فهرست مطالب
 

کرسي‌هاي نظريه‌پردازي و نقد انديشه (2)

دفتر جنبش نرم‌افزاري و توسعه علوم اسلامي

معاونت پژوهشي دفتر تبليغات اسلامي

بررسي نسبت عقل و وحي

از منظر فلسفه و مکتب تفکيک

نظريه پرداز: سيدجعفر سيدان

هيئت نقد: غلام‌رضا فياضي، حميد پارسانيا

دبير علمي: محمدتقي سبحاني


4

بررسي نسبت عقل و وحي

از منظر فلسفه و مکتب تفکيک

نظريه پرداز: سيدجعفر سيدان

هيئت نقد: غلام‌رضا فياضي، حميد پارسانيا

دبير علمي: محمدتقي سبحاني

ناشر: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي

معاونت پژوهشي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم

تهيه و تدوين: دفتر جنبش نرم‌افزاري و توسعه علوم اسلامي

ليتوگرافي و چاپ: باقري

چاپ اول: پاييز 1388

شمارگان: 1200

همه حقوق براي ناشر محفوظ است.

نشاني: قم، خيابان شهداء (صفائيه)، کوچه آمار، پلاک 42

تلفن و دورنگار: 7832833، پخش: قم7832834،‌ تهران، پکتا 5 ـ 88940303

ص. پ: 3858/37185، کد پستي: 16439 ـ 37156

وب سايت: www.isca.ac.ir

پست الکترونيک: nashr@isca.ac.ir

ميزگرد کرسي نظريه‌پردازي و نقد انديشه (نخستين: 1381: قم)

بررسي نسبت عقل و وحي از منظر فلسفه و مکتب تفکيک / نظريه‌پرداز سيدجعفر سيدان؛ هيئت نقد غلامرضا فياضي، حميد پارسانيا؛ دبير علمي محمدتقي سبحاني؛ تهيه و تدوين دفتر جنبش نرم‌افزاري و توسعه علوم اسلامي. ـ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1388.

136 ص.

ISBN: 978 - 600 - 5570 - 38 - 0

فهرست‌نويسي بر اساس اطلاعات فيپا.

1. عقل (اسلام). 2. عقل و ايمان. 3. مکتب تفکيک. 4. فلسفه اسلامي ـ دفاعيه‌ها و رويه‌ها. 5. فلسفه و اسلام. الف. سيدان، جعفر ب. فياضي، غلامرضا ج. پارسانيا، حميد. د. سبحاني، محمدتقي، ه‍. دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم. معاونت پژوهشي. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي. دفتر جنبش نرم‌افزاري و توسعه علوم اسلامي. و. دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم. معاونت پژوهش. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.

