فهرست عناوين
 
جايگاه عقل در  استنباط احكام

سعيد قماشى

پژوهشكده فقه و حقوق

نام كتاب: جايگاه عقل در استنباط احكام

تأليف: سعيد قماشى

تحقيق:

ترجمه:

ويراستار: مسلم سلگى

كنترل ويرايش: ابوالفضل طريقه دار

حروف نگار: على زارع آلانق

صفحه آرايى و كنترل فنى: رسول تاخته

نمونه خوانى: مجتبى نوريان و سيد على اكبر حسينى

طراح جلد:

مسئول توليد:

پى گير چاپ:

فهرست عناوين
 .  سخنى با خواننده9
 . .  الف ـ عقل به عنوان منبع فقه9
 .  مقدمه13
بخش يكم: كليات17
 .  چكيده19
 .  فصل يكم: بررسى واژه هاى كليدى23
 . .  درآمد23
 . .  گفتار يكم: تعريف عقل25
 . . .  عقل در لغت25
 . . .  عقل در قرآن و سنّت26
 . . .  منزلت عقل در قرآن و سنّت27
 . . .  حقيقت عقل از نگاه قرآن و سنت28
 . . .  عقل در علم كلام اسلامى32
 . . .  عقل در فلسفه دين و كلام جديد34
 . . .  عقل در علم اصول شيعه38
 . . .  عقل در علم اصول اهل سنّت42
 . . .  عقل از ديدگاه اخباريان48
 . .  گفتار دوم: مقايسه عقل با برخى عناوين50
 . .  گفتار سوم: تعريف استنباط و مقايسه آن با قانون گذارى59
 . . .  تعريف استنباط59
 . . .  مقايسه استنباط با قانون گذارى61
 . .  گفتار چهارم: تعريف حكم شرعى و مقايسه آن با قانون63
 . . .  تعريف حكم شرعى63
 . . .  مقايسه حكم شرعى با قانون68
 . . .  ملاك شرعيت حكم72
 .  فصل دوم: بررسى تاريخى به كارگيرى عقل در استنباط احكام79
 . .  گفتار يكم: سير به كارگيرى عقل نزد اهل سنت80
 . . .  دوران پيامبر(صلى الله عليه وآله)80
 . . .  دوران صحابه84
 . . .  دوره تابعين86
 . . .  دوره مذاهب فقهى88
 . . .  دوره تقليد (انسداد)91
 . . .  دوره كنونى94
 . .  گفتار دوم: سير به كارگيرى عقل نزد شيعه98
 . . .  دوران پيامبر(صلى الله عليه وآله)98
 . . .  دوره امامان معصوم(عليهم السلام)99
 . . .  دوران غيبت103
 . . .  دوره نخست (قرن چهارم تا ششم)107
 . . .  دوره دوم (قرن ششم تا سيزدهم)110
 . . .  دوره سوم (قرن سيزدهم تاكنون)113
بخش دوم: بررسى حجّيت عقل در استنباط حكم شرع و موارد آن117
 .  طرح بحث118
 .  فصل يكم: قاعده ملازمه119
 . .  مبحث يكم: مستقلات عقلى119
 . . .  درآمد119
 . . .  گفتار يكم: پيشينه قاعده ملازمه120
 . . .  گفتار دوم: تحليل قاعده ملازمه122
 . . . .  كلّ ما حكم123
 . . . .  به العقل124
 . . . .  حَكَمَ به الشرع129
 . . .  گفتار سوم: دليل اثبات تلازم بين حكم عقل و شرع131
 . . . .  دليل خلف132
 . . . .  بداهت133
 . . . .  حكمت133
 . . .  مبحث دوم: مستقلات غير عقلى136
 .  فصل دوم: نگاه كتاب و سنت درباره اعتبار عقل139
 . .  گفتار يكم: فراخوانى قرآن به عقل139
 . .  گفتار دوم: راهنمايى هاى قرآن به «علت» احكام147
 . . .  فقه عبادى154
 . . .  فقه كيفرى154
 . . .  فقه مدنى155
 . . .  مسائل و احكام سياسى، اجتماعى155
 . . .  مسائل و احكام اخلاقى156
 . . .  مسائل مربوط به بانوان157
 . .  گفتار سوم: ديدگاه روايات درباره حجّيت عقل157
 . .  گفتار چهارم: هدايت هاى امامان(عليهم السلام) در فهم علت احكام171
 .  فصل سوم: قلمرو كارايى عقل در استنباط احكام177
 . .  گفتار يكم: عقل و كشف ملاك ها177
 . . .  امكان كشف ملاكات احكام182
 . . .  ضرورت و تأثير كشف ملاك و علل احكام189
 . . .  قلمرو استنباط احكام شرعى189
 . . .  قلمرو تشخيص مصلحت و بيان احكام حكومتى191
 . . .  راه هاى كشف ملاك194
 . .  گفتار دوم: عقل و تصرف در نصوص (ادلّه نقلى)203
 . . .  گفتار سوم: عقل و قواعد فقهى(1)212
بخش سوم: عقل و ديگر منابع217
 .  فصل يكم: عقل و قرآن219
 . . .  گفتار دوم: تعارض عقل و ظواهر قرآن223
 .  فصل دوم: عقل و سنت231
 . .  گفتار يكم: عقل و حجّيت سنت231
 . . .  1. عقل و حجّيت سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله)232
 . . .  2. عقل و حجّيت سنت جانشينان پيامبر(صلى الله عليه وآله)236
 .  فصل سوم: عقل و اجماع و سيره عقلا239
 . .  گفتار يكم: عقل و حجيّت اجماع239
 . .  گفتار دوم: عقل و سيره عقلا244
 . .  كتاب نامه249
 . . .  كتاب هاى فارسى249
 . . .  كتاب هاى عربى250


