فهرست عناوين |
حميد شهريارى
پژوهشكده فقه و حقوق
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى
1385
اجتهاد، افتا و مرجعيت در انديشه شيعه جايگاه خاصى دارد. زنده و به روز بودن اجتهاد شيعى باعث نشاط بيشتر آن نسبت به اجتهاد سنّى، و به تبع آن، سبب غناى بيشتر كتب فقهى شيعه از حيث تضارب آرا و نقض و ابرامهاى ادله احكام گشته است.
محصول نهايى اين تضارب آرا، به صورت فتاواى فقها در رسالههاى عمليه ارائه مىشود و مردم از طريق عمل به آنها وظيفه خود را نسبت به احكام اسلام عملى مىكنند.
در گذشته كه ارتباطات و تبادل اطلاعات به سرعت و گستردگى عصر حاضر نبود، نه تنها غالب مردم تنها از آراى يك مجتهد آگاه بودند، مجتهدان نيز به طور دقيق و سريع از آراى يكديگر باخبر نمىشدند؛ اما اكنون در عصر ارتباطات و اطلاعات، همگان به آسانى مىتوانند از آراى همه مجتهدان آگاه شوند. اين امر باعث مىشود فاصله علمى مجتهدان كمتر و شناخت اعلم مشكل شود. از سوى ديگر، تعدد مراجع اعلم و اختلاف فتاواى آنان ممكن است مشكلات فرهنگى و گاه شبهات كلامى و حتى بازتابهاى منفى فرامذهبى را به بار آورد.
آيا براى نهاد مرجعيت راهى وجود دارد كه هم از دستآوردهاى مثبت عصر ارتباطات بهره جويد و هم از پىآمدهاى منفى آن در امان بماند؟
شورا در فتوا يا افتاى شورايى پاسخ كتاب حاضر است. بى گمان مقصود از شورا در فتوا آن نيست كه فقها براى افتا با يكديگر مشورت كنند و هر يك فتوايى دهد؛ بلكه مقصود اين است كه همه آنان يك فتوا دهند و اين جمع به لحاظ حيثيت جمعى خود مرجع مردم باشد.
سؤالهايى چون: آيا فتواى حاصل از اين شورا معيار حجيت براى تقليد را داراست؟ ارتباط معيار حجيت اين فتوا با معيار حجيت فتواى اعلم چيست؟ معيار فتواى حاصل از اين شورا بر اساس اكثريت كمى است يا كيفى يا تلفيقى؟ ارتباط ساير مجتهدان با اين شورا و نيز ارتباط ولى فقيه با آن چگونه است؟ با وجود اين شورا، تكليف ديگر شئون مرجعيت ـ غير از افتا ـ چه مىشود؟ تأثيرات جامعه شناختى اين شوراچيست؟ و دهها سؤال ديگر باعث شده است اين موضوع از حساسيت و اهميت خاصى برخوردار باشد.
پژوهش حاضر داراى نكات ارزشمند و عالمانهاى است كه كمتر بدان پرداخته شده، اما بايد اذعان داشت تازگى و گستردگى جوانب موضوع، مطالعاتى گستردهتر و پژوهش پردامنهترى را مىطلبد. مىتوان گفت شورا در فتوا بابى جديد را بر روى پژوهشگران اين عرصه مىگشايد تا در آينده با تعميق بيشتر، ابعاد شفافتر و نتايجى كاربردى به اين مبحث پرداخته شود.
تحقيق حاضر حاصل تلاش محقق محترم جناب حجةالاسلام دكتر حميد شهريارى است كه در آن سعى شده به بخش مهمى از سؤالهاى فوق پرداخته شود؛ اين تحقيق را بايد گامى نخستين و بلند در راستاى تنقيح اين سؤالات و پاسخها دانست.
فعاليت پژوهشكده فقه و حقوق در قبال اين تحقيق، كوششى بوده كه جهت به ثمر نشستن و پربارتر شدن آن به عمل آورده است؛ كوششى چندگانه كه مراحلى از قبيل ارزيابى متن، پىگيرى روند پيشرفت و همفكرى و همكارى با محقق را در بر مىگرفته است.
احمد مبلغى
مدير پژوهشكده فقه و حقوق
كتابى كه پيش روى خوانندگان است، حاصل پژوهشى است كه مباحث آن طى مدت سه سال، از سال 1372 تا سال 1374، سامان يافت و وقت مفيد نگارنده را به خود اختصاص داد. پس از اقبال برخى از دوستان، كه از نگارش اين رساله اطلاع داشتند و متقاضى نسخهاى از آن بودند، متن پيشين، براى چاپ اثر، مورد بازبينى و بازخوانى قرار گرفت: متون و اصطلاحات عربى آن به فارسى ترجمه و تبديل شد، برخى از مطالب آن به اقتضاى گذر حدود ده سال از نگارش اوليه آن مجددا ويرايش شد و نگارش آن تاحدودى با سليقه كنونى نگارنده تطبيق يافت.
طى اين سالها برخى از اساتيد گرامى و دوستان عزيز، كه متن اوليه را خوانده بودند و نيز عزيزانى كه در پژوهشكده فقه و حقوق مسئوليت ارزيابى اثر را بر عهده داشتند، اشارات و تنبيهات سودمندى ارائه كردند. نگارنده سعى بليغى نمود تا اين تذكرات را مد نظر قرار دهد و هر جا ضرورى مىنمود، در مطالب آن تغييراتى داد. از اين جهت، همه اين عزيزان حقى عظيم بر نگارنده سطور دارند كه از ايشان تشكر مىشود.
