فهرست مطالب |
نويسندگان:
دكتر سيدعليرضا واسعى
حجة الاسلام محمد شمس الدين ديّانى
پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت(عليهم السلام)
زندگى پيشوايان معصوم، از آن رو كه الگو و سرمشقى براى پيروان آنان است، از اهميتى ويژه بهره دارد و شايسته است تا پژوهشگران با غور و ژرف انديشى در سيره آن بزرگان، برابر نيازهاى زمانه به شكار نكات و دقايق الگويى بپردازند و به جامعه اسلامى عرضه دارند. آن چه در اين راستا در كارنامه پژوهشى مطالعات اسلامى وجود دارد، در عين ارزشمندى، پاسخ گويى مطالبات موردى و طبقه بندى شده اهل انديشه نيست و هنوز محورهاى ناشناخته و مناطق كشف نشده اى وجود دارد كه محققان را به تأمل در خويش فرامى خواند.
پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت(عليهم السلام) به منظور برطرف سازى دسته اى از اين نيازها و نيز شناسايى بهتر و بيشتر ابعاد حياتى ائمه(عليهم السلام)، به عرصه هايى گام نهاده كه به گمان خويش ضرورت توجه ويژه داشته است، براين اساس به مقوله چگونگى انجام تبليغ با سيره تبليغى ائمه(عليهم السلام) بذل توجه نموده و كوشيده است تا مهمترين روشهايى كه آنان در انجام وظيفه الهى خود به كار بسته اند، به فراخور حال مخاطبان عرضه دارد و نشان دهد كه آنان براى هدايت مردم و توسعه داده هاى دينى به قلوب و اذهان آدميان چه كرده اند
و با چه ابزار و شيوه هايى وارد عمل شده اند و نيز موانع فعاليتهاى آنان چه بوده است؟
اين پژوهش، با توجه به مسؤوليت و مأموريت مبلّغان دينى در دنياى كنونى اهميتى دو چندان مى يابد; دنيايى كه هجوم تفكرات گوناگون از يك سو و ترفندهاى مؤثر تبليغاتى از ديگر سو و نيز استخدام ابزار و امكانات ارتباطى از سويى ديگر، گاه آدمى را از انديشيدن و انتخاب گرى درست باز مى دارد و راه را بر حق طلبان مى بندد و بى گمان مبلّغان دينى تنها با سلاحهاى برتر و خنثى كننده مى توانند به دستگيرى و نجات چنين افرادى توفيق يابند. چنين سلاحى با ورود اصولى و روشمند به سيره ائمه(عليهم السلام) و كار بست روشهاى تأثيرگذار آنان حاصل شدنى است. از اين رو پژوهش حاضر دست مايه ارزشمندى به شمار مى رود كه راههاى مناسب تبليغ را در اختيار مبلّغان قرار مى دهد; هر چند محدوديت هاى گوناگون هرگز آن را از كاستى و نقص مبرا نمى سازد.
در پايان جا دارد از پژوهشگر ارجمند جناب حجة الاسلام آقاى محمد شمس الدين ديّانى، كه با همكارى خود در انجام اين پروژه گران مند، گامى در جهت شناسايى ائمه(عليهم السلام) برداشته اند، قدردانى گردد و نيز از همه عزيزانى كه در شكل گيرى آن نقش آفريدند، از مسؤولان محترم پژوهشكده، شوراى محترم پژوهش، مدير محترم گروه سيره جناب حجة الاسلام آقاى مطهرى فر، مدير محترم وقت دفتر پژوهش جناب حجة الاسلام آقاى اكرمى و ديگر دست اندركاران پژوهشكده و پژوهشگاه به ويژه از رياست محترم پژوهشگاه جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاى دكتر سبحانى و قائم مقام محترم پژوهشگاه، جناب حجة الاسلام والمسلمين حاج آقاى نجفى كه بى همراهى و يارى آنان، اين كار به نتيجه نمى نشست، تقدير و تشكر مى شود. از خداوند توفيق روز افزون همگان را تمنا داريم.
سيدعليرضا واسعى
مدير پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت(عليهم السلام)
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى
تبليغ، وظيفه اصلى پيامبران الهى و ائمه(عليهم السلام) و در عصركنونى، وظيفه متولّيان امور دينى، بهويژه روحانيون، است; از اين رو شناخت روشها، شيوه ها، ابزارها و ضرورتهاى تبليغ، براى اجراى بهينه آن، امرى لازم به شمار مى آيد. از مباحث عمده و كلى در اين زمينه پرسشهايى از اين قبيل است: تبليغ چيست و به چه معناست، با ديگر مفاهيم هم سو چه تفاوتهايى دارد، داراى چه اركان و عناصرى است. براى تأثيرگذارى بهتر در مخاطب و دست يافتن به هدفها چه بايد كرد و به چه معيارها و ويژگيهايى تكيه كرد. چه عناصرى باز دارنده تبليغ اند و موجب مى گردند تا مبلّغ به درستى نتواند به عرضه پيام و ايفاى نقش بپردازد. كه در فصل اول كتاب به اين پرسشها پرداخته مى شود.
