پرسمان قرآنی فلسفه احکام

تدوين: على هاشمى

تهيه: مركز فرهنگ و معارف قرآن

پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى

دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم


9
پيش‌گفتار

قرآن، تنها كتاب آسمانى است كه از تحريف مصون مانده و كلامى است كه بر بلنداى قلۀ فصاحت و بلاغت، هدايت و رستگارى را نويد مى‌دهد. (1)

قرآن، عالى‌ترين معارف گنجينه غيب را همراه با آهنگى روح نواز به عالميان هديه مى‌كند. (2)

قرآن، سرشار از حقايقى است كه آدمى جز در پرتو وحى، از آن نصيبى نخواهد داشت، نعمت بزرگى كه پروردگار هستى، عطاى آن را بر زمينيان منّتى بزرگ مى‌داند. (3)

قرآن، چشمه سار بى پايان و فوران آب حيات است. (4) اكسير سعادت و شراب جاودانگى است. شعاع پرفروغش، روشنى بخش ظلمت‌كدۀ دنياست. (5)

جهان شمولى و جاودانگى آيات الهى قرآن، اقتضا مى‌كند كه در همۀ زمان‌ها، محور حلّ مشكلات و زدايندۀ ظلمت و جهل و حيرت گمراهى باشد. پيشرفت و تكامل علوم از طراوت و تازگى آن نكاهد و محوريت پيام آسمانى را مخدوش نسازد.

امروزه در جهان معاصر، با تراكم دانش و انفجار اطلاعات، شاهد شبهات و پرسش‌هاى فراوان و موضوعات متنوعى هستيم كه جهان پرالتهاب كنونى، به ويژه جوامع اسلامى را به چالش فرا خوانده و دين‌مداران پرسوز را به دفاع از ساحت قرآن دعوت مى‌كند.

1- . «اِنَّ هٰذا القُرآنَ يَهدى لِلَّتى هِىَ اقوَمُ و يُبَشِّرُ المُؤمِنينَ» (اسراء17/،9)

2- . «و اتَّبِعوا احسَنَ ما انزِلَ الَيكُم» (زمر39/،55)

3- . «لَقَد مَنَّ اللّٰهُ عَلَى المُؤمِنينَ اذ بَعَثَ فيهِم رَسولًا مِن انفُسِهِم يَتلوا عَلَيهِم ءاياتِهِ و يُزَكّيهِم و يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ و الحِكمَةَ» (آل‌عمران3/،164)

4- . «يا ايُّهَا الَّذينَ ءآمَنوا استَجيبوا لِلّٰهِ و لِلرَّسولِ اذا دَعاكُم لِما يُحييكُم» (انفال8/،24)

5- . «و انزَلنا الَيكُم نورًا مُبينا» (نساء4/،174)؛ «كِتابٌ انزَلناهُ الَيكَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النّورِ» (ابراهيم14/،1)


10
حوزه‌هاى علميه، سنگربانان شريعت نبوى و پاسداران انديشۀ علوى، پاسخ گويى به پرسش‌ها و شبهات اعتقادى را اصلى‌ترين رسالت خود دانسته و همواره اين نقش خطير را به زيبايى ايفا كرده‌اند.

«گروه پاسخ به پرسش‌هاى قرآنى» در «مركز فرهنگ و معارف قرآن» از زير مجموعه‌هاى دفتر تبليغات اسلامى، يكى از واحدهاى برخاسته از حوزۀ علميه در سال 1377 با هدف پاسخ گويى به پرسش‌هاى قرآنى كار خود را آغاز كرد و حدود 9 سال به كار خود ادامه داد.

حاصل تلاش اين گروه، پاسخ دهى به بيش از شصت هزار پرسش كتبى و ده‌ها هزار پرسش تلفنى، حضورى، اينترنتى و ...بود. تنوع و گستردگى پرسش‌ها كه از حدود دويست شهر سراسر كشور ارسال مى‌شد، رابطۀ مطلوب اين مركز با قشرهاى مختلف جامعۀ اسلامى را نويد مى‌داد.

از آن‌جا كه اين پرسش‌ها از متن جامعه برخاسته و مى‌تواند نمايانگر شبهات و پرسش‌هاى رايج عصر ما باشد، مركز فرهنگ و معارف قرآن تصميم گرفت، تا اين پرسش‌ها را در مجموعه‌هاى موضوعى و صنفى (1) مستقل چاپ و منتشر نمايد و در دسترس جويندگان حقايق دينى قرار دهد؛ كه آنچه فراروى شماست، يكى از كتاب‌هاى اين مجموعه است.

قابل توجه است كه:

1. منظور از پرسش قرآنى پرسشى است كه اصل و يا پاسخ آن در قرآن آمده باشد و يا مفسران قرآن به گونه‌اى آن رامرتبط با آيات قرآن بدانند. توضيح اينكه:

الف) مقصود از آنچه در قرآن آمده مواردى است كه عين كلمه يا مترادف يا مفهوم آن در قرآن آمده باشد.

1- . مقصود از پروژه‌هاى موضوعى، مجموعه هايى است كه با عناوينى هم‌چون: علوم قرآنى، قرائت قرآن،اخلاق در قرآن و ... تنظيم و ساماندهى مى‌شود و منظور از پروژه‌هاى صنفى، آن دست از پرسمان‌هايى است كه با توجه به مقاطع مختلف صنفى و تحصيلى و يا اصناف و مشاغل اجتماعى تنظيم مى‌شود


11
ب) دلالت قرآن بر موضوع، يا محمول بايد به دلالت مطابقى يا تضمنى يا التزامى - به لزوم بَيِّن - باشد.

ج) در مواردى كه بخشى از پرسش يا پاسخ در قرآن آمده، ضمن استناد به آن بخش، پاسخ با استفاده از روايات، فقه و ... تكميل مى‌شود.

د) مباحثى مانند دانستنى‌هاى قرآنى، معماهاى قرآنى، هر چند در تقسيم علوم قرآن مصطلح نيامده باشد باز هم از مباحث قرآنى محسوب مى‌شود.

ه‍) آنجا كه نظر قرآن درباره موضوعى خواسته مى‌شود نيز پاسخ دهى مى‌شود. هر چند در تقسيم مصطلح نگنجد.

و) بديهى است در هر پرسمان ممكن است درصدى (حدود 15 درصد) به تناسب و ضرورت پرسش‌هاى غير قرآنى نيز مطرح باشد كه براى تكميل كار ، اين پرسش‌ها نيز به مجموعه اضافه مى‌شود .