9

سخنى با خواننده

پرسش از جايگاه عقل در استنباط، جديد و امروزين نيست، تاريخ اصول نشان مى دهد كه عالمان در پربارترين دوره هاى انديشه ورزى خود به مسئله عقل و نقش و جايگاه آن در استنباط به مثابه پرسشى تعيين كننده و محورى مى نگريسته اند. حاصل اين بررسى تاريخى به رغم غلطيدن آن به قيل و قال هاى حاشيه اى ، نسبتاً قابل توجه و سودمند بوده است.

ابزار قرار گرفتن در جهت استخراج احكام از قرآن و سنت و منبع بودن براى استنباط (دست كم در حوزه مستقلات عقلى) دو نقش مهمى است كه به بركت بحث هاى پيشينيان، توجه، باور و اعتراف فقه پژوهان را امروزه به خود جلب كرده است.

به رغم اين كام يابى - كه مبحث عقل با خصلتى پيش تازنده هر بار گامى به جلو نهاده و نهايتاً به نتايجى مهم از قبيل آن چه گذشت دست يافته است - هم چنان بخش ها و ابعادى از اين موضوع مهم در هاله اى از ابهام و ناگشودگى باقى مانده است.

اين بخش ها و ابعاد را مى توان در سه حوزه رديابى و شناسايى كرد:

الف ـ عقل به عنوان منبع فقه

پرسش هاى عمده اين حوزه - كه پاره اى از آنها در گذشته پاسخ هايى گاه


10

اجمالى و گاه تفصيلى گرفته اند - عبارت اند از:

ـ عقل منبع به چه معناست؟

ـ آيا منبع بودن عقل به حوزه مستقلات عقلى محدود مى گردد يا به حوزه غير مستقلات عقلى نيز راه مى يابد و در نتيجه در افقى فراخ تر، كاركردى پر ظرفيت و جهت پذيرتر پيدا مى كند؟

ـ آيا عقل به مثابه منبع استنباط، نقشى هم سنگ و هم طراز با منابع ديگر دارد يا نه؟ و در صورت هم سنگ نبودن، فرادستى و يا فرودستى عقل بر پاره اى از منابع چگونه و تا كجا امتداد مى يابد؟

ب ـ كاربرد عقل در نظريه پردازى

دغدغه نهفته اين است: آيا كسانى كه به نظريه پردازى در فقه اعتقاد دارند مى توانند در شكل دهى به روندهاى نظريه پردازانه به آسانى از نگاه هاى عقل چشم بپوشند و خلأهاى نظريه پردازى را بدون به كارگيرى نگرش ها و تلاش هاى عقل پر كنند؟

ج ـ عقل به عنوان منبعى جهت تأسيس قواعد استنباط

پرسشى كه در اين زمينه مطرح است اين كه آيا مى توان اثبات و تأسيس دست كم بخشى از قواعد اصولى مورد نياز براى استنباط را از عقل گرفت؟ و به تعبير ديگر، آيا عقل از منابع اصول به شمار مى آيد يا نه؟

در بين پرسش هاى فوق، پرسش از منبع بودن عقل و قلمرو آن از اصالت و اهميت بيشتر برخوردار است و در طول قرن ها ذهن فقيهان و اصوليان در بسيارى از برهه ها به اين پرسش مشغول بوده است.

با نظر به اهميت موضوع و پيشينه و كاربرد آن، پژوهش حاضر شكل گرفته است. اين پژوهش به دنبال آن است كه پاره اى از نتايج به دست آمده در زمينه نقش عقل را جمع بندى و برخى ديگر از مباحث قابل طرح درباره آن را


11

زمينه سازى كند. اهميت اين كتاب را بايد در دقت هايى ديد كه محقق محترم، فاضل گران مايه جناب آقاى سعيدقماشى در پاره اى از ابعاد موضوع به كار گرفته است. مى توان گفت در نتيجه اين دقت هاست كه اين كتاب در مواردى فضاهايى مناسب را براى انديشيدن در باره اين موضوع حساس پديد آورده است.

پژوهشكده فقه و حقوق تلاش هاى مؤلف محترم را در شكل گيرى اين كتاب،

و نيز كوشش هاى گروه محترم «فلسفه فقه» پژوهشكده را در ارزيابى علمى آن

ارج مى نهد.

در پايان، تلاش هاى رئيس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاى دكتر محمدتقى سبحانى را در تسريع انتشار اين اثر

ارج مى نهيم.

