خود جاهل به همه چيز معرفى شده است:
«لاتجهل نفسك فان الجاهل معرفة النفس جاهل بكل شىء; نادان به خود نباش كه نادانى به خود نادانى از هر چيزى است» .(3)
2. متأسفانه با همه سفارش ها به خودشناسى در آموزه هاى اسلامى، آن گونه كه شايسته و بايسته است به اين مهم در ميان مسلمانان پرداخته نشده است و اگر هم به شناخت خود پرداخته اند، به لحاظ نوعى يعنى از آن حيث كه فردى از افراد انسانى است بدان نگريسته اند; نه از آن حيث كه شخص خاص بى همتايى است; به عبارت ديگر، به جاى خودشناسى به انسان شناسى پرداخته شده است.
3. در آثار فيلسوفان مسلمان، ميزان پرداختن به انسان شناسى در مقايسه با مباحث
1. غررالحكم و دررالكلم، ترجمه و شرح آقاجمال خوانسارى، تصحيح محدث ارموى، چاپ دانشگاه تهران، ج 2، ص 386.
2. همان، ج 6، ص 148.
3. همان، ص 304.
ديگر نسبت قابل قبولى نيست و علم النفس در آثار فيلسوفان مسلمان سهم اندكى دارد; به استثناى باباافضل كاشانى كه همه آثار باقى مانده از ايشان درباره علم النفس است. از سوى ديگر، هر چه به عصر حاضر نزديك تر مى شويم، اين نسبت نه تنها افزايش نيافته، بلكه حتى كاهش يافته است. مقايسه آثار ابن سينا و علامه طباطبايى در اين زمينه، گواه خوبى بر اين مطلب مى تواند باشد.
4. با اين همه، آثار به جاى مانده از حكما و فيلسوفان اسلامى درباره علم النفس آن قدر هست كه ما را به تدوين مأخذشناسى جامعى ملزم كند. اين مأخذشناسى افزون بر اينكه ميراث فرهنگى ما را در زمينه علم النفس پيش چشم ها مى نهد و پژوهش در اين زمينه را تسهيل مى كند، شاهد خوبى بر مطلب پيش گفته است كه با گذر زمان، اهتمام فيلسوفان مسلمان به اين موضوع كمتر شده است.
5. پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامى به دليل اهميت خودشناسى و انسان شناسى، مطالعاتى را در اين زمينه آغاز كرده و بهويژه كلان پروژه «رابطه نفس و بدن» را در دستور كار جدى خود قرار داده است. نيز در همين راستا، همايش بين المللى «آموزه هاى دينى و مسئله نفس و بدن» را در اسفندماه سال 1389 برگزار خواهد كرد. با اين پيش زمينه، كتاب شناسى توصيفى فلسفه نفس به عنوان يكى از كارهاى مقدماتى در دستور كار پژوهشكده قرار گرفت كه اكنون به همت جناب آقاى جلال الدين ملكى به سرانجام رسيده است. از ايشان به دليل زحمات فراوانى كه متحمل شده اند تا اين كتاب شناسى از جامعيت كافى برخوردار باشد و نيز از ارزيابان محترم آقايان استاد مصطفى ملكيان و محمد سورى و همچنين از مدير محترم گروه فلسفه آقاى ابراهيم على پور، كارشناس گروه آقاى ذوالفقار ناصرى و ديگر عزيزانى كه به نحوى در اين پژوهش تأثيرگذار بوده اند، قدردانى مى كنيم.
عليرضا آل بويه
مدير پژوهكشده فلسفه و كلام اسلامى
به راستى نفس از اسرار عالم هستى است كه به حق بايد گفت ناسفته و ناشناخته مانده است. مسئله نفس از جمله موضوعاتى است كه هم شريعت هاى آسمانى و هم فيلسوفان بزرگ شرق و غرب بدان پرداخته اند و در طول تاريخ، انديشه آنان را به خود مشغول كرده است. هر شريعتى و هر فيلسوفى تلاش دارد اين موجود پر راز و رمز را كه در هاله اى از ابهام قرار گرفته، بشناسد و موجوديت و ماهيت آن را معرفى كند، ولى با همه تلاش ها آن نكته اصلى هم چنان در پس پرده ابهام مانده است.
بحثِ «نفس» و «روح» از ديرباز در ميان انديشمندان به عنوان بحثى جدى و بنيادى مطرح بوده است. آن گونه كه كتاب هاى تاريخ فلسفه گزارش كرده اند ادريس نبى و فيلسوفان نخستين ايران باستان و يونان، مباحثى را به اين مسئله اختصاص داده اند و حتى كلماتى از ايشان درباره نفس در اختيار داريم كه متعلق به دو هزار و پانصد سال پيش است و امروزه در قالب رساله هايى به چاپ رسيده اند.(1) پس از ادريس نبى، ارسطو اولين فيلسوفى است كه رساله اى از او درباره نفس باقى مانده است. وى خود، اين موضوع را در قالب يك رساله مستقل تدوين و به تفصيل مطرح كرده است.(2)
فيلسوفان مسلمان نيز همانند فيلسوفان غربى، از پرداختن به مسئله نفس غفلت نكرده اند و حتى اين موضوع براى آنان چنان ارزش مند بود كه رساله هاى بسيارى در اين
1 . ر.ك: كتاب حاضر، مصنفات مرقى كاشانى، رساله ينبوع الحياة (نفس).
2 . ر.ك: كتاب حاضر، ارسطو، كتاب النَّفس.
باره نگاشته اند، تا جايى كه تنها ابن سينا نزديك به سى رساله مستقل و غيرمستقل درباره نفس نگاشته است كه برخى از آنها از ميان رفته و رساله هاى موجود نيز در همين مجموعه معرفى شده اند. شيخ اشراق و ملاصدرا نيز از جمله فيلسوفانى هستند كه بخشى از آثارشان را به اين موضوع اختصاص داده اند.