2. اختلاف سطح علمى، تفاوت سنى و تنوع فرهنگى پرسش‌گران، محققان را ملزم مى‌ساخت كه پاسخ‌ها را با توجه به ويژگى‌هاى پرسش‌گر، سامان دهند؛ گاه با زبانى ساده و بيانى عاميانه، پاسخ را فهم‌پذير مى‌ساختند و زمانى با بيان علمى - تخصصى، بلاغت و مطلوبيت پاسخ فراهم مى‌شد؛ با اين حال در تدوين اين مجموعه سعى بر اين شد كه پاسخ‌ها تا حد امكان يك‌دست شود.

3. وصول به نظمى كاملاً منطقى و تدوينى آرمانى با توجه به اهداف اين مجموعه، كارى بس دشوار مى‌نمود كه اين مهم با حساسيت فراوان و جلسات متعدد كارشناسى از سوى اين مركز پى‌گيرى شد و تا حدّ امكان تأمين گرديد.

4. افزون بر پاسخ گويى به شبهات و پرسش‌هاى گسترده، از اهداف ديگر تدوين اين مجموعه، ارائۀ گزارشى از تلاش محققان، براى راه يابى به پاسخى گويا، و منطبق با سطح علمى، ويژگى‌هاى سنى، فضاى روحى و نيازهاى عاطفى پرسش‌گر است.

5. ممكن است مستند، يا متن برخى پاسخ‌ها در نگاه فرزانگان و استادان با كاستى‌هايى همراه باشد. اين ملاحظات اغلب از نگاه ناظران علمى مركز نيز دور نمانده، امّا با


12
توجه به سطح مخاطبان و اصولى كه مى‌بايست در پاسخ دهى رعايت شود، اين پاسخ‌ها براى ارسال به پرسش‌گر و نيز انتشار آن براى عموم، مناسب ارزيابى شده است.

6. عطوفت، شيوايى، اتقان، سادگى، اختصار، استناد و نيز ارجاع پرسش‌گر به نوشته‌هاى قابل فهم و در دسترس، اصول مورد توجه در مسير شكل‌گيرى اين پاسخ‌هاست.

7. مجموعه‌اى كه هم اكنون پيش روى شماست، پاسخ به پرسش هايى است كه با عنوان « پرسمان قرآنى فلسفه احكام » تدوين شده است.

از همۀ افرادى كه در تهيه اين مجموعه، مركز را يارى كرده‌اند، به ويژه آقاى سيد على هاشمى كه كار بازنويسى و تدوين را عهده دار بوده و حجةالاسلام و المسلمين آقاى محمود لطيفى كه نظارت بر طرح را بر عهده داشته‌اند، كمال تشكر و قدردانى را داريم.

محمد صادق يوسفى مقدم

مدير مركز فرهنگ و معارف قرآن

پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى

دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم


13
مقدمه

قرآن كريم به انسان راه سعادت و رستگارى را مى‌نماياند و در پرتوى شعاع نورانى معارف و بلند آن، آدمى از بند جهل و گمراهى مى‌رهد.

پرسش از حكمت، فلسفه، فوايد و آثار احكام همواره در ميان مسلمانان و مطالعه كنندگان احكام و اسلامى مطرح بوده است.

گروه پاسخ به پرسش‌ها و شبهات قرآنى در طول فعاليت چندين سالۀ خود با بخش عمده‌اى از اين قبيل پرسش‌ها از سوى اقشار مختلف مردم مواجه بوده است. در همين راستا تاكنون به صدها پرسش و شبهه دربارۀ «فلسفۀ احكام» پاسخ داده است.

نوشتار حاضر بخشى از اين پرسش و پاسخ‌ها است كه گروه پاسخ به پرسش‌ها و شبهات قرآنى تدوين و تنظيم نموده است.

كليات در اين پرسمان (پرسمان قرآنى فلسفۀ احكام) پس از پيش گفتار و مقدمه، نخست، پرسش‌ها و پاسخ‌هاى مربوط به فلسفۀ احكام آمده و پس از آن به پرسش‌هاى فلسفۀ احكام بر اساس ترتيب عناوين كتاب‌هاى فقهى، پاسخ داده شده است.

اميد است خوانندگان گرامى بتوانند از پاسخ‌هاى ارائه شده بهره‌مند شوند.

گروه پاسخ به پرسش‌ها و شبهات قرآنى

مركز فرهنگ و معارف قرآن


14

15
كلّيات

پرسش 1: مراد از فلسفه احكام چيست؟

پاسخ: واژۀ فلسفه،كاربردهاى گوناگون و معانى متفاوتى دارد. گاه به صورت مطلق (بدون قيد) و گاه با صورت پسوند (مبانى فلسفه،تاريخ فلسفه و ...) و گاه به شكل پيشوند (فلسفۀ اسلامى، فلسفۀ غرب،فلسفۀ هنر،فلسفۀ دين، فلسفه احكام و ...) به كار رفته است.

فلسفه به صورت مطلق، به معناى فلسفۀ خاص است؛ يعنى علمى كه در آن از عوارض موجود از آن جهت كه موجود است، بحث مى‌شود. (1)

واژۀ فلسفه هر گاه به صورت پسوند به كار رود،به معناى فلسفه‌اى است كه حكما آن را به نظرى و عملى تقسيم كرده‌اند؛عملى را شامل تهذيب اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن دانسته‌اند و نظرى را به طبيعيات، الهيات و رياضيات تقسيم كرده‌اند.

هرگاه فلسفه به گونۀ پيشوند آورده شود، معانى گوناگون از آن اراده مى‌شود كه بيش‌تر آن معانى نو پيداست و در لغت نامه‌هاى كهن ديده نمى‌شود. براى نمونه «فلسفۀ اسلامى» به معناى آن بخش از مباحث فلسفى است كه در ميان انديشه وران اسلامى مطرح شده و رشد يافته است.

در برخى از اين واژه‌ها،فلسفه به علمى از علوم اضافه شده است؛مثل فلسفه حقوق،فلسفه هنر،فلسفه تاريخ و ...در اين واژه‌ها،فلسفه به معناى «علم‌شناسى» علم است.موضوع علم تاريخ، وقايع گذشته و تجزيه و تحليل آن‌هاست، ولى موضوع فلسفه تاريخ،خود علم تاريخ است.