9 م 7 ع / 55 BPR 1/189

1381


5

فهرست مطالب
سخني با خواننده11
مقدمه15
نظريه: تعريف «عقل و وحي» از ديدگاه فلسفه و مكتب تفكيك17
«ما به الادراك»، تعريف مختار از عقل18
وحي چيست؟18
ادعاي اصلي مکتب تفکيک19
تعريف فلسفه اسلامي20
تمايز و تطابق عقل و وحي20
«كشف واقع»، نقطه اشتراك و تطابق عقل و وحي22
برخي موارد عدم سازگاري عقل با وحي23
جمع‌بندي اول بحث25
نقد26
مقام اول: اعتبار حكم قطعي عقل، در هر حال27
مقام دوم: ضرورت تأؤيل ظاهر ادلّه، هنگام تعارض با يقين عقلي28
ضرورت وحي29
عقل صريح و غير صريح30
ضرورت حجيّت فلسفه اسلامي30
نظريه: غلبه «قطعيت وحياني»، بر «قطعيت عقلاني»31
اختلاف آراء فلسفي دليلي بر عدم قطعيت عقلي33
نقش عقل در اثبات وحي34
ضرورت بحث از مصاديق و صغريات35
نقد: نام‌گذاري برخي از نحله‌ها و مكاتب، ريشه برخي از اختلافات37
نظريه: بطلانِ تفكيك وحي و عقل، از يك‌ديگر38
نقد: تفاوت عقل و وحي، در موضوع، حوزه و نوع شناخت38
دفاع فلسفه اسلامي از «تطابق عقل و وحي»39
«عقل» با امكان خطا، ابزار شناخت «وحي» معصوم از خطا41
وحي، عامل شكوفايي عقل42
عدم درك بسياري از معارف وحياني، در صورت نبود عقل43
قرين بودن تأمل عقلي در حوزه فلسفه، با تأمل در حوزه وحي45
جمع‌بندي دوم46
نقد: مكتب تفكيك و شيوه تحليل افكار بشري و معارف وحياني47
امكان جمع پارادايم‌هاي فلسفه هرمنوتيك و مكتب تفكيك48
ضرورت بازنگري در نظام عقلانيّت موجود50
نفي «تعقل» در لسان برخي از بزرگان مكتب تفكيك51
برتري فلسفه بر مكتب تفكيك در پاسخ‌گويي صريح به مسائل53
نظريه54
تسلط اصحاب تفكيك، بر فلسفه و مسائل آن55
تأويل، محصول مبناي فكري حاكم بر عرفان و فلسفه موجود56
«مدركات» بشري، حاصل قوه «تخيل» (و نه تعقل) انسان57
وجود تضاد بين «مدركات تخيلي» با «وحي»58
لزوم ملاحظه «ما قال» و نه «من قال»59
لزوم تعيين ميزان انطباق مصداق‌ها با عقل و وحي60
خلاصه مباحث جلسه اول و طرح دو پرسش مهم65
نظريه68
سه پرسش اساسي68
تبيين دقيق‌تري از امكان جمع «تمايز و تطابق» عقل و وحي69
«تمايز»، به معناي انفكاك دو مقوله، با دو كاربرد متفاوت69
«تطابق» به معناي عدم تضاد مدركات محدود عقل با منزلات وحي69
عدم تضاد بين مدركات عقل و وحي، در عين پذيرش معناي تمايز71
«تطابق عقل و وحي» رافع اشكال «ظواهر خلاف عقل»71
رسيدن به نتيجه واحد در كليات، در سايه تعقل در منابع وحياني72
استفاده از وحي، منوط به «اعتبار سند» و «وضوح دلالت»73
بيان دقيق‌تري از معناي «عقل صريح» و رابطه آن با «وحي»74
عدم جمع بين «وحي» و «عقل» به عنوان منشأ اختلافات فراوان75
نفي «حجيّت عقل»، به سبب وجود اختلاف در استدلال‌ها76
وجود تضاد بين «استدلال‌هاي عقلي» و «وجدانيات»77
«حقايق بيّن و درك روشن»، معناي «عقل صريح» (به عنوان حجّت الهي)78
نبود مخالفت بين «وحي»، با «برهانِ» داراي مقدمات بديهي78
نقد: بيان برخي از موارد مورد توافق با نظريه پرداز79
محدوديت قدرت «عقل» و نامحدود بودن توان «وحي» در «فروع و اصول»80
لزوم فراگيري عميق و همزمان «فلسفه» با «كتاب و سنت»81
لزوم مرزباني از دين در دو جبهه «درون وبيرون ديني»82
تقويت جايگاه «فلسفه» در «حوزه»، براي پاسخ‌گويي به شبهه‌هاي انبوه83
«فلسفه»، بستري براي درك عميق‌تر از «وحي»85
نظريه: تأييد جايگاه «عقل و مباحث عقلي» براي پاسخگويي به شبهه‌هاي «برون ديني»86
تقسيم‌بندي مطالب فلسفي به دو بخش «قواعد قطعي عقلي» و «مسائل نظري اختلافي»88
«قوانين قطعي و فطري فلسفه»، پاسخ‌گوي ملحدان و مورد توافق همگان89
وجود توافق طرفين در نكات ارائه شده از نظريه90
ضرورت استفاده از استدلال‌هاي عقلي و عدم تمسك به كلام معصوم(عل?ه السلام )، هنگام مواجهه با ملحدان90
«تأويل»، امر مورد تأييد قرآن90
بيان شرايط تأويل «بطن قرآن»91
اول: عدم تضاد بطن با اصول وحي92
دوم: قابليت استناد بطن به كلام معصوم(عل?ه السلام ) و اسناد الهي93
نقد: توافق اساتيد حاضر بر كليات مطالب93
ضرورت بازگرداندن اختلاف انديشوران، به «اختلاف در روشها»94
ضرورت اصلاح عناوين، در گفت‌وگوهاي علمي95
نقض پاسخ نظريه پرداز درباره پرسش مربوط به «توان‌مندي عقل در بيان مقصود الهي»98
طرح چهار پرسش دربارة‌ تعريف و گستره «عقل صريح»100
فراگيري دايره عقل صريح، نسبت به «برهان و استدلال» (به عنوان حجتي بر خداوند)101
دو نگاه متفاوت به ريشه اختلافات حوزه عقل101
منتفي نشدن «حجيت» حتي در صورت بقاي اختلافات در حوزه عقل و نقل102
فلسفه اسلامي، تلاش عقل براي اثبات مبدأ و معاد و محدوديت كارآيي خود103
ضرورت پرهيز از صف بندي‌هاي دروغين بين حوزه فلسفه و غير آن104
نظريه105
اعتقاد به «عدم مخالفت عقل با وحي» از سوي طرفداران فلسفه و مكتب تفكيك105
«عقل، بيانگر واقع»، نزد مكتب تفكيك106
قياس «اختلافات فقها با اختلافات فلاسفه»، يك قياس مع الفارق106
«وجود اختلافات عقلا» حاكي از عدم تحقق حركت عقلاني و نرسيدن به واقع107
«تعقل در حوزه وحي»، امري مقدم بر تمامي وظايف فلاسفه108
نقد110
طرح چند پرسش درباره تعريف و ريشه «فلسفه اسلامي»111
ابهام در نوع برخورد مكتب تفكيك با مقوله عقل112
جمع‌بندي مباحث113
ضرورت تبيين دقيق‌تر «حدود و نقطه تماس عقل و وحي»114
نظريه115
«اكتفا به ظاهر و حذف عقل»، شيوه اخباريون و حنابله116
اتكاي «وحي به عقل» در اثبات اصول دين117
«عقل»، ترسيم‌گر مرز (نسبت) خود با وحي، نزد موحدان117
حجيّت يقين قاطع و روشن، حتي در صورت تخالف آنها با يك‌ديگر118
نقد: وجود اختلاف در آراء فقهي، در عين تمسك به «كتاب و سنت» و به كارگيري محدود «عقل»120
امكان ايجاد اختلاف، حتي در مسائل عقليِ به ظاهر اجماعي121
«حجيّت عقل»، امري ذاتي و مستقل از امر و نهي معصوم(عل?ه السلام ) و غير معصوم122
وجود تفاسير و آراء مختلف، حتي در حوزه «بديهيات»123
ضرورت تفكيك بين «حجيت عقل» و «وفاق عقلا»124
نظريه: امكان رسيدن به وحدت نظر در مسائل اعتقادي125
نقد: همراه نبودن برخي از اصحاب مكتب تفكيك با برخي از ديدگاه‌هاي نظريه پرداز126
عدم رجوع حجيت ذاتي عقل، به «اجماع عقلا»127
بيان سه مرحله «مفتاح، مصباح و ميزان» براي عقل در نسبتش با «وحي»128
بازگشت اختلافات موجود به اختلاف در «روش»128
جمع‌بندي نهايي هر دو جلسه129
پرسشها، اشكال‌ها و ابهام‌هاي مدعوين، از چهارمين كرسي نظريه‌پردازي و نقد انديشه130
پرسش‌هاي «هيئت نقد و بررسي» از «نظريه پرداز»133
پاسخ‌هاي «نظريه پرداز» به «هيئت نقد و بررسي»134


10

11

بسم الله الرحمن الرحيم

سخني با خواننده

کتاب "بررسي نسبت عقل و وحي از منظر فلسفه و مکتب تفکيک" صورت مکتوب، ويراسته و تحقيق شده کرسي نظريه‌پردازيي است که با حضور آيت الله سيد جعفر سيدان، در جايگاه نظريه‌پرداز، و حجج اسلام والمسلين غلام‌رضا فياضي و حميد پارسانيا، به عنوان ناقدان، و دبيري علمي حجت الاسلام والمسلين محمد تقي سبحاني، طي دو نشست، توسط دفتر جنبش نرم‌افزاري برگزار گرديد.