احمد مبلغى

مدير پژوهشكده فقه و حقوق


12


13

مقدمه

1. سال هاست كه دل مشغولى بسيارى از اهل فكر و قلم بشر معاصر، انديشه، كاوش و گفتوگو درباره نسبت ميان آموزه هاى وحيانى با نيازهاى انسانى و دست آوردهاى علمى و عقلى بشر است. بخش انبوهى از مقاله ها و كتاب هايى كه در جامعه علمى امروز ما منتشر مى شوند، به نسبت ميان عقل و دين و سازگارى و ناسازگارى آن مى پردازند. نگاه به نسبت ياد شده در زمينه هاى متفاوت فكرى، عناوين گوناگونى دارد كه هر يك زاويه اى از ابعاد ولايه هاى بحث ياد شده هستند; مسائلى چون آزادى و اسلام، مردم سالارى دينى، اسلام و حقوق بشر، روشن فكرى دينى، سنت و مدرنيته، عقلانيت و دين دارى، نوانديشى دينى، علم و دين، قلمرو دين، انتظار بشر از دين و ... . گوهر مشترك اين دست مباحث پرداختن به تعامل و ترابط ميان دين و عقل است كه هر كدام از چشم انداز ويژه خود آن را بررسى مى كنند. اين بحث ها نشانِ حقيقى بودن ريشه دين در ژرفاى وجود آدمى است، چرا كه بشر معاصر به رغم دست آوردهاى شگرف علمى، نتوانسته است خاطر خود را بابت دين آسوده كند و آن را به كنارى نهد و تنها به بحث تاريخى در باره آن بسنده كند! آيا امكان دارد چيزى حقيقت نداشته باشد ولى از آغاز آفرينش آدمى، تاكنون هم چنان ز نده و جارى و كندوكاو درباره آن پيوسته داغ و تازه باشد؟! آن چه افسانه است زود به پايان مى رسد و دل زدگى مى آورد و آن چه حقيقت است، بى كران و باطراوت خواهد ماند.

2. مدت هاست بشر امروز از آن نگاه افراطى درباره توان مندى خود براى شناخت درست جهان و انسان فاصله گرفته است و با فروتنىِ تمام اقرار مى كند كه


14

حقيقت را به دشوارى مى توان شناخت و عقل آدمى محدوديت هاى درونى و بيرونى بسيارى براى معرفت ناب دارد و عصاى احتياط را براى نظريه پردازى برداشته و از اصطلاح «اثبات» نظريه هاى علمى به اصطلاح «تأييد» آنها روى آورده است و هم چنان در انتظار نقض و كشف خطاى آنهاست و مفاد اين پيام را كه مى فرمايد:﴿و ما اوتيتم من العلم اِلاّ قليلاً(1) تجربه كرده و مى كند. و اين مى تواند نويد آغازى خودآگاهانه براى گرايش به منابع ناب وحيانى باشد.

نگاه نگارنده در نوشته پيش رو به جايگاه عقل در استنباط احكام با توجه به اين نكته است و اين را آموخته كه جدا از اين مسئله كه آيا عقل دشوارى هاى ساختارى در شناخت حقيقت دارد يا نه؟ دست كم عللى چون احساسات و غرايز، خواهش هاى نفسانى، فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعى و... موانعى را براى فهم درست و ناب فراهم مى سازند و امر را بر او مشتبه و منفعت را در لباس حقيقت به او عرضه كرده و مى فروشند.

به گمان نگارنده، انسان امروز در اعماق روح خود مفاد اين دعا را تجربه مى كند كه: «الهى انا اكون جهولاً فى علمى فكيف لا اكون جهولاً فى جهلى».(2) بنابراين چگونه آدمى به خود جرئت دهد كه به يك باره خاطر خويش را از دين، كه همواره خود را پيام آور حقيقت مى دانسته است آسوده كند و به راحتى از كنار او بگذرد و به يك باره آن را اسطوره و خيال كه پرورده نياز اوست، بنامد؟!

اكنون دوران شور جوانى بشر كه آميخته با غرور و احساسات است سپرى شده و اندك اندك جايگاه و توان مندى راستين خود را باز مى يابد و با كوله بارى از تجربه و باتكريم و احترام به وحى ناب خواهد نگريست: ﴿انهم يرونه بعيداً و نريه قريباً.(3)

3. به رغم اقرار به كاستى هاى عقل آدمى، عقل از نخستين مخلوقات معنوى آفرينش است و سعادت و شقاوت آدمى در گرو رشد و شكوفايى اوست. هم دنيا

1. اسراء (17) آيه 85.

2. دعاى عرفه امام حسين.

3. معارج (70) آيه 6 و 7.


15

و هم آخرت با او به دست مى آيد. هر آن كس دارد، آن چه را ندارد به آن مى رسد و آن كس كه ندارد هر آن چه دارد از دست مى دهد. اساساً مخاطب دين، عقل آدمى است. انسان بى خرد بى بهره از خطاب پيامبران الهى است و اين همه برافراشتگى كاخ علم مرهون توش و توان عقل است و اساساً اقرار به جهل ارمغان شكوفايى خردانسان است و اين ارمغان، ميوه تلاش علمى و عقلانى او ست. رويه دنيوى دين نيز از توان و فهم عقل مى شكفد و خورشيد دين با عقل نمايان مى شود. علم، عرفان، فلسفه و... از آبشخور عقل سر برمى آورند و كجا آدمى تقرب مى جويد، اگر از عقل تبرى بجويد.

4. بايد تلاش كرد جايگاه راستين عقل باز شناخته شود و حلقه وسط اين افراط و آن تفريط آشكار گردد; نه بريده از عقل و نه بريده با عقل. كسى كه محدوديت هاى خرد آدمى را مى شناسد با خودِ عقل مى شناسد. وقتى آدمى مى شناسد كه محدود است، پس هم مى شناسد و هم محدود است و اين حلقه ميانه است كه يك سر آن توانايى و سر ديگر آن ناتوانى است كه از تركيب اين توانايى و ناتوانى به نتيجه مطلوب خواهيم رسيد. كسانى كه عقل را يك سره افتاده و ناتوان مى شناسند با همان عقل چنين گفته اند و كسانى نيز كه آن را بى نياز از هر چيز ديده اند چشم هاى خرد را بسته اند.