در اين نوشتار، مراد از فلسفه، شناخت علّت تشريع احكام و نيز بيان برخى مصالح، اهداف و فوايد موضوعات فقهى مى‌باشد. (2) و اما مراد از احكام، حكم‌هاى

1- . بدايةالحكمة، علامه طباطبائى، ص 6

2- . ر.ك: فصلنامه پژوهش‌هاى قرآنى، ش 3، ص 58 - 59؛ مجمع‌المسائل، آيةاللّٰه گلپايگانى، ج 1، ص 107؛مقاصدالشريعة «عمر بن صالح» ؛ مقاصدالشريعه «يوسف احمد»


16
تكليفى حرمت، وجوب، استحباب، كراهت و اباحه است و افزون بر آن حكم‌هاى وضعى مانند: طهارت، نجاست، صحت و بطلان مى‌باشد كه در بحث‌هاى آينده تا حد امكان به آنها پرداخته مى‌شود.

پرسش 2: آيا مى‌توان در پى درك و فهم فلسفه احكام از قرآن و ساير منابع بود؟گسترۀ پى‌گيرى آن تا كجاست؟

پاسخ: بحث از فلسفه احكام و قوانين و مقررات اسلامى،از مهم‌ترين بحث هايى است كه امروز با آن سروكار داريم و قسمت قابل توجهى از پرسش‌ها و پاسخ هاى ما را تشكيل مى‌دهد.

هركس از خود مى‌پرسد ما چرا بايد نماز بخوانيم؟ چرا به زيارت خانه خدا برويم؟ چرا رباخوارى در اسلام حرام است؟ و چرا خوردن گوشت خوك، ممنوع است؟ و چرا بيش از چهار زن دائم در اسلام حرام شده است؟ و نيز علت تحريم استفاده از ظروف طلا و نقره و ... از جمله پرسش‌هايى است كه در فلسفه احكام مطرح است چه مى‌باشد؟

اين‌گونه نيست كه ما نبايد در پى درك و فهم فلسفه احكام باشيم و اين گونه نيست درك فلسفۀ همه احكام ضرورى باشد، بلكه ما حق داريم در پى فلسفه احكام باشيم، اما نبايد انتظار داشته باشيم كه تمام حكمت‌ها و فلسفه‌هاى همه احكام الهى را بدانيم و نمى‌توانيم اطاعت از دستورات الهى را به فهم فلسفۀ حكمت و يا علت آن‌ها مشروط نماييم. توضيح اين كه:مطالعه متون اسلامى - قرآن و احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه عليه السلام و گفتگوهاى اصحاب و ياران آنان - نشان مى‌دهد كه همواره بحث از فلسفه احكام در ميان آنان رايج بوده و بايد هم چنين باشد؛زيرا روش قرآن را يك روش استدلالى و منطقى آزاد مى‌ديدند و به خود حق مى‌دادند در مباحث مربوط به احكام نيز از اين روش استفاده كرده،از فلسفه حكم سؤال كنند. اصولاً آموزه‌هاى اسلامى، خدا را چنين معرفى مى‌كند:وجودى است بى نهايت از نظر علم و قدرت و بى نياز از همه چيز و همه‌كس و همه كارهاى او روى حكمت خاصى است - چه بدانيم و چه ندانيم - عبث و


17
لغو و لهو در كار او راه ندارد و پيامبران را براى تعليم وتربيت و دعوت به سوى حق و عدالت فرستاده است.چنين معرفى از «خدا» ما را به سؤال از فلسفه احكام و اسرارى كه طبعاً در زندگى و سعادت و سرنوشت ما دارد تشويق مى‌كند. اگر تصور كنيم روش قرآن تنها استدلال در «اصول دين» و مسائل عقيدتى است نه «فروع دين» و «مسائل علمى» اشتباه كرده‌ايم؛ زيرا مى‌بينيم قرآن مثلاً پس از تشريع روزه ماه مبارك رمضان مى‌گويد:

« ﴿لعلكم تتقون ؛ تا شايد شما تقوا پيشه كنيد» (1) و به اين ترتيب فلسفه آن را پرهيز از گناه ذكر مى‌كند كه در پرتو اين رياضت مخصوص اسلامى، تسلط بر نفس و هوس‌هاى سركش حاصل مى‌گردد. و در آيات ديگر نيز به فلسفه و حكمت حكم اشاره شده است. (2)

و در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه هدى عليه السلام نيز موارد فراوانى ديده مى‌شود كه پيشوايان اسلام به ذكر اسرار و فلسفه احكام پرداخته‌اند (3) و كتاب معروف علل الشرايع تأليف محدث بزرگوار مرحوم شيخ صدوق - همان طورى كه از نامش پيداست - مجموعه‌اى از اين دست اخبار مى‌باشد.

بنابراين، هنگامى كه مى‌بينيم قرآن مجيد و پيشوايان اسلام در موارد بسيارى به بيان فلسفه و اسرار احكام مى‌پردازند، دليل بر اين است كه چنين حقى را به ما داده‌اند كه در اين باره به بحث بپردازيم،در غير اين صورت مى‌بايست مردم را به صراحت از بررسى و دقت و پرسش در اين قسمت منع مى‌كردند.

تا اين جا نتيجه مى‌گيريم طرز برداشت اسلام از مسائل دينى به‌طور كلى، و گشودن باب استدلال در همه آن‌ها، و هم دريافت و روش مسلمانان و ياران پيغمبر و ائمه عليه السلام در خصوص اسرار احكام،چنين حقى را براى ما محفوظ داشته است.

از يك سو اگر تصور شود ذكر فلسفه احكام ممكن است از اهميت و قاطعيت و عموميت آن‌ها بكاهد اشتباه است؛ بلكه بر عكس با اشباع كردن عقل وروح انسان،

1- . بقره183/

2- . ر.ك: آل‌عمران130/ ؛ نور56/

3- . وسائل‌الشيعه، حرّ العاملى، ج 4، ص 9 و ج 10، ص 8


18
احكام در زندگى انسان وارد شده و جزء ضروريات و نيازمندى‌هاى وى مى‌شود كه در اين صورت نه تنها به عنوان تعبد خشك، بلكه به عنوان يك واقعيت شناخته شده از آن استقبال خواهد كرد.

