عدالت و فضیلت
مقاله نشریه: نقد و نظر » سال 1376 شماره 11-10
چکیده:
السدر مک اینتایر موضع سلیبرالیز سنتى را، که رالز و نازیک در آن جا گرفتهاند و نظریات خود را پرداخته و پروردهاند، رد مىکند. در گزیدهاى که در پى مىآید، وى به وجهى بسیار نیکو رالز و نازیک را در کنار هم مىنشاند و بر وجوه تشابهشان و نیز وجوه اختلافشان تاکید مىورزد و توضیح مىدهد که چرا مناقشه میان آنان، به مدد زبان و تعابیر خودشان، رفع شدنى نیست.
وقتى ارسطو (1) عدالت را، به عنوان عالیترین فضیلتحیات سیاسى، مىستود، ستایشش به نحوى صورت مىگرفت که تلویحا دلالت داشتبر اینکه مدینهاى که فاقد وفاق عملى در باب مفهوم عدالتباشد لاجرم فاقد اساس لازم براى مدینه سیاسى هم هست. اما، اگر چنین باشد، فقدان چنین اساسى علىالقاعده جامعه خود ما را نیز تهدید مىکند. زیرا پیامد آن تاریخ، که پارهاى از جنبههاى آن را در فصل گذشته به اجمال آوردم، فقط عجز از وفاق بر فهرستى از فضایل و عجز از وفاق بر اهمیت نسبى مفاهیم حاکى از فضیلت در چارچوب شاکلهاى اخلاقى، که در آن مفاهیم حاکى از حقوق و فایده هم جایگاه مهمى داشته باشند، نبوده است و این عجز دوم از عجز اول هم اساسیتر استبلکه عجز از وفاق بر محتوا و سرشت فضایل خاص نیز بوده است. زیرا از آنجا که امروزه عموما فضیلتخلق و خو یا احساسى تلقى مىشود که در ما تبعیت از قواعد خاصى را پدید مىآورد، وفاق بر اینکه قواعد مناسب کدامند همیشه شرط لازم براى وفاق بر ماهیت و محتواى یک فضیلتخاص است. اما این وفاق مقدم در باب قواعد، چنانکه در بخش قبلى این کتاب تاکید کردم، چیزى است که فرهنگ فردگرو ما تامین نمىتواند کرد. و در مورد عدالت، بیش از هر جاى دیگر، این امر وضوح دارد و، بیش از هر جاى دیگر، تبعاتش خطرناک است. این تبعات بر زندگى عادى انسانها سایه افکنده است و، از این رو، اختلاف نظرهاى اساسى را نمىتوان منطقا رفع کرد. یکى از این گونه اختلاف نظرها را در نظر بگیرید، که امروزه در سیاست ایالات متحده امرى شایع است من این اختلاف نظر را در قالب جر و بحثى نشان مىدهم که میان دو شخصیتى در مىگیرد که در عین حال هم تخیلىاند و هم متعارف و آنها را، به شیوه خستهکنندهاى، A و B نامیدهام.
السدر مک اینتایر موضع سلیبرالیز سنتى را، که رالز و نازیک در آن جا گرفتهاند و نظریات خود را پرداخته و پروردهاند، رد مىکند. در گزیدهاى که در پى مىآید، وى به وجهى بسیار نیکو رالز و نازیک را در کنار هم مىنشاند و بر وجوه تشابهشان و نیز وجوه اختلافشان تاکید مىورزد و توضیح مىدهد که چرا مناقشه میان آنان، به مدد زبان و تعابیر خودشان، رفع شدنى نیست.
وقتى ارسطو (1) عدالت را، به عنوان عالیترین فضیلتحیات سیاسى، مىستود، ستایشش به نحوى صورت مىگرفت که تلویحا دلالت داشتبر اینکه مدینهاى که فاقد وفاق عملى در باب مفهوم عدالتباشد لاجرم فاقد اساس لازم براى مدینه سیاسى هم هست. اما، اگر چنین باشد، فقدان چنین اساسى علىالقاعده جامعه خود ما را نیز تهدید مىکند. زیرا پیامد آن تاریخ، که پارهاى از جنبههاى آن را در فصل گذشته به اجمال آوردم، فقط عجز از وفاق بر فهرستى از فضایل و عجز از وفاق بر اهمیت نسبى مفاهیم حاکى از فضیلت در چارچوب شاکلهاى اخلاقى، که در آن مفاهیم حاکى از حقوق و فایده هم جایگاه مهمى داشته باشند، نبوده است و این عجز دوم از عجز اول هم اساسیتر استبلکه عجز از وفاق بر محتوا و سرشت فضایل خاص نیز بوده است. زیرا از آنجا که امروزه عموما فضیلتخلق و خو یا احساسى تلقى مىشود که در ما تبعیت از قواعد خاصى را پدید مىآورد، وفاق بر اینکه قواعد مناسب کدامند همیشه شرط لازم براى وفاق بر ماهیت و محتواى یک فضیلتخاص است. اما این وفاق مقدم در باب قواعد، چنانکه در بخش قبلى این کتاب تاکید کردم، چیزى است که فرهنگ فردگرو ما تامین نمىتواند کرد. و در مورد عدالت، بیش از هر جاى دیگر، این امر وضوح دارد و، بیش از هر جاى دیگر، تبعاتش خطرناک است. این تبعات بر زندگى عادى انسانها سایه افکنده است و، از این رو، اختلاف نظرهاى اساسى را نمىتوان منطقا رفع کرد. یکى از این گونه اختلاف نظرها را در نظر بگیرید، که امروزه در سیاست ایالات متحده امرى شایع است من این اختلاف نظر را در قالب جر و بحثى نشان مىدهم که میان دو شخصیتى در مىگیرد که در عین حال هم تخیلىاند و هم متعارف و آنها را، به شیوه خستهکنندهاى، A و B نامیدهام.
عدالت و فضیلت
3/21/1997 12:00:00 AM
بوستان فضیلت و سیلاب شرارت
نویسنده:
زواره غلامرضا گلى
،
مقاله نشریه: پاسدار اسلام » سال 1389 شماره 269