5. روى سخن اين نوشته با كسانى است كه عقل را از جايگاه خود فرو كاسته اند و روند و روال آن مددى است براى نشاندن آن بر جاى فروهشته اش و انگشت تأكيد بر اين جايگاه از سر ناچارى است نه گستاخى و پرده درى در برابر وحى ناب اگر وحى ناب. پيش روى آدمى باشد كى و كِى به عقل خود تكيه زند؟! بنابر باور مسلمانان بيش از هزار سال است كه دست آدمى از آبشخور معرفت وحيانى كوتاه است و تنها ميراث به يادگار مانده كتاب و سنت پيامبر خدا است، كتابى كه فهم آن از دهليزهاى وجود آدمى مى گذرد و گاه فهم درست آن در گيرودار عقل نارس بشر گرفتار آمده و از يك آيه آن هفتاد فرقه سربر آورده اند و هر كدام برداشت خود را وحى مى خوانند و منكر آن را كافر! اين همه نحله هاى


16

فكرى و اعتقادى از همين كتاب برافراشته شده اند! و همين طور سنت كه افزون بر كثرت فهم ها دچار دروغ و دسيسه و دوستى هاى جاهلانه نيز هست و تلاشى وافرتر را مى طلبد تا سنت راستين از سنت دروغين شناخته شود. هنگامى كه يك حادثه در اين روزگار و با اين همه ابزار اطلاع رسانى گسترده و گوناگون بازگو مى شود و هر يك روايتى براى خود دارند، چگونه مى توان به حوادث قرن هاى گذشته و با آن همه فراز و فرودها اطمينان كرد؟ چاره چيست؟

آيا وقتى آدمى خود را مهجور از پيامبرِ بيرون مى بيند، چاره اى جز پناه آوردن به پيامبرِ درون مى يابد؟

اى كاش پيامبرِ خدا در ميان ما بود و خورشيد وجودش جمع سرد و خاموش ما را گرمى و روشنايى مى داد!

اى كاش در روزگارى بوديم كه مى توانستيم در برابر او زانو بزنيم و در ديدگان پر فروغش كه خيره فرشته وحى بود نظر افكنيم و از دو لب او كه چشمه هاى معرفت بود حقيقت را مى شنيديم و جان هاى ما را سرمست از آيه هاى وحيانى مى كرد و اين قدر چون امروز درباره سخنان منسوب به او امّا و اگر نداشتيم!

و نمى دانيم شايد اين از بد حادثه براى ماست كه در چنين روزگارى اين گونه گرفتار شده ايم! اى خداى مهربان! ما را ببخش كه سخنان تو را ناقص و محدود مى فهميم و اين چنين پاره پاره شده ايم.

اى پيامبر! خاضعانه از تو پوزش مى خواهيم كه از سر ناچارى اين گونه درباره سنت منقول تو تعلّل مىورزيم. كاش ميان ما بودى!

خداوند را سپاس گزارم كه فرصتى و اسبابى فراهم كرد تا بتوانم به اندازه اى ناچيز به دغدغه اى كه از سال هاى آغازين تحصيل در حوزه علميه با خود داشتم، بينديشم و اندكى در برابر گستره اى كه پوشيدگى ها و پرسش هاى فراوان پيش روى آن است، درنگ كنم و اين قطره را اربابِ فضل به فوران وجود خود ننگرند.

سعيد قماشى عضو هيئت علمى دانشگاه كاشان

تابستان 1384


17

بخش يكم:

كليات


18


19

چكيده

اگرچه در گذشته جمودگرايى، بى مهرى و تفريط گروهى درباره توانايى عقل، موجب شد، ميان دانشوران مسلمان، مباحث مربوط به ارزش عقل و تعيين جايگاه آن در منظومه معرفتى انسان پديد آيد، ولى امروز دو امر، آنان را به اهميت بحث درباره آن وا مى دارد: از يك سو، افراط و پندارِ يگانه محورى عقل در منظومه معرفتى انسان موجب شده است تا با نگرش امروزين به ارزش و تعيين جايگاه آن نظر شود; زيرا انسان معاصر غربى بنياد معرفت خود را بر پايه عقل نهاده است و هيچ چيز را بدون راهنمايى آن نمى پذيرد و بر ديگر منابع معرفتى خط بطلان و خرافه كشيده است. اين عقيده، باور مسلمانانى را كه كتاب آسمانى خود و سنت پيامبرشان را دو منبع معرفتى مى دانند، به چالش كشيده و باعث شده با نگاه به چالش هاى پديد آمده، ميراث دينى خود را درباره ارزش و جايگاه عقل بازخوانى كنند و نسبت آن را با كتاب و سنت دريابند.

از ديگر سو، پديد آمدن پاره اى پرسش هاى نوپيداى فقهى، كه در منابع اصيل فقهى سابقه ندارند و پاسخ روشنى نمى يابند، موجب مى گردد كه به عقل به عنوان يكى از منابع احكام مراجعه كنند، ولى پيش از آن لازم مى بينند كه درباره توانايى آن در فهم احكام الهى و در ميراث دينى خود به كند و كاو بپردازند و با توجه به باور خود در باره منابع كسب معرفت، جايگاه عقل را بيابند و در فهم شريعت از آن بهره بگيرند.