بايد اذعان كرد هر چند نگارش اوليه دستخوش تغييراتى شد، خمير مايه اصلى و نگارش بدوى همچنان روحى حاكم بر اين اصلاحات داشت و نگارنده
نيز گرچه در برخى از موارد جزئى، نظرى متفاوت پيدا كرده بود، اعمال پارهاى تغييرات را مناسب روال منسجم آن نديد و آنها را به حال خود فروگذارد تا پس از بازخوردهاى اوليه نشر اين اثر و نقد و نظرهاى احتمالى آتى به آنها بپردازد. اميد است كه همه محققان و فقهآگاهان با نظرى مساعد به اين نگارش بنگرند و اشكالها و خطاهاى آن را با نقدهاى سودمند يا تذكرات مفيدشان، به نگارنده گوشزد كنند.
در اينجا لازم مىدانم از استاد عزيز و گرامى خويش حضرت آية اللّه سيدكاظم حائرى، كه بخشهايى از رساله اوليه را مطالعه كردند و تذكراتى بسيار مفيد به اينجانب دادند و حقير نيز در مراحل يادگيرى خويش از محضر درس و نيز رسالههاى مدوّن ايشان استفادههاى بسيارى بردهام، تقدير و تشكر كنم. هم چنين از مسئولان پژوهشكده فقه و حقوق تشكر مىكنم كه فضا و مجالى واسع براى تدوين مجدد اين اثر در اختيارم قرار دادند و با محبت فراوان ديدگاههاى اينجانب را اعمال داشتند. از خداوند براى همه ايشان رحمت، سلامت و توفيق روزافزون خواهانم.
حميد شهريارى
آنچه پيش روى داريم، سخنى است درباره مقام منيع و شامخ مرجعيت و فتوا كه در بلنداى تاريخ شيعه چون دژى مستحكم سر بر آسمان برافراشته تا پاسدارى از گوهر وحى و ديانت را بر عهده گيرد. مراجع بزرگ همواره كوشيدهاند تا در تنگناهاى مختلف ادوار تاريخ، از خفقان دولت عباسى گرفته تا حمله ددمنشانه مغول و سپس در عصر استعمار و اينك در دنياى جديد، از اين قلعه حصين محافظت كنند و در راه آن با مبارزه رو در رو يا پنهانى با طواغيت عصر خود حتى جان خود را بر طبق اخلاص گذاشتند و براى حفظ حريم دين به ميدان مبارزه و نبرد گام نهادند. آنان در هنگام مهادنت نيز همواره پيكان قلم خود را بر قلب ظلم و استعمار نشانه گرفته و در مواقع مناسب، ضربات سهمگينى بر پيكر آن وارد آوردهاند.
شيعيان همواره مىدانستند كه به هنگام بروز مشكلاتِ فكرى و عملى چه فردى بايسته استفتا و شايسته فتواست. در كنار كتابهاى ارزشمندى كه در زمينههاى مختلف علوم آل البيت عليهمالسلام به رشته تحرير در آمده است، همواره كتابها يا رسائلى با نام «اجوبة المسائل» به چشم مىخورد كه نشانه اين درك عميق از سوى متعهدان به مكتب ولايت است. اينك نيز با مراجعه به كتبى كه با نام
«رساله احكام» معروف و مشهور بين عام و خاص است، مىتوان به آرا و انظار فقها و مراجع عصرِ كنونى دست يافت.
هر چند فتوا و استفتا در كنار ديگر نهادهاى اجتماعى قرار دارد، تأثير به سزايى هم در اين نهادها داشته است. با رجوع به تاريخ به راحتى مىتوان به اين مسئله پى برد، چه از كوچكترين مسائلى كه هر روز در كوچه و برزن اتفاق مىافتاده، چون: خريد و فروش، قرض، اجاره تا مسائلى مانند: استعمال تنباكو و سيگار و مسائل بزرگى چون: جهاد و جنگ با كفار، همه و همه از امورى است كه نهاد اجتماعى فتوا در آنها تأثيرات عميق و عمدهاى داشته است.
اصولاً اگر ما معتقديم كه هر فعلى از افعال بشر، در لواى يكى از احكام پنجگانه واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح قرار مىگيرد و اگر ائمه اطهار (سلام اللّه عليهم اجمعين) اين لوا را به دستان با اقتدار عالمان برجسته دينى سپردهاند كه مردم را با استعانت از حوزه اخلاق نيك، عقايد صواب و تبعيت از ولايت به منتهاى سير كه ذات اقدس پروردگار است، رهنمون سازند، پس نبايد ترديدى به خود راه دهيم كه حيات و معاش اين كاروان دم به دم با فتاوا و آراى مراجع رونق يافته و در كالبدشان رسوخ كرده است؛ تا حدّى كه عمل به آنها جزئى از وجود و حياتِ فرهنگى اجتماع گرديده و هيچ كس تاب مقابله و مقاومت در برابر آن را نداشته است.
