پوچیِ پوچى

مقاله نشریه: نقد و نظر » سال 1382 شماره 32-31
چکیده:
شکى نیست که بعضى از انسان ها, که شاید تعدادشان اندک نباشد, در برهه اى از زندگى شان احساس پوچى و بى معنایى مى کنند. اما در این میان کسانى هم پیدا مى شوند که دست کم به لحاظ نظرى و در مقام اندیشه به پوچى مطلق یا به تعبیرى (پوچى فلسفى)1 مى رسند که اساساً شخص گمان مى کند که زندگى از بُن و ریشه بى معناست و به هیچ وجه نمى توان براى آن معناى معقولى تصور کرد. به نظر نگارنده, پوچى مانند شکاکیت امرى نسبى است و پوچى مطلق مانند شکاکیت مطلق امرى پوچ و بى معنا است و در این صورت, دم از پوچى زدن نامعقول جلوه مى کند. مى توان نشان داد که هیچ استدلال معتبرى براى پوچى فلسفى نمى توان اقامه کرد, همان طور که نمى توان براى شکاکیت مطلق استدلال آورد. اقامه استدلال بر پوچى فلسفى مانند آوردن استدلال بر شکاکیت مطلق خودخور است و از تناقض درونى رنج مى برد.
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم - 1397