شيوه هاى تبليغى ائمه(عليهم السلام) و راه هايى كه براى هدايت و ارشاد جامعه به كار مى بستند، سرمشق گيرى از آنان به عنوان الگوهاى برتر انسانى در ابعاد مختلف تبليغ گفتارى و رفتارى، چگونگى برخورد آنان با مخاطبان گوناگون چه به لحاظ فكرى و عقيدتى، و چه به لحاظ سنى و توانمنديهاى تجربى، و چه از نظر صنفى و
يا طيف اجتماعى، كه بى ترديد گونه هاى ويژه اى را طلب مى كرد، از مقوله هايى هستند كه فصل دوم كتاب به آنها اختصاص يافته است.
بى ترديد تبليغ ائمه(عليهم السلام) هميشه به صورت مستقيم توسط خود آنان رخ نمى داد، خصوصاً آن زمان كه مسلمانان در گوشه و كنار قلمرو پهناور دولت اسلامى پراكنده شدند و عملا امكان دست رسى بىواسطه به آنان و به كارگيرى شيوه هاى تبليغى مستقيم براى ارشاد و هدايت آنان ناممكن بود، از اين رو چاره اى جز استفاده از نيروهاى واسط، براى رسيدن به چنين هدفى در ميان نبود، بنابراين تبليغ به دو گونه مستقيم و غير مستقيم تحقيق مى يافت; به كارگيرى نيروهاى واسط در تبليغ غير مستقيم توسط ائمه، به نيرو سازى و تربيت انسان هاى شايسته و توانا وابسته بود كه فصل سوم به اين حوزه وارد شده و در پى پاسخ به اين پرسش است كه به راستى امامان معصوم چه افرادى را به اين منظور به كار مى گرفته و چه آموزشى هايى به آن ها مى دادند؟ و آنان را به چه جاهايى و براى چه مقصودى مى فرستادند و برجسته ترين مبلّغان ائمه(عليهم السلام)چه كسانى بودند؟ اين مسأله از آن رو حايز اهميت است كه از زمان امام كاظم(عليه السلام) به بعد، ورود وكلا و نواب به عرصه تبليغ و اطلاع رسانى، سر فصل جديدى در جريان تبليغ امامان(عليهم السلام)گشود. همچنين در اين فصل به نقش زنان، به عنوان نيمى از اعضاى جامعه بشرى، و جايگاه آنان در حوزه تبليغ اشاره شده است.
بسترهاى تبليغى ائمه(عليهم السلام) اعم از شرايط مبلّغ و محتواى تبليغ، كه طبيعتاً ميزان تأثيرگذارى پيام با وجود آنها افزايش يافته و اصل تبليغ با آنها معنا پيدا مى كند، ديگر زاويه بحث است كه فصل چهارم كتاب به آن اختصاص داده شده است.
ابزار تبليغى، اعم از ابزار معنوى و مادى، از قبيل دعا، عزادارى، وصيت، ودايع و صحيفه، و ديگر موارد در فصل پنجم جاگرفته و بيان شده است كه براى
راهنمايى مردم، عمليات كليشه اى و قالبى به تنهايى كارگر نيست، بلكه لازم است مبلّغ با به كارگيرى ابزارها و نيز فراهم كردن زمينه ها، تبليغى مبتنى بر ساز و كار علمى عرضه نمايد.
آخرين بخش كتاب، كه به منزله نتيجه مباحث پيش گفته است، به چگونگى استفاده از شيوه هاى تبليغى ائمه(عليهم السلام)در عصر كنونى مى پردازد و به تعبير ديگر چگونه مى توان در دنياى كنونى كه عصر تكنولوژى و با اندكى اغراق، عصر انفجار اطلاعات و پيش رفت هاى خيره كننده است، از آن شيوه ها بهره برد و به عنوان روش هايى كارساز از آنها سود جست؟
كتاب هر چند در اطلاعات جزيى، رقبايى دارد، اما در مجموع و كلان، تقريباً در نوع خود بى رقيب است; هر چند اگر هم نمونه هايى وجود داشت، باز جاى كار و تحقيق باز بود و عرضه گونه هاى متنوع از آن نابجا نمى نمود. زندگى ائمه(عليهم السلام) و شيوه رفتارى و ابعاد سيره اى آن عزيزان به راستى هنوز حتى براى شيعيان مكتوم است و پرده بردارى از آن در هرسطح ممكن، كارى ارزشمند و ستودنى است، از اين رو واشكافى و بازنگرى بعد تبليغى امامان(عليهم السلام) شايسته است.
البته يادآورى اين نكته ضرورى مى نمايد كه فضاى سياسى حاكم بر عصر ائمه(عليهم السلام) و فشارهايى كه از هر سو بر پيشوايان و انديشه گران روا داشته مى شد، از يك سو بسيارى از زمينه ها و فرصت هاى فعاليت و تلاش را از ميان مى برد و از ديگر سو از انعكاس و اشاعه كارهاى انجام شده مانع مى گرديد، به همين جهت سيره تبليغى امامان، آن گونه كه بايسته و شايسته بود، در تاريخ تبلور نيافته است، تا آن جا كه در خصوص فعاليت هاى تبليغى بيشتر ائمه(عليهم السلام) حداقل اخبار در دسترس پژوهشگران كنونى قرار دارد، هر چند اين اندك خود كارسازى به سزايى دارد.
