فهرست عناوين |
كرسى هاى نظريه پردازى و نقد انديشه (1)
از منظر معرفت شناختى
نظريه پرداز: سيد مهدى ميرباقرى
هيئت نقد: رضا حاجى ابراهيم و حسن معلمى
دبير علمى: محمد تقى سبحانى
دفتر جنبش نرم افزارى و توسعه علوم اسلامى
84 ـ 1383
به دنبال پيام مقام معظم رهبرى ـ مدظله العالى ـ در اواخر سال 81 مبنى بر ضرورت جنبش نرم افزارى و تأكيد پياپى معظم له در سخنرانى هايى در خصوص ضرورت نهضت آزادانديشى، توليد علم و نظريه پردازى، بلافاصله «دفتر جنبش نرم افزارى و توسعه علوم اسلامى» در معاونت پژوهشى دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم تشكيل گرديد و بخشى از فعاليت خود را به برگزارى «كرسى هاى نظريه پردازى و نقد انديشه» معطوف داشت; با اين اميد كه گسترش اين نوع جلسه ها، در تقويت تضارب آرا، تحمل انديشه مخالف و ايجاد فضاى نقد عالمانه و عادلانه مؤثر باشد. گرچه گفتوگو و مناظره علمى، امرى ديرآشنا در تاريخ تمدن اسلامى است و حقايق بسيارى از خلال اين محافل علمى بر اهل نظر آشكار شده است، اما در اين زمان كه پرچم نهضت توليد علم دينى، بر بلنداى ايران اسلامى به اهتزاز درآمده است، توجه به برگزارى چنين كرسى هايى، ضرورى و بلكه حياتى به نظر مى رسد.
آن چه تقديم مى شود متن تنظيم شده يكى از كرسى هاى نظريه پردازى و نقد انديشه است كه طى دو جلسه در تاريخ هاى 21/11/83 و 12/3/84 در محل پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى وابسته به دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم «جهت دارى علوم از منظر معرفت شناختى» را موضوع بررسى اصحاب انديشه قرار داده است. چنان كه در طليعه كرسى توضيح داده شد، نظريه اى كه در اين جا ارائه گرديده است تنها يكى از ديدگاه هاى موجود در باب جهت دارى علوم است كه به دليل ناآشنا بودن در بين اصحاب دانش، در اين كرسى به بررسى آن
پرداخته شد. با بيان دو تذكر زير، مجموعه حاضر را تقديم خوانندگان دانشور و نكته سنج مى كنيم:
اولا، به سبب رفت و برگشت هاى مكرر بحث بين نظريه پرداز، هيئت نقد و بررسى، دبير كرسى و ديگر اساتيد (كه البته امرى منطقى در گفتوگوى صريح علمى است) از يك طرف و به دليل حفظ چارچوب بحث از ديگر سو، عنوان گذارى متن اندكى متفاوت با شيوه معمول انجام گرفته است; به گونه اى كه با عباراتى هم چون «نظريه»، «نقد»، «جمع بندى» و ... سعى شده است فضاى حاكم بر جلسه، حتى المقدور، به خوانندگان عزيز منتقل شود.
ثانياً، كرسى هاى نظريه پردازى و نقد انديشه، فرصتى است كه ضمن آن نوآوران و منتقدان آنان، در يك فضاى كاملا علمى، با نظارت و داورى جمعى عالم و فاضل به گفتوگوى علمى مى پردازند و متعاقب آن، در فرآيندى تدريجى و سالم، به اصلاح، تكميل و يا عملياتى كردن نظريه مى پردازند. متن اين گفتوگوها نيز صرفاً با اين هدف انتشار مى يابد كه ارباب نظر در جريان نوآورى هاى علمى قرار گيرند و هم چنين با تأمل در جوانب نظريه بر غناى آن بيفزايند.
شايسته است در پايان، از نظريه پرداز گرامى، حجة الاسلام والمسلمين سيد مهدى ميرباقرى، هيئت دانشور نقد و بررسى، حجة الاسلام والمسلمين حسن معلمى، حجة الاسلام والمسلمين دكتر رضا حاجى ابراهيم و و دبير گران قدر كرسى، حجة الاسلام والمسلمين دكتر محمد تقى سبحانى، كه در برگزارى اين جلسه، نقش اصلى را بر عهده داشتند، صميمانه سپاس گزارى كنيم. توفيق ايشان و ديگر اساتيد ارجمند اين نشست را از درگاه احديت خواستاريم.
