فهرست مطالب |
حبيب الله بابائي
کاوش هاي نظري در الهيات و تمدن
مطالعات تمدني در دنياي اسلام به گونه هاي مختلف و در مراحل گوناگون شکل گرفته و پيشرفت کرده است؛ ليکن آنچه در اين مطالعات و بررسي ها تاکنون صورت يافته، نگاهي تاريخي (تاريخ تمدن اسلامي) و احياناً فلسفي و اجتماعي (چيستي تمدن و فرهنگ) بوده است. در اين مطالعات، رويکرد الهياتي به تمدن و رويکرد تمدني به الهيات کمتر مورد تحليل و تمرين نظري قرار گرفته است. اين در حالي است که نياز بدين رويکرد در دنياي امروز اسلام بيش از پيش احساس مي شود و پيامدهاي آن در ايجاد تحول در حوزه هاي فکري و فرهنگي مسلمانان بسيار درخور توجه و راهگشاست.
آنچه در اين کتاب آمده، پروژه درازمدتي است که محقق گرانمايه، آقاي حبيب الله بابايي، سال ها پيش آن را آغاز کرده و در پژوهش هاي خود، زماني طولاني را بدان اختصاص داده است. آنچه، اکنون بعد از پنج سال مطالعه و تحقيق به ثمر نشسته است، نه يک الگوي جامع از «الهيات معطوف به فرهنگ و تمدن» ـ که تحصيل آن در وضعيت فکري امروز ناممکن مي نمايد ـ بلکه جستارها و کاوش هاي نظري در موضوعات مختلف الهياتي و تمدني است که هر يک از اينها مي تواند موضوعات و پرسش هاي جديد، و رويکردها و افق هاي تازه اي در مطالعات الهياتي از تمدن و مطالعات تمدني از مقولات الهياتي فراروي محققان و انديشوران قرار دهد. مؤلف براي اتقان کار و اعمال نقدها و ملاحظات علمي، اين نوشته ها را پيش از اين در معرض
ارزيابي و نشر مجلات مختلف علمي و پژوهشي قرار داده است تا قبل از انتشار کتاب، از نواقص آن فروکاهد و به غناي آن بيفزايد که البته اين فرايند، هرچند اين پژوهش را به تأخير انداخته، به قوت آن افزوده است.
همه مقالات تأليفي ـ را به علاوه پيوست شماره دو که گزارش و تلخيص کتاب مرادخاي کاپلان است ـ آقاي بابايي نوشته است؛ پيوست شماره يک را ـ که گزارش و تلخيص کتاب اسلام حضاري است ـ آقاي رسول نوروزي (محقق رسمي گروه مطالعات تمدني) و خانم فضه خاتمي نيا (کارشناس و محقق ارشد ادبيات انگليسي) تهيه کرده اند که بدينوسيله از آنها قدرداني مي شود. گفتني است دو مقاله نخست خلاصه مطالبي است که پيش از اين در کتاب جستاري نظري در باب تمدن ـ که حاصل پژوهش و نگارش مؤلف از گفتگوهاي گروه مطالعات تمدني است ـ چاپ شده است. اين دو مقاله چکيده اي است از آنچه در کتاب مذکور آمده است و البته افزوده هايي هم دارد که در آن کتاب نيامده است. همين طور مقاله هفتم نيز پيش تر در کتاب تمدن و تجدد در انديشه معاصر عرب، به قلم نويسنده آمده که در اين کتاب همراه با اضافاتي تجديد چاپ شده است. بقيه مقالات نيز در چند سال گذشته در مجلات مختلف مانند مجله نقد و نظر، حکومت اسلامي، الهيات اجتماعي و علوم سياسي منتشر شده اند که در اين کتاب تجميع يافته اند.