از آنجا كه مباحث نفس با دو ركن اساسى اسلام، يعنى «توحيد و معاد» ارتباط تنگاتنگى دارد، آيات(1) و روايت هاى متعددى نيز اهميت نفس را براى انسان ها بيان كرده اند تا جايى كه در روايات، شناخت نفس را مستلزم شناخت بارى تعالى قلمداد كرده اند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (2) يا آن را «انفع المعارف» دانسته اند: «معرفة النَّفس انفع المعارف» (3).
در عظمت اين خلقت الاهى، همين بس كه فيلسوفان آن را نمادى از بارى تعالى معرفى كرده اند:
نفس چونان نمونه اى از ذات خداى متعال كه در اين عالم نماينده ذات و صفات و افعال اوست، آفريده شده است. البته بين اين مثال و حقيقت وجود واجب الوجود تفاوت است. پس نفس در ذات خويش عالمى خاص و مملكتى شبيه به مملكت خالق و آفريننده اش دارد كه مشتمل بر مثال و صور كليه جواهر و اعراض است.(4)
آراى فيلسوفان درباره چگونگى حالات نفس همچون حدوث، بقا، فنا و تجرد، فعل، تعريف و ارتباط با بدن مختلف است تا جايى كه ملاصدرا حدود چهل قول از فيلسوفان
1 . واژه «روح و نفس» كه در فارسى از آنها به «روان و جان» تعبير مى شود، بيش از بيست بار در قرآن آمده است. البته با اين فرق كه واژه «روح» هيچ گاه به صورت اسم جمع نيامده است. آنچه آمده در قالب اسم مفرد است و چه بسا اين خود نشانگر بساطت روح ذات بارى باشد كه براساس آيه شريفه در انسان ها دميده شده است، ولى «نفس» در هر دو قالب، يعنى جمع و مفرد آمده است.
2 . محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 2، ص 32.
3 . غرر الحكم، ص 319.
4 . ملاصدرا، الشواهد الربوبية، تصحيح سيدجلال الدين آشتيانى، ص 25. «فالنَّفس خُلقت و اُبدعت مثالا للبارى جل اسمه فى هذا العالم ذاتاً و صفةً و فعلا مع التفاوت بين المثال و الحقيقة، فللنَّفس فى ذاتها عالم خاص و مملكة شبيهة بمملكة بارئها مشتملة على امثلة الجواهر و الاعراض المجردة و المادية» .
را در الأسفار الأربعة نقل كرده است.(1) حكيمان ديگرى نيز، بر اين اقوال حواشى نوشته اند كه در اين ميان حواشى حكيمانى چون ملاهادى سبزوارى، علامه طباطبايى و سيد جلال الدين آشتيانى خواندنى است. ملاصدرا همه اين اقوال را در چهار قول خلاصه كرده است:
اول، نفس جسمانية الحدوث و جسمانية البقاست; يعنى نفس چه در برآمدنش و چه در پايدارى اش امرى جسمانى است كه بنا به باور برخى از متكلمان، نفس با اين ويژگى همان روح بخارى يا خون است; چون اينان به مجردى غيرخدا باور ندارند. ازاين رو، مى گويند: نفس «جسمانية الحدوث و البقاست» ; يعنى با فناپذيرى بدن او نيز فانى مى شود و اين قول با كلمات فيلسوفان دهرى و ماترياليست هاى امروزى همخوانى و همسانى دارد; چون اينان نيز، نفس را از جمله مجردات نمى دانند و مغز مادى را پايگاه انديشه قلمداد مى كنند كه با فناى بدن فانى مى شود.
دوم، نفس «روحانية الحدوث و روحانية البقاست» ; به اين معنا كه در برآمدنش و در پايدارى اش، جسم و جسمانى در آن راه ندارد. اين قول در ميان فيلسوفان مسلمان و عالمان دينى بيشتر از اقوال ديگر پذيرفته شده است. قرآن و روايت ها نيز به نوعى اين گونه خلقت را براى نفس، روح و عقل ترسيم كرده اند كه از مكمن الاهى سرچشمه گرفته است: ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي ﴾ (2) و در ابدان حلول كرده و با ناپايدارى بدن ناپايدار نمى شود. قصيده عينيه ابن سينا نيز ناظر به همين معناست.
در آيه شريفه آمده است: ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى ﴾ (4) يا از
1 . ر.ك: ملاصدرا، الأسفار الأربعة، ج 8 و 9.
2 . حجر (15) آيه 29.
3 . ضمير «هبطت» به نفس برمى گردد; يعنى نفس از عالم روحانى و از عالم بالا هبوط و نزول كرد و پايين آمد. اين قصيده از شاهكارهاى ابن سيناست كه در بيست بيت سير نفس را از عالم بالا به پايين و بازگشت دوباره آن را به عالم روحانى بيان مى كند. اين قصيده در همين مجموعه، ذيل آثار ابن سينا معرفى شده است.
4 . اسراء(17) آيه 85.
رسول الله(صلى الله عليه وآله) نقل شده است: «خلق الله الارواح قبل الاجساد بألفى عام» .(1)
مسئله اى كه درضمن اين قول مطرح است، ديرينگى نفس و ازلى بودن يا حادث بودن آن است(2) كه دو قول در اين باره آمده است: يكى منسوب به افلاطون است كه آن را ديرينه و از نظر زمان ازلى و ابدى مى داند; ديگر اينكه نفس را در برآمدنش پيش تر از بدن مى دانند و در پايدارى اش، چونان ابدان تصور نمى كنند كه در نهايت به خدا مى پيوندد.(3)
سوم، نفس «روحانية الحدوث و جسمانية البقاء» است; بدين معنا كه نفس به بقا و پايدارى جسم مربوط مى شود. اين قول را بيشتر كسانى كه تناسخ را برحق مى شمارند تقويت كرده اند. ايشان مى گويند نفس در اول امر يك موجود روحانى است و وقتى كه به بدنى تعلق پيدا مى كند، به صفات حيوانى و جسمانى متصف مى شود، نه اينكه جسم و جسمانى شود و براى هميشه در اجسام استقرار يابد، بلكه حال توارد مى يابد و از جسمى به جسمى مى رود. در واقع، يك نوع فاعليتى براى نفس قائل هستند كه قوام اجسام عالم به قوام اين نفس بستگى دارد.