تقرير و تنقيح مفردات بحث در هر دو حوزه مکتب تفکيک و فلسفه، کند وکاو پيرامون چگونگي مواجهه عقل با کتاب و سنت در فلسفه و مکتب تفکيک و گفتگو پيرامون "عقل صريح" و "عقل غيرصريح" از جمله مباحثي است که در اين کتاب به آن‌ها پرداخته شده است. هم چنين توجه دادن به اختلاف در روش و جايگاه روش‌شناسي به مثابه امري تعيين کننده وکليدي که در سرنوشت بحث تاثير مي‌گذارد از جمله دست‌آوردهاي اين دو نشست است.

اهل تحقيق خوب مي‌دانند که تبديل دو نشست علمي پربار و سراسر مباحثه به يک کتاب، سختي‌هاي خاص خود را دارد. آن چه تقديم مي‌گردد حاصل تلاش دوستان در اين مسير است. با اين حال، جهت مطالعه مناسب‌تر و دقيق‌تر متن، تقاضا مي‌کنم مواردي را که ذيلا مورد اشاره قرار مي‌گيرد مدنظر قرار دهيد:


12

اولاً: رفت و برگشتهاي فراوان ميان نظريهپرداز، هيئت نقد و بررسي، دبير کرسي و ديگر اساتيد حاضر در محل برگزاري نشست‌ها، سبب شد تا، به منظور حفظ چارچوب بحث و ايجاد انسجام لازم در کتاب، شيوه عنوانگذاري متن اندکي متفاوت با شيوه معمول گردد. بهره‌گيري از کلماتي هم چون «نظريه»، «نقد»، «جمعبندي» و... به اين منظور، در قالب عناوين بخش‌هاي مختلف، به متن اصلي اضافه شده است .اميد آن که اين تلاش ضمن افزايش دقت متن، به سهولت مطالعه آن و انتقال فضاي حاکم در اين نشست‌ها به خوانندگان کمک رساند.

ثانياً: آن چه که در بخش «نقد» آمده است الزاماً به معناي مخالفت با همه بخش‌هاي «نظريه» از سوي ناقد نيست.

شايسته است در پايان، از نظريهپرداز گرامي، آيت الله سيد جعفر سيّدان، هيئت دانشور نقد و بررسي، حجج اسلام والمسلمين، آقايان: غلامرضا فياضي و حميد پارسانيا و دبير گرانقدر کرسي حجت الاسلام والمسلمين دکتر محمدتقي سبحاني، که در برگزاري اين جلسه، نقشي کليدي را برعهده داشتند صميمانه سپاسگزاري کنم.

هم چنين لازم مي‌بينيم از جناب آقاي وحيد عليلو بابت زحمات ارزنده و موثري که در راه تدوين، تحقيق و ارايه نسخه نهايي اين اثر متحمل شده است تشکر نمايم.

انه ولي النعم

مديريت دفتر جنبش نرمافزاري

عبدالمجيد مبلغي


13

جلسه اول

14


15

مقدمه(1)

سبحاني: قبل از شروع بحث، يادآوري چند نكته، ضروري است:

1ـ در حوزه‌هاي علميه بحث و گفت‌وگوهاي علمي و نيز نقد و بررسي آراء و انديشهها، مقوله تازهاي نيست. همه تحصيلكردگان حوزه دين و فعالانِ عرصه دانش ميدانند كه بدون نظريه پردازي و بحث و گفت‌وگوي علمي، رشد و پيشرفت امكان پذير نيست؛ از همين رو، درس‌هاي حوزوي، از قديم مبتني بر مباحثه، نقد و گفت‌وگوي علميِ منصفانه بوده و هست و اگر پيشرفتي در اين عرصه وجود دارد مرهون همين شيوه است.

2ـ كرسي نظريهپردازي در شكل كنوني آن اندكي تازگي دارد. طبعاً بايد شرايط را به گونهاي فراهم ساخت كه اين نوع نقد و بررسي نيز جايگاه خود را در «حوزه و دانشگاه» پيدا كند. انديشوران و اهل نظر، گاه به ايدهها و افكاري دست مييابند كه ممكن است آن را در رساله يا مقالهاي بنگارند و صرفاً در ذهن آنان، خلجاني داشته باشد يا در محافلي تدريس کنند. اما يكي از نقاط ضعف حوزه فرهنگ ما عدم شناخت

1 - . اولين جلسه کرسي نظريه‌پردازي و نقد انديشه، مورخ 12/9/1383، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم

16

صحيح انديشهها و تبيين درست چارچوب آن است. به همين دليل اين افكار، شناس‌نامه مشخصي پيدا نكرده و نقد و بررسيها امتداد و استمرار ندارد. گاه نظريهاي مطرح مي‏شود و آثاري نيز ممكن است در نقد آن نگاشته شود، اما در جايي ثبت نميگردد تا بدانيم انديشهها چگونه در يك نظريه، متبلور شده، و نقدها و پاسخ‌هاي داده شده، تداوم مييابد تا نهايتاً به نقطه تكاملي خويش برسد.