لازم است زحمات طاقت فرساي نويسنده را در تأليف اين مقالات پاس داشت؛ ايشان در فضايي که ادبيات تمدني در آن ناچيز است و منابع کافي نيز دراين باره وجود ندارد، با عزمي ستودني بر اين موضوع تمرکز کرده و گام هاي مؤثري در اين راه برداشته اند. همچنين از آقايان رسول نوروزي و هادي شکوري تشکر مي کنيم که در نمونه خواني ها و دقت هاي متني کمک هاي شاياني کردند. همين طور بايد قدرداني کرد از مجلاتي که با نشر اين مقالات، زمينه را براي نقد و نضج هر يک از آنها فراهم آوردند و بالاخره
از مسئولان محترم پژوهشگاه و رؤساي پيشين آن (حجج اسلام آقايان دکتر محمدتقي سبحاني و دکتر احمد مبلغي) و رئيس فعلي آن جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاي حسين توسلي، معاونت پژوهش و اداره نشر پژوهشگاه که همه به گونه اي در شکل گيري اين مجموعه سهيم بوده و در نشر آن همکاري کرده اند، سپاسگزاريم.
گروه مطالعات تمدني
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي
موضوع «فرهنگ و تمدن» به موجب دنيوي بودنشان، کمتر مورد تحقيق و تأملِ انديشمندان مسلمان قرار گرفته و به ندرت در صورتبندي تفکر فقهي، اخلاقي، کلامي، فلسفي و يا حتي عرفاني آنها اثر گذاشته است؛ ازهمين رو منابع اسلامي خلأهاي فراواني به لحاظ اجتماعي پيدا کرده و ابعاد پنهان و پيچيده «تمدن و فرهنگ انساني» از منظر وحياني روشن نگشته است؛ ليکن انديشه مسيحي، باوجود کاستي هاي ذاتي اي که درآن نهفته است، به موجب آميختگي اش با دنياي سکولار و دنياگرايي در غرب بعد از رنسانس، ناگزير از مواجهه الهياتي و ديني با مقولات اجتماعي و اين جهاني بوده و داشته هاي محدود خود را جهت حل معضلات حيات بشري به کار بسته است.
مجموعه نوشتارهاي حاضر در مورد «دين، فرهنگ و تمدن» در صدد ارائه يک الگوي جامع از «انديشه تمدنيِ اسلام» نيست. بي شک چنين کاري در توانايي يک فرد با يک رويکرد در يک رشته خاص نخواهد بود که بتواند با چند سال مطالعه و نوشتن چند مقاله از عهده آن برآيد. اساساً ارائه «الگوي تمدني اسلام» کاري است بس سترگ که بايد گروه هاي مختلف پژوهشي براي آن شکل داد، گفتگوهاي ميان رشته اي و چندرشته اي براي آن ترتيب داد و زمان و زمينه کافي براي تجربه هاي متعدد و متنوع فراهم آورد تا به تدريج چشم انداز تمدنيِ اسلام هويدا شود و آينده اي روشن براي مسلمانان در جهان امروز ترسيم گردد.
هدف نويسنده از مجموعه نوشتارهاي حاضر، کاوش هاي نظري و تأملات فکري درباره امکان مطالعات تمدني در موضوعات اسلامي و انجام مطالعات اسلامي در موضوعات تمدني بوده است. علاوه بر آن سعي کرده ايم به تلاش هاي مشابه در فرهنگ هاي دينيِ ديگر، مانند مسيحيت و يهوديت نيز توجه کنيم و تجربيات آکادميک آنها را در ايجاد نسبت ميان د ين، فرهنگ و تمدن به نخبگان تمدن انديش ايراني گزارش کنيم تا بلکه پرسش هاي مشابه و پاسخ هاي ممکن به مثابه تجربيات فکري دغدغه مندان دين و الهيات همواره نصب العين انديشمندان و متفکران مسلمان باشد تا از خطاهاي پيش آمده برحذر باشند و از ظرفيت هاي به دست آمده بهره ببرند.