حكيم ناصرخسرو قباديانى بر اين باور است كه جهان هستى مخلوق عقول و نفس است و اين دو موجود را از جمله مخلوق اوليه قلمداد مى كند.
چهارم، نفس «جسمانية الحدوث و روحانية البقاء» است; بدين معنا كه در برآمدنش در قالب جسم نمود پيدا كرده و در پايدارى اش به روحانيت گراييده است.
البته درباره حدوث جسمانى نفس دو گونه سخن گفته اند. الف) حدوث نفس با حدوث بدن است; ب) حدوث نفس به حدوث بدن است و بين اين دو قول، تفاوت اندكى است و
1 . محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 47، ص 357; همو، مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، ج 9، ص 22.
2 . البته حدوث آن پيش از ابدان، تصور شده است.
3 . محمدحسن لطفى، دوره آثار افلاطون، ج اول (4 جلدى)، ص 482ـ483.
4 . ر.ك: روشنايى نامه، به اهتمام تحسين يازيجى، ص 52.
آن اينكه بنابر قول دوم، حدوث نفس و بدن واحد، از نظر زمانى اتحاد خلقت دارند; يعنى غير از حدوث بدن، حدوث ديگرى براى نفس متصور نيست، ولى بنابر قول اول چنين حدوثى قابل تصور است.
اين قول را ملاصدرا و حاجى سبزوارى پسنديده اند. ملاصدرا در الشواهد الربوبية تصريح مى كند و مى نويسد:
نفس در ابتداى ايجاد، در مرتبه طبيعت است. سپس رفته رفته بر حسب استعدادهاى ماده ترقى پيدا مى كند و از مرتبه نبات و حيوان مى گذرد.(1)
حاجى سبزوارى نيز به همين معنا اشاره مى كند و مى گويد:
نفس در برآمدنش جسمانى و در پايدارى اش روحانى است.
گويا مولانا جلال الدين محمد بلخى نيز به چنين سير آفرينش در تكوين نفس قائل است.
درستى و نادرستى اين چهار قول و ديگر اقوالى كه مى توان به نوعى در ضمن اين چهار قول جاى داد، در آراى فيلسوفان آمده و هر كسى دلايلى بر اثبات نظر خود و ابطال نظريه هاى مخالف اقامه كرده است، ولى آنچه به نظر نگارنده صواب مى نمايد، قول دوم است كه شيخ اشراق و ابن سينا و پيروانشان نيز بر اين باورند. با بررسى دلايل موافق و مخالف چنين مى نمايد كه ادله و سير منطقى خلقت نفس و روح، با قول دوم سازگارتر و
1 . «انَّ النَّفس فى أوّل الكون درجتها درجة الطبيعة ثُمَّ يترقى شيئاً فشيئاً حسب استكمالات المادة، حتى تجاوز درجة النبات و الحيوان» .
2 . ملاهادى سبزوارى، شرح المنظومه، تصحيح مسعود طالبى، با تعليقه حسن حسن زاده آملى، ج 5، چاپ اول، تهران، نشر ناب، 1422ق، ص 113.
برهانى تر است كه ذكر همه آنها در قالب اين پيشگفتار نمى گنجد و خود پژوهشگران علم النَّفس با بررسى آثارى كه در اين مجموعه معرفى شده اند، صواب را از ناصواب تشخيص خواهند داد.
تأليف و تدوين مجموعه پيش رو، بيش از دو سال به طول انجاميد و آثار مربوط به فلسفه نفس در آن تدوين گرديد.(1) در اين كتاب، بيش از ششصد عنوان اثر اعم از كتاب (مستقل و غيرمستقل)، رساله خطى، مقاله و پايان نامه معرفى و توصيف شده اند.(2)
توصيف هاى اين آثار، به دو روش بنيادى و غيربنيادى صورت گرفته است; بدين معنا كه نگارنده به بيش از 90 درصد آثار مراجعه مستقيم داشته و پس از مطالعه اجمالى، آنها را معرفى كرده است. از اين نوع پژوهش، به «مأخذشناسى توصيفى بنيادى» تعبير مى شود. كمتر از 10 درصد نيز به روش «مأخذشناسى غيربنيادى» معرفى شده اند; يعنى اين تعداد از آثار يا در دسترس نبوده اند يا نگارنده به آنها دسترسى پيدا نكرده است. از همين رو، در معرفى آنها از منابع مكتوب (مجلات، كتاب شناسى) استفاده شده است و به طبع احتمال اشتباه در اين روش، بيشتر از روش بنيادى خواهد بود.
نخست روش نگارنده بر اين بود كه آثار كهن و آثارى كه درجه علمى آنها بيشتر بود، جداگانه در فصل معينى معرفى كند و بقيه آثارى را كه از نظر علمى ضعيف بودند (البته از ديدگاه نگارنده) در فصل جداگانه بيايد، ولى به دلايلى از چنين تقسيمى صرف نظر شد و همه مجموعه (كتاب، مقاله، پايان نامه و نسخه هاى خطى) هركدام جداگانه و به ترتيب حروف الفبا در پنج فصل تدوين و تنظيم شد.
فصل اول ـ آثارى كه در قالب كتاب اند و موضوع اصلى آنها به طور ويژه نفس است و
1 . گفتنى است در اين مجموعه، آثارى كه نفس را از ديدگاه اخلاق و تربيت بررسى كرده اند نيامده است. در اينجا تنها به معرفى آثارى پرداخته ايم كه به نوعى به فلسفه وجودى نفس پرداخته اند.
