فهرست عناوين |
محمدمهدي فيروزمهر
تربيت اخلاقي با نگاهي قرآني
محمدمهدي فيروزمهر
اخلاق زبان مشترک همه انسانها با هر جهانبيني، آيين و مذهب است و قرآن که بهحق کتاب اخلاق و تربيت است به آن توجه ويژهاي کرده است و از وجوه اعجاز اين کتاب آسماني اعجاز اخلاقي و ارائه اصول و روشهاي تربيت اخلاقي هماهنگ با فطرت توحيدي است. قرآن بهترين نسخه درمان امراض روحي انسان است:
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِين»
.[1] در اين کتاب الهي همه انسانها به کسب فضايل و دوري از رذايل دعوت شدهاند،
﴿ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴾
[2] و در کوتاهترين عبارت جامعترين توصيههاي اخلاقي ارائه شده است:
﴿ خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ ﴾
.[3] فلسفه بعثتآورنده اين کتاب نيز پرورش اخلاق و تربيت اخلاقي است،
﴿ هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا
[1]. اسراء: 86.
[2]. نحل:90. مفسران معتقدند اين آيه جامعترين آيات در بيان نيکيها و زشتيهاست (ر.ک: فضلبن حسن طبرسي؛ مجمعالبيان؛ ج6، ص587. محمدبن جريرطبري؛ جامع البيان؛ ج14، ص109. سيدمحمود آلوسي؛ روحالمعاني؛ ج7، ص456).
[3]. اعراف:199. عن الصّادق7: أمر اللّه نبيّه بمكارم الأخلاق و ليس في القرآن آيه أجمع لمكارم الأخلاق منها (فضلبن حسن طبرسي؛ جوامع الجامع؛ج1،ص491. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج2، ص190).
عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَهَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ ﴾ ،[4] حتي در ستايشي که از آورنده قرآن شده آمده او بسيار نرمخو و خوشرفتار است، ﴿ فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ﴾ [5] و از خُلق بسيار عظيم برخوردار است: ﴿ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴾ .[6]
با همه عنايتي که قرآن به تربيت اخلاقي دارد و با همه تلاشي که پيامبرخاتم(ص) براي تبيين و ترويج آن انجام داده، بايد گفت امت اسلامي حق اخلاق قرآني و تربيت اخلاقي با نگاه قرآني چه در مقام پژوهش و چه در مقام عمل را ادا نکرده است؛ زيرا با همه تلاشهاي خوب عالمان دين بهويژه علماي اخلاق در اين عرصه جاي شگفتي است که در کتب اخلاق اسلامي به آيات اخلاقي يا توجه نشده يا توجه به آن حاشيهاي و بسيار کمرنگ است. البته در عصر حاضر توجه به اخلاق قرآني و تربيت اخلاقي از نگاه قرآن بيشتر شده و کارهاي درخور توجهي انجام گرفته است؛ اما اين عرصه همچنان پژوهش جديتري ميطلبد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن بر اساس مأموريت اصلي خود در عرصه تبيين معارف قرآني گامي در مسير کشف و تبيين تربيت اخلاقي با نگاه قرآني برداشته است. در آغاز بنا بود مقالهاي در موضوع تربيت اخلاقي از نگاه قرآن نگاشته شود، لکن پس از بررسي و مطالعه اندک روشن شد يک مقاله براي اين موضوع ناکافي است؛ ازاينرو طرح پروژه تربيت اخلاقي با نگاهي قرآني پس از بررسي و تأييد شوراي پژوهشي مرکز به تصويب
[4]. جمعه: 2.
[5]. آل عمران: 159.
[6]. قلم: 4.
شوراي عالي پژوهش رسيد. کتابي که پيش رو داريد نتيجه تلاش ارزشمندي است که جناب حجتالاسلام والمسلمين محمدمهدي فيروزمهر از پژوهشگران مرکز به انجام رسانده است و به لحاظ اينکه نخستين کار در عرصه تربيت اخلاقي از نگاه قرآن است،خالي از ضعف و نارسايي نميباشد و اميد ميرود در گامهاي بعدي با نقد و تذکر سازنده صاحبنظران، کاستيهاي آن بر طرف و پژوهشي درخور در موضوع يادشده انجام و عرضه گردد.