بدين منظور در نخستين گام، خلاصه اي از «چيستي تمدن» و «ماهيت مطالعات تمدني» بيان کرده ايم تا معنا و مفهوم تمدن و رويکرد تمدني را در گفتار خويش معلوم سازيم. فصل اول و دوم که برگرفته از کتاب جستاري نظري در باب تمدن با افزوده هايي تازه است، ماهيت تمدن و تمدن شناسي را معلوم مي کند. فصل سوم که در شماره 62 مجله حکومت اسلامي منتشر شده، در صدد تطبيق عقل عملي بر عقلانيت تمدني (عقل عامل در عرصه تمدن) است تا راه را بر رويکردهاي عملي در ساحات متعالي هموار کند و تحقق عمليِ آموزه هاي ديني را ممکن سازد. به نظر مي رسد از رهگذر چنين عقل فعالي در انديشه ديني نه فقط مقابله با سکولاريزاسيون (نفي آتوريته دين از صحنه زندگي) سهل خواهد شد، بلکه کارآمدي دنيوي و تمدني علوم ديني، مانند الهيات و اخلاق در عرصه هاي کلان اجتماعي امکان خواهد يافت. فصل چهارم، رويکرد الهياتي در مطالعات تمدني را بررسي مي کند. در اين نوشته که در شماره 63 نقد و نظر انتشار يافته است، معناي الهيات تمدني مورد بحث قرار مي گيرد. از اين منظر الهيات تمدني را به دو معنا مي توان به کار برد: نگرش الهياتي به مقولات تمدني و نگاه تمدني به مقولات
الهياتي. اين مقاله بسط اين دو معنا از الهيات تمدني است تا در نخستين گام، مفهوم نگرش الهياتي به مقولات تمدني را بررسي و معناي اين تعبير (الهيات تمدني) را بنابر اصطلاح قديم و جديد از الهيات روشن کند. آن گاه در گام ديگر امکان نگرش تمدني به مقولات الهياتي و نمونه هاي ممکن آن (همچون غيب و اميد و قرباني) را در الهيات اسلامي مورد تأمل قرار دهد تا از اين رهگذر راهي متفاوت براي انديشه درباره بنيادها و ظرفيت هاي دين اسلام در صورت بندي تمدن اسلامي ارائه کند و برخي خلأهاي نظري (در تفسير و تبيين تحولات تمدني) و عملي (در تأسيس تمدن اسلامي) را در سنت فکري مسلمانان جبران نمايد. در فصل پنجم، رابطه ميان تصوف اسلامي و تمدن اسلامي در دو سويه نظري و تاريخي مورد بحث قرار گرفته است. در اين نوشته که در شماره 64 نقد و نظر آمده است، کوشيده ايم در يک نگاه در کارکردهاي تمدنيِ آموزه هاي صوفيه تأمل کنيم تا معلوم شود آيا اساساً چنين آموزه هايي نگرش عرفاني را برمي تابند يا نه؟ از سوي ديگر به فرض آنکه چنين نگاه دنيوي و تمدني اي به عرفان و تصوف ممکن باشد، آيا تاريخ، چنين کارکردي را براي تصوف تأييد مي کند و آيا اساساً صوفيه (در معنايي که خو اهد آمد) سهمي در تمدن اسلامي داشته اند يا خير؟ عنوان فصل ششم «فرهنگ تکثرگرايي غربي و چالش هاي نوپديد آن در زيست و هويت مسلمان شرقي» است که در شماره 56 فصلنامه علوم سياسي منتشر شده است. در اين نوشته با مروري بر مختصات فرهنگ متکثر مدرن در دنياي غرب، چالش هاي برآمده از «تکثر فرهنگي» در زيست دينيِ غربي ها مانند «سکولاريزاسيون استدلالي و روان شناختي»، «ضعف ايماني» و «بحران هويت ديني» را مورد تأمل قرار داده ايم. سپس سعي کرده ايم با تطبيق فضاي فرهنگي غرب بر وضعيت جديد دنياي اسلام که نشانه هايي از غرب زدگي فرهنگي در آن آشکارا ديده مي شود، امکان تکرار همان چالش هاي زيستي