2 . البته اين تعداد در متن و تعدادى نيز به مناسبتى در پانوشت ها معرفى شده اند.
در واقع، اثر مستقلى درباره نفس محسوب مى شود و همچنين آثارى كه در ضمنِ اثر ديگرى آمده اند يا فصلى از آن ويژه مسئله نفس است; مانند كتاب شفا كه بخشى از آن به مسئله نفس مربوط است يا آثارى مانند المباحث المشرقيه و بخشى از آثار شيخ اشراق.
فصل دوم ـ در فصلى از اين مجموعه، آثارى با عنوان «گزارش اجمالى» آمده است كه موضوع اصلى كتاب درباره نفس نيست، ولى به مناسبت موضوع، اشاره اى به مسئله نفس شده است. اين آثار از آن جهت معرفى شده اند كه دستمايه پژوهشگران علم نفس، تكميل گردد.
فصل سومـ نگارنده حدود پانصد مقاله درباره نفس را بررسى كرد. از ميان آنها، نزديك به دويست مقاله را كه داراى استحكام علمى بود، برگزيده و معرفى كرده است. به هر حال، ممكن است مقاله اى نيز از قلم افتاده باشد و يا به نظر خواننده محترم چندان هم علمى نباشند، ولى سعى نگارنده بر اين بود كه مقالات علمى و جامع معرفى شود.
فصل چهارمـ فصلى از اين مجموعه را پايان نامه ها تشكيل مى دهند كه روش گزينشى در مقالات، در اين بخش نيز رعايت شده است. نگارنده نزديك به سيصد عنوان پايان نامه ها را كه موضوع آنها «نفس كلى» بود، بررسى كرده و از ميان آنها، حدود شصت عنوان را كه موضوع آنها درباره فلسفه نفس بود، انتخاب و معرفى كرده است.
فصل پنجمـ فصلى از اين مجموعه، به نسخه هاى خطى اختصاص داده شده است كه با توجه به سياهه نسخه هاى خطى تدوين شده اند. البته نبايد از نظر دور داشت كه شايد بعضى از آنها چاپ و منتشر شده باشد، ولى تا زمان تدوين اين مجموعه و فصل مربوط، نگارنده از چاپ آنها بى اطلاع بوده است.
1. بناى اين مجموعه معرفى كتاب هاى اسلامى است، ولى در بعضى موارد آثارى معرفى شده اند كه به ظاهر چندان ارتباطى به اسلام و آثار مسلمانان ندارد، اما در واقع چنين نيست; مثل آثار ارسطو و افلاطون. مثلا كتاب النَّفس ارسطو دستمايه اوليه فيلسوفانى
است كه به مسئله نفس پرداخته اند و از همين رو، از معرفى چنين آثارى غفلت نشده است.
2. مسئله مهم ديگرى كه در تدوين اين رساله از آن غفلت نشده، ثبت عنوان درست رساله هاست; چون نام بعضى از آثار يا از سوى نسخه نويسان و يا به هر دليل ديگرى، به غلط در منابع آمده و به همان نام مشهور است. از همين رو، عنوان درست اين گونه موارد در پانوشت تذكر داده شده و دلايل درستى آن نيز يادآورى شده است يا در مواردى رساله اى به غلط به نويسنده اى نسبت داده شده است كه در واقع، چنين نيست و يا يك رساله را به چندين مؤلف نسبت داده اند. براى مثال، در بيشتر آثار، رساله نفس ابن سينا را كه غير از رساله نفس ارسطوست، به ارسطو نسبت داده اند. اين موضوع با دلايل كافى بررسى و وجه درست آن در پانوشت ثبت شده است.
3. بنابر قاعده اين مجموعه متن آثار در ذيل مدخلى معرفى شده اند و ترجمه ها و شروح آنها در پانوشت آمده اند و نگارنده در كل مجموعه، اين روش را در پى گرفته است، ولى در مواردى به دليل اهميت ترجمه و يا شرح، خود ترجمه يا شرح را جداگانه در ذيل مدخلى معرفى كرده ايم; زيرا گاه يك متن چنان موجز و مختصر است كه معمولا شروح اين گونه متن ها بيشتر مورد توجه است تا اصل متن. ازاين رو، اين گونه شرح ها در ذيل مدخلى جداگانه معرفى شده اند; مانند شروح حكمة الاشراق يا بعضى از شروح الاشارات والتنبيهات و يا رساله زاد المسافر ملاصدرا و غيره.
4. طبيعى است اين اثر نه كامل است و نه شامل; البته تا پايان نگارش كتاب، هر اثرى كه به نوعى در دسترس بود و از طرفى هم داراى ارزش علمى، هر چند نسبى بود معرفى شده است، ولى اين بدان معنا نيست كه اين اثر كامل و شامل است; چون پس از نگارش اين مجموعه، بى گمان مقاله ها و پايان نامه هايى درباره نفس نوشته شده اند و يا برخى نسخه هاى خطى احيا شده اند كه در اين مجموعه نيامده است. البته در چاپ هاى بعدى، آثار منتشر شده پس از نگارش اين مجموعه نيز، به اين رساله افزوده خواهد شد.
5. تلاش نگارنده در گزينش و معرفى رساله ها بهويژه در مقاله ها و پايان نامه ها، بر اين بود كه به معرفى آثارى بپردازد كه تمام موضوعات علم النَّفس و مسائل پيرامونى آن را در
بربگيرد. از اين رو، اين مجموعه مى تواند دستمايه كامل و شاملى براى آن دسته از پژوهشگرانى باشد كه مى خواهند در هر موضوعى از علم النَّفس به پژوهش و تحقيق بپردازند. براى مثال، حدود سى منبع اعم از كتاب، مقاله و پايان نامه درباره تجرد نفس و يا همين تعداد درباره حدوث و بقاى نفس و يا هر موضوع ديگرى معرفى شده است.