براى چنين كار سترگى، بهويژه از آن جهت كه بخواهد الگويى براى زمانه كنونى به شمار رود بى گمان، كوششها و سختيهاى بسيارى لازم مى نمايد بدين جهت مطالعه منابع، و تحقيق در آنها و نيز مراجعه به پژوهشهاى انجام يافته و فيش بردارى از يكايك آنها آغازين كارى است كه بايد صورت مى گرفت و سپس طبقه بندى و قراردادنشان در جايگاه مناسب و به دنبال آن بررسى و تحليل آنها كارهاى بعدى است. اين نوشتار كوشيده است تا چنين ويژگيها را در خود جاى دهد و محصولى در خور عرضه كند.
منابع به كار رفته در اين نوشتار، گذشته از كتابهاى روايى و حديثى، تاريخى و سيره اى، منابع عمومى و مطالعات نوين است كه چشم انداز تأليف را تمايزى ويژه مى بخشد. در اين ميان كتاب ارزشمند «التبليغ فى الكتاب و السنة» اثر محقق توانا جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاى محمدى رى شهرى، شايسته ياد كرد است; اين كتاب در جاهاى مختلفى، بهويژه در عنوان يابى ها و رويكردها مورد استفاده مؤلفان قرار گرفته است. اميد آن كه براى خوانندگان ارجمند مفيد افتد و با تذكار نكات و اشكالات هر چند كوچك، در عرضه بهتر كار سهيم گردند.
در پايان برخويش لازم مى دانيم كه از تمامى دست اندركاران پژوهشكده، كه به راستى زحمات و پى گيريهاى مداوم آنها، اين محصول را به بارنشاند، تقدير و تشكر نماييم; به ويژه از مسؤولين محترم پژوهشكده شوراى پژوهشى، مدير محترم گروه سيره جناب آقاى مطهرى فر و نيز مدير محترم دفتر پژوهش جناب آقاى شالباف و ديگر عزيزان كه هر يك بى چشم داشت پاداشى مى كوشند، از خداوند بزرگ توفيق روز افزون شان را آرزو داريم.
مؤلفان
كليات تبليغ
تبليغ از «بلغ»، به معناى «رسانيدن پيام يا خبر و يا مطلبى به آدميان»(1) و يا «رسانيدن عقايد دينى يا غير آنها با وسايل ممكن به ديگران است.»(2) در اين معنا، تبليغ و ابلاغ به يك معنا مى باشند; چنانكه بلاغ نيز در همين معنا استعمال مى شود. در قرآن كريم اين واژه نزديك به همين معنا به كار رفته است، خداوند وظيفه رسولان الهى را بلاغ و تبليغ برمى شمرد:
و ما على الرسول الاالبلاغ المبين;(3) رسول تنها وظيفه دارد تا پيامها را به صورت روشن بازگو كند.
در آيه ديگر نيز آمده است،
الذين يبلغون رسالات الله;(4) آنان كه رسالتهاى الهى را تبليغ كرده و به گوش مردم مى رسانند... .
2 . ناظم الاطباء.
3 . مائدة /92.
4 . احزاب /39.
كه در هر دو جا معانى لغوى واژگان مد نظر است.
علاوه براينها در ديگر آيات و نيز در روايات بسيارى، كاربرد اين واژه ها قابل اصطياد است. خداوند به رسول گرامى اسلام مى فرمايند:
يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك فان لم تفعل فما بلّغت رسالته;(1) اى رسول ما! آنچه را كه از سوى خداوند به تو وحى شده است آن را تبليغ كن و اگر چنين نكنى رسالت الهى را انجام نداده اى.
در اين آيه به روشنى واژه تبليغ به كار گرفته شده و در نگاه نخست مراد از آن چيزى جز رساندن پيام، البته پيام ويژه نيست.
براساس روايات معتبر پس از آنكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در غدير خم، امام على(عليه السلام) را به عنوان مولاى مسلمين معرفى كرد، و آن پيام سنگين و خطير را بيان داشت، فرمود:
اللّهم انّى قد بلغّت;(2) پروردگارا من آن را رساندم.
بنابراين آنچه خداوند در اين سخن آسمانى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)خواسته بود، از طرف پيامبر(صلى الله عليه وآله) با بيان روشن و صريح انجام گرفت كه همان رساندن پيام خاص بود. واژه هاى تبليغ و ابلاغ و بلاغ كه معنايى مشابه دارند، در متون دينى نيز، در همين معنا به فراوانى مورد استفاده قرار گرفته اند. لغت شناسان براساس موارد كاربرد آنها، تعاريفى گوناگون و البته نزديك به هم از آنها ارائه كرده اند كه پرداختن به آنها خالى از لطف نيست:
جوهرى در صحاح، ابلاغ را به معناى ايصال آورده است; چنانكه تبليغ نيز به همين معناست و بلاغ اسم آن است.(3)
2 . مفيد، الامالى، ص 78.