كرسيهاي نظريهپردازي كه يكي از پيشنهادهاي فضلاي حوزه در نامه به مقام معظم رهبري ـ مدظله العالي ـ بود و مورد تأييد ايشان قرار گرفت، نگاهي اين چنين به حوزه انديشه و نقد دارد. البته بايد متذكر شد كه فرصت زيادي تلف گرديده است. بايد پيش از اينها به بحث نظريه‌پردازي و نقد انديشه، در شكل كنوني آن پرداخته ميشد، امروز نيز كه اين حركت آغاز شده اميدواريم استمرار يابد و سرعت لازم را بگيرد تا بتوان پوياتر، بحثهاي علمي را دنبال کرد.

3. اما شيوه كار در سلسله كرسيهاي پيش بيني شده اين گونه است كه ابتدا انديشوران، نظريهپردازان واساتيد معظم، ديدگاه‌هاي خود را مطرح مي‌کنند، سپس بلافاصله در همان جلسه اساتيد دعوت شده ديگري هم كه ممكن است درباره آن ديدگاه، نقدها، تحليلها و حتي نظريههاي جديدي داشته باشند نگرگاه‌هاي خود را ارائه مي‌دهند تا بتوان در اين گفت‌وگو به جمع بندي جديدي دست يافت.

4. شكل اجرايي اين كرسيها، بدين ترتيب است كه ابتدا سي دقيقه به طرح نظريه يكي از شخصيت‌هاي علمي اختصاص خواهد يافت كه در اين جلسه، حضرت آيه الله سيدان به طرح ديدگاه خويش


17

در خصوص «نسبت وحي و عقل از ديدگاه فلسفه اسلامي و مكتب تفكيك» خواهند پرداخت. در مقابل، از دو استاد بزرگوار، حجج اسلام، آقايان: فيّاضي و پارسانيا كه از نظريهپردازان حوزه و صاحب آراء و انديشههاي نو ميباشند تقاضا شده در اين جلسه حضور يابند و ديدگاه‌ها و نقد خود را در سي دقيقه ارائه دهند. در ادامه از عزيزان فرهيخته حاضر در جلسه تقاضا ميگردد در صورتي كه در تأييد يا نقد نظريه، ملاحظاتي دارند دو يا سه نفر در اين‌جا حضور يافته و هر يك در پنج دقيقه به طرح ديدگاه‌هاي خويش بپردازند. طبعاً لابه‌لاي طرح بحث‌ها از سوي نظريه پرداز، هيئت نقد و بررسي و استادان حاضر در جلسه، مباحث ديگري نيز مطرح خواهد شد كه بدين ترتيب با تقسيم‌بندي زماني اميد است به نتيجهاي برسيم.

نظريه: تعريف «عقل و وحي» از ديدگاه فلسفه و مكتب تفكيك

سيدان: موضوع بحث در اين جلسه «نسبت عقل و وحي از ديدگاه مكتب تفكيك و فلسفه اسلامي» است. ابتدا مناسب است ضمن بررسي مفردات، به بحث چيستي عقل پرداخته، سپس نسبت آن با وحي بررسي شود.

درباره چيستي و حقيقت عقل، مسائل و نظريه‌هاي گوناگوني وجود دارد. گاهي در مبحث الهيات، به آن «عقل» گفته مي‏شود و در مسائل فلسفي، مقصود جوهر بسيط مجردي است كه به عنوان «صادر اول» مطرح ميگردد. گاهي در بحث‌هاي مربوط به نفس، از عقل به عنوان مرتبهاي از مراتب نفس ياد ميشود، چه اين‌كه در مرحلهاي از آن، تحت عنوان عقل هيولاني، بالملكه، بالفعل و مستفاد، ياد ميگردد.


18

«ما به الادراك»، تعريف مختار از عقل

برخي از بزرگان مكتب تفكيك، عقل را حقيقت نوري خارج از نفس، كه انسان با او در ارتباط است، معنا كردهاند. مقصود ما از عقل، همان «مابه‌الادراك» مي‌باشد يا آن‌چه كه ادراك به اوست؛ خواه حقيقتي مجرد يا موجودي غير از نفس و يا مرتبهاي از نفس باشد.

البته براي عقل، معاني مختلفي ارائه شده است؛ از جمله ملاصدرا در شرح اصول كافي ميفرمايد: «براي عقل شش معناست». هم چنين علامه مجلسي در بحار الانوار و برخي آثار ديگر خود، همين شش معنا را براي عقل بيان نموده است كه با بررسي تعبيرات برخي از شخصيت‌هاي علمي که گفته‌اند: «آن‌چه علامه مجلسي در معاني عقل ميفرمايند، نه معاني عرفي و نه اصطلاحي آن است» مشخص ميشود معانيي که علامه گفته، همان معاني مورد نظر در شرح اصول كافي است. هر چند در يكي ـ دو مورد، عبارت‌ها مختلف است، ولي درساير موارد، عبارت‌هاي به كار رفته هم كاملاً مشابه است؛ مثلاً «الاوّل» مجلسي همان «الخامس» ملاصدراست و يا «اما الثالث» در هر دو، مشابه يك‌ديگر است. بدين ترتيب براي عقل، معاني مختلفي ارائه شده، اما هر چه هست مقصود از عقل، همان «ما به الادراك» است.

وحي چيست؟

مقصود از «وحي»، رابطه خاص بين نبّي(ص ) خصوصاً پيامبر گرامي اسلام(ص ) با پروردگار ميباشد كه بحث‌هاي مفصلي دارد؛ اما آن‌چه كه مشخص است، منظور از وحي، اين است که پيامبر مستقيم يا غير مستقيم مطالبي


19

را از حضرت حق بگيرد، که اين حقايق، مورد نظر است. گاهي سخن از حالت وحي است، اما مقصود ما خودِ حقايق و مطالبي است كه از راه وحي به ما رسيده است و در اينجا بررسي نسبت عقل با اين مطالب، مدّ نظر ميباشد.