در پايان لازم ميدانم از جناب حجتالاسلام والمسلمين دکتر محمد داودي که نظارت اين اثر را تعهد کردند و از جناب حجتالاسلام و المسلمين سيد علياکبرحسيني که از طرف شوراي پژوهشي مرکز آن را ارزيابي کردند، تشکر و قدرداني نمايم.
محمدصادق يوسفي مقدم
مدير مرکز فرهنگ و معارف قرآن
قرآن اصيلترين منبع راهيابي به راه و رسم اخلاقيشدن و اخلاقيزيستن و تزکيه و تکامل است و هدف اصلي بعثت پيامبر(ص) و نزول قرآن پاکسازي جانها از رذايل و آراستن آن به فضايل و آمادهکردن انسانها براي دريافت دانش الهي و به جوشش درآوردن چشمههاي حکمت از درون جان در سايه پرورش عشق توحيدي است:
«هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه» .[7]
«کتاب انزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الي النور باذن ربهم الي صراط العزيز الحميد» .[8]
در يک کلمه ميتوان گفت تربيت اخلاقي انسانها از اهداف اصلي نزول قرآن است. کشف و تبيين مسائل مهم تربيت اخلاقي از قبيل مباني، اهداف، اصول، روشها و ساير مباحث اساسي تربيت اخلاقي با محوريت معارف قرآن و ساماندهي مطلوب و منطقي آن، ميتواند زمينه مناسبي براي رسيدن به اهداف نزول قرآن باشد.
[7]. جمعه:2.
[8]. ابراهيم:1.
در اين کتاب با اين نگاه که انسان از منظر قرآن خليفه و جانشين خداست و به تبع آن اخلاقيشدن به معناي متخلقشدن به اخلاق و صفات الهي به قدر توان بشري است، مهمترين جنبههاي تربيت اخلاقي مورد بررسي قرار گرفته است. استخلاف خدا از انسان و خلافت انسان از خدا که از اصول قرآني است، نگاه ويژهاي را در خصوص اخلاق و تربيت اخلاقي ايجاب ميکند مسئله خلافتاللهي انسان و تخلق به اخلاق الهي از مسائل رايج منابع و معارف اسلامي است؛ اما رابطه اين دو مسئله با اخلاق و تربيت اخلاقي با نگاه قرآني بهتفصيل مورد بحث قرار نگرفته است. نوشته حاضر با وجود کاستيهايش گامي است در اين مسير. اميد ميرود با دقت و راهنمايي صاحبنظران و تلاشهاي آتي، گام مؤثرتري در اين مسير برداشته شود؛ البته راغب اصفهاني در کتاب الذريعه الي مکارم الشريعه اشاراتي به ارتباط اخلاق و تربيت اخلاقي با خلافتاللهي دارد و کموبيش آيات قرآن را نيز پشتوانه مطالب خود قرار ميدهد اما مباحثش با محوريت معارف قرآن شکل نگرفته است. نوشته حاضر تا حدودي متأثر از کتاب تربيت اخلاقي، نوشته حجتالاسلام والمسلمين دکتر محمد داوودي است که با تکيه بر سيره تربيتي پيامبر(ص) و اهلبيت: ا ين موضوع را مورد بررسي قرار دادهاند. ويژگي دفتر حاضر اين است که تربيت اخلاقي را با محوريت معارف قرآن و با محوريت هسته مرکزي معارف قرآن در خصوص انسان، يعني خلافتاللهي مورد بررسي و تحليل قرار داده و مباني، اهداف، اصول و روشهاي جديدي مطرح کرده است.
درپايان بر خود لازم ميدانم از حجتالاسلام والمسلمين دکتر محمد داوودي که بر مراحل کار نظارت داشتند و در بهسامانرسيدن اين کتاب از هيچ کمک و راهنمايياي دريغ نکردند و نيز از جناب حجتالاسلام
والمسلمين سيدعلياکبر حسيني که از جانب شوراي پژوهشي ارزيابي آن را به عهده داشتند، کمال تشکر و قدرداني را ابراز کنم.