از سوى ديگر مى‌دانيم معلومات ما هر قدر هم با گذشت زمان پيش برود باز محدود است،ما همه چيز را نمى‌دانيم، اگر مى‌دانستيم لازم بود قافله علم و دانش بشر متوقف گردد؛ زيرا به پايان راه رسيده بود و اين نادانى‌هاى ماست كه دانشمندان بشر را به تلاش و كوشش دائمى براى يافتن «نايافته‌ها» و كشف «مجهولات» وا مى‌دارد. بلكه آنچه مى‌دانيم در برابر آنچه نمى‌دانيم،قطره‌اى در برابر دريا و سطرى از كتابى بسيار عظيم و بزرگ هستى است. حتى در ميان مجهولات ما چيزهاى بسيارى است كه اگر هم معلم و استادى براى شرح آن از جهانى مافوق جهان ما بياورند، باز ما استعداد درك آن را نداريم ؛همان‌طور كه بسيارى از مسائل علمى امروز اگر براى انسان‌هاى هزار سال پيش شرح داده مى‌شد اصلاً قدرت درك آن را نداشتند، تا چه رسد كه بخواهند با پاى عقل و فكر خود به سوى آن بروند.

اين را نيز مى‌دانيم كه احكام و دستورات آسمانى از علم بى پايان خداوند سرچشمه مى‌گيرد،از مبدئى كه همه حقايق هستى پيش او روشن است و گذشته و آينده و غيب و شهود براى او مفهومى ندارد،بلكه از همه چيز به‌طور يكسان آگاه است.

آيا با توجه به اين حقايق مى‌توانيم انتظار داشته باشيم كه فلسفه همه احكام را درك كنيم؟ اگر چنين بود چه نيازى به پيامبران براى تشريع احكام داشتيم؟ خودمان مى‌نشستيم و آنچه صلاح و مصلحت بود تصويب مى‌كرديم و اين همه در سنگلاخ‌هاى زندگى سرگردان نمى‌شديم! وانگهى مگر ما همه اسرار آفرينش و تمامى موجودات جهان و قوانينى كه بر آن‌ها حكومت مى‌كند و فلسفه وجودى هر يك را مى‌دانيم؟

احكام تشريعى هم جدا از حقايق آفرينش و تكوين نيست،اطلاعات ما در هر دو قسمت محدود است.


19
از مجموع اين بحث چنين نتيجه مى‌گيريم كه:

ما تنها به اندازه اطلاعات و به ميزان معلومات بشرى در هر عصر و زمان مى‌توانيم فلسفه و اسرار احكام الهى را دريابيم،نه همه آن‌ها را و اصولاً با عمق و وسعت آن دستورات و محدوديت علم ما، نبايد غير از اين انتظار داشته باشيم.

مفهوم اين سخن اين است كه هرگز نمى‌توانيم اطاعت از اين دستورات و احكام را مشروط به درك و فهم فلسفه آن‌ها كنيم، زيرا در اين صورت ادعاى علم نامحدود براى خود كرده‌ايم و دانش خود را در سطح دانش پروردگار آورده‌ايم و اين با هيچ منطقى سازگار نيست.

كوتاه سخن اين كه:بحث از فلسفه و اسرار احكام و حق ورود در اين بحث مطلبى است و مشروط نمودن عمل به احكام، به فهم فلسفۀ آنها مطلبى ديگر و هيچ گاه عمل به يك حكم شرعى مشروط به فهم فلسفه و حكمت آن نبوده و نيست.

ما درباره فلسفه احكام الهى بحث مى‌كنيم تا به ارزش و اهميت و آثار مختلف آن‌ها آشناتر شويم،نه براى اين كه ببينيم آيا بايد به آنها عمل كرد يا نه؟

اين مسأله درست به اين مى‌ماند كه از طبيب حاذق معالج خود توضيحاتى درباره فوايد داروهايى كه براى ما تجويز كرده و چگونگى تأثير آنها بخواهيم تا آگاهى و علاقه بيش‌ترى به آن پيدا كنيم، نه اين كه به كار بستن دستورات وى مشروط به توضيحات قانع كننده او باشد،زيرا در اين صورت بايد خود ما هم طبيب باشيم.

پرسش 3: شناخت فلسفه احكام و بيان آنها از قرآن و روايات اسلامى، چه فوايد و كاربردهايى دارد؟

پاسخ: اگر فلسفۀ احكام به ادلّۀ محكم و در خور پذيرش شرعى مستند باشد،داراى فوايد و كاربردهاى بسيارى است كه برخى از آن‌ها عبارتند از:


20
1. ايجاد انگيزه مضاعف در ميدان عمل

عمل عبادى، بايد تنها براى رضاى خدا انجام گيرد، نه حكمتى كه براى انجام آن عمل وجود دارد؛ ولى شخصى كه فايده عمل خويش را مى‌داند، معمولاً با ميل و رغبت و انگيزه بيش‌ترى عمل را انجام مى‌دهد و از سوى ديگر،عناصر وسوسه انگيز نمى‌توانند به بهانه بى ثمر بودن آن عمل،فرد را به انكار و بى تفاوتى و شك بكشانند. (1)

فخر رازى در اين باره مى‌نويسد: «شناخت فلسفه احكام، فايده مهمى است، زيرا نفوس بشرى به پذيرش احكامى ميل دارند كه مطابق ملاك‌هاى عقلى و علمى است و به عكس، در پذيرش احكامى كه تنها تعبدى هستند،بى ميل است» (2)

2. اثبات حكمت خداوند

حكمت، كه از صفات الهى است،با دليل‌هاى گوناگونى اثبات شدنى است، كه يكى از آن‌ها، شناخت فلسفه احكام است؛چه اين كه معلمان و مبلغان انديشه دينى، براى معتقد ساختن مردم به حكمت الهى و تفهيم به ايشان از مثال‌ها و نمونه‌هايى سود مى‌جويند كه بر اساس فهم بشرى يا دريافت‌هاى علمى،آثار حكيم بودن صانع در آن‌ها آشكار است. و اين شيوه‌اى است كه خود قرآن نيز به كار بسته است. مانند ﴿«و ما خَلَقتُ الجِنَّ والاِنسَ الّا لِيَعبُدون». (3)

3. شناخت ابعاد اعجازى قرآن

قرآن از زاويه‌هاى گوناگونى معجزه است كه يكى از آن‌ها بُعد علمى و واقع بينى آيات است، زيرا قرآن در زمانى انسان را به ارزش‌ها فراخوانده و حلال و حرام‌ها و قوانين مدنى و اجتماعى را براى ايشان باز گفته كه دانش محدود بشر به او اجازه دريافت ضرورت و اهميت آن فرمان‌ها را نمى‌داده است و امروز در پرتو شناخت‌هاى تجربى