انه ولى النعم
على اصغر نصرتى
مدير دفتر جنبش نرم افزارى
سبحانى: نشست حاضر به ارائه ديدگاهى در خصوص «جهت دارى علوم» اختصاص دارد كه به نوبه خود يكى از بحث هاى جدى در 25 سال گذشته است. از زمانى كه انقلاب اسلامى پيروز شد و نظام جمهورى اسلامى ايران استقرار يافت، نخستين پرسشى كه در برابر حوزه هاى علميه و تا حدودى دانشگاه قرار گرفت اين بود كه نظام نوپاى جمهورى اسلامى با كدامين سرمايه علمى و كارشناسى بايد اداره شود؟ آيا مى توان با تكيه بر دست آوردهاى علم و فلسفه مدرن و با استفاده از كارشناسى هاى رايج در محافل علمى دنيا براى استقرار و پى گيرى اهداف انقلاب تلاش كرد يا نيازمند به طرح جديد و ديدگاه تازه اى در حوزه دانش و معرفت هستيم؟ آيا مى توان بدون دست يابى به يك نظام معرفتى، حوزه اى متفاوت از دانش بشرى را براى استقرار نظام نوپاى اسلامى انتظار داشت؟ در اين باب ديدگاه هاى مختلفى وجود دارد. بنا به پژوهشى كه دفتر جنبش نرم افزارى (در معاونت پژوهشى دفتر تبليغات اسلامى) اخيراً با هدف جريان شناسى در باب اين موضوع صورت داده، مى توان دريافت كه ما با سه جريان عمده ذيل در بين انديشوران و صاحب نظران در باب «جهت دارى علوم» روبه رو هستيم:
1. ديدگاه روشن فكرى (اعم از دينى و سكولار) كه «دانش» را به صورت مطلق، مستقل از «دين» تعريف مى كند و معتقد است دانش بر يك مبناى واحد جهانى، توليد مى شود. از اين جهت كه ما بايد از دست آوردهاى علم مدرن بشر بهره مند باشيم، نياز به تكاپوى تازه اى نيست. آن چه كه بايد در اين جا اتفاق افتد در روبنا و لايه هاى رويين است كه بايد بين دين و دانش، پيوند حاصل گردد.
2. ديدگاهى كه علم را جهت دار مى داند، اما بين علوم طبيعى و علوم انسانى، به تفكيك قائل بوده، معتقد است در علوم طبيعى و رياضى، علم داراى منطق يك سان است و نسبتى با دين پيدا نمى كند، اما در علوم انسانى اين نسبت وجود دارد. لذا اين علوم، قابل تقسيم به «دانش اسلامى و غير اسلامى» است.
3. ديدگاهى كه در مقابل ديدگاه اول، كليه دانش ها را اعم از طبيعى و غيرطبيعى داراى جهت «دينى» مى داند. البته بين هر سه گروه فوق نگرگاه هاى ديگرى هم هست كه نشان دهنده نبود تقريرى واحد از اين موضوع است.
اما آن چه در اين جلسه مطرح مى شود دفاع از يكى از اين ديدگاه هاست كه معتقد است تمام دانش هاى بشرى از اساس «جهت دار» بوده و با دين، نسبت پيدا مى كنند. بنابراين بايد تلاشى ملى براى اسلامى سازى همه علوم اعم از طبيعى و انسانى سامان يابد.
حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاى ميرباقرى از شخصيت هايى هستند كه از اين ديدگاه دفاع مى كنند; لذا از ايشان دعوت كرديم تا نظريه خود را مطرح كنند. در عين حال از اساتيد معظم ديگرى هم دعوت شد كه به نقد اين ديدگاه بپردازند. اساتيد ارجمند، حجج اسلام والمسلمين آقايان حسن معلمى و دكتر حاجى ابراهيم از عزيزانى هستند كه به نقد نظريه خواهند پرداخت. هم چنين در همين جلسه، فرصتى در نظر گرفته ايم تا درباره همين موضوع از اساتيد حاضر در
جلسه هم بهره مند شويم.