از سوى ديگر عصر جديد، عصر ارتباطات و مراودات است؛ بدين معنا كه امروزه نه تنها جهان تشيّع، بلكه كليه جوامع بشرى گويى به صورت جامعهاى واحد در آمدهاند كه از يك سو تا سوى ديگر آن منزلگاهى بيش فاصله نيست. گويا همه در يك شهر زندگى مىكنند؛ با كمترين تلاش مىتوان به راحتى با افراد مختلف در تماس بود، با آنان ملاقات كرد و از آنان سؤال نمود. ديگر چون گذشته براى روشن شدن آرا و انظار يك فرد، احتياجى به تفحص و تجسس، تحمل
مشقات سفر، ارسال قاصدِ نيك سرشت و مطمئن، و انتظار گذر زمان براى وصول و حصول نيست. آنچه در صبح گفته آيد، هنگام عصر بر همه آشكار است. وسايل ارتباط جمعى، دستيابى سريع به چاپ و تكثير، نشر اخبارِ آرا و انظار از طريق رسانههايى چون: تلفن، فاكس، روزنامه و اينك شبكههاى جهانى، پست الكترونيك و مانند آن سهم به سزايى در اين امر داشتهاند.
اين امر از آن جهت در مسئله مورد نظر ما مهم است كه اصولاً استفتا و فتوا يك عنصر ارتباطى است كه تنها با ملاقات ـ مستقيم يا غير مستقيم ـ با مراجع حاصل مىآيد و بديهى است كه رشد وسايل ارتباط جمعى در وضع كنونى، تأثير به سزايى در آن نهاده است. اگر تا صد سال پيش اطلاع سريع از رأى سه فقيه، كه يكى در قم و ديگرى در نجف و سومين در اصفهان در مسند تدريس بودند، براى غالب افراد كارى دشوار بلكه محال مىنمود، امروزه فردى كه كيلومترها از اين شهرها فاصله دارد، به راحتى مىتواند در چند دقيقه، از فتاوا آگاه شود و ديدگاههاى مختلف را با هم مقايسه كند.
با توجه به اين دو نكته، مىتوان به اهميت بيشِ از پيش مسائل مرتبط با مرجعيت در زمان كنونى و لزوم پرداختن حوزههاى علميه به آنها و حل مشكلات و ارائه راه حلهاى جديد پى برد و چون قبل از اقدام ورزيدن به هر عملى، بررسى زمينههاى نظرى آن ضرورت دارد، لازم است تا در گام نخست به تبيين آن مسائل و راه حلهاى پيشنهاد شده پرداخت.
يكى از مسائلى كه بر اثر رشد روزافزون كمّى و كيفى حوزههاى علميه (به ويژه در زمينه علم فقه) و پيشرفت وسايل ارتباط جمعى پديد آمده است، اختلاف فتاوا بين مراجع و صاحبان فتواست. از سويى، افزايش تعداد مراجع و صاحبان فتوا به دليل گسترش حوزههاى علميه، كه خود باعث تنوع و تعدد افكار و انظار است، و نيز گذرِ زمان كه باعث رشد قدرت استدلال و نظر و بالندگى فكر بشر به
طور روز افزون است، سبب تعدد آرا و انظار در فتاواى فقهى و متكثر و پيچيدهتر شدن طرح مباحث در فقه شده است؛ به طورى كه اينك پرداخت محققانه به كليه ابواب فقهى به وسيله يك فقيه، با توجه به شرايط موجود، كارى است كه عرفا محال تلقى مىشود. از طرف ديگر، پيشرفت وسايل ارتباط جمعى، اختلافات موجود در گذشته را بيشتر در منظر عامّه مردم قرار داده و اين خود باعث بروز مشكلاتى شده است كه قبل از اين عصر، با آن مواجه نبودهايم. در گذشتهاى نه چندان دور، هر فردى به گفتار نزديكترين عالم بسنده مىكرد، نه به دليل اينكه علاقهاى به اطلاع بيشتر نداشت؛ بلكه به اين سبب كه وسايل وصول به اقوال ديگران، برايش مهيا نبود.اگر فردى در تهران مىزيست، به زحمت خبرى از فتاواى علماى نجف يا اصفهان بدو مىرسيد. اين امر در قرون ابتدايى عصر اجتهاد براى هر ناظرى ملموس و مشهود است. البته مواردى نيز وجود داشته است كه به دليل اهميت مسئله با ارسال رسايل و قاصدهاى ذى صلاح فتاوا از شهرى براى شهر ديگر نقل شده است؛ ولى اين موارد در مقايسه با موارد خلاف آن اندكاند.
بديهى است نياز مردم زمان گذشته، براى حل و فصل امور مرتبط با دين، اقتضا مىكرد تا عالمان همچون طبيبان دوّار در سراسر ممالك اسلامى حضور داشته باشند و حوايج معرفتى و شناختى آنان را در كنار مشكلات عملى و سوءالات فقهى مرتبط با روزگارشان بر آورند و به تعبير ديگر، به استفتائات آنان پاسخ گويند.
امّا اينك كه همه در محضر هماند، چه بسا تعّدد و نقل اين آرا، در صحنه عملى، مشكلاتى را براى جامعه واحده اسلام پديد آورد. البته اينك درصدد تبيين مشكلات ناشى از اين امر نيستيم؛ بلكه تنها به يكى از نكاتى اشاره مىكنيم كه باعث شده است انديشه شوراى افتا در ذهن انديشمندانى چون علامه شهيد
مرتضى مطهرى قدسسره بدرخشد. ايشان در اين زمينه مىنويسد:
اگر شوراى علمى در فقاهت پيدا شود و اصل تبادل نظر به طور كامل جامه عمل بپوشد، گذشته از ترقى و تكامل كه در فقه پيدا مىشود، بسيارى از اختلاف فتواها از بين مىرود. چارهاى نيست؛ اگر مدعى هستيم كه فقه ما نيز يكى از علوم واقعى دنيا است، بايد از اسلوبهايى كه در ساير علوم پيروى مىشود، پيروى كنيم. اگر پيروى نكنيم، معنايش اين است كه از رديف علوم خارج است.(1)
البته چنين پيشنهادى چه در مقام عمل و چه در مقام نظر، مىتواند زمينهساز بروز مشكلاتى باشد كه مورد توجه نقادان بوده و حتى در بعضى موارد نيز انتقادها و اشكالها به چاپ رسيده است و انديشمندانى درصدد پاسخگويى بر آمدهاند.
