فهرست مطالب

مباني نظام اجتماعي اسلام

حسن خيري وَزواني


1


2


3

مباني نظام اجتماعي اسلام

حسن خيري وَزواني


4
فهرست مطالب
سخني با خواننده 13
پيشگفتار 17
فصل اول: کليات و ادبيات موضوع
چارچوب مفهومي 27
مفهومشناسي فرد و جامعه 30
تعريف فرد 30
رابطه فرد و اجتماع 32
گونه‌شناسي مفهوم اصالت فرد يا جامعه 34
تعريف برخي اصطلاحات 38
فصل دوم: مفهوم نظام اجتماعي
مفهوم نظام اجتماعي در رويکرد ساختارگرايي کارکردي 47
مفهوم نظام اجتماعي در رويکرد تضادگرايي 56
مفهوم نظام اجتماعي در رويکرد تلفيق‌گرايي 59
مفهوم نظام اجتماعي در رويکرد کنش‌گرايي 61
^6^
فصل سوم: هستي‌شناسي جامعه
اصالت جامعه؛ ساختارگرايي 65
اصالت فرد؛ کنشگرايي 68
رويکرد تلفيقي؛ غلبه بر دوانگاري 73
از تلفيق‌گرايي تا اصالت فرد در انديشه فرزانگان مسلمان 78
ابونصر فارابي 79
خواجه نصيرالدين طوسي 80
ابوحامد محمد غزالي 81
علامه اقبال لاهوري 81
علامه طباطبايي 82
آيت‌الله مرتضي مطهري 85
آيت‌الله جوادي آملي 86
علامه محمدتقي جعفري 88
آيت‌الله سيدمحمدباقر صدر 91
آيت‌الله محمدتقي مصباح يزدي 95
اصالت فرد، اصالت جامعه يا اصالت وجودي فرد ـ اجتماع و ... 97
ساخت‌گرايي و عامل‌گرايي در آموزه‌هاي اسلامي 105
رويکرد تضادگرايي اسلام در سطح خرد و کلان 110
فصل چهارم: مباني معرفت‌شناختي نظام اجتماعي اسلام
منشأ فطري جامعه بشري 117
رويکرد وفاق‌گرايي و تضادگرايي اسلام 120
^7^
دين نياز فطري و تنها راه‌حل مسائل انسان 122
دين، ضامن حرکت تکاملي جامعه 123
فرانهادي بودن دين 124
نياز به رهبر الهي 124
خطاب‌هاي الهي متوجه اداره فرد و جامعه 126
سعادت دنيوي و اخروي در گرو تشکيل جامعه 127
تکون معرفت 130
زبان قابل فهم دين 136
حب‌الذات اساس حرکت آدمي 136
انسان سرنوشت‌ساز 137
انسان، اساس حرکت تاريخي 139
حيات معقول، حياتي آگاهانه 142
استعدادهاي متفاوت زمينه ساز نابرابري‌ها 144
سنّت‌هاي اجتماعي ـ تاريخي و آگاهي انسان 145
پذيرش رابطه علّي و معلولي 148
قوام جامعه به سنّت دين 150
واقعيت نفس‌الامري داشتن قضاياي حقوقي و اخلاقي 153
مبناي حق در فقه اسلامي 156
فصل پنجم: مباني روش‌شناسي نظام اجتماعي اسلام
1. روش‌شناسي نظام اجتماعي با رويکرد اصالت جامعه 163
2. روش‌شناسي با رويکرد اصالت فرد 168
3. روش‌شناسي بر مبناي اصالت وجودي فرد ـ اجتماع و ... 173
^8^
فصل ششم: مباني ارزشي نظام اجتماعي اسلام
تحول بر پايه فطرت و ديني فطري 179
شرايط استقرار نمونه آرماني حقيقي 187
تکون نظام يکپارچه 193
روابط و مناسبات متعهدانه 199
اخلاق‌محوري 201
خاستگاه ارزش‌هاي اخلاقي 202
محبتورزي و حسن خلق در روابط و مناسبات 203
محبت، پايه کنش اجتماعي و عدالت، پايه ساخت اجتماعي 208
پرهيز از عادت‌زدگي 211
التزام عملي، حداقل التزام در ساحت مصالح عمومي 212
تکثر بر پايه عقلانيت حق‌مدار 212
ابتنا بر حق و منطق، نه طبع و احساس 214
همبستگي اجتماعي، ارزشي نسبي 216
زندگي مسالمت‌آميز با غيرمسلمانان 217
ارزش‌هاي الهي ثابت و سبک‌هاي دگرگون‌شونده 217
صلاحديد اکثريت، مقبوليت‌ساز نه مشروعيت‌ساز 218
فصل هفتم: موقعيت انسان در نظام اجتماعي اسلام
فصل هشتم: رويکرد فرايندي اسلام در توليد نظام اجتماعي
تبيين رويکرد فرايندي اسلام 247
^9^
فرايند و مراحل تحول در نظام 251
فصل نهم: شاکله نظام اجتماعي اسلام
استخلاف بعد چهارم جامعه 262
اصول حاکم بر رفتار فرد مسلمان در عرصه فردي و اجتماعي 263
انواع سنّت‌هاي اجتماعي در قرآن 264
حرکت جوامع، از سادگي به پيچيدگي 271
ابتناي جامعه بر اساس عقيده و عمل به شريعت 272
اصول و ويژگي‌هاي نظام اجتماعي اسلام 274
توحيدگرايي 274
حاکميت و مالکيت خدا 274
ايمان به معاد (روز حساب) 275
برخورداري از کانون و محور 275
آمادگي مبارزه هميشگي با دشمنان دين 276
قانونگذاري الهي 276
ارائه‌دهنده نظام حقوقي مستقل 281
جرائم عليه اجتماع و جرائم عليه اشخاص 286
به‌رسميت‌شناختن شرايع سابق و امضاي برخي قوانين 287
مواجهه با انحراف اجتماعي 288
آميختگي حقوق و اخلاق 289
عدالت و احسان 290
خروج از استضعاف 293
حفظ نظام 295
^9^
پذيرش تکثرگرايي رفتاري 296
تفاضل و نابرابري در ارتباطات اجتماعي 296
هرکه بامش بيش برفش بيشتر 297
آزادي 298
تحول و اصلاح اجتماعي 303
تقدم مصالح معنوي بر منافع مادي 303
آسيبشناسي نظام اجتماعي اسلام 304
فصل دهم: فرهنگ‌پذيري و کنترل اجتماعي
جامعه‌پذيري؛ فرهنگ‌پذيري 311
کنترل اجتماعي 319
فصل يازدهم: مباني نظم اجتماعي
نظم اجتماعي در علوم اجتماعي 322
نظم اجتماعي در انديشه انديشوران مسلمان 340
حق‌الله پايه نظم اجتماعي 346
حدود، پاسدار امور ضروري زندگي 347
آگاه فرض کردن مجرم در برابر جرم 348
فراموش کردن قانون 349
غيرمسلمانان به حقوق جزاي خود مجازات مي‌شوند 349
جريحه‌دار شدن احساسات مسلمانان 350
اقامه حدود بر اساس مصالح عمومي 351
ميزان کيفر حدود، بر اساس مصالح اجتماعي 357
فصل دوازدهم: نابرابري و قشربندي اجتماعي در اسلام
مراتب دينداران 377
مؤمن 380
منافق 381
کافر 382
کافر ذمي و غيرذمي 385
مشرک 386
جبهه مترفين مقابل جبهه انبيا 387
فصل سيزدهم: خصلت تمدني و شهري اسلام
از نظر کنش‌گرايي و ارتباطات انساني 389
از نظر ساخت‌گرايي 390
از نظر شهر‌گرايي اسلامي 392
فصل چهاردهم: توسعه و تکامل در نظام اجتماعي اسلام
فصل پانزدهم: نهاد‌هاي اجتماعي
نهاد خانواده 413
نهاد سياسي 415
نياز به رهبري 419
حاکميت عدالت و اجتهاد، نه حاکميت شخصي 423
افزايش نياز به حاکميت اسلامي در جامعه مدني 424
^12^
نهاد اقتصادي 425
نهاد آموزشي 431
سخن پاياني 433
کتابنامه 441
نمايه 455
آيات 455
روايات 458
اصطلاحات 461
اشخاص 467
کتاب‌ها 470
مکان‌ها 471