3 . الجوهرى، الصحاح، 3/1181.
ابن منظور نيز مى نويسد:
البلاغ ما يتبلغ به ويتوصل الى الشىء المطلوب، و البلاغ: ما بلغك و البلاغ: الكفايه، و البلاغ: الابلاغ.
او در تبارشناسى معناى بَلَغ، از واژه بلاغ سخن مى گويد و معناهايى را براى آن بر مى شمرد; بلاغ به معناى چيزى كه با پشتوانه آن مى توان به شيى مطلوب دست يافت و نيز بلاغ چيزى است كه به تو مى رسد و بلاغ به معناى كفايت و بسندگى است. بلاغ هم چنين به معناى ابلاغ است. اندكى بعد مى نويسد:
الابلاغ: الايصال و كذلك التبليغ و الاسم منه البلاغ.
وى ابلغ و بلّغ را به يك معنا گرفته است(1) و در ادامه به دو وجه بلاغ اشاره مى كند كه بلاغ به فتح باء، دو معنا دارد: يكى بلاغ يعنى چيزى كه از قرآن و سنّت رسيده است. و ديگر، كسانى كه به ما رسانده اند; يعنى صاحبان تبليغ. بنابراين اسم به جاى مصدر حقيقى نشسته است; اما بِلاغ به كسر باء، يعنى مبالغه در تبليغ; هر گاه پيام رسان در رساندن پيام، تمام توان خويش را به كار بندد.(2)
گفته اند كه عايشه وقتى جنگ جمل را آغاز كرد خطاب به امام على(عليه السلام)گفت: قدبلغت مناالبلغين; يعنى همه ناسزاگويى و كينه ما به تو رسيد.(3) بلغ به معناى نزديك شدن و اشراف يافتن نيز استفاده شده است، چنانكه خداوند مى فرمايد: اذا بلغن اجلهنّ(4) يعنى به آن موعد و زمان نزديك شدند.(5) بليغ به معناى فصيح است يعنى كسى كه با بيان خويش كنه ضمير خود را مى رساند.(6)
2 . همان، ص 420.
3 . همان، ص 421.
4 . بقره /234.
5 . رازى، مختار الصحاح، ص 40.
6 . فيروزآبادى، قاموس المحيط، 3/103.
طُريحى آورده است كه البلوغ و البلاغ، رسيدن به آخرين حد حقيقت، و بلاغت نيز از همين مقوله است و سپس مى نويسد: موقعى بلاغت معنا مى يابد كه كلام سه وصف را دارا باشد:
1. واژگان به درستى و در موضوع خود بكار گرفته شود.
2. برابر معنايى كه از آن اراده مى شود، باشد.
3. گوينده در نفسش صادق باشد.(1)
زبيدى ديگر لغت دان عرب چنين مى آورد كه بلاغ اسمى از ابلاغ و تبليغ است و معناى آن دو ايصال يعنى رساندن است.(2)
براساس آنچه گفته شد، بلاغ و ابلاغ و تبليغ در معناى واحد و يا حداقل نزديك به هم به كار مى روند و مراد از آنها رساندن يك چيز به مقصد، با جهد و تلاش است. قابل ذكر آن كه ابو هلال عسكرى در كتاب الفروق اللغويه، در تفاوت بين الهام و وحى به نكته ظريفى اشاره مى كند كه مى تواند در فهم ما نسبت به واژه تبليغ يارى برساند. وى مى گويد كه وحى با واسطه فرشتگان از خداوند دريافت مى شود; ولى الهام، بى واسطه است، و ديگر اينكه وحى از ويژگيهاى رسالت است و الهام از خواص ولايت، و نيز وحى مشروط به تبليغ است چنان كه خداوند مى فرمايند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربّك»، ولى الهام چنين نيست.(3)با اين بيان مى توان بيشتر به مفهوم تبليغ نزديك شد به اين معنا كه تبليغ در رسالت الهى رساندن وحى است به مردم.
در زبان فارسى نيز اين واژه ها كم و بيش در معناى اوليه و لغوى خويش به كار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2 . زبيدى، تاج العروس، 6/5.
3 . عسكرى، الفروق اللغويه، ص 69.
گرفته مى شوند به خصوص واژه «ابلاغ» كه تنها در همين معنا استعمال دارد. در دستورات ادارى براى رساندن بخشنامه ها و آيين نامه ها، از واژه ابلاغ بهره گرفته مى شود و مراد از آن رساندن يك پيام مكتوب يا غير مكتوب به مخاطب است و به بيان ديگر مى توان گفت، كه اين كلمه در زبان محاوره فارسى، براى فعاليت هاى ارشادى و هدايت گرانه، كاربرد ندارد، اما بر خلاف آن، واژه «تبليغ» كه بيش از ديگر واژگان، در محاورات عمومى به كار گرفته مى شود، كمتر ناظر به معناى لغوى است; بلكه مراد از آن معناى خاصى است كه در ادامه، با واشكافى بيشتر، به آن اشاره مى شود.