همچنين از جناب حجتالاسلام والمسلمين يوسفيمقدم رياست محترم مرکز که در اين پروژه با کمال خيرخواهي مساعدت کردهاند، تشکر ميکنم.
محمدمهدي فيروزمهر
کليات
تربيت واژهاي عربي است که در فارسي به پروردن، پرورانيدن، آموختن ومانند اينها معنا شده.[9] اين واژه اگر از «ربو» باشد معناي رشد، بالا بودن و غذا دادن در آن نهفته است[10] و اگر از«ربب» باشد معناي ايجاد تدريجي يک چيز و به کمال رساندن آن،[11]سرپرستي و رسيدگي، تغذيه، تنميه، و تأديب را ميرساند.[12] در هر حال در واژه تربيت معناي رشد، نمو، تدريجي بودن و شکوفا ساختن نهفته است.
در قرآن واژه تربيت نيامده است؛ لکن «ربّ» درباره خداوند کاربرد وسيعي دارد و نيز هدايت و تزکيه از واژههاي پرکاربرد در قرآن هستند که در بحث «واژههاي مرتبط با تربيت اخلاقي» و «تاريخچه تربيت اخلاقي» به معاني آنها اشاره ميشود. در اصطلاح تعريفهاي گوناگوني از تربيت ارائه شده است؛ از جمله:
1. پروردن و پرورشدادن و به فعليت درآوردن استعدادهاي درونياي که
[9]. علي اکبردهخدا؛ لغت نامه؛ ج5، ص6601.
[10]. محمدبنمکرم ابي منظور؛ لسان العرب؛ ج 5؛ ص 126.
[11]. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص336.
[12]. ابراهيم انيس و ديگران؛ المعجم الوسيط؛ ص321.
بالقوه در يک شيء موجود است.[13]
2. فرايند كمك و ياريرساني به متربي براي ايجاد تغيير تدريجي در گستره زماني در يكي از ساحتهاي بدني، ذهني، روحي و رفتاري او كه به واسطه عامل انساني ديگر به منظور دستيابي وي به كمال انساني و شكوفاسازي استعدادهاي او يا بازدارندگي و اصلاح صفات و رفتارهاي اوست.[14]
3. تربيت عبارت است از فعاليتي منظم و مستمر در جهت کمک به رشد جسماني، شناختي، اخلاقي، اجتماعي، عاطفي و به طور کلي پرورش و شکوفايي استعدادهاي متربي، به گونهاي که نتيجه آن در شخصيت متربي بهويژه در رفتارهاي او ظاهر شود.[15]
4. تعليم و تربيت عبارت است از مجموعه اعمال يا تأثيرات عمدي و هدفدار يک انسان (مربي) به منظور اثرگذاري در شناختها، اعتقادات، احساسات، عواطف و رفتارهاي انسان يا انسانهاي ديگر (متربي يا متربيان) بر اساس برنامهاي سنجيده.[16]
از مجموع اين تعريفها به دست ميآيد که تربيت يک مقوله تدريجي، منظم و هدفدار است که استعدادهاي ذاتي متربي، اعم از جسماني و روحاني يا ظاهري و دروني را در ابعاد مختلف مورد توجه قرارداده و به دنبال شکوفاسازي، هماهنگسازي و تعاليبخشي آن است.[17]
[13]. مرتضي مطهري؛ مجموعه آثار؛ ج22، ص551.
[14]. عليرضا اعرافي؛ فقه تربيتي؛ ج 1، ص 28.
[15]. محمد علي حاجي ده آبادي؛ درآمدي برنظام تربيتي اسلام؛ ص12.
[16]. محمد داودي؛ تربيت ديني؛ ص22.
[17]. براي اطلاع بيشتر از تعريفهاي ارائهشده در خصوص تربيت، ر.ک: علي شريعتمداري؛ اصول تعليم و تربيت؛ ص51-62. و نيز براي اطلاع بيشتر ازتعريف تربيت ديني، ر.ک خسرو باقري؛ نگاهي دوباره به تربيت اسلامي؛ ج2، صص16 و57 ؛ نيز ر.ک: علي داودي؛ «تأملي در معناي تربيت ديني و نسبت آن با مفاهيم نزديک»؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ص31- 43؛ همو، ص25-26.