و هويتي هرچند به شکلي متفاوت، در فضاي غيرغربي را مطالعه و بررسـي
کنيم. آن گاه در خاتمه اين مقاله با اشاره به رويکردهاي مختلف در حل تکثرِ سکولارِ غربي در جامعه مسلمانان و ايجاد وحدت مترقي اسلامي (صراط مستقيم توحيدي)، بر ضرورت تکثير و تکثر اسلامي (سُبُل توحيدي) به عنوان جانشيني براي وضعيت پلورال[1] مدرن امروز تأکيد ورزيده ايم. فصل بعدي کـه در کتاب تمدن و تجدد در انديشه معاصر عرب منتشر شده است، به جريان فکري «اصلاح تمدنگرا در دنياي عرب زبان» مي پردازد و شخصيت هاي نمونه و مؤثر در آن مانند حسن حنفى (چپ اسلامى) و بن نبى (ابنخلدونىهاي مغرب عربى) را بررسي و آراي آنها را در نسبت ميان «دين و تمدن» تحليل مي کند. فصل هشتم و نـهم بـراي معرفي انديشه ديني غربِ مسيحي در موضوع دين، فرهنگ و تمدن نگاشته شده است. مقاله هشتم که در شماره 61 نقد و نظر چاپ شده، در صدد معرفي الهيات عملي[2] و نحوه صورت بندي آن در تاريخ انديشه مدرن ديني در مسيحيت است. اين منظور در اين مقاله با اشاره به زمينه هاي تاريخي و اجتماعي (سکولاريزاسيون) در غرب، انديشه هاي الهياتيِ پيشين (الهيات شباني و الهياتي اخلاقي)، شخصيت ها و متفکران اثرگذار، مراکز، کتاب ها، و نشرياتي که در به وجود آمدن اين الهيات سهم وافري داشتند و وظايف توصيفي، تفسيري، هنجاري، و عمليِ اين الهيات پي گرفته شده است. مقاله نهم نيز که با عنوان «الهيات و فرهنگ: مروري بر تطوّرات فکري الهي دانانِ مسيحي در مطالعات فرهنگي» نوشته شده است، به دنبال نشان دادن سه دوره فکري الهيات مسيحي در نگاه به مسئله فرهنگ است تا نوع پرسش ها و پاسخ هاي
[1]. Plural.
[2]. Practical Theology.
ارائه شده در ميان انديشمندان مهم مسيحي، مانند فردريش شلايرماخر، کارل بارت، پل تيليش، رودولف بولتمان، ريچارد نيبور، جان ميلبنک و کاترين تَنِر ارائه شود و اندوخته هاي نظري آنها در موضوع الهيات، دين، فرهنگ و تمدن در دسترس محققان ايراني زبان قرار بگيرد.
در انتهاي کتاب، دو گزارش مهم از دو کتاب مهم تر در تفکر تمدني در اسلام و در يهوديت نوشته شده است. گزارش اول را ـ که ترجمه و تلخيص کتاب اسلام تمدني: پلي ميان سنت و تجدد[3] است ـ آقاي رسول نوروزي فيروز و خانم فضّه خاتمي نيا تهيه کرده اند. اين گزارش پيش از اين در شماره 140 آينه پژوهش منتشر شده است. اين کتاب ـ که محققان و انديشمندان مؤسسه بين المللي تفکر و تمدن اسلامي[4] در دانشگاه بين المللي اسلامي در مالزي نوشته اند ـ حاوي فصل هاي مهمي در موضوعات تمدني از منظر اسلامي است. گزارش دوم (پيوست شماره دو) تلخيص و ترجمه کتاب بسيار مهم مرادخاي کاپلان با عنوان يهوديت به مثابه يک تمدن[5] است که توسط راقم اين سطور نوشته شده و اخيراً در مجله آينه پژوهش در شماره 137-138 منتشر گرديده است. اميد است اين مجموعه بتواند افق هاي نويي در نگرش هاي تمدني فراروي محققان حوزه و دانشگاه قرار دهد و زمينهساز پژوهش هايي تازه در اين زمينه باشد.