ادعاي اصلي مکتب تفکيک

منظور از «مكتب تفكيك» جدا کردنِ افكار بشري از حقايق وحياني است، که به معناي باطل يا صحيح بودنِ همه افكار بشري نيست، بلكه پس از بررسي است كه صحت و سقم آن افکار مشخص ميشود. مبدأ اين تفكيك نيز بعثت پيامبر اكرم(ص ) است و صرف اين‌كه در اين عصر، كسي چنين نامي بر آن نهاده، نميتوان آن را مکتبي نوظهور دانست. جدايي افکار بشري از حقيقت‌هاي وحياني، منافاتي با «مستقلات عقليه» ندارد بلکه عقلا در اين امر اتفاق نظر دارند که مطالبي كه پيامبر(ص ) آورده، نه تنها مستقلات عقليه را تأييد مي‏كند، بلكه اساس وحي نيز متكي بر همان‌هاست؛ بدين معنا كه با اتكا بر اين مطالب عقلي، وحي ثابت شده است.

از ديگر سو، پيامبر اكرم(ص ) سخنان ديگران را نيز تكرار نكردهاند، بلكه مطالب تازهاي هم‌چون بحث‌هاي مربوط به عوالمِ قبل و بعد اين جهان، مسائل مختلف درباره مبدأ و ... بيان فرمودهاند. آن‌چه ايشان آورده، در واقع تفكيكي است بين آموزه‌هاي وحياني و انديشه‌هاي بشري. اين همان روشي است كه عموم علماي اماميه، پيش گرفته و با كمك عقل توانستهاند به وحي برسند. آنان هيچ‌گاه از وحي غفلت نكرده و در


20

بحث‌ها، از آن استفاده و به آن تكيه مي‏كنند. با اين توضيح ميتوان دريافت كه مكتب تفكيك، همان جداسازي حقايق بشري از حقايق وحياني ا‌ست، كه مبدأ آن نيز بعثت پيامبر اكرم(ص ) مي‏باشد.

تعريف فلسفه اسلامي

فلسفه حركتي فكري وعقلاني و سير از بديهيات به مسائل نظري و ضروري است؛ به عبارت ديگر، ورود در مسائل، با تفكر و تعقل است. واژه «اسلامي» براي فلسفه طبعاً به افرادي اطلاق مي‌گردد كه پاي‌بند اصول اسلامي بوده و در فضاي حقيقت‌هاي اسلامي رشد يافته‌اند؛ به عبارت بهتر، «فلسفه مسلمين» است نه اسلامي.

تمايز و تطابق عقل و وحي

با توجه به آن‌چه در خصوص مفردات گفته شد، اينك بايد ديد «نسبت وحي و عقل» چيست؟ آيا ميتوان مدعي شد بين اين دو، تضاد، تطابق يا گاهي تضاد و تطابق وجود دارد يا خير؟ به اعتقاد ما عقل از ديدگاه مكتب تفكيك و فلسفه به معناي «مابه الادراك» است و اين عقل، با وحي تطابق دارد و هيچ تضادي هم در كار نيست.

حدود چهار سال پيش در مکّه به عالمي از مدرسين قم، برخوردم. ايشان در خصوص اين مسائل، سؤالي مطرح كردند، همان برخورد و سئوال، انگيزه‌اي شد که در همان جا جزوه‌اي به نام الفوائد النّبويه نوشتم. در آن اثر گفته‌ام: «عرفان، وحي و عقل» تمايز و تطابق دارند. بهتر است عبارت‌هايي از آن را عينا بخوانم:


21

المرحله الاولي: في تمايز التعقل و العرفان و الوحي، كلٌ عن الآخر فنقول المقصود في هذاالبحث من الوحي، هو الارتباط الخاص بين الله تبارك وتعالي و الرسول المبعوث من عنده و هذا الارتباط اما بواسطه الجبرئيل او ملك آخر اَو بدون الواسطه. ولا شك اَنَّ هذه الحقيقه غيرُ التعقل و التفكر، لانّ الرسول(ص ) كُلّما اَتي به بعنوان الوحي لم يكن يتفكر و يتعقل و يربط المبادي ثم يصل الي المطالب ... و كذلك لا شكّ اَنّ الوحي غير العرفان و هوالشهود النفس بعد التصفيه و التزكيه و بعد معرفه تمايز كل من الوحي و التعقل و العرفان من الآخر ... لا نحتاج لاثبات التمايز الي ازيد من معرفه كل واحد منها و تصوّرها فانّ معرفه كل واحد منها و التصور كل واحد منها، يثبت التمايز بينها هذا في الحقيقه من القضايا التي قياساتها معها و ...

در اين جا نه تنها تمايز بين عقل و وحي، نفي نميشود، بلكه در صدد اثبات تطابق بين آنها برآمده است. در ادامه آن جزوه، چنين ميخوانيم:

«المرحله الثاني: لا شكّ ان الوحي، لمّا كان من عند الله تبارك و تعالي و هو يخبر عن الواقع و لا خطأ فيه و كذا العقل لمّا كان حجه الله علي العباد...» بايد توجه كرد كه مخاطب ما كساني هستند كه از طريق عقل، به وحي رسيدهاند. «... و كذا العقل كان حجه الله علي العباد يكشف عن الواقع و الخطأ من ناحيه العاقل بجهات المختلفه المعيّنه في موضعها و كذلك شهود الوجداني وهو العرفان الحقيقي. فالوحي و العقل والعرفان، كل واحد منها اذا كان بمعناه الحقيقي يكشف عن الواقع و علي هذا فالوحي و العقل و العرفان ينطبق كل واحدٍ منها مع الآخر و كل منها يكشف عن الواقع مع التميّز كل منها عن الآخر و اذاً لكل خصوصيات مرتبط الي نفسها.»