1- . مقاصدالشريعه، يوسف احمد، ص 141

2- . المحصول، فخر رازى، ج 5، ص 315

3- . ذاريات56/ و نيز ر.ك: مؤمنون115/ ؛ حديد25/ ؛ دخان38/ - 39


21
و علمى، فلسفه بسيارى از آن احكام روشن شده و آشكارتر نيز خواهد شد و چه بسا اين، يكى از جلوه‌هاى آن آياتى باشد كه خداوند هماره وعده ظهور و تجلى نوين آن را داده است. (1)

پرسش 4: چرا فلسفه احكام در قرآن نيامده است؟

پاسخ: اين گونه نيست كه اصلاً فلسفۀ احكام در قرآن نيامده است، بلكه بسيارى از احكامى كه در قرآن آمده،به فلسفه آن هم اشاره شده است، مانند:

نماز: ﴿«و اقِمِ الصَّلوٰةَ لِذِكرى؛ (2) و به ياد من نماز بر پا دار!»؛ ﴿«اَلا بِذِكرِ اللّٰهِ تَطمَئنُّ ﴿القُلوبُ؛ (3) آگاه باش كه با ياد خدا دل‌ها آرامش مى‌يابد!»؛ ﴿«و اقِمِ الصَّلٰاةَ انَّ الصَّلٰاةَ تَنهىٰ ﴿عَنِ الفَحشاءِ و المُنكَرِ؛ (4) و نماز را بر پا دار،كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مى‌دارد.»

روزه: ﴿«كُتِبَ عَلَيكُمُ الصّيامُ ... لَعَلَّكُم تَتَّقون؛ (5) روزه بر شما مقرر شده است ... باشد كه پرهيزكارى كنيد.»

قصاص: ﴿«كُتِبَ عَلَيكُمُ القِصاصُ فِى القَتلَى ...ولَكُم فِى القِصاصِ حَيوٰةٌ؛ (6) دربارۀ كشتگان، بر شما حق قصاص مقرر شده است ...و براى شما در قصاص،حيات و زندگى است.»

شراب و قمار: «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! شراب،قمار،بت‌ها و تيرهاى قرعه پليدند و از عمل شيطانند، از آن‌ها دورى كنيد باشد كه رستگار شويد!همانا شيطان مى‌خواهد با شراب و قمار، ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند،و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد.پس آيا شما دست بر مى‌داريد؟» (7)

لازم به يادآورى است كه قرآن كريم كتابى است كه در آن غالباً كليّات مسائل آمده و تبيين جرئيات آن به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم واگذار شده است: «و

1- . فصلنامه پژوهش‌هاى قرآنى، ش 3، ص 71 - 72

2- . طه14/

3- . رعد28/

4- . عنكبوت45/

5- . بقره183/

6- . بقره178/ - 179

7- . مائده90/ - 91


22
﴿اَنزَلنا الَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ الَيهِم؛ (1) ما اين ذكر ] قرآن [ را بر تو نازل كرديم، تا براى مردم آنچه به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى.»

از اين رو در قرآن كريم به جرئيات همه احكام و فلسفه آن‌ها پرداخته نشده است.

پرسش 5: آيا عنصر زمان و مكان،شامل آيات احكام قرآن مانند: ارث، شهادت زن، قصاص و كيفيت آن، و ...مى‌شود؟

پاسخ: 1. گر چه قرآن كريم، در شرايط تاريخى خاص خود نازل شده است؛ ولى كتابى جاويد و جهانى است. (2) و هرگز به آنچه مربوط به شرايط ويژه آن زمان هست منحصر نمى‌باشد؛ يعنى معناى آيات را بايد به شرايط زمانى و مكانى ديگر گسترش داد. گسترده بودن حكم و مقصود از آيه و محدود نكردن آن در يك چارچوب زمانى و مكانى خاص نزول قرآن،امرى روشن و مسلم است كه خود قرآن (3) و روايات اسلامى بر آن دلالت دارند. (4)

2. آنچه متغير مى‌باشد حوادث روزگار است؛ يعنى مفاهيم و معانى مربوط به قرآن ثابت است، ولى مصداق‌هاى آن تبديل و تغيير مى‌پذيرد. پس از آن جا كه مصاديق مفاهيم ثابت دين بر حسب زمان‌ها و مكان‌ها متغيرند، بايستى آن مفاهيم ثابت را بر اين مصاديق متغير تطبيق داد و چون وضع كننده قوانين الهى، آفريدگار جهان است و او به نيازهاى بشر در هر عصرى و هر مكانى احاطۀ كامل دارد و محدود به زمان و مكان نيست؛ قوانين اسلامى را بر اساس اصول تغييرناپذير و ثابت وضع نموده است و قواعد كلى را براى بشر بيان كرده است؛ لكن جزئيات احكام را كه قابل استنتاج از آن اصول ثابت است و در موقعيت‌هاى مختلف متفاوت مى‌باشد، مطرح نكرده است. از اين رو نسبت به بسيارى از موضوعات،آيه يا روايتى نداريم،

1- . نحل44/

2- . فرقان1/

3- . انبياء24/

4- . بحارالانوار، ج 23، ص 197


23
مانند مسائل مستحدثه مثل: قانون بيمه، مجازات قاچاق، قانون چك، شبيه سازى و ... اين‌ها همه از مسائلى هستند كه به صورت جزيى، در آيه يا روايتى از آن‌ها بحث نشده است؛ ولى امامان معصوم عليهم السلام باب اجتهاد را براى ما باز گذاشته،تا با توجه به اصول ثابتى كه بيانگر تمامى مسائل مورد نياز بشر مى‌باشند بتوانيم پاسخ گوى اين فروع باشيم. براى مثال، قرآن كريم فرموده: ﴿«و لا تَأكُلوا اموالَكُم بَينَكُم بِالباطِل»؛ (1) يعنى نقل وانتقال‌ها (خريد و فروش‌ها) نبايد به صورت بيهوده انجام شود. يعنى اگر شما مال و ثروتى مشروع به دست آورده‌ايد و خواستيد آن را به ديگرى منتقل كنيد، اين نقل و انتقال بايد به صورتى باشد كه از نظر اجتماعى شكل مفيدى داشته باشد و يكى از نيازهاى اصلى زندگى افراد جامعه را رفع كند. اكنون اگر كسى بخواهد با پولى كه در اثر تلاش شرافتمندانه به دست آورده، كالايى بى مصرف و بى فايده بخرد، معامله او از نظر قرآن باطل است؛امّا اگر زمانى بيايد كه بر اثر پيشرفت دانش مى‌توان از آنچه تاكنون فايده‌اى نداشته استفاده صحيح كرد، در آن صورت معامله آن كه تا ديروز باطل و حرام بوده به معامله صحيحى تبديل مى‌شود. مثلاً خريد و فروش خون در گذشته حرام مى‌دانستند ولى در اين زمان كه براى نجات مجروحان و بيماران مورد استفاده قرار مى‌گيرد جايز مى‌دانند.نظير اين مسأله فراوان است كه اين جا مجال بيان آن نيست. (2)

در انطباق احكام كلى با مصاديق جديد، اين اجتهاد است كه نقش اصلى را دارا است.