اخلاق جمع خُلْق يا خُلُق به معناي طبيعت و سرشت است. واژه اخلاق در قرآن به کار نرفته؛ اما در دو مورد واژه خُلُق آمده است: ﴿ ان هذا الاّ خُلُق الاولين ﴾ [18]و ﴿ و انک لعلي خُلُق عظيم ﴾ .[19] مفسران اين واژه را در آيه نخست به معناي «عادت و روش» [20] و در آيه دوم که در ستايش پيامبر(ص) است، به معناي خصلت و خوي نيکو دانستهاند.[21] واژه خُلُق يا خُلْق براي سرشت، سيرت و اوصاف باطني انسان به كار ميرود. در مقابل واژه خَلْق براي صورت و اوصاف ظاهري به كار ميرود.[22] نقل شده است پيامبر(ص) اينگونه دعا ميکرد: «اللهم حسن خَلقي وخُلقي» [23] خدايا، صورت و سيرتم [ظاهر و باطنم] را نيکو گردان.
[18]. شعراء :137.
[19]. قلم :4.
[20]. فضلبنحسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج7، ص311. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج3، ص327. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن ؛ ج15، ص302.
[21]. حسينبنعلي ابوالفتوح رازي؛ روض الجنان و روح البيان في تفسير القرآن؛ ج19، ص346. سيد قطب؛ في ظلال القرآن؛ ج6، ص 365.
[22]. محمدبنمکرم بنمنظور؛ لسان العرب؛ ج4، ص194. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص297. همو الذريعه الي مکارم الشريعه، ص62.
[23]. محسن فيض کاشاني؛ المحجه البيضاء فيتهذيب الإحياء؛ ج4، ص119. سيره پيامبر(ص) اين بود که هرگاه به آيينه نگاه ميکرد، ميگفت: «الحمدلله الذي حَسّنَ خَلقي و خُلقي... » (علاء الدين علي متقي هندي؛ کنزالعمال؛ ج7، ص124) و ميگفت: « اللهم کماحَسّنتَ خَلقي فحَسِّن خُلقي» (تقي الدين احمدبنعلي مَقريزي؛ اِمتاع الأَسماع بما للنبي9 من الاحوال و الاموال والاموات والحضاره والمتاع ؛ ج7، ص87).
اخلاق در اصطلاح كاربردهاي متفاوتي دارد:
گاهي در مورد صفات نفساني كه منشأ پيدايش رفتار خوب يا بد ميشود، خواه آن صفت راسخ باشد يا غيرراسخ به كار ميرود و گاهي در مورد صفات راسخ و پايداري كه موجب صدور افعالي متناسب با آنها به طور خودجوش و بدون نياز به تفكر و تأمل
از انسان ميشوند به كار ميرود و اين رايجترين و شايعترين
كاربرد اصطلاحي اخلاق نزد دانشمندان اسلامي است و زماني منظور از واژه اخلاق، فضايل اخلاقي است و نيز در معنايي جامع و برايند صفات نيكو كه در حال تركيبي به صورت شخصيت آدمي درآمده است (شخصيت و سجيت) استعمال ميشود و نهايتاً گاهي در مورد علم و دانش اخلاق به كار ميرود كه بدين صورت تعريف ميشود: دانشي است كه از صفات و رفتارهاي نيك و بد و چگونگي اكتساب و اجتناب آنها و اصلاح رفتارها در عرصه خودسازي بحث ميكند.[24]
همانگونه که اشاره شد، رايجترين کاربرد اخلاق در مورد ويژگي راسخ نفساني است که سبب صدور افعال متناسب به صورت خودکار و بدون فکر و تأمل ميشود. در کتب اخلاق معمولاً واژه اخلاق يا خُلق به اين معنا تعريف شده است[25] و اين غير از علم اخلاق است که خواجه نصير طوسي آن را اينگونه تعريف كرده است: «علم است بدانكه نفس انساني را چگونه خُلقي
[24]. محمدتقي مصباح يزدي؛ فلسفه اخلاق، ص13-18.