20

نوشته پيش رو، اندك تلاشى است كه نه اخلاقاً و نه واقعاً مى توان به برجستگى آن نسبت به ديگر نوشته هاى همسان اشاره كرد، ولى قطعاً مى توان گفت از ديگر نوشته ها متفاوت است. تفاوت آن با پاره اى نوشته ها(1)، به لحاظ نوع نگاه، توصيه اى بودن آن است و به لحاظ پاره اى ديگر از نوشته ها(2)، در طرح مسائل جزئى و نوع نگرش، تحليل ها و نتيجه گيرى است كه به انجام رسانده است.

اين نوشته تلاش مى كند نگاه واقع بينانه به عقل داشته باشد و بدون افراط و تفريط، توانايى عقل را در دست يابى به احكام نشان دهد و به اين نتيجه رسيده كه كارايى عقل در فهم احكام شرع، فراخ است و بدون يارى جستن از راهنمايى هاى آن نمى توان به حقيقت شريعت الهى نزديك شد.

در يك نگاه گسترده، احكامى كه در فقه وجود دارد، سه دسته اند:

1. احكامى كه با توجه به موضوع شان تأسيسى و ابتكار شارع است و معمولاً در رديف احكام عبادى و تعبدى قرار مى گيرد و عقل به درك آن راهى ندارد. مى توان اين دست احكام را، احكام خرد گريز ناميد; مانند احكام مربوط به نماز يا قاعده «لا تعاد».

2. احكامى كه امضايى است و چنان چه امضايى نيز نباشد، از نظر دلايل عقلى و سيره عقلا، مى توان آنها را توجيه كرد و مصالح و مفاسدشان قابل دست يابى است و چنان چه اين احكام در متون دينى هم نمى آمد، غالباً عقل آدمى و قريحه عقلائى وى او را به صدور اين گونه احكام يا عمل به آنها سوق مى داد. مى توان بر اين دست احكام، احكام خردپذير نام نهاد(3); مانند احكام مربوط به معاملات، قاعده «لا ضرر» و... .

1. حسين صابرى، عقل و استنباط فقهى.

2. ابوالقاسم على دوست، فقه و عقل.

3. دسته سوم، احكام خردستيز است كه بنابر باور انديشمندان مسلمان در شريعت الهى نمى تواند وجود داشته باشد.


21

3. احكامى كه در متون دينى نيامده است، ولى فقيهان آن را با تكيه بر عقل، به شرع استناد داده اند; مانند: قاعده «العقود تابعة للقصود» يا قاعده «بطلان كل عقد يتعذر الوفا بمضمونه» و... .

بخش بندى ياد شده كارايى وجايگاه عقل را در دست يابى به احكام نشان مى دهد و شايسته است در اجتهاد به اين كارايى توجه شود. عقل در فهم جزئيات احكام دسته نخست راهى ندارد; ولى در فهم پاره اى از اصول و كليات حاكم بر اين دست احكام، مى تواند داورى داشته باشد; مانند اين كه شرط وجوب و انجام دادن عبادت را قدرت، عقل و علم مى داند... .

عقل در فهم جزئيات و اصول حاكم بر احكام دسته دوم و سوم، مى تواند داورى و ارزيابى داشته باشد و شايسته و بايسته است به احكام و راهنمايى هاى عقل توجه شود.

پژوهش حاضر، در بردارنده سه بخش است:

بخش يكم، مربوط به مباحث تصورى است كه در دو فصل فراهم شده و به تعريف و تصويرى كه در لغت، كلام، فلسفه، اصول و فقه براى عقل وجود دارد، پرداخته و در اين باره به ترسيم گزارش تاريخى نيز همت گمارده است.

بخش دوم، مربوط به مباحث تصديقى است كه در سه فصل به بررسى حجّيت عقل و راهنمايى هاى كتاب و سنت در اين باره مى پردازد و قلمرو كارايى آن را در حوزه كشف ملاك ها و راه هاى كشف ملاك بيان مى كند.

بخش سوم، كه آخرين بخش كتاب است، در سه فصل به رابطه عقل با ديگر منابع، يعنى كتاب، سنت و اجماع، پرداخته است.


22


23

فصل يكم:

بررسى واژه هاى كليدى

درآمد

روشن بودن ابعاد عنوان پژوهش، مهم ترين گام در تحقيق است و نقطه آغازين هر پژوهشى با يك پرسش، چهره مى نمايد; از اين رو شايسته است آن پرسش، روشن و سوگيرانه باشد، اگرچه پاسخ آن، مبهم باشد. آدمى دست كم بايد بداند به دنبال چيست و گم شده اش كدام است؟ اگرچه نداند كجاست!

يكى از عواملى كه مى تواند به شفافيّت عنوان پژوهش، كمكى شايان كند، روشن بودن واژگانِ عنوان است كه آشكار مى كند در جست وجوى چه چيزهايى بوده و كجا مى توان آنها را يافت؟ و پاسخ چيست؟ تبيين عنوان، پژوهش گر را از بى راهه و گاه از كجروى باز داشته و راه را هموار مى سازد. براى نمونه، جست وجوى ريشه لغوىِ واژه و پس از آن، بررسى روند دگرگونى هاى احتمالى آن در قلمروهاى متعدد و پيوند معناى لغوى با آن دگرگونى ها و از سوى ديگر، بررسى واژگانى كه نزديك به كلمه هاى به كار رفته در موضوع پژوهش است، مى تواند خواسته پژوهش گر را شفاف كرده، او را آسان تر و دقيق تر به مقصد برساند.