22

«كشف واقع»، نقطه اشتراك و تطابق عقل و وحي

چون منظور از «نسبت»، تطابق يا عدم تطابق است، ميتوان گفت عقل و وحي با يك‌ديگر تطابق دارند و هر دو ميتوانند واقع را نشان دهند، البته عبارت‌هايي مانند «شعاع عقل، محدود است» يا «اشتباه عاقل فراوان است» يا «وحي، منبعي است وسيع‌تر و داراي خصوصيات خاص»، در جاي‌گاه خود محفوظ است، اما ميتوان مدعي شد كه بين عقل و وحي، تطابق وجود دارد.

بنابراين، ديدگاه مكتب تفكيك (با همان وجه تسميهاي كه براي اين مكتب بيان شد) به‌گونهاي است كه به مسائلِ فلسفي و نظري مطرح شده در فلسفه، خدشه‌هايي وارد مي‌کند و چنين وانموده‌اند كه فلسفه، به‌معناي عقل است، لذا گفته‌اند اعتراض تفکيکيان به برخي از مسائل فلسفي به معناي اعتراض به عقل مي‏باشد، چون اصحاب تفكيك با انگيزه تأثير وحي، قائل به اين هستند كه عقل و وحي نميتوانند با يك‌ديگر سازگار باشند! حال آن که چنين نيست، چرا كه عقل از نظر ما، به معناي مابه الادراك است و اين منبع، هرگز با وحي مخالف نيست و چنان اصالتي دارد كه اصل اثبات خدا و وحي به آن وابسته است. فرضاً اگر در جايي از وحي، مطالبي مخالف با مابه الادراك و ادراک صريح عقلاني ديده شود، طبيعي است و توجيه خواهد شد، مهم آن است که چيزي مخالف عقل صريح، در وحي وجود ندارد و هر كجا موردي ديده شود كه ظاهراً خلاف عقل باشد، وحي قبل و بهتر از هر امري آن را توجيه كرده است؛ مثل آيات «جاء ربك ...» يا «الي ربها ناظره» يا «و نفخت فيه من روحي». از اين‌رو ميتوان مدعي شد هرگز تخالفي بين عقل صريح و وحي وجود ندارد.


23

سخن اين است كه وحي، عين عقل و عقل نيز عين وحي است. عقل، سند و حجت است و چنان قدرت و اصالتي دارد كه هر حركت صحيحي، بر اساس آن صورت مي‏گيرد. سنگ اوليه هر ساختمان ارزنده فكري، تعقل است كه البته تكيه‌گاه وحي نيز مي‏باشد. در عين حال بسياري از آن‌چه كه فعلاً به عنوان «فلسفه و عرفان» مطرح است، با وحي صريح سازگار نيست که بايد بحث و بررسي شود.

برخي موارد عدم سازگاري عقل با وحي

به اعتقاد بنده درباره «توحيد»، آن‌چه در فلسفه، با ادله خاص خود وجود دارد «سنخيّت» بين خالق و خلق است و آن‌چه در عرفان مطرح است مسئله «عينيت» و آن‌چه در وحي مطرح است مسئله «بينونت» بين خلق، موجودات و خالق مي‏باشد، البته اين مسائل بايد بحث و بررسي شوند. در خصوص مسئله «علم و اراده» نيز آن‌چه در فلسفه مطرح است يكي بودن آنهاست، در وحي، به دو تا بودن علم و اراده تصريح شده است. مسائل ديگري هم مانند «جبر و اختيار» وجود دارد كه در عرفان، انسان به عنوان موجودي ذوالاراده و الاقتضاء قلمداد نميشود تا گفته شود انسان مجبور است يا نسبت به او تفويضي صورت گرفته است، پس در نگاه عرفاني، اِسناد «وجود» به او، مجازي و حتي فوق آن است كه به او «عين الفقر» گفته شود. طبعاً تعبيرهايي مانند «لاجبر و لا تفويض» هم از باب سالبه به انتفاي موضوع، قلمداد مي‏شود؛ در واقع نبودن جبر و تفويض به سبب آن است كه انساني وجود ندارد تا مجبور شده و يا به او تفويض شود.


24

بي‌ترديد اين مسائل با وحي سازگار نيست؛ هم‌چنان‌كه با مباني فلسفي، انسانِ «مجبور» به «مختار» تعريف مي‏شود! هم‌چنين بايد ديد در مسئله معاد، آيا از بدنِ خاكي، خبري هست يا فقط روح محشور مي‏شود؟ چنان‌چه در قسمتي از مطالب فلسفي (غير از حكمت متعاليه) تنها معادِ روحاني اثبات مي‏شود که بر اين اساس، انسان با ملكات خويش محشور مي‏شود يا اين‌كه ميگويند نفس، صورت مثالي را ايجاد مي‏كند كه در هر حال از بدنِ خاكي، خبري نيست و طبعاً بهشت نيز قائم و موجد به نفس انسان است. از اين قبيل موارد بسيار وجود دارد كه هر كدام جاي بحث دارد.

از نظر مكتب تفكيك، عقل داراي جاي‌گاه و ارزش مخصوص به خود مي‏باشد و نميتوان گفت از اين منظر، اهتمامي به آن نميشود يا فقط ظواهر وحي اخذ ميگردد. عقل ـ به معنايي كه گفته شد ـ كاملاً با وحي منطبق است و هرگز با يك‌ديگر تخالف ندارند. اشكال‌ها و مناقشه‌ها به اين سبب است که فلسفه موجود، در قالب حكمت متعاليه در اسفار و کتاب‌هاي ديگر ملاصدرا آمده است.

در بحث‌هاي فلسفي موجود و نتايج برگرفته از آن، معقول به معنايي كه عقل، ما را به آن‌جا رسانده باشد، وجود ندارد. مكتب تفكيك بر آن است که وحيِ پذيرفته شده تنها شامل مسائل فرعي مانند پاكي، نجاست، طهارت و ... نيست، ـ در عين اينكه اين مسائل از اهميت بسياري دارند ـ بلکه معارف ديگري از حقايق هستي را نيز در برمي‏گيرد، از اين‌رو بعد از اين‌كه عقل، وحي را پذيرفت نبايد اين‌گونه باشد كه ابتدا مسائلي از جاي ديگر در نفس رسوخ كند، سپس به وحي رجوع شود، بلکه بايد به


25

وحي نيز توجه کرد، چون كسي که وحي را نيز مد نظر داشته باشد و با «مابه الادراك» وارد اين مسائل شود، به هر آن‌چه به نظر ما درست است دست مييابد.

