بابای من
نویسنده:
ابوذر هدایتی
،
کتاب: بوستان کتاب - 1401
چکیده:
پدر که پا به اتاق مىگذارد، سرما هم مىآید. امید زود در را مىبندد. الهه شعله بخارى را زیاد مىکند. پدر گرم که مىشود، دکمههاى کتش را باز مىکند. کلاهش را از سر مىگیرد. شال گردنش را از روى گردن مىکشد. از توى جیبِ کتش، دو دفتر و دو پاک کن در مىآورد. مادر به اتاق مىآید. بچهها را در آغوش پدر مىبیند و مىخندد. باز برف مىبارد و روى دسته شکسته پارو برف مىنشیند.
پدر که پا به اتاق مىگذارد، سرما هم مىآید. امید زود در را مىبندد. الهه شعله بخارى را زیاد مىکند. پدر گرم که مىشود، دکمههاى کتش را باز مىکند. کلاهش را از سر مىگیرد. شال گردنش را از روى گردن مىکشد. از توى جیبِ کتش، دو دفتر و دو پاک کن در مىآورد. مادر به اتاق مىآید. بچهها را در آغوش پدر مىبیند و مىخندد. باز برف مىبارد و روى دسته شکسته پارو برف مىنشیند.
بابای من
1/1/1401 12:00:00 AM
برای این سند علمی فایلی وجود ندارد