همان طور كه از عنوان كتاب برمى آيد، كتاب حاضر درصدد تحقيق و بررسى اين امر است كه آيا مىتوان هيئت اجتماعى فتوا و استفتا را به نحوى پايهريزى نمود كه با كمك عنصر شورا و مشورت، داراى شكل و محتوايى واحد يا حداقل قريب به هم شود و از ابراز نظرهاى مخالف يا متعارض در زمينههاى مورد ابتلاى مردم جلوگيرى كرد؟ و آيا اساساً اين امر از ديدگاه فقه شيعى مقبول است؟
كتاب حاضر براى بررسى اين امر، ابتدا با نگاهى مستقل به عنصر شورا و مفهوم آن از ديدگاه فقهى، نحوه تحقق شورا در امور مختلف و نيز موارد آن را در آيات و روايات بررسى مىكند. سپس ضمن پرداختن به ادله باب اجتهاد و تقليد، به اجمال به تاريخچه بعضى مسائل و نيز بررسى سعه و ضيق آن ادله نسبت به بحث شوراى فتوا مىپردازد. در ضمن، صور مختلف شورا نيز مشخص و مقبوليت فقهى آن ارزيابى مىشود. در اين خلال اشكالاتى كه بهنظريه شده است، مورد كاوش قرار گرفته و ادلهاى كه دلالت بر نوعى الزام به تشكيل شوراى فقهى دارد، بررسى شده است.
--------------------------------------------------------------------------------
از مباحثى كه مىتواند در اين رساله مورد بحث و فحص قرار گيرد، چگونگى تشكيل شورا، اداره و ادامه كار آن است. از آنجا كه اين امر مربوط به مسائل نسبتاً اجرايى طرح مزبور است و محتاج نظاممندى عملى حوزههاى علميه است، تنها به بحثى اجمالى و راهگشا در خاتمه اين رساله اكتفا شده است؛ هرچند تكميل جدى آن بحث، محتاج مجالى ديگر است.
غرض از تأليف كتاب حاضر طرح اين مسئله به نحوى منسجم و بررسى مشكلات، انتقادها و پاسخهاى آن است و اين كار از دو جهت ـ لااقل در ابتداى راه ـ سخت و دشوار مىنمايد:
اول اينكه تاكنون رسالهمستقل و كاملى در اين زمينه به چاپ نرسيده و آنچه در حال حاضر در دسترس است، مطالب پراكنده و بسيطى است كه جمعآورى و تدوين آنها خود، كارى مستقل را مىطلبد و چه بسا تكاپوى دستيابى به آن مطالبِ پراكنده در پرداختى منقّح به موضوع، و تدبر و تأمل در حول و حوش مسائل مطرح شده، تأثيرى ناشايست داشته باشد.
از طرف ديگر، نگارش در خصوص اين موضوع قلمى توانا و نافرسا مىطلبد و جز از صاحبان آن منصب منيع يعنى مراجع و صاحبان فتوا نوعى بزرگ گويى تلقى مىشود، ولى از آنجا كه طريقت علم و دانش و بحث و نظر همواره بر روى صاحبان آن و جويندگانش گشاده است و علما و مراجع خود پرورشدهندگان اين قلمها محسوب مىشوند و همواره خود بر مذاكرات علمى و ترويج و نشر علوم حوزوى اصرار و الحاح داشتهاند، دستها توان يافته و ارادهها در انجام دادن اين امور مصمم شدهاند. اميد است كه بزرگان با سعه صدر، لغزشهاى نگارنده را به قلم صفاى باطن خود تصحيح كنند.
بديهى است مباحث اين كتاب هرگز به عنوان يك راه حل نهايى و برگشتناپذير تلقى نمىشود؛ بلكه عرصه براى پويندگان حقيقت همچنان باز
است. اميد است با سعه صدر و فراغت بال آنچه در اين مقال آمده است، مورد عنايت جويندگان طريقتِ اصلاح و صلاح قرار گيرد؛ باشد كه گامى هر چند كوچك به سوى اهداف عالى مقام معظم رهبرى در حوزههاى علميه محسوب شود.
در اينجا با يادى از شهداى انقلاب اسلامى، آنان كه در راه حقيقت فدا شدند تا ما زمينههايى مساعد براى تحقيق بيابيم، و نيز مراجع و علماى بزرگ تشيع، كه اين قافله را همواره قائد بودهاند و سر سلسله گوهر مراد امام خمينى كبير قدسسره و از تمامى آنان كه مرا در اين امر يارى كردهاند، تقدير و تشكر مىكنم.