13

سخني با خواننده

انسان معاصر، از زماني که با تلاش و تکاپويي سخت، علوم انساني را با تشبّه به علم فيزيک و از افق علوم طبيعي نگريست، از سر نخوت، خود را در اين عرصه کامياب دانست و اصولاً انديشه و تفکر انسان را صرفاً به شعاع کوتاهي از دانش معطوف کرد که دريچه‌هاي فهم حاق و حقيقت علم را بر خويش تنگ يا مسدود کرد.

در اين فرايند، انسانِ علم‌زده و علمِ آفت‌زده، نظام‌هايي را بنيان نهاد که تبيين‌گر و توصيف‌کننده بخش اندکي از آن حقيقت‌ تام و تمامي قلمداد مي‌شد که انسان در جستجويش بود و در اين اثنا، معيار علميت و فهم عميق از ميزان تکثرها و تنوع‌هاي دانش اجتماعي نيز با سنجه دانش طبيعي ارزش‌سنجي شد.

اين فهم ناتمام و ناقص از علم که نظام اجتماعي حاصل از آن را از علم ديني و عقل ناب محروم کرده بود و مبادي و مباني نظري خاص خود را در يک نظم منطقي و فلسفه تحصلي جستجو مي‌کرد، در چندين دهه متوالي، با استيلايي هژمونيک، بر اغلب يا تمام مراکز و مؤسسات علمي و فرهنگي جهان، سايه افکنده بود و اين جريان سوگمند، در حالي رخ مي‌نمود که يک نظام اجتماعي ديني، که شالوده بنيادين خود را از منبع وحي الهام مي‌گرفت، در عمل به انزوا رانده شده بود. نظامي که هم‌کنشي منسجمي ميان ذهنيت و عينيت، علم حضوري و حصولي، و کنشگر و ساختار در فرايندي غايت‌گرايانه برقرار مي‌کرد و هسته


14

اصلي آن را منطق توحيدي، معنويت، فطرت و عقلانيت وحياني شکل مي‌داد.

اثر پيش‌رو، با نگاه به چنين‌ دغدغه‌هاي بنيادين، در صدد بازتوليدي از اين نظام جامع و جاودانه است که به‌طور حتم پايه‌هاي مستقر و بنيان‌هاي معرفتي دارد و از عقل و وحي و فطرت شکل يافته است. اين نظامِ بازتوليدشده، بر خلاف نگرش‌هاي رايج پوزيتويستي و اومانيستي، که دريافت‌هاي ذهني، شهودي و تجزيه و تحليل‌هاي ناب منطقي را خارج از قلمرو دانش حقيقي مي‌داند، به همه ابعاد زندگي انسان توجه کامل دارد و بر فراگردي ديالکتيکي و تقابلي به‌شدت به‌هم پيوسته از جوانب و زواياي گوناگون نظر دارد.