فلسفه وجودى اين كرسى و نشست هايى از اين دست، ايجاد فضاى گفتوگو و نقد علمى در حوزه دين است، لذا ارائه يك ديدگاه الزاماً به معناى پذيرش آن نيست. احياناً اگر ديدگاهى هم نقد مى شود به معناى بى توجهى به نكته هاى مثبت و دست آوردهاى علمى آن نيست. همان طور كه مقام معظم رهبرى فرمودند ما بايد به عنوان يك ضرورت علمى، فضاى نقد و گفتوگو را در حوزه هاى علميه گسترش دهيم و اين فضا را ترويج كنيم. محصول و برآيند اين نشست ها آشنا شدن جامعه علمى ما با انديشه هاى نو، نقدهاى آن، تضارب آرا و فراهم آمدن زمينه ذهنى لازم براى پيدايش افكار تازه است. متأسفانه گاهى برداشت هاى نادرست و اطلاعات ناقصى از اين كرسى ها منتقل مى شود، كه خلاف مقصود و روح حاكم بر اين قبيل نشست هاست. ما به هيچ وجه از يك ديدگاه، طرف دارى نمى كنيم، چون وظيفه ما اين نيست. همان گونه كه ديدگاه يك صاحب نظر، به هيچ روى به قصد تخريب يك شخصيت يا يك فكر نيست. خوش بختانه در دو كرسى اخير و جلسه هايى كه در آينده استمرار خواهد يافت، فكر مى كنم موفق شده ايم تا حدودى اين فضاى مثبت را ايجاد كنيم. ان شاء ا... به كمك همه شما عزيزان، اين حركت استمرار پيدا كند.
در اين جا از استاد ارجمند جناب آقاى ميرباقرى تقاضا دارم به تبيين نظريه خود بپردازند.
طرح و تبيين نظريه جهت دارى علوم
طرح نظريه
ميرباقرى: موضوع بحث، «جهت دارى علم» است. ابتدا واژه هاى اين عنوان را به طور مختصر توضيح مى دهم: مقصود از «علم» در اين ديدگاه به لحاظ رويكرد معرفت شناسانه مفهوم عام از علم است نه ساينس (Science) آن قسمتى از بحث كه مفيد و منتج براى فضاى امروزى جامعه ماست، بحث در باب «علوم كاربردى» است كه بعد از رنسانس توليد شده است و فرهنگ تخصصى زيست بشر امروز را تشكيل مى دهد. ما در اين نظريه معتقديم كه اين علوم اعم از تجربى، انسانى، پايه و نيز منطق ها و فلسفه ها همه جهت دارند.
مفهوم جهت دارى و رويكردها
از نگاه فلسفى مفهوم جهت دارى با رويكردهاى مختلف، معانى متفاوتى به خود مى گيرد، كه در اين جا سه رويكرد را طرح مى كنيم:
از اين منظر، علومى كه توليد مى شوند كاربردشان در جهت دست يابى به آرمان هاى خاصى است و چنين نيست كه كارآمدى آنها مطلق يا داراى دو بُعد يا دو گرايش باشد.
البته روشن است كه در اين ميان منظور ما تك گزاره ها نيست. قضاوت ما در اين باب عمدتاً ناظر به جامعيت و كليت علم است، زيرا ممكن است قضاوت در باب تك گزاره ها يك سان نباشد; مثلا اگر مجموعه علمى كه بعد از رنسانس، توليد شده است به عنوان فرهنگ تخصصى زيست بشر امروز، شناخته و به صورت يك جا برآن نگاه شود، راحت تر مى توان در اين خصوص قضاوت كرد. ما معتقديم در پيدايش اين علوم، انگيزه و نيازهاى خاصى حاكم بوده است و كارآمدى آنها، همه در جهت رفع همان نيازهاى ويژه قرار گرفته است. به ناچار در فرآيند نياز و ارضا، نيازهاى خاصى مطرح است كه به وسيله اين علوم، ارضا مى شود و اين گونه نيست كه اين علوم بتوانند نيازهاى جامعه هاى ايمانى را هم برآورده كنند. اين لايه از بحث فعلا منظور ما نيست. هر چند كه مى توان بر اساس اين رويكرد نيز اثبات كرد كه علوم موجود در جهت كارآمدى خاصى است. به بيان بهتر، گرفتن طيفى از اهداف در مقابل آنها، كارآمدى متناسب با چنين اهدافى را رقم زده است.