و ما توفيقى الاّ بالله
نقش شورا و مشورت در صدور فتوا
ابتدا لازم است راجع به كلمه «شورا» توضيحى داده شود. از كلمه شورا و مشورت در واژگان امروزى دو معنا فهميده مىشود: معناى اول اينكه عدهاى دور هم جمع شوند تا به بررسى مسئلهاى بپردازند و درباره آن با رأىگيرى و تقدم رأى اكثريت يا رأى متخصصان در مسئله، تصميمى براى جهات عملى و اجرايى بگيرند. معناى دوم اينكه عدهاى تنها به منظور تبادل نظر و نقد و بررسى آرا مختلف گرد هم مىآيند تا اگر تصميم گيرنده، كه از قبل خارج از چهارچوب شورا معين و مشخص شده است، به نكاتى توجه نداشت، با اين جلسه شور، تصميمى صائب اتخاذ كند. هر دو صورت نيز امروزه در جهان داراى مصداق عينى است.
مجلس قانونگذارى در غالب كشورها را مىتوان نمونهاى از مشورت به معناى اول دانست و جلسه رئيس جمهور با مشاوران مختلف خود را نمونهاى از مشورت به معناى دوم. او هر چند تصميم گيرنده مطلق در امور است، ولى از اين جهت اين جلسه مشورت، مفيد و مستحسن است كه چه بسا امورى كه در ذهن نقّادان متخصص وجود دارد، مورد توجه رئيس جمهور نباشد و او مىتواند با بهرهگيرى از ديدگاه آنها، به تصميمات خود اتقان بيشترى دهد.
در بحث ما نيز اين دو معنا قابل تصوير است؛ يعنى گاهى فقها گرد هم جمع مىشوند و با هم مشورت مىكنند تا نتيجه اين مشورت به صورت رأى واحد، با روشى خاص كه بعد بدان خواهيم پرداخت، در اختيار مردم قرار گيرد و براى عمل بدان استناد كنند. گاهى نيز اين گردهمايى به منظور مشورت است تا با ارائه ادله، طرفين به صورتى منقّحتر مسئله را در ذهن بپرورانند و موجب تقريب آرا يا تعيين نقاط تمايز آن شود؛ به عبارت ديگر هدف از مشورت، جلوگيرى از اختلاف فتاواى يك عصر است كه ممكن است به دليل عدم توجه به نكاتى كه در ذهن ديگرى است، پديد آيد. فرق مهم اين دو قسم در نحوه فيصلهپذير بودن اختلاف آراست. در حالت اول رأىگيرى، فيصله دهنده اختلاف است؛ ولى در حالت دوم چه بسا نزاع و اختلاف در مرحله عمل فيصله نپذيرد و مشورت كننده به رغم نظر مشاور، به قول اول خود عمل كند؛ ولى در اين حال، ابداع اقوال جديد يا مختلف ديگر، مستند به توجه يا عدم توجه به بعضى نكات و ادله نيست.
غرض آنكه كتاب حاضر درصدد حصر موضوع در معناى اول و بررسى آن نيست؛ بلكه معنايى مدّ نظر است كه جامع هر دو صورت است. از اين پس، از معناى اول با لفظ «شورا» و از معناى دوم با تعبير «مشورت» ياد خواهيم كرد.
بايد توجه داشت شورا در معناى اول را به صورتهاى مختلفى مىتوان تصور كرد. گاهى شورا، از مجموعهاى از متخصصان تشكيل مىشود كه هر يك در بخشى از مسائل فقه، نظرى صائبتر دارند و اين به معناى لزوم قول به تجزّى در اجتهاد نيست؛ بلكه به معناى تجزّى در اعلميت است؛ بدين معنا كه ممكن است تمامى اعضاى شورا، مجتهدان مطلق باشند، اما به دليل ملازمت و سر و كار داشتن با مباحثى خاص، در آن زمينه تخصص بيشتر يافته باشند؛ مثلاً چه بسا فردى كه مجتهد مطلق است، به دليل ملازمت بيشتر با مسائل اقتصادى اسلام (خصوصاً با توجه به مشكلات گوناگون نظرى در عصر جديد در مسائلى چون: پول، بانك،
تجارتِ بينالملل، نحوه سرمايهگذاريها جديد و... كه تفصيلات آن محتاج صرف وقت بسيار است) در اين زمينه تخصص و اطلاعات بيشترى داشته باشد. در مقابل، فرد ديگرى كه او نيز گرچه مجتهدى مطلق است، در مسائل عبادات بيشتر به مطالعه و فحص و تحقيق و تدريس پرداخته باشد. اين هر دو، در هر دو زمينه صاحب نظرند؛ ولى يكى از ديگرى در رشته خاص خود تخصص بيشترى دارد. در صورتى كه قائل به تجزّى اجتهاد باشيم، اين صورت روشنتر است، ولى به دليل اينكه نگارنده قصد ندارد تمامى مسائل مربوط به اجتهاد و تقليد را بررسى كند، از صورت مجتهدان متخصص متجزّى بحث نكرده است؛ هم چنان كه مىتوان اين مجموعه را به نحوى تصور كرد كه تمامى متخصصان داراى شرايطى يكسان باشند؛ يعنى در امور مختلف اطلاعاتى يكسان يا تقريباً يكسان داشته باشند.
صورت سومِ اين مجموعه، وجود افرادى در اين مجموعه است كه در تمامى امور تخصص بيشترى از ديگر اعضا دارند و يا به عبارت فنّى، در اين مجموعه فرد يا افرادى باشند كه نسبت به ديگران اعلم هستند. اگر تعداد اين افراد بيش از يك نفر باشد، آنگاه آنها در رتبه علمى با هم برابرند؛ هر چند نسبت به ديگران تفوق دارند.