ترسيم مناسب از نظام اجتماعي اسلام به عنوان شبکه‌اي از روابط متقابل، در چشم‌اندازي جامع که سامانه تنظيم روابط و مناسبات در آن، بر پايه ايمان و وحي سوار و استوار است، از اساسي‌ترين اهداف اين پژوهش بوده و باور بر اين است که نظام اجتماعي اسلام به جهات سه‌گانه «اثرگذاري» ، «ماندگاري» ، و «الگومندي» ، الگوهايي را طراحي مي‌کند که تمام شئون زندگي انسان - از آغاز تا فرجام - را در بر مي‌گيرد.

اثر مباني نظام اجتماعي اسلام که حاصل تلاش‌هاي فکري و دغدغه‌مندي ذهن پژوهشگر فرهيخته «جناب حجت‌الاسلام والمسلمين دکتر حسن خيري» استاديار دانشگاه آزاد اسلامي نراق است، ترسيم نظام و اجتماعي انساني، با برداشت‌هاي قرآني و روايي است که شالوده‌هاي هستي‌شناختي، انسان‌شناختي و معرفت‌شناختي را با روشي جامع و مناسب پي‌ريزي مي‌کند و متعاقب آن، در پي پاسخ به مسائلي از قبيل چيستي موقعيت انسان در نظام اجتماعي، فرايند تحقق اين نظام، شاکله و اجزا و ارکان آن، چگونگي موقعيت نهادهاي اجتماعي در اين نظام، چگونگي تبيين قشربندي و نابرابري و مسائلي ازاين‌دست است و اميد مي‌رود يافته‌هاي نوين آن، گامي استوار در راستاي نظام‌سازي دانش و انديشه اجتماعي با ابتنا بر آموزه‌هاي اسلامي باشد.


15

بي‌ترديد، غناي علمي اين اثر مرهون کوشش پيوسته و تلاش‌هاي ارزنده مدير محترم گروه مطالعات بنيادي و دين‌پژوهي فرهنگي - اجتماعي، آقاي دکتر سيدحسين فخرزارع است که با پيگيري‌ و دقت فراوان و مطالعه مکرر، پژوهش را به ‌سامان و سرانجام رساندند.

همچنين شايسته‌ است از سعي و دقت ستودني ناظر محترم، حجت‌الاسلام والمسلمين دکتر احمد مبلغي و ارزياب گرامي، حجت‌الاسلام والمسلمين دکتر فاضل حسامي که با ديدگاه‌هاي ارزشمند و علمي خود، به دقت و عمق اثر افزودند، قدرداني شايسته به عمل آيد.

جا دارد از رئيس محترم پژوهشگاه، حجت‌الاسلام والمسلمين توسلي و معاون محترم پژوهش، حجت‌الاسلام والمسلمين ضيائي‌فر که با حمايت‌هاي خود در به فرجام رسيدن اين اثر ياريگر ما بودند، تشکر شود. همچنين از کوشش‌هاي بي‌وقفه مدير محترم پژوهش، آقاي‌ ابراهيم خان‌محمدي و کارشناس دفتر پژوهش، آقاي محمدحسن ترابي‌پوده و کارشناس گروه، آقاي سيدعلي‌اصغر ميرخليلي تقدير فراوان به عمل مي‌آيد.

مرکز مطالعات فرهنگي اجتماعي به سهم خود در راستاي حيات و بالندگي دانش اجتماعي اسلامي، مفتخر است آثار خود را در اختيار جامعه علمي قرار دهد و ضمن استقبال از انتقادهاي فرهيختگان و صاحب‌نظران در راستاي تقويت هر چه بهتر اين آثار، پيشنهادهاي سازنده ايشان را در ويراست‌هاي پسيني اعمال کند. اميد است اين تلاش‌هاي علمي موجبات رشد و پويايي فرهنگ اجتماعي - اسلامي و زمينه‌هاي گسترش انديشه‌هاي ديني را فراهم کند.

دکتر محمدحسين پورياني

مدير مرکز مطالعات فرهنگي ـ اجتماعي


17

پيشگفتار

گشوده‌شدن دروازه‌هاي اسلام به روي غرب، بر اثر رويارويي با جنگ‌هاي صليبي و فتح اندلس از سوي غربيان، زمينه بهره‌گيري غربيان از پيشرفت‌هاي تمدن اسلامي را فراهم کرد. ولي آنچه در اين عرصه اقتباس شد، روبناي تمدني و فرهنگي بود که در عرصه توسعه صنعت و فناوري خود را نشان داد و از تعمق در پايه‌هاي معرفتي اين تمدن بازماند و علوم مستقر بر پايه‌هاي تجربه به‌سرعت به پيش رفت و دانش‌هاي انساني که خود را از اين قافله عقب‌مانده يافت، به جاي تأمل در خاستگاه اصلي اين حرکت‌ها و تحليل درست از انسان و مفهوم زندگي انساني - به عنوان بازنده اين جنبش زايش دوباره تمدني - با اقتباس از دانش‌هاي طبيعي، راه تعالي را در يافته‌هاي متکي بر مشاهده و تجربه بشري دانست و دانش را منحصر در اين يافته‌ها تعريف کرد و آن را در تقابل با دين دانست و نتيجه آن توليد دانش‌هاي انساني شد که از آفريننده هستي بريد و مکاتب و نظريات با اين مباني، رهبري کاروان بشري را بر عهده گرفت. حاصل آن قفس‌هاي آهنين عقلانيت ابزاري و مارپيچ سکوت توده و استعمار نو و فرانو و هويت تا اطلاع بعدي و هويت سيال چهل‌تکه و جنگ‌هاي جهاني و جهان دوقطبي و چندقطبي و انديشه پايان تاريخ است.