[25]. ابنمسکويه تهذيب الاخلاق و تطهيرالاعراق؛ ص115 ؛ محسن فيض کاشاني؛ المحجه البيضاء فيتهذيب الإحياء؛ ج5، ص95؛ محمد مهدي نراقي، جامع السعادات؛ ج1، ص55.
اكتساب توان كرد كه جملگي افعالي كه به ارادت او از او صادر شود جميل و محمود بود» .[26]
برخي ديگر از صاحبنظران در تعريف آن گفتهاند: «علم اخلاق علمي است كه از انواع صفتهاي خوب و بد، صفتهايي كه با افعال اختياري انسان ارتباط دارند و كيفيت اكتساب صفتهاي خوب و دوركردن صفتهاي بد بحث ميكند» .[27]
اما در اينكه موضوع علم اخلاق نفس ناطقه يا خصوص ملكات اخلاقي است يا اينکه هر نوع رفتارها و كارهاي اختياري راهم كه متصف به خوب و بد ميشود، در بر ميگيرد نظرهايي مطرح است:[28]
1. از تعاريفي که علماي اخلاق ارائه کردهاند استفاده ميشود موضوع علم اخلاق خصوص ملکات و صفات راسخه در نفس است و رفتار به طور مستقل و در درجه نخست مورد توجه اين علم نيست.
2. برخي صاحبنظران موضوع علم اخلاق را «نفس انساني» دانستهاند؛ زيرا اولاً حقيقت و ذات انسان همان نفس اوست و بدن ابزار آن و ثانياً همه اعمال و رفتار و صفات نيک و بد آدمي به نفس برميگردد و علم اخلاق به دنبال اکمال و ايصال انسان به جايگاه ويژهاش است.[29]
3. برخي ديگر از صاحبنظران معتقدند علاوه بر ملکات و صفات راسخ در نفس، حالات و افعال اختياري که متصف به خوب و بد ميشود و در
[26]. محمد طوسي(خواجه نصير الدين)؛ اخلاق ناصري، ص48.
[27]. محمدتقي مصباح يزدي؛ فلسفه اخلاق؛ ص10.
[28]. براي طلاع بيشتر ر.ک: همان، ص185. اخلاق درقرآن؛ ج1، ص240؛ علي همت بناري؛ «تربيت اخلاقي و ضرورت نگاه دوباره به آن»؛ ص172.
[29]. محمد مهدي نراقي؛ جامع السعادات؛ ج1، ص60 -61.
سعادت و شقاوت انسان نقش دارد، ميتواند موضوع علم اخلاق باشد.[30]
در بحث تربيت اخلاقي، نه از علم اخلاق به عنوان يك علم بحث ميشود و نه از علوم تربيتي، بلكه از تكنيكهاي علم تربيت براي تحقق نتايج و اهداف بهدستآمده و پذيرفته شده حوزه اخلاق بهره برده ميشود؛ ازاينرو در تعريف تربيت اخلاقي گفته شده است: «تربيت اخلاقي به معناي كاربست ويژه يافتههاي تعليم و تربيت براي تحقق اهدافي است كه از حوزه علم اخلاق دريافت و پذيرفته شده است» .[31]
در تعريفهاي ديگر از تربيت اخلاقي آمده است: «تربيت اخلاقي فرايند زمينهسازي و بهكارگيري شيوههايي جهت شكوفاسازي، تقويت و ايجاد صفات، رفتارها و آداب اخلاقي و اصلاح و ازبينبردن صفات، رفتارها و آداب غيراخلاقي در خود انسان يا ديگري است» .[32]
تعريفهاي يادشده با نگاه به برخي اهداف متوسط يا هدف غايي ارائه شده است. در تعريف ديگر، علاوه بر توجه به هدف، استعدادهاي اخلاقي و قواي دروني مورد توجه قرار گرفته است:
تربيت اخلاقي «چگونگي بهکارگيري و پرورش استعدادها و قواي دروني براي توسعه و تثبيت صفات و رفتارهاي پسنديده اخلاقي و نيل به فضايل
[30]. محمدتقي مصباح يزدي؛ اخلاق در قرآن؛ ج1، ص240. همو، فلسفه اخلاق، ص185.