براى تبليغ در اصطلاح، معانى گوناگونى مى توان جستجو كرد; اما پيش از بيان آنها، تعريفى كه تفتازانى از آن به عنوان يك صناعت ادبى ارائه كرده، قابل توجه است، هر چند آنچه در زندگى كنونى از آن اراده مى شود با آنچه در صناعت ادبى است تفاوت دارد كه به آن نيز اشاره خواهد شد.
تفتازانى در مختصر المعانى در تعريف مبالغه مى نويسد: مبالغه آن است كه وصف يك چيز از نظر شدت و ضعف به حدى باشد كه امرى محال يا بعيد بنمايد. سپس مبالغه را به دليل عقلى در سه قسم منحصر كرده و مى گويد: اگر مدعا عقلا و عادتاً ممكن باشد آن را تبليغ مى گويند.(1) بنابر اين تعريف، تبليغ، توصيف مبالغه آميزى است كه به محال عقلى و عادى نينجامد، اما به هر روى بيان صرف واقعيت نيز نيست، به عبارت ديگر در صناعت ادبى تبليغ با مبالغه همراه است، هر چند در پيمودن راه مبالغه به گزافه گويى و بيان امور ناممكن كشيده نمى شود.
گذشته از اين تعريف اصطلاحى، در محاورات متداول و نيز در متون دينى و غير دينى تعاريفى از تبليغ ارائه شده است كه به بخشى از اين تعاريف از كتاب «تبليغ اسلامى و دانش ارتباطات اجتماعى» كه با استقراء و استقصاء به مفهوم شناسى تبليغ دست زده است، اشاره مى شود:
1 . دائرة المعارف امريكانا مى نويسد: تبليغات، تلاشى است با نفعى مشخص و آگاهانه از طريق تأثيرگذارى به وسيله تكرار متوالى يك محتواى معين براى متقاعد كردن گرايشها و افكار افراد يا گروههايى كه هنوز متقاعد نشده اند.
2 . دائرة المعارف بين المللى آورده است: تبليغات نوعى ارتباط است كه مى كوشد ديدگاهها و واكنشهاى ديگران را بدون توجه به واقعى بودن (يا نبودن) پيام تحت تأثير قرار دهد. نيز تبليغات تلاشى است در چارچوب ارتباطات اقناع گر كه به انگيزه تأثير بر ديدگاه و رفتار افراد، براى رسيدن به اهداف مورد نظر مبلّغ، برنامه ريزى شده است.
3 . دائرة المعارف علوم اجتماعى مى نويسد: تبليغات، تكنيكى است براى تأثير گذاردن بر رفتار انسان بهوسيله استفاده اى ماهرانه از نمادها و نشانه ها; اين نشانه ها ممكن است قالب و شكل گفتارى، نوشتارى، تصويرى و يا موزيكى داشته است.
4 . لئوناردو دوب از تبليغات چنين تعريفى ارائه كرده است: تلاشى است براى تغيير شخصيتها و كنترل افراد، در يك جامعه معين و در مقطع زمانى معين، متناسب با اهدافى كه غير علمى و يا داراى ارزش مشكوك تلقى مى شوند.
5 . كتاب تبليغات بازرگانى، تبليغ را جميع اقدامات مؤثر در عقيده، تصور و تصميم گيرى فرد فرد انسانها يا گروهى از انسانها مى داند، به شرطى كه انسان يا انسانها مشتاقانه به سوى هدفهايى كه براى آنها تبليغ شده است كشانده شوند.(1)
در نوشته هاى اسلام شناسانه نيز تعاريفى ديده مى شود كه اشاره به برخى از آنها مناسب است:
1 . در كتاب تبليغ اسلامى و دانش ارتباطات اجتماعى، نويسنده پس از جمع بندى تعاريف ارائه شده مى نويسد:
مى توانيم تبليغ را از ديدگاه دانشمندان علوم اجتماعى و دائرة المعارفها اين گونه تعريف كنيم: تبليغ انتشار و انتقال اطلاعات و عقايد و ديدگاه هايى است بين فرد يا افرادى به منظور نفوذ و ايجاد دگرگونى و تأثير در روحيات، افكار و رفتارهاى آنها.(1)
2 . در كتاب شرائط موفقيت تبليغ آمده است :
تبليغ رساندن يك شئ به پايان مقصود مورد نظر است و ديگر آنكه تبليغ مرحله شناساندن و خوب رساندن است; پس تبليغ مرحله شناخت است ولى امر به معروف مربوط به اجرا و عمل است نه شناخت.(2)
3 . در كتاب پژوهشى در تبليغ آمده است:
تبليغ در مفهوم كلى عبارتست از رساندن پيام به ديگرى از طريق برقرارى ارتباط، به منظور ايجاد دگرگونى در بينش و رفتار او، و برسه عنصر اصلى پيام دهنده، پيام گيرنده و محتواى پيام مبتنى است ... به عبارت ديگر تبليغ عبارتست از روش يا روشهايى به هم پيوسته در قالب يك مجموعه براى بسيج كردن و جهت دادن نيروهاى اجتماعى و فردى از طريق نفوذ در شخصيت، افكار و عقايد و احساسات آنها، براى رسيدن به يك هدف مشخص كه اين هدف ممكن است سياسى، نظامى، فرهنگى ... مشروع يا نامشروع باشد.(3)
2 . ناجى، محمدرضا، شرائط موفقيت تبليغ، ص 7.