وظيفه فقيه جامع الشرايط اين است كه بدون انحراف از اصول كلى، مسائل جزئى و متغير و تابع گذشت زمان را بررسى كند و بر اساس همان احكام و چهارچوب‌هاى اصلى كه وحى عرضه نموده است، احكام مناسب را صادر كند.

1- . بقره188/

2- . نهايه‌الاحكام، ج 2، ص 463 ؛ مصباح‌الفقاهه، ج 1، ص 97 ؛ توضيح المسائل امام خمينى رحمه الله ، ص 274


24
3. وضع قوانين در اسلام به صورت قضاياى حقيقيه است به اين معنا كه اسلام احكام را روى طبيعت اشيا برده و نظر به افراد آن‌ها ندارد، مثلاً حرمت را روى طبيعت ربا، برده است، نه رباى خاصى و به همين جهت همان طور كه حرمت ربا، رباى ساده را در عصر نزول قرآن در بر مى‌گيرد، شامل رباهاى متداول در جامعه امروزى نيز مى‌شود؛ ولى آنچه مهم است اين است كه فقيه تشخيص دهد اين نوع معامله در اين عصر داخل در طبيعت ربا هست يا نه. (1)

بنابراين، قوانين و احكام كلى شريعت اسلام ثابت است و زمان و مكان آن‌ها را تغيير نمى‌دهد « حلالُ محمّدٍ حلالٌ الى يومِ القيامةِ وَ حَرامُه حَرامٌ الىٰ يَومِ القيامةِ» (2) عنصر زمان و مكان در تغيير موضوعات احكام و اجتهاد مجتهدان نقش دارد.

پرسش 6: آيا فلسفه و حكمت همه احكام در قرآن و روايات آمده است؟

پاسخ: احكام شرعى دو گونه‌اند: 1. احكامى كه برخى از حكمت‌هاى آن‌ها در قرآن و روايات اسلامى بيان شده است مانند روزه كه يكى از حكمت‌هاى آن را قرآن پرهيز از گناه دانسته است؛ (3) 2. احكامى كه در آيات و روايات اشاره‌اى به فلسفه آن‌ها نشده و يا دست كم به دست ما نرسيده است. در اين موارد ممكن است با دليل‌هاى عقلى يا تجربى به بخشى از آن‌ها پى ببريم، ولى چون علم و عقل ما محدود است نمى‌توانيم فلسفه كامل آن را به دست آوريم. البته اين بدين معنا نيست كه عمل به آن حكم را مشروط به داشتن حكمت آن نماييم؛ بلكه روحيه بندگى خداوند اقتضا مى‌كند تا فرمان‌بردار بى چون و چراى پروردگار خود باشيم و هر دستورى را - هرچند بدون آگاهى از حكمت آن - اطاعت كنيم و اين به معناى تقليد كوركورانه نيست؛ چرا كه فرض اين است پروردگار خود را به خوبى مى‌شناسيم و مى‌دانيم كه هرگز فرمانى را به ضرر بنده‌اش صادر نمى‌كند؛ بلكه تمام احكام الهى براى رساندن او به كمال و تأمين سعادت و خوشبختى او در دنيا و

1- . جهت آگاهى بيش‌تر ر.ك: فصلنامه نقد و نظر، سال دوم، شماره 5 ويژه زمان و مكان

2- . كافى، ج 1، ص 58

3- . بقره183/


25
آخرت است و هر دستورى به ما دهد، صلاح و خير ما را در آن ديده است. هم چنان كه يك بيمار چون مى‌داند پزشك معالجش خير و صلاح او را مى‌خواهد و در پى بهبودى بيمارى اوست، داروهايى را كه برايش تجويز كرده است مصرف مى‌كند بى آن كه از حكمت آن‌ها آگاهى داشته باشد.

پرسش 7: آيا احكام قرآن يا فلسفه احكام آن را مى‌توان از راه قياس به دست آورد؟

پاسخ: خير. روايات فراوانى در منابع اهل سنت و نيز ار طريق اهل‌بيت به ما رسيد كه در آن قياس احكام و حقايق دينى مذمت و نخستين قياس كننده را ابليس معرفى نموده است (1) و امام صادق عليه السلام به ابوحنيفه فرمود: قياس مكن كه شيطان نخستين قياس كننده بود. (2) هنگامى كه گفت: ﴿«خَلَقتَنى مِن نارٍ و خَلَقتَهُ مِن طين» (3) .

منظور از قياس اين است كه موضوعى را به موضوع ديگر كه از بعضى جهات با آن شباهت دارد مقايسه كنيم و همان حكمى كه موضوع اول دارد،درباره موضوع دوم نيز اجرا نماييم، بى آن كه فلسفه و اسرار حكم اول را به‌طور كامل بدانيم، مثل اين كه عرق بدن انسان را به بول انسان مقايسه كنيم و بگوييم چون عرق در پاره‌اى جهات و اجزاى تركيبى شبيه بول است، پس عرق هم نجس است، در حالى كه اگر چه در پاره‌اى جهات شباهت دارند، از جهاتى متفاوتند، يكى رقيق‌تر است، ديگرى غليظتر، پرهيز از يكى كار ساده‌اى است و پرهيز از ديگرى بسيار مشكل و طاقت فرسا، به علاوه تمام فلسفه‌هاى حكم اول بر ما روشن نيست و اين يك مقايسه تخمينى بيش نمى‌باشد.