از سوي ديگر، مسلمانان که با ابتنا بر مباني هستي‌شناختي، انسان‌شناختي، معرفت‌شناختي و روش‌شناختي اسلام، سده‌هايي را در قله‌هاي پيشرفت تجربه


18

کردند، دوراني از رکود و عقب‌ماندگي را گذراندند و آن‌گاه که چشم گشودند، غرب پيشرفته و شرق عقب‌مانده را مشاهده کردند و به جاي تأمل و عبرت و پي‌ريزي شالوده قابل اتکا، به تقليد و اقتباس از غرب روي‌آوردند. انقلاب اسلامي - فرهنگي ايران، نيز به‌رغم هشياري برخي انديشمندان و به صدا درآوردن زنگ خطر، با توجه به مسائل پيش‌رو از جنگ تحميلي و نبود نيروي انساني به ميزان کافي در حوزه‌هاي مورد نياز علمي و اجرايي و بي‌اعتقادي گروه ديگري از دست‌اندرکاران، راه همواري را در اين عرصه نپيمود و اينک پس از گذشت دو سده از برخاستن نخستين زمزمه‌هاي بازگشت به خويشتن و سه دهه از انقلاب اسلامي و احساس خطر جدي سردمداران استکبار از اسلام و رويارويي جديد اسلام و تمدن غربي، راه براي طرح توليد دانش انساني با اتکا به معارف و آموزه‌هاي اسلام فراهم شده است.

طرح «دانش اسلامي با مباني اسلامي» به معناي بهره‌گيري از خاستگاه هستي‌شناسي و انسان‌شناسي و نظام معرفتي و روش‌شناختي است که انسان را در مجموعه‌اي هدفمند داراي خالق خبير و حکيم مي‌بيند که به او فطرت و عقل بخشيده و او را در تعيين سرنوشت و بهره‌گيري از طبيعت آزاد گذاشته و درعين‌حال او را امانت‌داري دانسته که درباره رفتار خود، بر پايه عقل و وحي، پاسخگوست. پس او هم از وحي بهره‌مند است و هم مي‌تواند در جاي خود از تجربه و استقرا بهره گيرد. هم توسعه‌گراست و هم بهره‌گيري بهينه از امور در اختيار را آموخته است. او آخرت‌گراست و آخرت‌گرايي‌اش، او را به آباداني در اين جهان فرا مي‌خواند؛ ولي پا را از حق مداري فراتر نمي‌نهد. او به مسابقه در پيشرفت دعوت شده، با اين وجود، بشردوستي و انسانيت‌گرايي، با حب ذات او، دو روي يک سکه دانسته شده است.

مباني نظام اجتماعي اسلام در اين عرصه و حوزه معرفتي ارائه مي‌شود؛ عرصه‌اي که بنا بر بهره‌گيري از همه انديشه‌هاي تابناک دارد و در اين مسير، بين


19

شرقي و غربي فرقي نمي‌نهد؛ اما نظام معرفتي و پايه‌هاي مستقري دارد که از وحي و عقل و فطرت شکل گرفته است.

مباحث پيش‌رو با ارائه کلياتي درباره دين و جامعه و مفهوم و مؤلفه‌هاي نظام اجتماعي آغاز و در فصول دوم، سوم، چهارم و پنجم، مباني هستي‌شناختي، مباني معرفت‌شناختي، مباني روش‌شناختي و مباني ارزشي نظام اجتماعي اسلام ارائه و در فصل‌هاي بعدي موقعيت انسان در نظام اجتماعي و رويکرد فرايندي اسلام در توليد نظام اجتماعي تبيين شده و آن‌گاه به تبيين ساختار نظام اجتماعي اسلام، فرهنگ‌پذيري و کنترل اجتماعي، مباني نظم اجتماعي، نابرابري و قشربندي اجتماعي، خصلت تمدني و شهري اسلام، توسعه و تکامل در نظام اجتماعي اسلام و نهادهاي اجتماعي مبادرت شده است.

اکنون، پس از سپاس خداوند متعال و ايزد منان و پس از درود و صلوات به ساحت پيامبر عظيم‌الشأن اسلام و ائمه اطهار و حضرت زهرا - سلام‌الله عليهم اجمعين - لازم مي‌دانم از انديشمند فرزانه، حجت‌الاسلام والمسلمين دکتر احمد مبلغي که با نظارت عالمانه خود بر غناي اين متن افزودند و نيز از مدير محترم مرکز مطالعات فرهنگي - اجتماعي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، دکتر محمدحسين پورياني، مدير محترم گروه مطالعات بنيادي، دکتر سيدحسين فخرزارع، و دکتر فاضل حسامي که نکات ارزشمندي را يادآوري کردند و نيز از آقايان سيدعلي‌اصغر ميرخليلي، دبير محترم گروه مطالعات بنيادي، ابراهيم خان‌محمدي، مدير محترم دفتر پژوهش مرکز مطالعات فرهنگي - اجتماعي و محمدحسن ترابي‌پوده، کارشناس محترم پژوهش مرکز و همچنين آقايان حسين احمدي‌منش و زعفرانچيلر و خانم نصيري‌پور و پيش و بيش از همه از پدر و مادرم که دوستي اهل‌بيت را در وجودم سرشتند و از همسر فداکارم، سپاسگزاري کنم.