رويكرد دوم درباره جهت دارى، به «منطق و متدولوژى علم» باز مى گردد. در اين نگاه، علم، پيشينه و پيش فرض هايى را با خود همراه دارد. طبعاً بايد ديد كه
اين منظومه، چه غاياتى را دنبال مى كند.
البته امروزه بخشى از معرفت شناسى، بهمتدولوژى هم مى پردازد. در فرهنگ رايج نيز منطقعقل نظرى كه همان منطق ارسطويى است بخشى از معرفت شناسى محسوب مى شود. لذا اين منطق، در باب ساخت معرفت و چگونگى حركت از معلومات به طرف مجهولات بحث مى كند.
در عين حال اين زاويه نيز در اين نظريه مورد نظر من نيست; هر چند كه از اين منظر هم مى توان به طور جدى بحث را پى گيرى كرد به صورتى كه علوم مغرب زمين در يك نگاه جامع و علمى متكى بر گرايش ها و بينش هايى است كه در غرب، درباره انسان و جهان وجود دارد. البته همين گرايش ها و بينش ها، امروزه جزئى از بافت و پيكره انديشه انسان غربى محسوب مى شوند، به گونه اى كه اصولا نمى توان علم غربى را جز با شناخت همان گرايش ها و بينش ها، مطالعه كرد. طبعاً سخن گفتن از علم غربى و مدرن، و قضاوت در باب جهت دارى آن، بدون شناخت صحيح فلسفه هاى مغرب زمين، خصوصاً فلسفه هايى كه بعد از «دكارت» آغاز شد و به شدت علوم را تحت تأثير و پوشش خود قرار داده، ممكن نيست; يعنى شناخت علم غرب بدون شناخت اين فلسفه، چندان ميسور نيست.
بنابراين اگر بخواهيم با حفظ اين رويكرد، اركان و عوامل تأثيرگذار بر پيدايش اين علوم را مطالعه كنيم، حتماً بايد به بينش هايى بپردازيم كه در آن فضا حاكم بوده است. قاعدتاً به همين دليل است كه بايد فضاى حاكم بر علوم را باز شناساند; گرچه تمدن اسلامى، در دوره اى پرچم دار علم و دانش به شمار مى رفت و در دوران رنسانس نيز توانست به شدت، بر فضاى فكرى آن زمان تأثير بگذارد، تا جايى كه برخى استقرائاً به اين نتيجه رسيده اند كه مثلا آثار انديشه ابن سينا بر اشخاص معينى از متكلمان و فلاسفه غرب به چه ميزان بوده است، ولى در عين
حال اين تحول در دنياى اسلام اتفاق نيفتاد; اين امر به سبب همان فضاى بينشى خاصى است كه بر روند پيدايش اين علوم حاكم بود.
در هر حال، اين لايه دوم از بحث است كه فعلا مورد نظر من نيست. هر چند كه از اين منظر هم مى توان اثبات كرد كه منطق و متدولوژى علم، مبتنى بر پيش فرض ها و هم چنين غاياتى است; البته آن پيش فرض ها نيز به نوبه خود از بينش فلسفى جامعه، و غايات مزبور نيز از گرايش هاى اجتماعى اخذ مى شد. در يك كلام، علم مدرن، تابعى از اخلاق اجتماعى و انديشه هاى پايه و فلسفى است كه البته اين، بحث مستقلى را مى طلبد و شايد به برخى از زواياى آن در اين جلسه اشاره كنم.
رويكرد ديگر، پرداختن به بحث جهت دارى علوم، از موضع «تحليل فهم» است. هرچند مى توان با پى گيرى عميق بحث، با دو رويكرد قبلى هم به جهت دارى همه ساحت هاى علم رسيد. البته مراد از تحليل فهم، تحليل «بودگرايانه» و سوال از چيستى فهم نيست، بلكه تحليل از «چگونگى و شدن فهم» است.
تمامى آن چه گذشت تبيين محل نزاع، به شيوه فلسفى بود.