6. در اين مجموعه، بيشتر به معرفى كتاب هاى فلسفى پرداخته شده و از معرفى كتاب هاى كلامى خوددارى شده است; مگر در مواردى كه اثرى داراى جنبه فلسفى و كلامى بوده است; مانند آثار خواجه نصيرالدين طوسى يا آثار كلامى اى كه از ارزش علمى ـ كلامى و فلسفى برخوردار بوده اند; مثلِ كتاب شوارق الالهام فياض لاهيجى و... .
7. در اين مجموعه، از هر گونه داورى ارزشى خوددارى شده است; مگر در موارد اندكى كه لزوم چنين كارى احساس مى شد. از همين رو، ارزش گذارى بر عهده پژوهشگران گذاشته شده است و حق هم همين است.
در پايان شايسته است از استاد مصطفى ملكيان كه از روى لطف، اين مجموعه را مطالعه كردند و تذكرات سودمندى ارائه دادند و بى گمان راهنمايى هاى ايشان، كاستى هاى اين مجموعه را به حداقل رساند، سپاس گزار باشم. همچنين از حجة الاسلام والمسلمين عليرضا آل بويه، مدير پژوهشكده فلسفه و كلام كه با لطف اخلاقى خود، اين كمترين را در به سامان رساندن اين مجموعه يارى كرده اند، تقدير و تشكر مى كنم. نيز از برادر ارجمندم آقاى ابراهيم على پور مدير محترم گروه فلسفه و همكاران باصفاى ايشان در گروه كه با گشاده رويى اين بنده بى بضاعت را مورد لطف قرار دادند، قدردانى مى كنم.
قم، پاييز 1388
محمّد(جلال الدين) ملكى
گزارش هاى توصيفى ـ تفصيلى
اين فصل به معرفى آثار اصلى در زمينه علم النَّفس اسلامى مى پردازد.
روح يا علم النَّفس و روان شناسى، چاپ اول: كرمان، انتشارات خدمات فرهنگى كرمان، 1381، 106ص، وزيرى.
نوشته اى است مختصر درباره نفس و مسائل پيرامونى آن. نويسنده مطالبى را از علم النَّفس قديم، روان شناسى و نيز برخى مطالب علوم جديد مانند آنيميزم(1) كه به نوعى با نفس ارتباط دارند، به همراه نظريات قرآن و بعضى از فيلسوفان شرقى و غربى، به اختصار در اين رساله گردآورده است. وى اين كتاب را به چندين بخش مختصر تقسيم كرده و در هر بخش، مطالبى را عيناً از كتاب هاى ديگر نقل كرده است.
شرح بر زاد المسافر ملاصدرا،(2) چاپ سوم: قم، بوستان كتاب، 1381، ويرايش دوم، 599ص، وزيرى.
ملاصدرا در رساله مختصرِ زاد المسافر، نخست در دوازده فصل، مبانى حكمت متعاليه
1 . آنيميزم يا آنيميسم: نوعى روش فكرى و اعتقادى است كه هر موجودى را اعم از متحرك يا ساكن و مرده يا زنده، داراى روح و روانى مى داند كه در درون آن موجود، مخفى و مستور است.
2 . نام اين كتاب، در چاپ بوستان كتاب با مشخصات: شرح بر زاد المسافر صدرالدين شيرازى، تحقيق سيّد جلال الدين آشتيانى گويا نيست. عنوان درست تر آن همان گونه كه در چاپ انجمن حكمت و فلسفه آمده، چنين است: شرح بر زاد المسافر ملاصدرا، تأليف سيّد جلال الدين آشتيانى.
را درباره معاد بيان كرده و آن گاه به تبيين نظريه خود درباره معاد جسمانى براساس همان اصول پرداخته است. وى اساس اين رساله را بر تجرّد عالم مِثال و تقسيم آن به نزولى و صعودى بنا نهاده و در مسئله نفس و معاد و چگونگى پيدايش نفس و نحوه ارتباط آن با قواى ظاهرى و باطنى، مباحثى را مطرح كرده است.
سيد جلال الدين آشتيانى در شرح اين رساله با استناد به آيات قرآن و با ذكر كلمات حكماى مشاء و اشراق و نيز سخنان ابن عربى و حكماى اخير از جمله آقاعلى مدرس تهرانى، ملاهادى سبزوارى و علامه طباطبايى، در مباحث كلى كتاب بهويژه مباحث مربوط به نفس و تجرّد و بقاى آن، به تفصيل از عالم مثال، موضوع نفس و حدوث و قِدم آن، بحث كرده است و با نقل مطالب رساله، در مواردى نيز به نقد آن پرداخته است; سپس در ادامه با توجه به همان اصول و مبانى پيش گفته در باب معاد، نقص هاى نظريات آنها را تكميل كرده است.
نفائس الفنون فى عرايس العيون، مقدمه و تصحيح و تعليقه: ابوالحسن شعرانى، چاپ اول: تهران، كتاب فروشى اسلاميه، 1377، 3 جلد، 595 + 578 + 555ص، وزيرى.
نويسنده در اين كتاب مبسوط، از اكثر علوم و فنون سخن رانده است; لذا مى توان آن را گلچينى از علوم مختلف دانست. فقه، تاريخ، جغرافيا، اخلاق، ادبيات، علم حساب و هندسه، فلسفه، علم اُحاجى (معمّا)، منطق، كلام و غيره از جمله علومى هستند كه مؤلف در اين اثر به اختصار يا به تفصيل به آنها پرداخته است.