[31]. محمد فتحعلي خاني؛ «رابطه دين و تربيت اخلاقي»؛ ص95.
[32]. علي همت بناري؛ «بررسي اولويتهاي تربيت اخلاقي از ديدگاه امام علي(ع) در نهج البلاغه»؛ ص541.
عالي اخلاقي و دوري از رذيلتها و نابودکردن آنهاست» .[33]
در تعريفي ديگر ازتربيت اخلاقي به بعد شناختي و عاطفي اخلاق توجه شده است: «تربيت اخلاقي، آموزش اصول و ارزشهاي اخلاقي و پرورش گرايشها و فضيلتهاي اخلاقي است» .[34]
با توجه به تعاريف يادشده ميتوان گفت: تربيت اخلاقي فعاليتي است تدريجي، منظم و هدفدار در جهت شکوفاسازي استعدادهاي اخلاقي و قواي دروني متربي به منظور تزکيه و پيشگيري از صفات رذيله[35] و رفتارهاي ناپسند و ايجاد و توسعه و تثبيت صفات و رفتارهاي پسنديده. بر اين اساس سه هدف کلي در تربيت اخلاقي وجهه همت است:
1. پرورش قوا و استعدادهايي که منشأ آراستهشدن به فضايل، اعم از ملکات نفساني و رفتار مطلوب در آدمي است؛
2. پيشگيري از صفات و رفتارهاي مذموم؛
3. تهذيب و پاکسازي رذيلتها و رفتارهاي ناپسند.
[33]. احمد ديلمي – مسعود آذربايجاني؛ اخلاق اسلامي؛ ص20.
[34]. محمد داودي، تربيت اخلاقي؛ ص10-11.
[35]. از حيثي متربيان اخلاقي را ميتوان در دو دسته طبقهبندي کرد: الف) دستهاي که از بدو تولد تحت تربيت اخلاقي هستند. ب) دستهاي که بخشي از عمرشان را از تربيت اخلاقي محروم بوده و گرفتار برخي رذيلتها و خصلتهاي ناپسند شدهاند. در قرآن از شخصيتهايي ياد شده است که از کودکي و طفوليت داراي فضايل و دور از رذايل بودند؛ مانند حضرت مريم، حضرت عيسي و حضرت يحيي(مريم،12-32) و از افراد و جوامعي ياد شده است که ابتدا گرفتار رذايل بودند و با تزکيه و برنامههاي تربيتي انبيا به فضايل رو آوردند؛ مانند اعراب جاهلي (جمعه: 2؛ آل عمران 103). تعريفهاي ياد شده بيشتر ناظر به دسته اول است؛ اما در مورد دسته دوم ابتدا بايد وجودشان از رذايل تطهير شود تا زمينه لازم براي ايجاد فضايل در آنها فراهم آيد. در مورد دسته اول ميتوان گفت؛ هرچند در وجود آنان رذيلتي ايجاد نشده، پيشگيري از صفات رذيله در آنها بخشي از اهداف تربيتي است.
از نظر برخي ديگر، اخلاق به معناي علم به خير و شر است و تربيت اخلاقي به معناي ساختن انسان نيکوکار است؛ به گونهاي که در زندگي خود در همه شرايط و حالات بهسوي خير و نيکي بشتابد و از شر و بدي گريزان باشد.[36]
تربيت اخلاقي از منظر قرآن از عمق و گستره بسيار وسيعي برخوردار است که ميتوان دورنمايي از آن را به اين صورت ارائه کرد:
تربيت اخلاقي از منظر قرآن عبارت است از بهكارگيري شيوههاي خاص ارائهشده در قرآن جهت پروراندن استعدادها، قوا و گرايشهاي اخلاقي متربي در جهت شناخت عميق اسما و صفات خدا و آراستهشدن به صفات و اخلاق خدايي، در حدي که مقدور بشر است که نتيجه آن رسيدن به نفس مطمئنه، تحقق خلافت الهي و قرب به خداست.