با توجه به دو معنايى كه از لفظ مشورت و شورا مستفاد است و هر يك از اين سه صورت كه بيان شد، مسئله داراى تصويرهاى متعدد مىشود. البته غرض از بيان شقوق ايجاد انقسامات و تكثير و تعدد اقسام نيست؛ بلكه بايد توجه داشت كه در پرداخت به مسئله، گاهى اِشكال در يك صورت باعث نفى و ردّ كليه صور مسئله شده است. لذا هنگام بحث از شوراى فقها و نقد آن بايد به اين امر توجه كرد كه مُثبِت و نافى، صورتى واحد از آن را تصوير كرده باشند؛ در غير اين صورت، چه بسا نزاعى در بين نباشد.
نظر به استعمال لفظ «شورا» و «مشورت» در قرآن و روايات، لازم است ابتدا به معناى لغوى اين دو كلمه و مشتقات آن بپردازيم:
احمد بن فارس در معجم مقاييس اللغة درباره ريشه كلمه شورا مىنويسد:
«شور»، شين و واو و راء دو اصل شايع دارد: اولين آن دو، نشان دادن چيزى و اظهار و عرضه آن است، و ديگرى گرفتن چيزى. پس اولى [مانند] گفته ايشان است كه: شرتُ الدابةَ شوراً هنگامى كه آن را عرضه دارى ... و باب ديگر، اين گفته ايشان است كه: شرتُ العسلَ اَشوره... . بعضى از اهل لغت گفتهاند: از اين باب است: «شاورتُ فلاناً فى أمرى». گفته شده كه اين مشتق از شَوْر العسل است. پس گويى كه مستشير نظر را از غير خودش مىگيرد.(1)
خليل در العين مىنويسد: «مشوَرة: بر وزن مفعَلة مشتق از اشارة اشرت عليهم بكذا، و مَشُورة (نيز) گفته مىشود».(2)
جوهرى در الصحاح فى اللغة مىنويسد:
... و شُرتُ الدابة شوراً: آن را براى فروش عرضه كردم و آن را جلو و عقب بردم... و مشورت، همان شوراست. و هم چنين است مشُورة با شين مضموم. از اين باب مىگويى: «شاورتُه فى الامر» و «استشرتُه» كه ]هر دو[ به يك معنا هستند.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
2 . المشوَرة: مفعَلة اشتُقّ من الإشارة أشرت عليهم بكذا و يقال مَشُورة. (خليلبن أحمد، العين، ج 6، ص 281).
3 . ... و شُرتُ الدابة شوراً: عرّضتها على البيع أقبلتُ بها و أدبرتُ... و المشورة: الشورا. و كذلك المشُورة >
نكته قابل توجه در كلام وى اتحاد معنوى بين لفظ «مشورت» و «شورا» است، ولى روشن نيست كه اين معنا چيست. خواهيم ديد كلمه شورا داراى دو مفهوم است كه در يكى از آنها با «مشورت» هممعنى است. فيروز آبادى مىنويسد:
... و أشار عليه بكذا؛ يعنى او را امر كرد، و به اين كار شورا و مشورت اطلاق مىشود (و مشورت) بر وزن مفعلة، نه بر وزن مفعولة. و استشاره: از او طلب مشورت كرد.(1)
مشابه اين كلام در تاج العروس آمده است:
و أشار عليه بكذا؛ يعنى او را امر كرد به آن، و به اين كار شورا گويند، با ضمه. و عمر خلافت را به شورا وا نهاد و مردم در آن شورا كردند. [و مشُورة] با ضمه شين بر وزن مفعُلة است... .
و ليث گفته است مشوَرت مشتق از اشارة است و مشُورت هم گفته مىشود. و استشاره: از او طلب مشورت كرد و همچنين است شاوره مشاورةً و شواراً و تشاوروا و اشتوروا(2).
از كلام وى روشن مىشود كه مشاورت در زبان عربى به معناى مشورت كردن نيست؛ بلكه به معناى طلب مشورت يا استشاره است. اين نكته از كلام سابق جوهرى نيز استفاده مىشد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ... وأشار عليه بكذا: اَءمَره وهى الشورا و المشورة مفعلة لا مفعولة و استشاره: طلب منه المشورة. (فيروزآبادى، القاموس المحيط، ج 2، ص 65)
2 . و أشار عليه بكذا اَمَرَه به و هى الشورا بالضم، و ترك عمر الخلافةَ شورا و الناس فيه شورا و المشُورة بضم الشين (مفعُلة)... و قال الليث: المشوَرة اشتق من الإشارة و يقال مشُورة و استشاره: طلب منه المشورة و كذلك شاوره مشاورة و شواراً و تشاوروا و اشتوروا. (محمد مرتضى زبيدى، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 3، ص 319)
استعمال كلمه شورا در عبارت فوق در كلام اهل لغت، يكى از دو معناى شايع اين كلمه را در استعمال نشان مىدهد. روشن است كه دستور عمر و نيز ظاهرجمله آن نيست كه اهل شورا فقط درباره خلافت تبادل نظر كنند؛ بلكه مراد او رسيدن به يك نتيجه نهايى با رأى گيرى بود. اين امر از كلمه «ترك» فهميده مىشود و قرائن تاريخى نيز بر اين معنا وجود دارد.(1) اين مفهوم قريب به معناى اول در بحث ما يعنى شوراى فقهاست كه در آن رأى اكثريت مدّ نظر است. بعد خواهيم ديد كه در كلام زمخشرى و ديگران، كلمه شورا در عبارت فوق به باب تفاعل معنا شده است.(2)
كلمه شورا داراى وسعتى است كه هر دو معناى اول و دوم را به نحو اشتراك لفظى در بر مىگيرد. اينكه نهايت امر شورا به تصميم مشورت كننده باشد يا به رأى اكثريت، از مفهوم لفظ شورا خارج است، ولى اين لفظ در هر دو مورد به كار مىرود. چنين تعدد كاربردى براى لفظ «مشورت» ثابت نشده است؛ بلكه معناى لفظ «مشورت» رجوع به يك فرد بصير است؛ به نحوى كه كلام او براى ما جنبه راهنمايى داشته باشد و اين قريب به معناى دوم در بحث ماست؛ در حالى كه لفظ شورا، علاوه بر اين، به معناى مشورت گروهى درباره يك امر مشترك با رأىگيرى نيز به كار مىرود. البته مفهوم رأىگيرى از دلالت مطابقى لفظ آن خارج است، ولى با آن ملازمهمفهومى دارد؛ يعنى از آنجا كه شورا به معناى
--------------------------------------------------------------------------------
2 . روشن است كه خلافت و ولايت الهى امرى است در اختيار خداوند متعال، و بندگان خدا نمىتوانند در تعيين آن نقشى داشته باشند و عمر بىجهت اختيار آن را به شورا سپرده است. ولى كلام در اينجا بر سر استعمال كلمات است و از آنجا كه وى از اهل لغت است، استعمال واژگان در معنايى خاص به وسيله او مىتواند از اين حيث مورد استناد قرار گيرد. پس نبايد بحث معناشناختى كلمات را كه مربوط به لغت است، با بحث امامشناسى كه مربوط به علم كلام است، خلط كرد. بحث ما در اينجا فقط از منظر اول صورت گرفته است.