3 . رهبر، محمدتقى، پژوهشى در تبليغ، ص 80 و 81.
4 . احمد صادقى مى نويسد كه :
تبليغ به معناى رسانيدن است و مبلّغ كسى است كه به وسيله زبان، قلم، فيلم، تئاتر، سينما، كتاب، مطبوعات و ساير ابزارهاى خبرى، مطلب يا پيامى را به مخاطبين حاضر يا غايب خود مى رساند. به همين جهت حساسيت كار ... مطبوعات را به عنوان قوه چهارم (در كنار مجريه، قضاييه و مقننه) اداره جامعه محسوب مى دارند.(1)
5 . مرحوم مطهرى، چنين آورده است:
تبليغ از ابلاغ است و ابلاغ رساندن يك فكر يا يك پيام است، يعنى در مورد رسانيدن چيزى به فكر و روح و ضمير و قلب كسى به كار مى رود. لذا محتواى ابلاغ نمى تواند يك امر مادى و جسمانى باشد، حتماً يك امر معنوى و روحى است، يك فكر و يك احساس است ... تبليغ، خوب شناساندن و خوب رساندن است.(2)
6 . مرحوم امام خمينى با مهم خواندن مسئله تبليغات در دنياى كنونى و اينكه دنيا بر دوش تبليغات است.(3) مى فرمايد :
تبليغات كه همان شناساندن خوبيها و تشويق به انجام آن با ترسيم بديها و نشان دادن راه گريز و منع از آن است، از اصول بسيار مهم اسلام عزيز است.(4)
7 . در مجلّه بصائر آمده است:
تبليغ اسلام يعنى آشنا نمودن مردم به احكام اسلام و بشارت مؤمنان به بهشت و انذار به مخالفان، و لذا مسئله تبليغ، ميراث بزرگ پيامبران الهى است، اهميت تبليغات، در هدايت مردم است.(5)
2 . مطهرى، مرتضى، حماسه حسينى، ج 1، ص 189.
3 . امام خمينى، صحيفه نور، ص 14.
4 . روزنامه جمهورى اسلامى، 11/8/72.
5 . بصائر، شماره 23، ص 23.
8 . آيت الله خامنه اى در تعريف تبليغ دينى و تفاوت آن با تبليغات دنيا چنين مى گويد:
تبليغ دينى با تبليغات متداول در دنيا تفاوت زيادى دارد. تبليغ در فرهنگ و سياست و اقتصاد و جهانى، بزك كردن واقعيت است، دروغ را به جاى حقيقت جازدن است، حقيقت نمايى است، اما تبليغ دينى حقيقت را بيان مى كند، بى كم و كاست. نه رنگ و لعاب مى افزايد و نه براى اهواء و اميال اين و آن از گوشه و كنار آن مى زند. مبلّغ دين، اداى شهادت مى كند، آفتاب حقيقت را باز مى گشايد و در برابر ديد حق بينان قرار مى دهد ... در اصطلاح امروز، تبليغات يعنى مردم را نسبت به چيزى جلب كردن. تبليغ در اصطلاح ما همان تبليغ قرآن است; يعنى رساندن واقعيت به ذهنهاى مردم و آنها را از بى خبرى خارج كردن. و من اظلم ممّن كتم شهادة من الله; اين ظلم است كه انسان شهادتى را داشته باشد ولى ادا نكند.
تبليغات در عرف دنيا يعنى چيزى را كه نيست، هست جلوه دادن و چيزى كه هست را صد برابر و هزاران برابر بزرگ كردن، اما ماهيت كار ما غير از اين است، ما حقيقت درخشنده اى به نام توحيد و اسلام داريم كه در زير ابرهاى جهالت ها و عنادها پنهان است، تبليغ يعنى آن حقيقت را به ذهن و مغز انسانها برسانيم.(1)
در محاورات رايج نيز از تبليغ و تبليغات معانى اى جز آنچه بيان شده اراده نمى كنند; هر چند، گاه به جهت پديد آمدن جو سياسى و فرهنگى خاص، ممكن است اين اصطلاح معناى غير ارزشى بيابد. با گذرى به ميان اقشار مردمى، فهم مشتركى از اين واژه دست يافتنى است، چه آنان كه اين واژه را در رابطه با دين معنا مى كنند و چه آنها كه در كار بردهاى ديگر آن تأمل مى كنند. به نظر مى رسد كه در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نگاه اول، در اذهان عمومى، اندك تفاوتى ميان تبليغ و تبليغات وجود دارد. هر چند «تبليغات» با روى كرد مترادف با تبليغ و يا به عنوان جمع آن، بر روى دو سازمان و نهاد اسلامى در ايران نام گذارى شده و خود عَلَميّت يافته است و بار معنايى ويژه اى را القا مى كند كه البته با تبليغ دينى قرابت دارد; ولى بيشتر در ذهنيت و انديشه مردم، در امور غير دينى، به ويژه سياسى و اقتصادى كاربرد دارد و واژه تبليغ بيشتر در مسايل دينى به كار مى رود.(1) به هر روى تبليغ يا تبليغات در ميان مردم، كوشش براى پذيرش يك چيز يا يك مطلب در انديشه و خواست مخاطب است، چه آن چيز يك كالاى تجارى و يا يك پديده فرهنگى باشد و يا خواسته اى سياسى و يا فكرى و دينى .