اگر بخواهيم از منظر كلامى نيز همين نزاع را تعريف كنيم تقرير اين است كه دو عالم نور و ظلمت، يا عقل و جهل وجود دارد. جنگ بين عقل و جهل، نبردى فراگير است. ما وقتى به ساحت معرفت راه پيدا مى كنيم، در وادى عقل وارد شده ايم. به تعبير ديگر، ما به گاه انديشهورزى، ارتباطى با ملكوت عالم برقرار
مى كنيم. حال يا اين ملكوت، سفلى يا علوى است و بر همين منظر، يا نورانى مى شويم يا ظلمانى.
بنابراين بسط نور در ساحت انديشه منوط به اين است كه ما در ارتباط با باطن عالم، صحيح عمل كرده، رابطه و تولّى حقى را با ملكوت عالم و پيش از او با ربوبيت حضرت حق برقرار كرده باشيم و الّا اگر ما در جهت گيرى نسبت به ربوبيت الهى و نسبتى كه با ملكوت پيدا مى كنيم، جهت گيرى صوابى نداشته باشيم، عملا تحت اشراف ملكوت ظلمانى قرار مى گيريم. در اين حال فهم ما نيز ظلمانى مى شود كه از آن تعبير به جهل مى كنيم. بنابراين در فرآيند رسيدن به دانش، يا به جهل مى رسيم يا به علم، يا به نور يا ظلمت. مضمون روايت «العلم نور...» به اين نكته اشاره دارد كه علم، شعاعى از آن عقل كلى، عقل مطلق و نور نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) است. البته زمانى اين نور، در فهم انسان حضور پيدا مى كند كه تولى و ارتباط صوابى با ايشان وجود داشته باشد. هم چنين است اين تعبير قرآنى كه: «مثل الفريقين كالاعمى والاصمّ و البصير و السميع».
فعلا ما با اين ساحت كلامى نيز كارى نداريم، بلكه بيشتر از منظر عقلى ـ كه همان رويكرد سوم فلسفى بود ـ به تحليل جهت دارى علم مى پردازيم. از اين رو، من بحث را از تعريف رايج در خصوص فهم، معرفت، علم و آگاهى در فلسفه مسلمين يا به تعبيرى فلسفه اسلامى و نقد آن آغاز مى كنم:
اما بيان دو مقدمه را پيش از آغاز بحث ضرورى مى دانم:
1. اگر كسى در بحث تحليل فهم، رئاليسم خام را نقد و «تطابق» را به مفهوم مطلق، انكار كرد، اين الزاماً به معناى انكار فهم از خارج نيست. بله، در نهايت مى توان گفت تحليل وى از فهم، متفاوت است. برداشت شخصى بنده از نگاه علامه طباطبائى ـ زاد الله فى علو درجاته ـ در بحث «عاقل و معقول» نهايه الحكمه اين است كه ايشان در واقع فهم حصولى را به يك معنا انكار مى كنند. اما ـ همان گونه كه اشاره شد ـ اين به معناى انكار فهم نيست، بلكه تحليل شان از فهم حصولى، به گونه اى است كه فهم حصولى را به فهم حضورى بازگشت مى دهند. در واقع صورت انگارى علم حصولى را نسبت به خارج يك اضطرار عقلى مى دانند. بنابراين بحث بر سر تحليل فهم است.
2. براساس معرفت شناسى مورد نظر ما، «نسبت فهم ها» با جهت دارى يك سان نيست، لذا تأثير جهت اراده در يك سلسله از فهم ها كمتر و در حوزه هاى ديگر از فهم، تأثير اراده، بيشتر و گاه محورى مى شود; به عبارت ديگر، اراده ها در يك سلسله از فهم ها تأثير كمترى دارد. طبعاً وقتى ما مجموعه سازى يا فرضيه پردازى را آغاز مى كنيم و حدود اوليه يك علم را بر هم زده آنها را با هدف وحدت رويه، پردازش مى كنيم، اين جا اراده ما مهيمن مى شود، لذا به نحو بيشترى وارد شده و دخالت مى كند. در اين جا مى توان گفت تأثير اراده ما نسبت به جهت دارى علم بيشتر است.
با بيان اين دو مقدمه، اكنون اين نكته را متذكر مى شوم كه بحث هاى معرفت شناسى، در منطق و نيز در فلسفه مطرح شده است. البته اين مبحث در فلسفه معمولا در دو موضع، يكى بحث «ساحت هاى وجود» (وجود ذهنى و عينى) و