21

فصل اول: کليات و ادبيات موضوع

بحث از نظام اجتماعي اسلام همواره مورد توجه انديشمندان اسلامي بوده است. فارابي (م.340ھ.ق) به ترسيم مدينه فاضله مبادرت کرده و بر «همانندي جامعه و ارگانيسم زنده» تأکيد مي‌کند.[1] و آگاهي، تعقل، فکر، اراده و اختيار را وجه متمايز جامعه و ارگانيسم مي‌داند.[2] و از انواع جوامع و انواع رئيس جامعه و تقسيم کار و قشربندي و انواع آسيب‌هاي جوامع سخن مي‌گويد.

خواجه نصيرالدين طوسي (م.672ھ.ق) انديشه‌هاي خود را در اثر ارزشمند اخلاق ناصري عرضه و به تأسيس دانش اجتماعي تحت عنوان «حکمت مدني» مبادرت کرد او بر عنصر اجتماعي تعاون و قانونمندي جامعه اعتقاد دارد؛ به نحوي که با کشف و عمل به آن، مصالح عمومي را توان به نحو مطلوب تأمين کرد. به نظر او مصالح عمومي صرفاً در جهت گسترش رفاه مادي و توسعه لذايذ جسماني نيست بلکه آنچه در نظر او داراي اهميت است کمال حقيقي است که

[1]. ابونصر محمد الفارابي؛ آراء اصل المدينه الفاضله؛ ص118.

[2]. همان، ص119.


22

ريشه در مباني اعتقادي و اصول انديشه‌اي وي دارد.[3] او با رويکرد ارزشي، هدف علم مدني را اشاعه خيرات در عالم و ازاله شرور به قدر استطاعت انساني دانست.[4] او در اين مقام به بررسي عوامل مؤثر در تشکيل اجتماع، تعاون، تقسيم کار، عوامل همبستگي، جايگاه محبت و عدالت، قشربندي، کنترل اجتماعي و ضرورت وحي در نظام اجتماعي پرداخت.

عبدالرحمن‌بن‌خلدون (م.808ھ.ق) نيز علم جديدي با عنوان «علم عمران» تأسيس مي‌کند او در اين خصوص مي‌گويد: «... و درباره ... آنچه در اجتماع پديد مي‌آيد از قبيل ... آنچه روي داده و آنچه احتمال و انتظار آن مي‌رود، هيچ فروگذار نکردم؛ بلکه جملگي آنها را به‌طور کامل و جامع آوردم و براهين و علل آنها را آشکار کردم» .[5] او موضوع علم جديد را اجتماع انسان مي‌داند و در آن از قانونمندي و نظام‌واره بودن جهان و پديده‌هاي اجتماعي سخن مي‌گويد و با اذعان به فطرت پاک انساني، سهم اجتماع را در هويت‌بخشي مؤثر مي‌داند و مي‌گويد: «... و اصل قضيه اين است که انسان ساخته و فرزند عادات و مأنوسات خود است، نه فرزند طبيعت و مزاج خويش؛ و آنچه در شرايط و اوضاع و احوال مختلف به آن انس گيرد، تا حدي که خوي و ملکه و عادت او شود، سرانجام همان چيز جانشين طبيعت و سرشت او مي‌شود» .[6] ابن‌خلدون در بحث از عوامل تغييرات و تحولات اجتماعي، سازوکار عصبيت را مطرح مي‌کند و از نقش پيوندهاي خويشاوندي و دين در انسجام‌بخشي به اجتماع سخن مي‌گويد. او نياز را عامل اصلي براي همکاري و تعاون و در نتيجه تشکيل جامعه مي‌داند.

[3]. خواجه نصيرالدين طوسي؛ اخلاق ناصري؛ ص254.

[4]. همان، ص20.

[5]. محمود رجبي؛ تاريخ تفکر اجتماعي در اسلام؛ ص178.

[6]. همان، ص190.


23

در آثار «اخوان‌الصفا» - که گروهي سرّي بوده‌اند که فعاليت خود را در سده سوم هجري آغاز کردند - تلاش براي ترسيم نظام اجتماعي مبتني بر اسلام برجسته است. ايشان افزون بر نقش زيست جمعي در تداوم زندگي و رسيدن به کمالات انساني بر کمالات اخروي تأکيد مي‌کنند و آن‌ را در گرو زندگي اجتماعي مي‌دانند. و بر آن‌اند که «انسان در حال فطري در نهايت اعتدال است» .[7] آنچه که بعدها مدينه‌ها را به مدينه اهل‌الشر تبديل مي‌کند، تأثير محيط و واقعيت‌هاي اجتماعي است. پس اساس شکل‌گيري مدينه، خير است؛ چون انسان بر اساس فطرت خير به تشکيل اجتماع خير اقدام مي‌کند» .[8] و براي دستيابي به تعاون، چيزي بهتر از اين نيست که توان پيکرهاي پراکنده گرد هم آمده، نيروي واحدي را تشکيل دهند و تدابير جان‌هاي الفت‌يافته، همسو و هم‌رأي گشته، تدبير واحدي شوند، تا آنجا که گويا همه يک پيکر و يک روح‌اند.[9] آنان مراحل اجتماعي‌شدن و عوامل مؤثر در اجتماعي‌شدن را بررسي کرده و تقسيم کار، قشربندي اجتماعي، رهبري گروه اجتماعي و انحرافات و کج‌روي را مورد مطالعه قرار داده‌اند. ضرورت اين بحث از نظر انديشمندان متأخر نيز دور نمانده و آثار و انديشه‌هاي علامه طباطبايي، شهيد محمدباقر صدر، علامه جعفري، علامه مطهري، علامه مصباح يزدي، علامه جوادي آملي با عناوين مختلف ارائه شده است. ازجمله بحث از: عوامل تکون جامعه، جايگاه فرد و جامعه، هستي جامعه، قانون استخدام و نظريه فطرت، تکامل اجتماعي، حيات معقول، جامعه و تاريخ از منظر قرآن، نظريه استخلاف، سنّت‌هاي اجتماعي اسلام و تيپ‌شناسي انواع جوامع و تحليل مسائل اجتماعي و ... .