تشاور است و تشاور معناى اشتراك دارد، پس هر يك از اطراف شورا به ديگرى مراجعه مىكند تا نظر او را بداند، و از آنجا كه بحث بر سر امر واحدى است و مراجعه به يكديگر از سوى دو طرف صورت مىگيرد، پس تصميم گيرنده فرد واحدى نيست و نظر هر يك از اعضا در نظر نهايى دخيل است.
اين نكته از كتاب اقرب الموارد نيز مستفاد است:
شاوره فى الأمر: از او طلب مشورت كرد...، أشار إليه بيده و بعينه و بحاجبه: اشاره كرد، و أشار عليه بكذا: به او امر كرد و آن رأى را برايش برگزيد و وجه مصلحت آن را برايش بيان كرد و او را به صواب رهنمون ساخت ... «شورا» به ضم، اسمى است به معناى با هم مشورت كردن است و از آن است اهل شورا نزد مولَّدان(1) و قول ايشان كه گفتند: «عُمَر خلافت را به شورا فرو گذارد»، يعنى درباره آن با هم به مشورت پردازند.(2)
در اينجا شورا به معناى تشاور به كار رفته است. باب تفاعل داراى معناى اشتراك است و به همين جهت، لفظ شورا به معناى «در امر واحدى با يكديگر مشورت كردن» به كار مىرود.
و مشابه آن كلام زمخشرى در اساس البلاغة است:
و استشاره فاشار عليه بالصواب و شاوره و تشاوروا و اشتوروا و عليك بالمشورة و المَشُورة فى أمورك، و عمر خلافت را به شورا فرو گذارد و مردم در اين امر با هم شور كردند؛ مانند قول خداوند متعال «و اذ هم نجوى»؛ با هم نجوا كردند.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
2 . (شاوره) فىالأمر: طلب منه المشورة... أشار إليه بيده و بعينه و بحاجبه: أومأ و أشار عليه بكذا: أمره و ارتَـأهُ له و بيّن له وجه المصلحة و دلّه على الصواب.... الشورى بالضم: اسمٌ بمعنى التشاور و منه أهل الشورى عند المولَّدين وقولهم: «ترك عُمَر الخلافة شورا»، أى متشاوراً فيها.(سعيد خورى شرتونى، اقرب الموارد فى تصحيح العربية و الشوارد، ج 1، ص 20)
3 . و استشاره فأشار عليه بالصواب و شاوره و تشاوروا و اشتوروا و عليك بالمشورة و المَشُورة فى >
در لسان العرب آمده است:
و أشار عليه بأمر كذا: امر كرد او را بدان، و آن است الشورى و المَشُورة با ضمه شين، بر وزن مَفْعُلَة و بر وزن مفعولة نيست؛ چون مصدر است و مصادر بر وزن مفعولة به كار نمىروند؛ گرچه بر وزن مفعول به كار مىروند. و همچنين است المشورة؛ و از آن است كه مىگويى: «شاورتُه فى الأمر و استشرته» كه به معناى واحدى هستند. و فلانٌ خيّرٌ شَيِّرٌ ؛ يعنى صلاحيت براى مشاوره دارد. و شاوره مُشاورة و شِواراً و استشاره: از او طلب مشورت كرد. و اشار الرجل يُشير اشارةً؛ هنگامى كه با دستانش اشاره كند. و گفته مىشود: شَوَّرْتُ إليه بيدى و اشرت اليه؛ يعنى بدان اشاره كردم و نيز آشكار ساختم. و أشار إليه باليد: اشاره كرد، و اشارَ عليه بالرَّأىِ. و أشار يشير هنگامى كه رأى را توجيه كند. و گفته مىشود: فلانٌ جيّد المَشُورة و المَشْوَرَة، دو لغت است. فراء گفته است: اصل المشُورة، مَشْوَرَة است و بعد نقل يافته است به مَشُوْرة، به دليل خفيف بودنش. ليث گفته است: المَشْوَرَة مَفْعَلَة از الإشارة مشتق است، و گفته مىشود: مَشُورة.(1)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . و أشار عليه بأمر كذا: أمره به. وهى الشورى و المَشُورة بضم الشين، مَفْعُلَة و لاتكون مفعولة لأنها مصدر و المصادر لا تجىء على مثال مفعولة، و إن جاءت على مثال مفعول، و كذلك المشورة؛ و تقول منه: شاورتُه فى الأمر و استشرته بمعنى. و فلانٌ خيّرٌ شَيِّرٌ أى يصلحُ للمشاورة. و شاوره مُشاورة و شِواراً و استشاره: طلب منه المشورة. و أشار الرجل يُشير إشارةً إذا أوْمَأَ بيديه. و يقال شَوَّرْتُ إليه بيدى و أشرت إليه أى لوَّحْتُ إليه و ألَحْتُ أيضاً. و أشار إليه باليد: أوْمَأَ، و أشارَ عليه بالرَّأىِ. و أشار يشير إذا ما وَجَّه الرَّأْى. و يقال فلانٌ جيّد المَشُورة و المَشْوَرَة، لغتان. قال الفراء: المشُورة أصلها مَشْوَرَة ثم نقلت الى مَشُوْرة لخفّتها. اللّيث: المَشْوَرَة مَفْعَلَة اشتُقَّ من الإشارة، و يقال مَشُورة. (ابن منظور، لَسان العرب، ج 4، ص 437)