به همين جهت پيشوايان ما با الهام از كلام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم قياس را به شدت محكوم كرده و باطل شمرده‌اند؛ زيرا گشوده شدن باب قياس سبب مى‌شود كه هر كس با مطالعه محدود و فكر كوتاه خود، به مجرد اين كه دو موضوع را از پاره‌اى جهات، مساوى

1- . سنن دارمى، ج 1، ص 65 ؛ كنزالعمال، ج 1، ص 209

2- . كافى، كلينى، ج 1، ص 58 ؛ وسائل‌الشيعه، شيخ حرّ عاملى، ج 2، ص 347

3- . اعراف12/


26
دانست، حكم يكى را در باره ديگرى اجرا كند و اين كار در قوانين و احكام دينى هرج و مرج به وجود مى‌آورد.

ممنوع بودن قياس از نظر عقل منحصر به قوانين دينى نيست، پزشكان نيز توصيه مى‌كنند كه هرگز نسخه بيمارى را به ديگر ندهيد، هر چند بيمارى آنان شبيه هم باشند.فلسفه آن روشن است، زيرا دو بيمار ممكن است در نظر ما با هم شباهت داشته باشند، ولى احتمال دارد،در واقع بيمارى آن دو متفاوت باشد.

كوتاه سخن اين كه: مقايسه موضوعى بر موضوعى ديگر بدون آگاهى از تمام اسرار آن نمى‌تواند دليل بر اتحاد حكم آن‌ها شود و اگر پاى قياس به احكام دينى كشيده شود، براى احكام ضابطه‌اى باقى نمى‌ماند، زيرا ممكن است، يك نفر موضوعى را طورى قياس كند و حكمى براى آن صادر نمايد و ديگرى آن موضوع را به گونه‌اى ديگر قياس نمايد و حكم ديگرى صادر نمايد تنها موضوعى كه مى‌توان به عنوان استثنا در اين جا روى آن تكيه كرد، اين است كه خود قانون گذار دليل و فلسفه حكم خود را بيان كند، در اين صورت مى‌توان هر كجا كه آن دليل و فلسفه موجود است، حكم را جارى ساخت، و اصطلاحاً آن را قياس «منصوص العلة» مى‌گويند،مثلاً اگر پزشك به بيمار بگويد بايد از فلان ميوه پرهيز كنى، زيرا ترش است، بيمار مى‌فهمد كه ترشى براى او ضرر دارد و بايد از آن پرهيز كند هر چند در غير آن ميوه باشد، هم چنين اگر در قرآن يا سنت، تصريح شود كه از شراب بپرهيزيد زيرا مسكر است، از آن مى‌فهميم كه هر مايع مسكرى - اگرچه شراب نباشد - حرام است،اين گونه قياس ممنوع نيست چون دليل آن ذكر شده و قطعى است. (1)

1- . منابع قانون‌گذارى در حكومت اسلامى، سيف‌اللّٰه صرامى، ص 227 - 239؛ فرهنگ تشريعى اصطلاحات اصول، ص 297 - 303


27
فلسفه تقليد

پرسش 8: آيا قرآن كريم به موضوع تقليد و فلسفه آن اشاره كرده است؟

پاسخ: از منظر قرآن و اسلام، تقليد به دو نوع تقسيم مى‌شود الف: تقليد پسنديده ب:

تقليد ناپسند. تقليد در احكام شرعى رجوع به متخصص واهل خبره و از بالاترين مصاديق تقليد پسنديده است؛ يعنى، همان گونه كه همه عقلاى عالم در هر رشته و صنعت و علمى نزد متخصص و اهل خبره آن رشته مى‌روند؛ مثلاً براى اطلاع از نوع بيمارى به پزشك رجوع مى‌كنند؛ براى آشنايى از احكام دين و حلال و حرام و واجب و مستحب وظيفه دارند به متخصص آن؛ يعنى، عالمى كه عمرى را در فهميدن اين احكام از قرآن و روايات زحمت كشيده رجوع نمايند واين كار از نظر عقلا نه تنها تقليد كوركورانه نيست، بلكه بسيار ستايش مى‌شود. تقليد ناپسند و كوركورانه؛ يعنى، انسان بدون آگاهى و دليل منطقى و عقلى از راه و رسم فرد يا قومى پيروى كند، مانند بت پرستان كه وقتى پيامبران به آن‌ها مى‌گفتند چرا در مقابل اين مجسمه‌هاى چوبى و سنگى كه هيچ نفعى ندارند و ضررى هم از شما بر طرف نمى‌كنند سجده مى‌كنيد، مى‌گفتند ما مى‌ديديم پدرانمان اين را عمل مى‌كردند ما هم از آن‌ها پيروى مى‌كنيم؛ ﴿«و اذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما انزَلَ اللّٰهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما وجَدنا عَلَيهِ آبائَنا» (1) ؛ (2) اين همان تقليد كوركورانه است كه عقل و منطق آن را رد مى‌كند، يا مانند بعضى غرب زده‌هاى امروز كه به مجرد اين كه يك اروپايى لباسى را پوشيد يا كارى را انجام داد بدون فكر از آن‌ها پيروى مى‌كنند.

در برابر آنچه گذشت يعنى نهى قرآن از تقليد كوركورانه، قرآن كريم، اجتهاد در موضوعات فقهى و به تبع آن، تقليد را تأييدكرده و بر آن تأكيد نموده است. چنان كه مى‌فرمايد: ﴿«و ما كانَ المُؤمِنونَ لِيَنفِروا كافَّةً فَلَولا نَفَرَ مِن كُلِ‌ّ فِرقَةٍ مِنهُم طَائفَةٌ لِيَتَفَقَّهوا

1- . لقمان21/

2- . نيز به آيات، مائده104/ ؛ اعراف28/ ؛ انبياء52/ - 53 مراجعه شود


28
﴿فِى الدّينِ ولِيُنذِروا قَومَهُم اذا رَجَعوا الَيهِم لَعَلَّهُم يَحذَرون؛ (1) شايسته نيست،مؤمنان همگى ] به سوى ميدان جهاد [ كوچ كنند، چرا از هر گروهى طايفه‌اى از آنان كوچ نمى‌كنند ] و طايفه‌اى بماند [ تا در دين ] و معارف و احكام اسلام [ آگاهى پيدا كنند (فقيه شوند) و هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آنان را انذار نمايند تا ] از مخالفت فرمان پروردگار [ بترسند و خوددارى كنند.»