[7]. علي فريدوني؛ انديشه سياسي اخوان‌الصفا؛ ص156.

[8]. همان، ص158.

[9]. محمود رجبي؛ تاريخ تفکر اجتماعي در اسلام؛ ص77.


24

پس از انقلاب اسلامي ايران و ورود جدي اسلام به عرصه سياست و اجتماع

- آن هم در عصري که از پايان حيات دين سخن گفته مي‌شد - صفحه‌اي ديگر از قابليت اسلام به روي جهانيان گشوده شد. در اين فضاي جديد مسائلي پيش‌روي انديشمندان قرار گرفت که پيش از اين فقط به‌طور محدود - در سطح نظر - به آن مي‌پرداختند. اينک نياز بود تا براي سياستگذاري در عرصه تربيت و فرهنگ‌سازي تأثير عوامل مختلف فردي و اجتماعي شناسايي شود؛ عدالت و ربط آن با نابرابري و قشربندي توضيح داده شود؛ هدف جامعه ديني از نظر دنيا و آخرت‌گرايي يا تقرب به خدا بيان شود؛ اجراي حدود الهي يا تعطيلي آنها با توجه به اقتضائات زماني و افکار عمومي تبيين شود؛ پيشرفت و توسعه اسلامي و مباني تکاملي آن تدوين شود و ميزان هم‌گرايي و واگرايي فرهنگي ترسيم شود. امروز با ورود به دهه چهارم انقلاب و طرح الگوي اسلامي - ايراني پيشرفت، رويکرد تمدني اسلام، بيداري اسلامي و تدوين علوم انساني - اسلامي و ... ضرورت بحث از مباني اين‌گونه موضوعات و مسائل آن بيش‌از‌پيش احساس مي‌شود.

دستورها و تعاليم کلي اسلام، يعني خطوط کلي اسلام، مهم‏ترين بخش دين است که اجتماعي است. انبياي الهي دو کار اساسي کرده‏اند: جامعه را شکوفا ساختند؛ متفکران را به جامعه‏شناسي ترغيب و تشويق کردند.

اجتماعي بودن خطوط اصلي و کلي دين، بدين معناست که بر مبناي فطرت انساني، اساس اسلام، اجتماعي، يعني در جامعه اجراشدني است. گذشته از اينکه بخش عظيمي از اصول و کليات دين، اجتماعي است، جنبه‏هاي عبادي و اخلاقي آن نيز در اين راستا تشريع شده‏اند.

اگر در آثار علماي اسلام مشاهده مي‏شود که بيشتر به جنبه اعتقادي و اخلاقي پرداخته شده است و ابعاد اجتماعي در آن کمتر ديده مي‏شود، نابرابري در تعاليم اسلام نيست؛ نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادي


25

آن، از نسبت صد به يک هم بيشتر است، از يک دوره کتاب حديث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را در بر دارد، سه - چهار کتاب مربوط به عبادات و وظايف انسان نسبت به پروردگار است؛ مقداري از احکام هم مربوط به اخلاقيات است؛ بقيه همه مربوط به اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق، سياست و تدبير جامعه است.[10]

اهميت اجتماعي‌بودن اسلام به ميزاني است که امام صادق(ع) فرمود: «من خلع جماعه المسلمين قدر شبرٍ خلع ربق الإيمان من عنقه» [11]: کسي که به ميزان يک وجب از امت اسلامي و جامعه مسلمانان فاصله بگيرد، او ريسمان خدا را از خود برداشته و از پوشش اسلام بيرون رفته است.[12]

آنچه در اين اثر تقديم مي‌شود، ترسيمي است از اجتماع انساني، با برداشت‌هاي قرآني و روايي و با بهره‌گيري از انديشه و تفاسير فرزانگان اسلام. پس مباني نظام اجتماعي اسلام، دربردارنده مفاهيم و رويکردهاي هستي‌شناختي، معرفت‌شناختي، انسان‌شناختي و روش‌شناختي و تحليل و ترسيم‌کننده شاکله، عناصر و ارکان نظام اجتماعي اسلامي و حوزه‌ها و عرصه‌هاي جامعه انساني است. پس آنچه در اين مقال بحث مي‌شود، عبارت است از:

ـ از منظر هستي‌شناختي اسلامي، جامعه داراي چه نوع هستي است؟

ـ آيا افزون بر کنشگران اجتماعي و واحدهاي انساني، وجود پديده‌اي تحت عنوان «جامعه از منظر اسلامي» توجيه‌پذير است؟

ـ از منظر معرفت‌شناختي، منابع شناختي نظام اجتماعي کدام‌اند؟

[10]. عبدالله جوادي آملي؛ جامعه در قرآن؛ ص216.

[11]. احمدبن محمد برقي؛ المحاسن؛ ج1، ص345-346. حر عاملي؛ وسائل‌الشيعه؛ ج8، ص294.

[12]. عبدالله جوادي آملي؛ جامعه در قرآن؛ ص257-258.