كتاب به چند مقاله و هر مقاله نيز به چندين فصل، فن يا باب تقسيم شده است; مؤلف در جلد دوم، فن دوم از مقاله دوم را به علم الاهى اختصاص داده و در باب سوم اين مقاله به تفصيل مباحث بسيار دقيقى را درباره نفس آورده است. حقيقت نفس، تجرد نفس، تعلق
نفس به ابدان، جسم لطيف بودن نفس، ادراكات نفس، حدوث و قدم نفس، بقاى نفس، تناسخ، احوال نفس پس از فناى بدن و چندين مسئله ديگر، از جمله موضوعاتى هستند كه شمس الدين آملى در اين باب به بررسى آنها پرداخته و به اقوال مختلف حكما نيز در اين باره اشاره كرده است.
مقولات و آراء مربوط به آن، چاپ دوم: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371، 332ص، وزيرى.
اين اثر يكى از آثار جامع در موضوع مقولات است كه در فصلى از آن به مسئله نفس پرداخته شده است. نفس به منزله جوهر مجرّد از ماده، دلايل اثبات نفس، مغايرت نفس و بدن و اقوال متكلمان درباره نفس از جمله موضوعاتى هستند كه نويسنده در اين اثر آنها را بررسيده است.
«رسالةٌ فى حُكمِ مَن قال إنَّ ارواح اهل السقاء معذبةٌ الى يوْم الدّين» در رسائل ابن حزم الاندلسى، تحقيق: احساس عباس، 4 جلد، چاپ سوم: بيروت، المؤسسة العربية للدراسات و النشر، 1987م، وزيرى، عربى، ج 3، ص 219 ـ 220.
مؤلف در اين رساله با استناد به آيات و روايات، نفوس و ارواح اهل شقاوت در آخرت را بررسى كرده است.
احسان عباسى، 4 جلد، چاپ سوم: بيروت، المؤسسة العربية للدراسات و النشر، 1987م، وزيرى، عربى، ج 1، ص 441 ـ 446.
در اين رساله مطالب مختصرى به طور پراكنده درباره نفس آمده است.
معاد از ديدگاه حكيم مدرس زُنوزى، چاپ اول: تهران، انتشارات حكمت، 1368، 298ص، وزيرى.
آقاعلى مدرس زنوزى طهرانى (1237ـ1307) در رساله سبيل الرشاد كوشيده است معاد جسمانى را بدان گونه كه در شريعت اسلام آمده است، به طريق عقل و برهان توجيه و اثبات كند. معاد جسمانى به معناى واقعى كلمه، يعنى بازگشت بدن عنصرى به عالم آخرت بدون هر گونه تأويل. وى بر اين باور است كه بدن متعلق به نفس است، در حالى كه بيشتر فيلسوفان عكس اين مطلب را قائل اند.(1) آنچه در نظر اين حكيم مورد تأكيد است حركت بدن به سوى نفس است، نه حركت نفس به سوى بدن; زيرا حركت نفس به سوى بدن مستلزم متحرك بودن نفس خواهد شد كه محال است.
نويسنده با اصل قرار دادن رساله سبيل الرشاد و با توجه به ديگر آثار و آراى حكيم زنوزى به تأليف اين اثر دست زده است. وى در مقدمه و پيشگفتار به تفصيل درباره معاد بحث كرده و تحت عنوان «نفس و بدن» مطالبى را آورده و كتاب را در ده مسئله تدوين كرده است. چگونگى ارتباط نفس و بدن، تركيب حقيقى نفس و بدن، اتحاد نفس و بدن، رابطه نفس جزئى با نفس كلى، نقد نظريه اصل ظاهر، آراى حكما در باب معاد جسمانى و نيز نظر آنها درباره عقل، از جمله مباحث مطرح در اين كتاب هستند و نوعاً مباحث
براساس ديدگاه هاى زنوزى پى گرفته شده اند. خود موضوع كلى نفس و مسائل پيرامونى آن
1 . غلامحسين ابراهيمى دينانى، معاد از ديدگاه حكيم مدرس زنوزى، ص 26.
نيز در ضمن ده مسئله بيان شده اند كه از آن جمله اند: متحرك بالذات بودن نفس و حركت، نسبت نفوس جزئيه با نفس كلى الاهى، اتصال بدن به نفس و علاقه به آن، حيات اُخروى، مسئله زمان و حركت و مظاهر اسماء و صفات الاهى كه مؤلف به تبيين و شرح و تفسير آنها پرداخته است.
كتابُ النَّفس، تحقيق: محمد صغير حسن المعصومى، چاپ دوم: بيروت، دارصادر، 1412ق، 153ص، وزيرى، عربى.
رساله اى است فلسفى كه بر فيلسوفان بعدى از جمله ابن رشد تأثير گذاشته است. ابن رشد در تلخيص كتاب النَّفس ارسطو مى نويسد: «آنچه درباره ذهن بيان كرديم، ديدگاه هاى ابن باجه در كتاب النَّفس است» . ابن باجه كتاب را در يازده فصل تدوين و در هر فصلى تلاش كرده بُعدى از ابعاد نفس را شرح و توضيح دهد. كتاب النَّفس يك دوره كامل درباره نفس بوده، ولى پس از فوت مؤلف قسمتى از اواخر كتاب مفقود شده است.
قوه طبيعى نفس، قّوه غذايى، قوه ادراك مفهوم، قوه بينايى، قوه شنوايى، قوه بويايى، قوه چشايى، قوه لامسه، عقل سليم، قوه تصور و قوه استدلال عناوينى هستند كه شاكله اصلى اين رساله را تشكيل مى دهند و نويسنده سعى كرده با استدلال و برهان اين موضوعات را شرح و تفصيل دهد. وى در اين رساله، در واقع سه بخش از كتاب درباره نفس ارسطو را شرح داده و علاوه بر توجه به اقوال فارابى و غزالى، به ديدگاه هاى افلاطون، اسكندر افروديسى و جالينوس نيز اشاره دارد.