در پاسخ به سؤال نسبت وحي و عقل در مكتب تفكيك و فلسفه مي‌توان گفت عقل و وحي، در معناي گفته شده در فلسفه و تفكيك از نظر كلي مشتركند و نه تنها تضادي بين آنها وجود ندارد، بلكه بر يك‌ديگر تطابق دارند. آن‌چه باقي ميماند بحث‌هاي مصداقي است؛ يعني مصداق‌هايي كه در مسائل اين علوم، از آنها بحث مي‌شود. پس نسبت بين عقل و وحي، با توجه به مسائلي که بيان شد نسبت «تطابق» است.

جمع‌بندي اول بحث

سبحاني: براي هدف‌مند شدن بحث، مطالب آقاي سيدان را به صورت خلاصه جمع‌بندي مي‌کنم:

1. در مقام تعريف، بين مفهوم عقل و وحي، در فلسفه و مكتب تفكيك فرق چنداني وجود ندارد؛ گرچه تفاوت‌هاي هستيشناختي يا انسان شناختي در تعريف عقل وجود دارد. سخن در اين نيست كه مكتب تفكيك، عقل يا وحي را به معنايي و فلسفه را به معنايي ديگر، تعريف مي‏كند.

2. وحي، به لحاظ فعاليت يا روش شناختي با تعقل تفاوت دارد.تعقل، فعاليتي ذهني است، اما وحي، اتصال به حضرت حق تعالي است.

3. از ديدگاه ايشان عقل صريح نه تنها با وحي در تنافي نيست، بلكه وحي، مبتني بر عقل صريح مي‏باشد و هر انديشه و دانش درستي، بايد بدين معنا بر عقل، بنيان نهاده شود.


26

4. نقطه اختلاف و تأكيد در اين است كه در همه مصداق‌هاي تعقل در فلسفه اسلامي نميتوان از عقل صريح، سراغ گرفت، لذا نتايج آن با معارف وحياني تنافي دارد؛ يعني در مقام مفهوم، نه تنها بين اين دو تنافي نيست، بلكه نوعي هم ياري نيز وجود دارد. اما بايد ديد در مصاديق کساني که مدعي تعقل مي‌شوند، آيا عقل با وحي سازگار است يا خير؟ آنچه به نظر ايشان، بعضاً تنافيهايي ميان دادههاي وحياني و نتايج فلسفي وجود دارد.

سيدان: در ابتدا گفتيد مفهوم عقل و وحي كلي است كه البته نمي‌خواستم بگويم مفهومش يكي است. مقصودِ آنها دو چيز است و در عين حال تطابق وجود دارد.

سبحاني: خير! عرض كردم عقل و وحي از ديدگاه فلسفه و مكتب تفكيك چه معنايي دارد. آيا چنين جايي كه فلسفه ميگويد دو تاست يا در آن وحيي كه فلسفه تعريف مي‏كند با وحي مورد نظر مكتب تفكيك، مغايرت دارد؟ گفتيم اين مسئله محل بحث نيست.

سيدان: تنها آن‌چه «مابه الادراك» است مشترك است.

سبحاني: از جناب آقاي فيّاضي تقاضا مي‏شود در نوبت اول، در پانزده دقيقه، ديدگاه خويش را بيان كنند.

نقد

فياضي: قصد ندارم در تعريف، اختلاف كنم، لذا عقل يعني همان نيرويي كه خداوند متعال به انسان عنايت فرموده و انسان بر اساس آن درك مي‏كند. به دليل ضيق وقت، مستقيماً به بررسي نكته چهارم در جمع‌بندي


27

مي‌پردازم، كه بيان شد در فلسفه، مطالبي وجود دارد كه با وحي صريح مخالف است، از اين مسئله در دو مقام بايد بحث کرد:

مقام اول: اعتبار حكم قطعي عقل، در هر حال

در اين نكته با آقاي سيدان موافقم كه ممكن است در جايي عقل به مطلبي برسد كه با وحي مخالف باشد. به دليل اين‌كه حكم عقل، قطعي است و حكم وحي نميتواند با وجود اين قطع، يقيني باشد. پس امكان ندارد شخصي با استفاده از مقدمات و شكل يقيني (در ماده و صورت) به نتيجهاي يقين‌آور برسد که با قرآن يا سنت معتبر مخالف باشد. حال به اين شخص در اين حالت چه بايد گفت؟ به نظر اين فرد، قطع، امري شخصي است و قابل سرايت به ديگري نيست، مگر آن‌كه او نيز همين راه را پيموده، قياس و تمام مقدمات آن را درست مانند وي انجام دهد كه در آن صورت براي وي نيز اين قطع حاصل مي‏شود.

پس فردي كه اين مسير را طي و استدلال عقلي را اقامه كرده و فلسفه، او را به نتيجهاي يقيني رسانده است، آيا ميتوان گفت، چون نتيجه فلسفي با قرآن يا سنت معتبر مخالف است، پس يقيني هم در كار نيست؟! خير! چرا كه بالاخره او يقين دارد. اين مسئله، از مواردي است كه طبق سخنان آيه الله سيدان وحي بايد از نظر اين شخص تأويل گردد، زيرا اگر عقل، حجت و مبناي وحي است نميتوان در ابتدا بر اساس آن، وحي را پذيرفت و بعداً كه عقل به چيزي منتهي شد، بگوييم از اعتبار ساقط است.