26

ـ از منظر روش‌شناختي از کدام روش مي‌توان براي تبيين نظام اجتماعي اسلام بهره جست؟

ـ اسلام به عنوان دين الهي و دربردارنده سيستم بايدها و نبايدها، چه اصول و نظام ارزشي و هنجاري را براي تحقق نظام اجتماعي ارائه کرده است؟

ـ موقعيت انسان در اين نظام اجتماعي چيست؟

ـ فرايند تحقق اين نظام کدام است؟

ـ شاکله نظام اجتماعي اسلام و عناصر و ارکان آن کدام‌اند؟

ـ موقعيت نهادهاي اجتماعي چگونه است؟

ـ قشربندي و نابرابري در اين نظام چگونه تبيين مي‌شود؟

براي تبيين نظام اجتماعي، از نظريات انديشمندان و فرزانگان آشنا با معارف اسلامي استفاده و تلاش مي‌شود با روش اجتهادي به تفسير آيات قرآن کريم و احاديث معصومان: براي ترسيم و تبيين نظام اجتماعي اسلام مبادرت شود.

بي‌ترديد براي تبيين نظام اجتماعي اسلام به صورت بحث مستقل و با همين عنوان يا در ضمن مباحث تفسيري و اجتماعي آثار ارزشمندي ارائه شده است. در اين خصوص مي‌توان به آثار ارزشمند شهيد علامه سيدمحمدباقر صدر براي ترسيمي نظام‌مند از اجتماع و اقتصاد اسلامي اشاره کرد. شاگردان آن فرزانه نيز در آثاري نظير مجتمعنا و جامعه انساني از منظر قرآن به تبيين انديشه‌هاي آن فقيه پرداخته‌اند. انديشه‌هاي نوراني علامه طباطبايي در الميزان - ازجمله در خصوص تکون اجتماع و تبيين عناصر و ارکان جامعه - و رويکرد تطبيقي ايشان در اين کتاب و رويکردهاي فلسفي ايشان در اصول فلسفه و روش رئاليسم و بحث اعتباريات ايشان حائز اهميت است. شهيد مطهري ازجمله انديشمندان اجتماعي است که هم در بحث هستي‌شناختي جامعه و تاريخ، کتابي با همين عنوان عرضه کرد و هم در بحث‌هاي انسان‌شناختي و اجتماعي خود با ابتنا بر نظريه فطرت به


27

ترسيم فرد و جامعه و تکامل اجتماعي و تفسير آيات اجتماعي مبادرت کرد. علامه مصباح يزدي انديشمندي است که در کتاب جامعه و تاريخ از منظر قرآن، هم رويکردي متفاوت از مفسر اسلام‌شناسي چون شهيد مطهري ارائه کرد و بر وجود مستقل جامعه خط بطلان کشيد و هم به ترسيم فرد و جامعه از نظر حقوقي و اخلاقي پرداخت. آيت‌الله جوادي آملي شاگرد فلسفه و تفسير علامه طباطبايي نيز هستي جامعه را پذيرفته و آثار ايشان براي پيگيري ديگر مباحث اين اثر حائز اهميت است. همان‌گونه که از انديشه‌هاي علامه محمدتقي جعفري در آثاري چون حيات معقول و فرهنگ پيرو و فرهنگ پيشرو در مورد انسان و تکامل نبايد گذشت. در اين مباحث مراجعه به آثار انديشمندان گذشته چون فارابي و خواجه نصيرالدين طوسي موجب اذعان به اين نکته است که آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي‌کرد. پذيرفتن وجود هستي براي جامعه و تبيين تقسيم کار با رويکرد روان‌شناختي اجتماعي و ترسيم جايگاه محبت و عدالت در روابط و مناسبات اجتماعي و ده‌ها سرفصل ديگر جامعه‌شناختي، بينش عميق ايشان را آشکار مي‌کند. افزون بر اين در اين مباحث از آثار محققان مذاهب ديگر نيز بهره‌برداري شده است. ازجمله اثر ابن‌عاشور با عنوان «اصول و مباني نظام اجتماعي اسلام» .

در ادامه به‌طور اختصار به چارچوب مفهومي بحث ارائه مي‌شود:

چارچوب مفهومي

برخي، نظريات ارائه‌شده در حوزه جامعه‌شناسي را در سه دسته طبقه‌بندي کرده‌اند:

1. اصل واقعيت اجتماعي؛

2. اصل تعريف اجتماعي؛

3. اصل رفتار اجتماعي.


28

«اصالت واقعيت اجتماعي» رويکردي است که فرد را منفعل و شکل‌گيري شخصيت او را از عوامل بيروني و محيطي و ساختاري متأثر مي‌داند. اين رويکرد، به هستي براي جامعه و پديده‌هاي اجتماعي معتقد است. دورکيم، يکي از صاحب‌نظران اين رويکرد واقعيت اجتماعي را اين‌گونه تعريف مي‌کند: «شيوه‌هاي ثابت يا ناثابت عمل، هيجانات و ادراکاتي که قائم به اجتماع‌اند و از خارج بر فرد تحميل مي‌شوند» . بر اساس اين تعريف، واقعيت‌هاي اجتماعي داراي سه عنصر متناظر با عناصر تشکيل‌دهنده شخصيت‌اند و آنها عبارت‌اند از: شيوه‌هاي عمل يا هنجارها و قواعد رفتاري، احساسات و عواطف و ادراکات. اين سه در صورتي که واجد سه ويژگي خارج از فرد بودن، عمومي بودن در سطح اجتماع و جبري و تحميلي بودن باشند، واقعيت اجتماعي‌اند؛ در غير اين صورت واقعيت فردي محسوب مي‌شوند.