روشن است كه اگر بر عده‌اى لازم باشد كه فقيه و كارشناس امور دينى شوند، بر ديگران نيز لازم است از گفته اين كارشناسان پيروى كنند. در ميان همه عاقلان مراجعه به متخصص در علوم و صنايع مختلف مانند پزشك، مهندس و ديگر كارشناسان امرى رايج و عقلانى است و در هر عصر و زمانى اگر كسى نسبت به چيزى جاهل باشد به كسى كه از آن مسأله آگاه است رجوع مى‌كند و قرآن كريم نيز چنين شيوه‌اى را تأييد كرده، مى‌فرمايد: ﴿«فَسَلوا اهلَ الذِّكرِ ان كُنتُم لا تَعلَمون؛ (2) اگر نمى‌دانيد از آگاهان بپرسيد.»

ذكر، از نظر مفهوم لغوى به كسانى گفته مى‌شود كه داراى آگاهى و اطلاع باشند و بتوانند حقايق را يادآورى و بيان نمايند. (3) و به گفته برخى از مفسران آيه مذكور در واقع بيانگر يك قانون كلى عقلايى درباره رجوع جاهل به عالم؛ يعنى همان رجوع مقلد به مجتهد است. (4)

امام حسن عسكرى عليه السلام درباره اجتهاد و تقليد از فقيه جامع الشرايط مى‌فرمايد:

«مردم بايد از فقيهانى كه خويشتن دار، نگهبان دين، مخالف هواى نفس و مطيع امر مولايشان هستند تقليد كنند.» (5)

1- . توبه122/

2- . نحل43/

3- . مفردات، ص 328

4- . ر.ك: الميزان، علامه طباطبايى، ج 12، ص 259 ؛ تفسير نمونه، ج 11، ص 243 - 246

5- . وسايل‌الشيعه، شيخ حرّ عاملى، ج 27، ص 131؛ بحارالانوار، ج 2، ص 88


29
بنابراين، سيره و روش عقلا، آيات قرآن كريم و روايات اسلامى حكم مى‌كنند كه در مسائل فقهى اجتهاد داشته باشد و مقلدان براى دريافت احكام شرعى و فقهى خود به مجتهدان جامع الشرايط مراجعه كنند.

قابل ذكر است كه مسائل فرعى فقهى (موضوع تقليد) از امورى نيست كه غير مجتهد و غير متخصص بتواند، با مراجعه به عقل خود آن‌ها را بفهمد. (1) زيرا:

نه قرآن مانند يك كتاب حقوقى يا رساله عمليه، همۀ احكام شرعى را به‌طور صريح بيان كرده است، و نه روايات معصومين عليهم السلام چنين است، ونه عقل بشر به تنهايى مى‌تواند همه احكام را دريابد.

براى شناخت احكام شرعى، آگاهى‌هاى فراوانى، از جمله: فهم آيات و روايات، شناخت حديث صحيح از غير صحيح، كيفيت تركيب و جمع روايات و آيات، و ده‌ها مسأله ديگر لازم است كه آموختن آن‌ها نيازمند سال‌ها تلاش جدى است.

در چنين حالتى، مكلف خود را در برابر سه راه مى‌بيند: نخست اين كه راه تحصيل اين علم را كه همان اجتهاد است پيش گيرد؛ دوم اين كه در هر كارى آراى موجود را مطالعه كرده، به گونه‌اى عمل كند كه طبق همه آرا عمل او صحيح باشد (يعنى احتياط كند)؛ و سوم اين كه از رأى كسى كه اين علوم را كاملاً آموخته و در شناخت احكام شرعى كارشناس است، بهره جويد.

بى شك، او در راه اول اگر به اجتهاد برسد، كارشناس احكام شرعى خواهد شد و از دو راه ديگر بى نياز، امّا تا رسيدن به آن، ناگزير از دو راه ديگر است.

راه دوم نيازمند اطلاعات كافى از آراى موجود در هر مسأله و روش‌هاى احتياط است و در بسيارى از موارد، به دليل سختى احتياط، زندگى عادى او مختل مى‌شود. اين سه راه به برخورد انسان با احكام شرعى اختصاص دارند و در هر مسأله تخصصى ديگر

1- . براى آگاهى بيشتر ر.ك: الاجتهاد و التقليد، امام خمينى رحمه الله ؛ مقدمه‌اى بر فقه شيعه، سيد حسن مدرسى، ترجمه محمد آصف فكرت و نيز به كتاب قرآن و حديث، مكارم شيرازى


30
وجود دارد. مثلاً يك مهندس متخصص را فرض كنيد كه بيمار مى‌شود. او براى درمان بيمارى خود يا بايد خود شخصاً به تحصيل علم پزشكى بپردازد، يا تمام آراى پزشكان را مطالعه كرده، به گونه‌اى عمل كند كه بعداً پشيمان نشود، و يا به يك پزشك متخصص رجوع كند.

راه اول او را به درمان سريع نمى‌رساند. راه دوم نيز بسيار دشوار است و او را از كار تخصصى خود، باز مى‌دارد؛ از اين رو او بى درنگ از يك پزشك متخصص كمك مى‌گيرد و به رأى او عمل مى‌كند.

وى در عمل به رأى پزشك متخصص، نه تنها خود را از پشيمانى آينده و احياناً سرزنش دوستان نجات مى‌دهد، بلكه در اغلب موارد، درمان نيز مى‌شود. مكلف نيز در عمل به رأى مجتهد متخصص، نه تنها خود را از پشيمانى آخرت و عذاب الهى نجات مى‌دهد، بلكه به مصالح احكام شرعى نيز دست مى‌يابد. (1)

طهارت و نجاست

پرسش 9: آيا فلسفه «طهارت» در قرآن بيان شده است؟

پاسخ: خداى متعال پس از بيان عبادت‌هاى غسل، وضو و تيمم، مى‌فرمايد: خداوند نمى‌خواهد با اين دستورات بر شما سخت بگيرد. راز اين دستور آن است كه شما طاهر شويد ﴿«ما يُريدُ اللّٰهُ لِيَجعَلَ عَلَيكُم مِن حَرَجٍ و لٰكِن يُريدُ لِيُطَهِّرَكُم» ؛ (2) تا انسان طاهر نشود به خدايى كه طيّب است نمى‌رسد. اصولاً همۀ دستورات خداى سبحان چه دستور عبادى و چه دستور مالى، رازش همان طهارت باطن است و اين طهارت، محبوب خداى مهربان است.

1- . ر.ك: اجتهاد و تقليد در اسلام، سيد محمد حسين طباطبايى ؛ اجتهاد در اسلام، مرتضى مطهرى ؛ اجتهاد و تقليد، ابوالقاسم ابراهيمى ؛ اجتهاد و تقليد، هاشم حميدى

2- . مائده6/