24

اين فصل، چهار گفتار دارد كه به بررسى واژه هاى كليدى مى پردازد:

گفتار يكم، به شناساندن مفهوم عقل از نگاه لغت، قرآن، سنت، كلام اسلامى و كلام جديد همت گمارده و در پايان، ديدگاه اخبارى ها و اصوليان را كه هدف اصلى است، مطرح مى كند.

گفتار دوم، مقايسه عقل را با برخى عناوين، مانند معرفت هاى فطرى، بناى عقلا و... بر عهده دارد تا در پىِ آن، نمايان شود، مقصود از عقلى كه در عنوان پژوهش به كار رفته چيست و دامنه آن تا كجاست؟ آيا در بردارنده عناوين ياد شده است يا جداى از آنهاست؟

گفتار سوم نيز در آغاز، به شناسايى مفهوم لغوىِ «استنباط» پرداخته و براى شفاف كردن ابعادش، آن را با مفهوم «قانون گذارى» كه چه بسا شائبه همسانى دارند، مقايسه مى كند; از اين رو گفته شده كه قانون چيست؟ قانون گذارى چه ماهيتى دارد؟ و آيا حقيقت آن، با استنباط يكسان است يا خير؟

گفتار چهارم به مطالعه تركيب «حكم شرع» كه در اصطلاح، مضاف و مضاف اليه است، همّت گمارده: از يك سو «مضاف» را بررسى كرده و پس از شناسايىِ مفهوم لغوى و اصطلاحى آن، در صدد تشخيص ماهيت حكم است كه آيا با قانون تغاير دارد يا خير؟ در صورت تغاير، چه نسبت منطقى اى ميان آنها برقرار است؟ اقسام حكم چيست؟ و كدام قسم، مدنظر اين پژوهش است؟

از ديگر سو، به مطالعه مضاف اليه; يعنى واژه «شرع» پرداخته و گفته شده است منظور از معيار شرعيّت چيست؟ مقصود اين پژوهش، معيار در قلمرو ثبوت است يا اثبات؟


25

گفتار يكم: تعريف عقل

عقل در لغت

عقل در لغت عرب(1) به طور كلى در معناى حدثى، اسم ذات و اسم معنا به كار رفته است. معانى حدثى آن مانند حبس، بستن، حفظ، حصن، پرداختن ديه و تثبّت در امور است.

با توجه به معانى فوق، عاقل، كسى است كه نفسش را از خواهش هاى پست، بازداشته و خويشتن دارى مى كند.

در اسم ذات، مانند حبل و ديه.

در اسم معنا، مانند نيروى تميز، فهم و علم.

به نظر مى رسد همه معانى ياد شده از عقل، به يك معناى كلى باز مى گردد كه عبارت است از: چيزى مانند «توقف» و «ايست» و معانى ياد شده، جلوه هاى آن معناى كلى اند. اين معناى مشترك، در معانى حدثى كه ذكر شد، به جز معناى پرداختن ديه روشن است و با اندك تأملى اين معنا نيز بر آن امر مشترك باز مى گردد، زيرا پرداخت ديه، حركت هاى انتقام جويانه را باز مى دارد و بدين لحاظ نيز به ديه، عقل گفته شده است. ارتباط حبل نيز با «توقف» و «ايست» روشن است.

نيروى تميز و فهم نيز، از آن رو عقل ناميده شده كه تميز و فهميدن، با نوعى ايست و تأمل همراه است و انسانِ مميز غالباً در كارها، ايست و تثبت دارد.

به علم نيز عقل گفته شده، چون علم، نادانى را متوقف كرده و آن را باز مى دارد.(2)

1. اسماعيل بن عباد، المحيط فى اللغة ; ابن منظور، لسان العرب ; احمد فارس زكريا، معجم مقاييس اللغة.

2. پيامبر(صلى الله عليه وآله): «ان العقل عقال من الجهل ; عقل، به بند كشيدن جهل است.» (ر.ك: محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 1، ص 117، ح 11).


26

در لغت فارسى، عقل، معادل خِرَد است كه به معانى دريافت، ادراك، تدبير، فراست، هوش، دانش و زيركى به كار مى رود. همين طور بى خرد; يعنى بى ادب.(1)

عقل در قرآن و سنّت

ستايش عقل و فراخوانى به سوى تعقل، از جمله برجستگى هايى است كه در جاى جاى قرآن و سنت ديده مى شود و عقل، ارزشمندترين و سودآورترين سرمايه انسان شمرده شده(2) و يك اصل محورى در ارزشمندى شخصيت انسان و يك فرد مسلمان محسوب مى شود.(3)

در سخنان بسيارى كه از معصومان(عليهم السلام) رسيده، انسانِ عاقل به عنوان كسى كه بهره مند از سرمايه عقل است، سرسلسله درك خوبى ها و آراسته شدن به آنها انگاشته شده است.(4) در هر سخنى كه واژه «عاقل» به كار رفته، پس از آن، بسيارى از خصلت هاى پسنديده و رفتارهاى عالى، هم چون تفكّر، تذكر، صداقت، اخلاص، اجتهاد، بصيرت و روشن بينى، كم گويى، درّگويى و... ذكر شده و اين همه، لمعات خورشيد عقل، در اقليم وجود انسان است.