در اينجا نيز «شورا» و «مشورت» به يك معنى گرفته شده و معناى هر دو مرتبط با كلمه اشارة است كه به معناى راهنمايى كردن و تبيين نظر صواب در مسئله است؛ ولى به معناىِ دومِ «شورا» كه مرتبط با باب تفاعل و معناى اشتراك است، اشارهاى نشده است. احتمال دارد ضمير «منه» در عبارتِ «و تقول منه: شاورته ...» به شورا برگردد. در اين صورت، اشارة به معناى مذكور دارد؛ ولى اين احتمال بعيد است. طريحى در مورد آيه سوره شورا در ماده «شور» مىنويسد:
گفته مىشود: صار هذا الشىء شورى بين القوم: هنگامى كه در مورد آن با هم مشورت كنند، و آن بر وزن فُعْلَى و مأخوذ از المُشَاوَرَة است كه به معناى با هم گفت وگو كردن براى روشن شدن حق است؛ يعنى به تنهايى كارى نمىكنند، مگر اينكه در مورد آن با ديگران مشورت كنند... . و در حديث آمده است: «هيچ پشتيبانى مطمئنتر از مشاورت نيست». المشاورة مشتق از شرْتُ العسل است؛ به معناى از جايگاهش بيرون آوردم. و أشَار عليه بكذا: او را امر كرد. و اسْتشَاره: از او طلب مشورت كرد. و المَشْوَرَة با فتحه و سپس سكون، اسم است از شاورتُه و نيز المَشُوْرَة با ضمه. و شاورتُه فى الأمر وَ اسْتَشَرْتُه؛ يعنى به او رجوع كردم تا نظر او را در مورد آن بدانم. و أشار علىّ بكذا؛ يعنى آن مصلحتى كه در نظرش در مورد آن بود، به من ارائه كرد.(1)
--------------------------------------------------------------------------------
همان طور كه از صدر كلام وى هويداست، «شورا» به معناى مشاركت است و حاصل آن همفكرى كردن در امور و تصميمگيرى جمعى است و اين معنا چنان كه گفتيم مناسب با معناى اول در بحث ما يعنى شوراى فقهاست. در مقابل، «مشورت» و «مشاورت» به معناى مراجعه فرد به ديگران براى نظرخواهى از آنان است. در كلام ايشان اشارهاى به استعمال ديگر لفظ شورا، كه هممعنى «مشورت» است، نشده است.
راغب در مفردات خود مىنويسد:
التَّشاوُرُ و الْمُشَاوَرةُ وَ المَشُوْرَةُ: بيرون آوردن رأى با مراجعه كردن به يكديگر، از قول ايشان ناشى مىشود كه مىگويند: شِرْتُ العَسَلَ، هنگامى كه آن را از جايش برگيرى و بيرون آورى. از اين باب است كه گفت: «وَ شَاوِرْهُمْ فىِ الأَمْرِ». الشورى: آن امرى كه در باب آن با يكديگر مشورت كنند، گفت: ﴿وَ اَمْرُهُمْ شورى بَيْنَهُمْ﴾.(1)
هر چند وى شورا را به امرى كه مورد مشورت جمع قرار مىگيرد، تفسير كرده، نه به معناى مصدرى و از اين جهت، در مقابل ديگر لغويان قرار گرفته، ولى نظر به اينكه آن امر را با باب تفاعل تفسير كرده است و از اين لحاظ به بحث ما مربوط مىشود، ديدگاه وى با بعضى ديگر از لغويان يكسان است.
صريحترين كلام در اين مورد در المنجد آمده است. در اين كتاب براى مادّه «شار» هشت معنا ذكر شده است كه پنج معناى آن به بحث ما مربوط نيست و سه معناى ديگر به ترتيب عبارتاند از:
1. شار ـُ شَوْراً و شِواراً الدابّة: رامش كرد؛ سوار آن شد تا امتحانش كند؛ هنگام عرضه آن به مشترى سوار آن شد... .
--------------------------------------------------------------------------------