او براى اولين بار از روان شناسى وابسته به فلسفه ارسطو و ديدگاه هاى اسلامى درباره روح و قابليت هاى آن سخن گفته و خود نيز مطالب قابل ملاحظه اى بر نظريات آنان افزوده است. ابن باجه در بررسى فلسفه، روش كاملا متفاوتى را به كار برده تا جايى كه روان شناسى را كه يك علم عقلى است، بر بنياد فيزيك بنا نهاده است. وى نفس را چنين
مطرح كرده كه اجسام، چه طبيعى و چه مصنوعى، از ماده و صورت تشكيل شده اند كه صورت آنها با جسم محقق مى شود. به عقيده او، علم انسان به معناى ديدن موجودات يا هستى در قوه دراكه انسان است كه از طريق بصيرت نفس تحقق مى يابد.(1)
تهافت التهافت،(2) چاپ اول: بيروت، مركز دراسات الوحدة العربية، 1998م، 600ص، وزيرى، عربى.
دو كتاب تهافت الفلاسفه غزالى و تهافت التهافتِ ابن رشد از جمله آثار تأثيرگذار در تاريخ فلسفه اسلامى هستند. در اين دو كتاب علاوه بر اينكه به ناسازگارى ميان فكر فلسفى و انديشه اشعرى پى مى بريم، با طرز تفكر دو فيلسوف بزرگ در غرب و شرق جهان اسلام نيز آشنا مى شويم. ابن رشد در نوشتن تهافت التهافت به كتاب غزالى نظر داشته و در واقع به منظور دفاع از فلسفه به اين كار مبادرت كرده است، ولى آنچه در اين كتاب به عنوان دفاع از فلسفه مطرح شده است، چيزى جز نوعى دفاع از انديشه هاى ارسطو، آن هم به گونه اى كه در ذهن ابن رشد انعكاس يافته نيست.(3)
اين اثر به همان ترتيبِ تهافت الفلاسفه غزالى در بيست مسئله تنظيم و تدوين شده است. ابن رشد در هر بيست مسئله مطالب او را نقل كرده و به نقد آن پرداخته و در مسئله شانزدهم، هيجدهم و نوزدهم به خرده گيرى هاى غزالى بر حكما درباره نفس پاسخ داده است.
1 . براى اطلاع بيشتر ر . ك : اى. ان. بلاچ، كتاب هاى بزرگ تمدن اسلامى، ترجمه زهرا آقامحمد شيرازى، ص 66 ـ 68.
2 . ناشر اين اثر، عنوان فرعى انتصاراً للروح العلمية و تأسيساً لأخلاقيات الحوار را هم از جانب خويش بر كتاب افزوده است.
3 . براى اطلاع بيشتر ر.ك : غلامحسين ابراهيمى دينانى، درخشش ابن رشد در حكمت مشاء، ص 161.
تلخيص النّفس، تصحيح و تحقيق: محمد فؤاد اهوانى، چاپ اول: قاهره، مطبعة النهضة المصرية، 1950م، وزيرى، عربى.
ابن رشد نخست رساله ارسطو را تلخيص كرده و آن گاه به شرح و بسط آن پرداخته است. اين رساله را چند ناشر با تحقيق هاى مختلف در قطع هاى گوناگون چاپ و منتشر كرده اند.
الشرح الكبير لكتاب النَّفس لأرسطو، ترجمه: ابراهيم غربى، چاپ اول: تونس، الحكمة، 2000م، 460ص، وزيرى، عربى.
يكى از رساله هاى ارسطو كتابُ النّفس است كه ابن رشد علاوه بر شرح مفصل به تلخيص آن نيز پرداخته است. اصل عربىِ الشرح الكبير مفقود شده است و آنچه امروزه با عنوان شرح كبير از ابن رشد در دسترس است، نسخه لاتينى آن است كه مترجمان مختلف آن را از لاتينى به عربى ترجمه كرده اند. يكى از اين ترجمه ها، ترجمه ابراهيم غربى است كه بيشتر از ترجمه هاى ديگر مورد توجه قرار گرفته است. از آنجا كه اصل رساله ارسطو را جداگانه در اثر حاضر معرفى خواهيم كرد، در اينجا ديگر نيازى به تفصيل و توصيف و ذكر عناوين و فصول كتاب نيست. تنها نكته قابل ذكر اين است كه شرح ابن رشد از جمله شروح توضيحى رساله ارسطو شمرده مى شود و لذا وى در اين كتاب، غير از بازگشايى مشكلات و گره هاى كور آن، چيز قابل ملاحظه اى بدان نيفزوده است.
شرح على المائة كلمة لأميرالمؤمنين على بن ابى طالب، چاپ اول: قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1419ق، 424ص، وزيرى، عربى.
اين اثر در واقع شرح صد كلمه از كلمات حضرت امير است كه در سه قسم و هر قسمى هم در چندين فصل و هر فصلى در چندين بحث، تأليف و تدوين شده است. قسم اول، در مبادى و مقدمات، قسم دوم، در مقاصد و قسم سوم، در لواحق است.
قسم اول پنج فصل دارد. در فصل اول، از نفس حيوانى و لواحق آن بحث شده است; در قسم دوم، نفس انسان و فلك; در قسم سوم، احوال نفس پس از مفارقت از بدن; در قسم چهارم، احوال بعضى از سالكين و در قسم پنجم احكام نفوس بررسى شده است.
وى در اين چند فصل، ماهيّت ادراك، حواس ظاهرى، قواى نفس انسانى، بقاى نفس پس از فناى بدن، لذت عقلى نفوس انسانى، حواس باطنى، ارواح، براهين وجود نفس، نفس انسانى و خوارق عادات و چند مسئله همسو با نفس را بررسى كرده است.
عيون الحكمة،(1) تحقيق و تقديم: عبدالرحمن بدوى، چاپ دوم: بيروت، دارالقلم، 1980م، 60ص، وزيرى، عربى.