مى توان گفت ژرف ترين و گسترده ترين توصيفى كه از عقل و عاقل شده، سخنى كوتاه و گويا از مولا على(عليه السلام) است كه در پاسخ اين سؤال كه عاقل كيست؟ فرموده اند: «كسى كه هر چيزى را در جاى خود قرار مى دهد».(5)

از آن جا كه قرآن، كتاب هدايت است و اثرى علمى به معناى مصطلح نيست. هيچ آيه اى از آيات آن، مفهوم عقل را آن گونه كه مورد نظر بوده، توصيف نكرده

1. على اكبر دهخدا، لغت نامه.

2. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 1، ص 89، حديث 15.

3. همان، ص 91، حديث 22 ; ص 90، حديث 17 و ص 95، احاديث 31 و 32.

4. همان، ص 142، حديث 29.

5. الذى يضع الشى موضعه (صبحى صالح، نهج البلاغه، حكمت 235).


27

است; البته در ارتباط با آن چه رسالت قرآن شمرده مى شود، لازم نبوده و اهميتى ندارد.

در قرآن كريم، خصوص واژه «عقل» به صورت اسم، به كار نرفته و در همه موارد به شكل فعل، استعمال شده است. گويى، اين نكته به انسان الهام مى شود كه خود عقل، موهبت الهى است، ولى اين، به خودى خود ملاك برترى او شمرده نمى شود، مگر اين كه آن را به كار گيرد و عقل، محور زندگى او شود; البته صاحب عقل بودن اهميتى ندارد، عاقل بودن مهم است.

در يك نگاه گسترده، تصويرى كه قرآن از عقل ارائه مى كند و سنت نيز به عنوان مفسر آن، ابعاد روشن ترى را در ذهن، آشكار مى سازد، عقل را نيروى درك كليات، مجموعه اى از علومِ گردآورى شده، نيروى فهم ملازمات، جوهر مجرد، و ابزار تمدن سازى و ... نمى داند، بلكه موجودى با توان مندى هاى ژرف و گسترده معرفى مى كند كه مى تواند با كمك وحى، سعادت دو جهان را براى آدمى به ارمغان آورد و او را به صراط مستقيم سوق داده و در دو بُعد به آزادى برساند: آزادى از جهل و نادانى و آزادى از خواهش هاى پست و زبون و اين آزادى در هر دو بعد، چيزى جز رستگارى نيست. بحث را در دو عنوان «منزلت» و «حقيقت» عقل پى مى گيريم تا تصوير ارائه شده عقل، از سوى قرآن و سنت، شفاف تر شود.

منزلت عقل در قرآن و سنّت

در قرآن كريم، عقل به اندازه نقل، نجات دهنده و هدايت گر قلمداد شده و چنان چه انسان، گوش بسپارد يا هوش را به كار گيرد، در هر حال نجات مى يابد:

﴿و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير(1)

آيه شريف، اين نكته را الهام مى كند كه عقل، همپاى وحى، منبع هدايت و هر دو

1. و آنان گفتند: اگر گوش مى سپرديم يا عقل را به كار مى گرفتيم، اكنون در آتش بر افروخته نبوديم: (ملك (67) آيه 10).


28

پيام رسان خداوند هستند; از اين رو در احاديث كه مى توانند، مفسّر قرآن باشند، عقل، رسول الهى شمرده شده است: «العقل رسول الحق»(1); و در پاره اى ديگر از سخنان امامان(عليهم السلام)، از عقل و وحى به عنوان دو حجت الهى ياد شده است:

يا هشام ان لله على الناس حجتين: حجة ظاهرة و حجة باطنة، فاما الظاهرة فالرسل و الانبياء و الائمة و اما الباطنة فالعقول .(2)

از تعبير «رسول اكرم» به دست مى آيد كه عقل، زبان خداست كه بدان وسيله با مردم سخن مى گويد.

تعبيرهاى گوناگونى كه در توصيف عقل رسيده، منزلت آن را بيشتر بيان كرده و مى گويد: خداوند مخلوقى نيكوتر، عزيزتر، كريم تر، محبوب تر، مطيع تر، رفيع تر، شريف تر و عظيم تر از عقل، خلق نكرده است. براى نمونه:

عن ابى جعفر(عليه السلام) قال: لما خلق الله العقل استنطقه ثم قال له: اقبل فأقبل، ثم قال له ادبر فادبر، ثم قال: و عزتى و جلالى ما خلقت خلقاً هو احب الىّ منك و... .(3)

حقيقت عقل از نگاه قرآن و سنت

فهمِ چيستى عقل از رازهاى ناگشوده و نافهميدنى آفرينش است كه دركش هيچ كس را نشايد. گواه اين سخن، تجربه آدمى و تعبيرى است كه از خويش دارد:

وجود ما معمايى است حافظكه تحقيقش فسون است و فسانه

1. عقل پيامبر خداوند است (محمدرضا حكيمى، الحياة، ج 1، ص 44).

2. اى هشام! همانا خداوند دو حجت بر مردم دارد، حجت ظاهر و حجت باطن: حجت ظاهر، همان رسولان، پيامبران و امامان و حجت باطن، عقل ها هستند (محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 16).