در اين جا مناسب است جهت فهم بهتر نقش تبليغات در اذهان آدمى به اين نكته توجه گردد كه در روانشناسى به تبليغات propaganda گفته مى شود. تبليغات در اين عرصه حداقل دو اثر محرز روانى دارد; يكى اين كه تبليغات تدريجاً به مخاطب اين گونه القاء مى كند كه آنچه كه مورد تبليغ قرار مى گيرد داراى پشتوانه علمى است، ولى مخاطب از آن آگاه نيست. اثر ديگر تبليغات اين است كه به دليل تكرار بسيار، هنگام انتخاب، در ذهن انسان تداعى مى كند و ... اين تداعى ها در انتخاب او اثر مى گذارد. هيتلر كه خود روانشناس تجربى بزرگى بود مى گفت: «تكرار اثر سويى هم دارد; آدم را خسته مى كند و آدم خسته زود تسليم مى شود. كسى كه زياد بمباران تبليغاتى شد، كم كم از لحاظ روحى خسته مى شود و تسليم مى گردد.»(2)
2 . ملكيان، مصطفى، جزوه درسى، تفكر نقدى يا روش نقد انديشه، سال 73-72، تهيه خليل قنبرى، ص 145-155; خندان، على اصغر، مغالطات، ص 138.
دكتر شريعتى در خصوص تبليغات مى نويسد:
بزرگترين عامل تغيير ذائقه، تبليغ است. به وسيله تبليغ ذائقه هاى بومى را چنان عوض مى كنند كه گاه به صورت مبتذلى، بدلِ يك كالاى ارجمند را به مردم بومى سازنده كالاى ارجمند و اصيل همان بدلى مى فروشند و ... اين همه كه خرج دكور، سرقفلى و ... مغازه ها مى شود براى چيست؟ براى آن كه در تشخيص ما اثر مى گذارد و عامل روانى خاص كالا و محل آن و ... ما را به طرف خود جذب مى كند.(1)
در ميان حوزويان و مبلّغان دينى، تبليغ برخلاف نگره هايى كه در خصوص آن وجود دارد، معناى خاص ترى دارد كه گاه معادل دعوت و موعظه است كه در جاى خود به توضيح آن پرداخته و تمايزات هر يك بيان خواهد شد. در اين نگاه، تبليغ به معناى ترويج و گسترش احكام، اخلاق و عقايد دين اسلام در ميان توده مردم و كشاندن آنان به سمت و سوى دين است و اگر بخواهيم در يك جمله كوتاه خلاصه اش كنيم، مى توانيم بگوييم كه تبليغ يعنى كشاندن مردم به دين دارى. البته همان طور كه اشاره شد اين برداشت با آنچه در اصطلاح خواص آمده است، چندان متفاوت نيست.
بى ترديد ارائه تعريفى جامع و مانع از اصطلاح تبليغ كار آسانى نيست، چون مفاهيم اجتماعى در زمانها، مكانها و نيز ميان انسانهاى گوناگون، متنوع و متفاوتند، از اين رو از زواياى متعددى مى توان به آنها نگريست و تصويرهاى گوناگونى از آنها ارائه كرد كه هر يك در جاى خود در نماياندن وجهى از آن مؤثر باشند; ولى در مجموع مى توان چنين نتيجه گيرى كرد كه در تمام تعاريف، چند محور اساسى به عنوان محورهاى اتفاقى و مورد پذيرش همگان وجود دارد:
1 . غرض اصلى در تبليغ ما القاء يك مفهوم در انديشه و خواست مخاطب است.
2 . اين القاء با تغيير در نگاه و رويكرد مخاطب انجام مى شود.
3 . در تبليغ براى رساندن يك پيام از ابزارها و روشهاى گوناگونى بهره گرفته مى شود.
4 . در تبليغ ـ با همه اصرارى كه در تعاريف دين داران بر بيان صرف حقيقت شده ـ از مبالغه و بزرگ نمايى استفاده مى شود، كه البته ممكن است در شرايطى اين مبالغه به ادعايى فراتر از عادت و امكان (غلو) بينجامد، ولى در جاهايى چنين نشود; ولى لزوماً براى پذيراندن يك مطلب به مخاطب و بيرون كشيدن او از فضايى كه در آن قرار گرفته است بهره گيرى از روشهايى براى تأثير گذارى بيشتر ـ كه گونه اى از بزرگ نمايى است ـ ضرورى است.