درباره انتساب عيون الحكمة به ابن سينا اتفاق نظر وجود ندارد. در اينكه آيا رساله موجود همان عيون الحكمة است كه در برخى منابع از جمله آثار ابن سينا شمرده شده است يا نه، عده اى آن را كتاب مبسوطى مى دانند كه حجم آن تقريباً برابر شفا يا قانون بوده، ولى امروزه در دسترس نيست. فخر رازى و عده اى ديگر عيون الحكمة را همين رساله مى دانند. به هر حال، آنچه امروزه در دسترس قرار دارد، همين رساله مختصرى است كه مانند برخى از ديگر آثار ابن سينا در سه بخش منطق، طبيعيات و الهيات فراهم آمده و هر بخش چندين فصل دارد. اين رساله به اختصار و با رمز و اشاره، دوره اى كامل از منطق و فلسفه اسلامى را بيان كرده است. ابن سينا در فصل ششمِ بخش طبيعيات كه بزرگ ترين فصل اين بخش نيز هست، با عنوان «فى الانسان» به ويژگى هاى نفس انسانى پرداخته
1 . اين رساله را الموجز نيز ناميده اند.
است. وى از خواص نفس انسانى شروع كرده و افعالى را كه با مشاركت بدن از نفس صادر مى شود پى گرفته و در ادامه، تجرّد نفس، ادراك نفس و نوع امتزاج آن با ماده، قواى نفس ناطقه، عقل بالملكه، معقولات مكتسبه و چگونگى احوال نفس پس از تباهى بدن را بررسى كرده است. فخرالدين رازى اين رساله را شرح كرده است.
رسالة اضحوية، ترجمه ناشناس، تصحيح، مقدمه و تعليقات: سيّدحسين خديوجم، چاپ دوم: تهران، انتشارات روزنامه اطلاعات، 1364، 116ص، وزيرى، فارسى.(1)
رساله اى است در بيان حقيقت معاد و اقوال مختلف حكما درباره آن. ابن سينا با ابطال آراى مذهب تناسخيان به بيان حقيقت انسان، كه همان روح باشد، پرداخته است. ابن سينا روح را نيروى فناناپذير و جوهرى مى داند كه هميشه جاويد و باقى است. اين رساله مسئله معاد را با بررسى احوال نفس در دنيا و سراى باقى بررسيده است.
رساله اضحويه در هفت فصل: در حقيقت معاد، آرا درباره معاد، در ابطال مذهب هاى تباه، در ابطال مذهب تناسخيان، حقيقت نفس مردم، فناناپذيرى نفس و احوال مردم پس از مرگ تصنيف شده است. ابن سينا در فصول پايانى بيشتر به مسئله نفس پرداخته است.
رساله نفس، تحقيق: موسى عميد، مقدمه: مهدى محقق، چاپ اول: تهران، انجمن آثار ملى، 1330; چاپ دوم: تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى و دانشگاه بوعلى همدان، 1383، 46+28+112ص، وزيرى، فارسى.
ابن سينا اين رساله را كه در واقع نسخه فارسى كتاب المعاد است، به درخواست
1 . رساله در معرفت آخرت از ابوحامد غزالى به ضميمه رساله اضحويه چاپ شده است. ر.ك : مدخل ابوحامد غزالى، دايرة المعارف بزرگ اسلامى.
علاءالدوله ديلمى در شانزده باب درباره مسائل و جايگاه نفس تصنيف كرده است. وى براى اثبات وجود نفس و مغايرت آن با بدن، برهان «انسان معلق» و برهان «دوام و استمرار» را اقامه كرده است.
حدّ نفس و احوال آن، استعانت نفس به بدن، حدوث نفس با حدوث بدن، امتناع انتقال نفس از بدنى به بدن ديگر، مراتب نفس، ارتباط نفس با بدن، فناناپذيرى نفس با فناى بدن و كيفيّت خروج از قوّه به فعل، از جمله مسائلى است كه مؤلف به شرح و بسط آنها پرداخته است. اين رساله با نام هاى رسالة فى ماهية النَّفس، رسالة فى النَّفس و رسالة النَّفس نيز به چاپ رسيده است.(1)
رسالة الطير،(2) ترجمه و شرح: عمر بن سهلان ساوى، چاپ اول: تهران، انتشارات الزهرا، 1370، 110ص، رقعى، عربى و فارسى.
متن رسالة الطير بسيار موجز و سرشار از رمز و كنايه است. ابن سينا در اين رساله كه مى شود آن را نوعى نصيحت نامه نيز خواند، ضمن تبيين نفس، درباره تربيت نفس، مراتب نفس ناطقه و چگونگى رهايى از تن و پيوستن به عالم عقول و معنا سفارش هايى براى انسان ها كرده و چندين مسئله ديگر را به رمز و اشاره بيان كرده است. حكيمان پس از ابن سينا چندين شرح بر اين رساله نوشته اند.
1 . رساله ماهيّت نفس تحرير ديگرى از اين رساله است كه شخص ناشناخته اى آن را تحرير كرده است. برخى فهرست نويسان به اشتباه اين رساله را دو يا سه رساله پنداشته اند. اين تحرير با عباراتى ساده و روان بازسازى و نگارش شده است. البته بيشتر عبارات خود شيخ محفوظ مانده است. محرّر با دقت و عالمانه به اين كار پرداخته و آن را همانند اصلش در شانزده فصل تدوين كرده است. اين رساله به اهتمام على اوجبى و خديجه مقدس زاده تصحيح شده و كتابخانه مجلس شوراى اسلامى آن را در مجموعه بهارستان (حكمت) منتشر كرده است.
2 . شرح و ترجمه ديگرى از اين رساله در كتاب چهارده رساله چاپ دانشگاه تهران با تصحيح و تحقيق سيدمحمدباقر سبزوارى آمده است كه اخسيكتى مشهور به ذوالفضائل آن را ترجمه كرده است.