اين تعريف از دو جهت نيازمند توضيح است:
1. از جهت برخي عناصر به كار رفته در تعريف؛
2. از اين جهت که چگونه اين تعريف از قرآن استفاده شده است؟
در خصوص جهت نخست، توضيحات ذيل ارائه ميشود:
مقصود از شيوهها اموري مانند بصيرتدهي، استفاده از تمثيل، قصه، تاريخ، هشدار و بشارت است و منظور از كيفيت ارائه اين شيوهها در قرآن
[36]. مقداد يالجن؛ التربيه الاخلاقيه الاسلاميه، صص5-6 و 106-112.
اين است كه قرآن از اين امور مانند مكاتب تربيتي و مربيان بشري استفاده نميكند، بلكه در استفاده از آنها همواره اين امور را به دو اصل اصيل و اثرگذار، يعني توحيد و معاد مرتبط ميسازد. قرآن در مقام بصيرتدهي در خصوص بيان يک اصل يا آموزه اخلاقي، افزون بر ارائه دليل و برهان، به نوعي آن را به مسئله توحيد و آخرت و به تعبير ديگر به مبدأ و معاد مرتبط ميسازد و از اين طريق كاركرد و تأثير آن را دوچندان ميكند و همينطور
در استفاده از قصه و تمثيل، تاريخ و ترهيب و ترغيب و ديگر شيوهها با ظرافت زيبايي آنها را با توحيد و معاد درميآميزد و از اين راه فطرت
انسان را شكوفا ميسازد و از اين رهگذر او را براي رسيدن به اعتدال، اطمينان و آرامش حقيقي و معنادار و در نهايت براي دستيابي به خلافت الهي مهيا ميکند.
اين شيوه که مختص مکتب وحي و قرآن است، بر اساس نگاه عميق قرآن به انسان است که او را از سويي بهجد موجودي هدفمند و تنها نسخه و نمونه شايسته خلافت از تنها حقيقت ازلي و ابدي و نامتناهي (خداوند) معرفي ميکند و از سوي ديگر او را به مقتضاي ساختار خاص وجودياش، داراي ويژگي خلودگرايي و کمالجويي و به تعبير قرآن آخرتگرا ميشناسد؛ بنابراين طبيعي است قرآن در بهکارگيري روشهاي مختلف در تربيت اخلاقي همواره آنها را به آن يگانه حقيقت ازلي و ابدي و نامتناهي يعني «الله» و آن جهان جاودانه و محل ظهور و بروز حقيقتها و فضيلتها يعني «آخرت» پيوند دهد.
شناخت اسما و صفات خداوند و آراستهشدن به اخلاق الهي دو رکن مهم
در اخلاق قرآني به حساب ميآيند؛ به ديگر سخن شناخت اسما و صفات باريتعالي و تخلق به آن براي عينيتيافتن خلافتاللهي در مورد انسان که محور اخلاق قرآني است، دو شرط لازم محسوب ميشود. شايد بتوان گفت از مزاياي اين تعريف نسبت به ساير تعاريف ارائهشده درباره تربيت اخلاقي اين است که در اين تعريف جهتگيري پرورش استعداد اخلاقورزي و فضيلتجويي کاملاً مشخص و روشن است؛ يعني تربيت اخلاقي را بر محور صفات خدا که منبع تمام فضايل و ارزشهاي حقيقي است، معرفي ميکند.
3. قيد «در حدي که مقدور بشر است» ناظر به اين حقيقت است که اسما و صفات خدا بينهايت و نامحدودند؛ چنانکه ذات خداوندي بينهايت و نامحدود است؛ اما انسان در کل موجودي است محدود و هر فرد انسان هم داراي توان خاص خودش است؛ بنابراين انسان به اندازه مقدورات خود و هر فرد انسان هم به مقدار توانايي و همت و تلاشش ميتواند به اخلاق خدايي نزديک شود.
انسان به جهت دارا بودن گرايشهاي گوناگون در درون جان خود دچار نزاع و تزاحم است؛ چنانکه در روابط خود با ديگران نيز بر سر منافع، درگيري و نزاع دارد. به تعبير قرآن انسان هم نفس مُلهَم به خير و تقوا[37] دارد و هم نفس اماره و دعوتكننده به بديها[38] و همچنين او صاحب نفس لوامه و ملامتگر و به اصطلاح داراي وجدان اخلاقي است كه در برابر نفس اماره و
[37]. شمس: 7-8.