28

مقام دوم: ضرورت تأؤيل ظاهر ادلّه، هنگام تعارض با يقين عقلي

بايد ديد از ديدگاه شخصي كه بدون روش عقلي و قياسي، معتقد به تخالف آراء مثلاً ملاصدرا با ظاهر آيات و روايات است، قضيه چگونه است؛ به عبارت ديگر، مقام دوم مربوط به كسي است كه در بيرون ايستاده و بدون تفلسف، مشاهده مي‏كند آراء و نظريات ملاصدرا با كل يا تعدادي از آيات و روايات مخالف است. به اعتقاد ما، وظيفه شرعي اين فرد، در برابر عمل‌كرد ملاصدرا، حمل بر صحت است، زيرا ملاصدرا بدون هيچگونه غرض ورزي اين مسير را پيموده و به يقين رسيده است، لذا راه منحصر به فرد، براي او چيزي جز تأويل نيست، زيرا حجتي ندارد تا ظاهر ظنّي قرآن را بر يقين خود مقدم بدارد. ملاصدرا، به طور صريح در اول بحث نفسِ مشاعر ميفرمايد: «روايات ما، من طرق اصحابنا الاماميه، در حد تواتر، بلكه فوق تواتر است كه روح، قبل از بدن وجود داشته است.» وجود تواتر هم بدين معناست كه از نظر سند، جاي هيچ‌گونه بحثي ندارد، اما سند تنها يك بخش از اركان حجيت را تشكيل ميدهد، بخش ديگر اين است كه اينها ظاهرند، در هر ظاهري نيز احتمال خلاف وجود دارد. ملاصدرا با قرائن قطعي (و از جمله اقامه پانزده برهان با صغري و كبراي منظم) اثبات كرده است كه محال است روح، قبل از بدن وجود داشته باشد .

پس او از نظر دلالت، در ادلّه نقلي، تصرف و اين‌گونه تأويل مي‏كند كه مراد روايات از وجود روح قبل از بدن، مرتبه عاليه و حقيقت روح است، نه مرتبه رقيقت و آن‌چه با بدن در اتحاد و ارتباط است. اين موضوع را ميتوان اين‌گونه تشبيه كرد كه دو مجتهد درباره مسئله‌اي،


29

به دو نظر متفاوت دست يافتهاند و هر كدام معتقدند كه نظر خودش صحيح است، اما اگر از هر كدام سؤال شود حكم خداوند كدام است؟ پاسخ ميدهند شايد همان حكمي كه مجتهد ديگر ميگويد. پس هر مجتهد بايد چنين بگويد كه پس از استفراغ وسع، با ادلهاي كه دراختيار داشته به اين نتيجه رسيده است. مجتهد ديگر نيز بدون هيچ‌گونه غرض ورزي همين عمل را انجام داده است، اما هر كدام به يك نتيجه متفاوت رسيدهاند. پس شايد حكم خدا، همان چيزي باشد كه مجتهد ديگر به آن رسيده است. اين، رويه همه فقهاي ماست. هيچ فقيهي نميتواند بگويد يقيناً هر آن‌چه ميگويد حكم الله است بلكه مي‏تواند بگويد يقيناً اين حجت من و مقلدين من است و اگر به اين نتيجه رسيدهام ديگر نميتوانم از ديگري نظر بخواهم؛ چرا كه اين از باب رجوع جاهل به عالم است كه امري مردود مي‏باشد.

ضرورت وحي

فلسفه، علمي نظري است. چه بسا فيلسوفي، اين روند استنتاج را قبول نداشته باشد؛ مثلاً بگويد چون استدلال‌هاي جناب آخوند صحيح نيست، پس عقل در فهم اين مسئله ناتوان است. در حقيقت، اين ناتواني عقل، استدلال فلاسفه بر ضرورت نبوت نيز مي‏باشد، زيرا عقل نميتواند همه مسائل را درك نمايد پس وجود پيامبر لازم است. خداوند انسان را حكيمانه و براي رسيدن به هدفي كه مد نظر داشته آفريده است لذا بايد آن‌چه را كه عقل انسان از درك آن عاجز است در اختيار وي قرار دهد که منظور از وحي نيز همين است.


30

براي محكوم كردن آراء فيلسوفي نميتوان گفت از آن‌جا كه نظرات وي مخالف ظاهر قرآن است، پس روش وي نيز محكوم است! بلكه بايد مسيري را كه او پيموده و به اين نتيجه دست يافته است، بررسي کرد و خطاهاي آن‌ را شناخت، زيرا اين فيلسوف نيز قرآن را قبول دارد، اما با استدلال به عقلي كه مورد قبول همگان است و حجّت باطني است، به اين نتيجه رسيده است.

عقل صريح و غير صريح

حال آقاي سيدان به اين پرسش‌ها پاسخ دهند. حال كه دو نوع مسائل «بديهي ونظري» وجود دارد، مرز ميان عقل صريح و غير صريح و منظور از اين دو عقل چيست؟ اگر منظور از عقل صريح، بديهيات است، پس بايد باب تفكر را بست! زيرا اگر با تفكر به چيزي رسيديم، اين عقل، غير صريح بوده و فاقد ارزش است و اگر چيز ديگري است، بفرماييد آن چيست.

ضرورت حجيّت فلسفه اسلامي

علم فلسفه جهت برخورد با آراء گوناگون، مورد نياز است، گرچه هدف فلسفه اين نيست. به فرمايش حضرت آيه ا... جوادي آملي آيا علم فقه غير از اين است كه براي فهم شريعت به سراغ آيات و روايات برويم؟ حال آيا حق نداريم براي فهم معارف دين به سراغ كتاب توحيدِ صدوق يا خطبههاي اميرالمؤمنين(عل?ه السلام ) در نهج البلاغه برويم كه ميفرمايد: «مَن حدّه فقد عدّه و من ثنّاه فقد جزّأه»؟ ـ تمامي اينها روابطي است كه به صورت قضيه شرطيه بيان شده است. آيا استلزام «مقدّم نسبت به