هنجارها و قواعد رفتاري در سطح جامعه به دو صورت کلي ضوابط الزام‌آور که هنجارهاي حقوقي خوانده مي‌شود - و هنجارهاي غير الزام‌آور که اخلاقي خوانده مي‌شود - تقسيم مي‌شوند. اين هنجارها ممکن است در سطح اجتماع به شکل آداب و رسوم، تشريفات، شعائر و سنّت‌ها و رسوم تحقق يابد. جامعه براي نهادينه‌سازي و رعايت هنجارها از دو سازوکار فرهنگ‌پذيري و کنترل‌هاي اجتماعي - رسمي و غير رسمي - بهره مي‌گيرد.

به‌طور کلي، از منظر برخي از طرفداران اين رويکرد - که ساختارگرايان کارکردي خوانده مي‌شوند - نظام اجتماعي وقتي مستقر مي‌شود که جامعه بتواند نظام ارزشي خود را ترويج و در سطح اجتماع نهادينه کند و انسجام ايجاد نمايد. در آن صورت افراد متأثر از آن نظام خواهند شد. نظام اجتماعي همچون سيستمي است که اجزاي آن براي تحقق اهداف مشترک در تعامل‌اند و نيازهاي جامعه را برآورده مي‌کنند و هر کدام از اجزاي جامعه ازجمله نهادهاي اجتماعي


29

کارکردي را در اين خصوص ايفا مي‌کنند و توازن آنها موجب تعادل سيستم و نظام مي‌شود. از منظر دسته‌اي ديگر از طرفداران اين رويکرد - که تضادگرا خوانده مي‌شوند - نابرابري نهاد زيرساختي - طبق نظر بنيانگذاران اين طرز تفکر نهاد اقتصادي و طبق نظر متأخرين آنها فرهنگ، سياست و اقتصاد - زمينه‌ساز شکل‌گيري طبقات اجتماعي مي‌شود و طبقه مسلط نظام اجتماعي را مطابق منافع خود شکل مي‌دهد. رويکرد منفي آنها به وضعيت نابرابري در جامعه آنها را به سوي ضرورت دگرگوني و انقلاب اجتماعي سوق داده است. آنان در رويکردهاي جديد به تحليل شکل‌گيري افکار عمومي از طريق رسانه‌هاي نابرابر مي‌پردازند.

در رويکرد «اصالت تعريف اجتماعي» انسان فعال و سازنده اجتماع است. جامعه و پديده‌هاي اجتماعي واقعيت خارجي‌ ندارند. آنچه واقعيت دارد، انساني است که در کنش متقابل با ديگران قرار گرفته و خود را در اين تعامل‌ها مي‌يابد و تعريف و تفسير مي‌کند. کنش متقابل موجب شکل‌گيري تفاهم و درک مشترک برخي رفتارها مي‌شود و از نظر ذهنيت عمومي ساخت‌مند و ضابطه‌مند مي‌شوند. براين اساس نهادهاي اجتماعي، ساختار بيروني و تحميلي ندارد، بلکه ناشي از توافقات جمعي است؛ همان‌گونه که جامعه در کليت خود چنين است؛ يعني از وجود بيرون از ذهن کنشگران برخوردار نيست. اين رويکرد موجب شده تا به ‌جاي تأکيد بر ساختارها روي کنشگران تأکيد کند و نظريات کنش‌گرايي را شکل دهد.

در رويکرد رفتارگرايي اجتماعي رفتار افراد محصول تجربه گذشته آنهاست. در اين رويکرد بر محرک و پاسخ تأکيد مي‌شود و براي شعور و تفسير فرد اعتباري قائل نمي‌شود. پاداش يا تنبيهي که فرد از رفتاري تجربه کرده، او را به انجام يا رويگرداني از کاري سوق مي‌دهد. انسان‌ها از طريق تداعي و تقليد و


30

تلقين، اموري را مي‌آموزند و به مرور دربرابر اموري شرطي مي‌‌شود. تجربه‌هاي مشترک در آنان تداعي مشترک ايجاد کرده است. ازاين‌رو افراد، رفتار يکديگر را فهم مي‌کنند. نظريات تبادل‌گرا چنين دريافتي دارند.

مفهوم‌شناسي فرد و جامعه

تعريف فرد

فرد به دو صورت تعريف مي‌شود:

1. فرد در مقابل کلّي: فرد عبارت است از يک موجود مشخص که داراي موجوديت و تعيّن مخصوص به خود مي‌باشد. اين تعيّن مانع از آن است که دو فرد از همه جهات و ويژگي‌ها عين يکديگر باشند؛ اگرچه تشابه کامل ميان آن دو وجود داشته باشد. کلّي عبارت است از مفهوم وسيعي که شامل همه افراد آن کلّي است، مانند کلّي انسان که با همه افراد انساني تطبيق‌پذير است و هر يک از افراد انساني مانند حميد، علي، حسن و ... که موجود مشخص و تعين‌يافته عيني است، فردي از کلي انسان است.[13]

2. فرد در مقابل اجتماع: در اين صورت مقصود از فرد، انساني است داراي تمايلات و نيروها و فعاليت‏ها و استعدادهاي مخصوص به خود. عناصر موجوديت فرد عبارت‌اند از:

ـ حيات

زندگي هر فردي آن حقيقت مطلق است که مادامي که به ضد حيات ديگران مبدل نشود يا مادامي که از نظر خود فرد در راه به‌دست آوردن هدف عالي‏تر از حيات شخصي، به وسيله مبدل نشود، منطقه ممنوعه‏اي‌ است که هيچ فرد و

[13]. محمدتقي جعفري؛ ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه؛ ج1، ص154.