3. امام صادق(عليه السلام) فرمودند: پس از آن كه خداوند، عقل را خلق كرد، آن را به سخن آورد و به او فرمود: روى بياور! آن گاه روى آورد، سپس به او گفت: برگرد! آن گاه او برگشت، سپس خداوند فرمود: قسم به عزت و جلالم كه موجودى محبوب تر از تو خلق نكردم! (همان، ص 10، حديث 2 ; محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 1، ص 107، ح 3).


29

از سوى ديگر، وحى نيز تجربه آدمى را تأييد مى كند، زيرا در پاره اى احاديث، عقل از موجودات روحى شمرده شده است:

قال الصّادق(عليه السلام): ان الله جلّ ثناؤه خلق العقل و هو اوّل خلق خلقه من الروحانيين(1)

اين سخن به ضميمه آن چه كه در قرآن درباره پرسش از روح آمده و پاسخ خداوند، بيانگر نافهميدنى موجودات روحى است:

﴿يسئلونك عن الروح، قل الروح من امر ربى(2).

به ديگر سخن، عقل به عنوان بعد اساسى و پيشواى انسان، جلوه اى از روح الهى و پاره اى از وجود خداست كه در كالبد انسان، دميده شده است: ﴿ونفخت فيه من روحىو بدين سبب، قابل فهم نيست، چرا كه صاحب روح، قابل فهم نيست.

اگرچه حقيقت عقل، نافهميدنى است، ولى مى توان تا اندازه اى با نگاه به جلوه هايش، آن را شناخت. قرآن و سنت، بيشتر ذهن انسان را به شناخت اين نمودها معطوف كرده اند و با توجه به آنها مى توان گفت، عقل، امرى است كه همه آگاهى ها، ارزش ها و خوبى ها در بُعد انديشه و عمل، جلوه هاى آن به شمار رفته و ره آورد شكوفايى اش محسوب مى شوند، به ويژه امورى كه به نوعى با ادراك انسان ارتباط دارند; مانند: فهم، فقه، فكر، عرفان، نظر، درايت، يقين، بصيرت، تدبر، حفظ، فطانت و علم. براى نمونه:

عن ابى عبدالله(عليه السلام) قال: دعامة الانسان، العقل و من العقل الفطنة و الفهم و الحفظ و العلم ... .(3)

1. همانا خداوند، عقل را آفريد در حالى كه آن، نخستين مخلوق وى از موجودات روحانى بود (محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 20، حديث 14).

2. اى رسول تو را از حقيقت روح مى پرسند بگو روح به فرمان خداست: (اسراء (17) آيه 85).

3. امام صادق(عليه السلام) فرمود: عقل، پايه انسان است و فطانت، فهم، حفظ و علم، از عقل [ او] ناشى مى شود (محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 1، ص 90، حديث 17).


30

و همين طور امورى كه در مورد عمل و رفتار انسان است; مانند: زهد، حيا، عفاف، وقار، رأفت، رحمت، حلم، رشد و... . براى نمونه:

قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): ان العقل عقال من الجهل... فتشعب من العقل الحلم ومن الحلم العلم و من العلم الرشد و من الرشد العفاف و من العفاف الصيانة و من الصيانة الحياء و من الحياء الرزانه و من الرزانة المداومة على الخير و ... .(1)

جمله اى كه مقصود اصلى و ويژگى روشنِ عقل است و بايد در فرهنگ اسلامى، ويژگى برجسته عقلانيّت قرار گيرد و چكيده همه ويژگى هايى است كه براى عقل در كتاب و سنت بيان شده و تصوير كلى مكتب اسلام از مفهوم عقل شمرده مى شود، صرف نظر از حقيقت آن، سخنى از امام صادق(عليه السلام)است كه فرموده اند:

قلت له: ماالعقل؟ قال: ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان.(2)

توبيخ هاى قرآن كريم در شكل هايى، مانند «افلا تعقلون»، اشاراتى، چون «لقوم يعقلون»، اعتراض هايى، مثل «لا يعقلون»، اميدوارى هايى، مانند «لعلهم يعقلون» و... براى اين است كه با بيدار شدنِ عقل و پويايى آن، انسان به عبوديت راه يابد و آدمى به عبوديت تن نمى دهد، مگر اين كه گستره افق انديشه خود را از جهان مادى به سوى عالم الوهيت بگرداند يا اين كه بر انديشه غبار گرفته، دستى بكشد و اين دو هدف به دست نمى آيد، مگر با بيدارى، آزادى و تلاشِ عقل، و قرآن نيز، تحقق اين هدف را خواسته است:

﴿ماالحيوة الدنيا الالعب و لهو و للدار الآخرة خيرللذين يتقون افلاتعقلون.(3)

1. پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود:همانا عقل، جهل را به بند مى كشد...از عقل، حلم و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، صيانت و از صيانت، حيا و از حيا، وقار و از وقار، استوارى بر خير و... ناشى مى شود (همان،ص 117،ح 11).

2. از امام صادق(عليه السلام) سؤال شد، عقل چيست؟ فرمود: عقل چيزى است كه توسط آن خداوند عبادت شده و بهشت تحصيل شود (همان، ص 116، ح 8).

3. زندگى دنيا چيزى بيش از بازيچه و بيهودگى نيست و همانا براى كسانى كه پارسا هستند، زندگى آخرت بهتر است، چرا تعقل نمى كنيد؟! (انعام (6) آيه 33).