[38]. يوسف: 53.
كاركرد او برانگيخته ميشود.[39] همواره انسان در درون و بيرون جان خود دچار تزاحم و تنازع است و تنها در سايه انديشه صحيح، ايمان يقيني و خصلتهاي پسنديده ميتواند از اين تزاحم رهايي يابد و به مرحلهاي برسد كه خود را در برابر خداوند، آن کمال مطلق و نامتناهي، بندهاي ببيند نيازمند كه صاحب هيچ خير و شر و سود و زياني نيست. در اين صورت نه فراواني نعمت او را به طغيان و فساد و برتريجويي و استكبار ميكشاند و نه فقر و نياز او را به كفر و ناسپاسي ميراند. همه خوشيها و ناخوشيها و وجدانها و فقدانهاي دنيا را آزمون الهي ميانگارد که به منظور تكامل او در مسيرش قرار گرفته است؛ همه چيز را از سوي پروردگارش ميبيند و همه امور را در جايگاه خود ارزيابي ميكند؛ به آنچه خدا در تكوين و تشريع حكم كرده راضي است؛ نه حادثهاي او را به خشم ميآورد و نه گناهي او را منحرف ميكند. در اين حالت انسان داراي نفس مطمئنه و متوازن و متعادل و آراميافته است.[40]
رسيدن به اطمينان و اعتدال يک خط تعليمي اصيل قرآني است که
ساير تعاليم قرآن انسان را به اين سمت و سو ميراند و رهبري ميكند؛ بنابراين با نظر به اهميت دستيابي به نفس مطمئنه در سعادت انسان و اينکه وصول به نفس مطمئنه و توازن و اعتدال و آرامش واقعي جز با تزکيه نفس
از رذيلتها و تحصيل فضايل و ملکات نيک اخلاقي ميسر نيست، توجه به اين مسئله در تعريف تربيت اخلاقي از منظر قرآن ميتواند راهگشا و جهتدهنده باشد.
[39]. قيامت: 2.
[40]. سيدمحمدحسين طباطبايي: الميزان في تفسير القرآن؛ ج20، ص285 .
از مباحث اصولي قرآن درباره انسان بحث استعداد انسان براي خلافت و جانشيني خداست که در مباني تربيت اخلاقي تحت عنوان استعداد خلافت الهي بهتفصيل مطرح خواهد شد. در اينجا توجه به اين نکته لازم است که همه قرآن يا بيشتر آن، شرح و تفصيل محتواي آيه خلافت[41] است[42] و تحقق خلافت الهي يعني شناخت صحيح و عميق اسما و صفات خدا كه حقيقتِ جامع تمام ارزشها و كمال بينهايت و مطلق است و متخلقشدن به اخلاق الهي مستلزم قرب به خداست كه هدف غايي خلقت و تربيت انسان است؛ بنابراين با توجه به اينکه تحقق خلافت الهي مستلزم تخلق به اخلاق الهي است، در تعريف تربيت اخلاقي از نگاه قرآن توجه به اين جهت يعني مسئله خلافت انسان حايز اهميت است.
جهت ديگري که در خصوص تعريف يادشده نيازمند توضيح است چگونگي استفاده اين تعريف از قرآن است. در اين جهت مطالب ذيل درخور توجه است:
1. چنانکه در بحث پيشين اشاره شد، خداوند انسان را به گونهاي آفريده است که استعداد خلافت او را دارد و فلسفه خلقتش تحققبخشيدن به اين استعداد است. با توجه به اينکه ميان خليفه و مستخلفٌعنه بايد تناسب تام وجود داشته باشد و خليفه محل تجلي و ظهور و بروز شئون مستخلفٌعنه باشد، خلافت زماني شکل واقعي و خارجي پيدا ميکند که انسان با شناخت
[41]. و اذ قال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفه... (بقره:30).
[42]. ر.ك: عبدالله جوادي آملي؛ تسنيم (تفسير قرآن کريم)؛ ج1، ص126-127و ج3، ص149.