5 . در تبليغ آگاهى در مرحله بعدى و جانبى قرار دارد و آنچه اولويت دارد القاء يك باور يا انديشه به ديگرى است، چه وى از عمق آن باور آگاهى يابد يا خير! همين محور، تمايز بخش آموزش و تبليغ است، چون در آموزش غرض اوليه، آگاهى دادن و يا آموختن «راه هاى رسيدن به آگاهى» است; ولى در تبليغ تسليم شدن و پذيرفتن است.
6 . در تبليغ از عنصر احساس و عواطف، بيش از استدلال و منطق استفاده مى شود، چون هدف، جذب مخاطب است.
7 . در تبليغ گفت گو وجود ندارد، بلكه گفتن يك سويه يا نشان دادن علامت و نشانه، و يا عمل كردن و رفتار است و به تعبير ديگر تبليغ عمل يك طرفه است و اين تنها «مبلّغ» است كه به صورت فعال و پويا وارد عمل مى شود و مخاطب صرفاً به عنوان پذيرا و منفعل ايفاى نقش مى كند.
8 . تبليغ بيشتر چشم و گوش آدمى را پر مى كند نه عقل و هوش او را. اين محورهاى اخير هرگز به معناى كم ارج بودن عنصر تبليغ نيست; بلكه اگر محتواى پيام در تبليغ، پيامى آسمانى باشد به هيچ وجه چنين تأثيرگذارى بهويژه در ميان توده مردم، كه مخاطب عام هستند، امرى ناپسند نيست، چون انتظارى بيش از اين نمى توان از مخاطبان عمومى داشت و تأثيرگذارى تبليغى بر مخاطب، بى آن كه از ژرفى و عمق برخوردار باشد، لزوماً منفى و بى ارزش نيست، چنان كه در عرصه هاى عمومى زندگى آدمى نيز چنين است.
چون هدف اصلى در اين بخش از نوشته، بررسى واژه تبليغ در زبان فارسى و به دنبال آن جستجوى روشهاى تبليغى ائمه(عليهم السلام) است، جا دارد براى واضح تر شدن بحث معانى چند اصطلاح ديگر، كه در ميان فارسى زبان ها در معنايى نزديك به تبليغ استعمال مى شود، بررسى شود و مراد اصلى از آنها بيان گردد. در اين جا دو واژه وجود دارد كه حتى برخى از اهل تحقيق آنها را با تبليغ يكى مى دانند، در ادامه به بيان معناى هر يك از آنها به صورت گذرا مى پردازيم :
«دعوت» از واژه هايى است كه در معنايى نزديك به تبليغ به كار مى رود، هر چند در زبان گفتارى فارسى كنونى كمتر در معناى مورد نظر كاربرد دارد; ولى در نوشته هاى تاريخى بهويژه مربوط به صدر اسلام، كم و بيش از آن استفاده مى شود، از اين رو لازم است به اجمال درباره آن سخنى به ميان آيد.
دعوت از مصدر «دَعى» به معانى مختلفى آمده است كه از آن جمله است:
عبادت، استغاثه، صلاة، رغبت، عفو و ... .(1) يكى از معانى آن، خواندن و مطالبه كردن يك فرد به چيزى است. ابوهلال عسكرى مى نويسد:
اصل دعا طلب فعل است و اينكه مى گويند: «و ادعى»، ادعاء از آن روست كه به مذهبى بدون دليل فرا مى خواند.(2)
و دعوت به معناى فراخوانى با قيد يك بار است يعنى كسى را يك بار فراخواندن.(3)
دهخدا مى نويسد:
دعوت، خواندن مردم به تكاليفى يا دينى يا مرامى، خواندن مردم به خدا و دينى، خواندن مردم به طرفدارى از مقصدى است.(4)
«دعوة» به كسر دال به معناى انتساب فرزند به خويشتن است; چنان كه در حديث آمده است: «لا دعوة فى الاسلام».(5)
دعوت در اصطلاح به معناى فراخوانى يك فرد يا جمعى از انسانها به خواسته و باورى دينى و يا غير دينى است. چون دعوت عموماً فراخواندن افرادِ بيرون از يك مجموعه به داخل آنهاست، با تبليغ تفاوت دارد. در زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله)، تلاشهاى فراوانى براى دعوت ديگران به دين اسلام ديده مى شود. آن حضرت براى اين كه مشركان مكه را به اسلام فرابخواند به دعوت آنان پرداخت و به تدريج آنها را به سوى اسلام كشاند و آن حضرت در سال ششم هجرى در نامه خويش به سران ممالك از اين واژه بهره مى گيرد; هر چند كلمه دعوت، گاه به معناى خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2 . عسكرى، همان، ص 534.
3 . ابن منظور، همان، ج 14، ص 258.
4 . دهخدا،لغت نامه، واژه دعوت.
5 . ابن منظور، همان، ص 261.