در اين ميان بايد از استادان و مديران پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي قدرداني کنم، چه آنهايي که در نخستين گام در مجلات علمي مختلف (به ويژه نقد و نظر و آينه پژوهش) مقالات را منتشر و زمينه هاي اصلاح هر يک از
[3]. Islam Hadhari: Bridging Tradition and Modernity.
[4]. ISTAC.
[5]. Judaism as a Civilization.
آنها را فراهم کردند و چه کساني که همواره در رويکردهاي تمدني مشوق ما بودند و گروه مطالعات تطبيقي و تمدني به همت و عزم ايشان راه افتاد و چه همکاران علمي در شوراي علمي گروه (حجج اسلام آقايان دکتر مهدي اميدي، دکتر مجتبي عبدخدايي، دکتر ذبيح الله نعيميان، دکتر محمدتقي کرمي قمي، دکتر احمد رهدار، دکتر مصطفي جمالي، دکتر رضا خراساني و جناب آقاي عباس حيدري پور) که تک تک مقالات را خواندند و ملاحظاتشان را در مورد هر يک از مقالات به راقم اين سطور متذکر شدند. همين طور از آقايان رسول نوروزي و هادي شکوري که در نمونه خواني ها و دقت هاي متني کمک شاياني کردند سپاسگزارم. از حجت الاسلام هادي قهار نيز که در بحث هاي مربوط به نگرش سيستمي اينجانب را مدد رساندند، تشکر مي کنم. همچنين از جناب استاد حسن اعرابي سپاسگزارم که روي جلد را به خط زيبايشان آراستند. نهايتاً از حجت الاسلام والمسلمين آقاي محمدتقي سبحاني که نظارت بر اين مجموعه را برعهده گرفته اند و نکته هاي ارزنده اي را يادآور شدند قدرداني مي کنم و توفيقات همه را از خداوند متعال خواهانم.
حبيب الله بابايي
ماهيّتِ تمدّن
براى فهم تمدن بايد در گفتمان علمىِ تمدنشناسان که ناظر به همان واقعيات تمدني و مصاديق مختلف تمدن بوده است، ورود کرد. تلاش براى فهم ارتکاز جمعىِ انديشمندانِ اجتماعى[6] در مورد تمدن نه تنها زمينه را براى راهيابى به گفتمان علمىِ موجود هموار خواهد کرد، بلکه راه فهم خود «تمدن» ـ در مرحله ثبوت ـ را نيز آسان خواهد نمود؛[7] البته در گفتمان علميِ تمدن شناسان اختلافات فراواني وجود دارد. برخى تمدن را با علم و تکنولوژى يکى
[6]. تأکيد بر انديشمندان علوم اجتماعى از آن روست که تمدن ماهيتاً امرى اجتماعى است و تعريف آن نيز بيشتر از سوى انديشمندان اجتماعى صورت گرفته است.
[7]. بايد ميان تعاريف معيارى (Normative) و تعاريف مصداقى (Referencial) از تمدن فرق گذاشت. تعاريف مصداقى تعاريفى هستند که جامعهشناسان، ناظر به تمدنهاى موجود تعريف کرده و آن را بر تمدنهاى بيرونى و تاريخى تطبيق داده اند؛ اما تعاريف معيارى تعاريفى هستند که انديشمندان از منظر خودشان ـ نه اينکه ناظر به تمدنهاى بيرونى باشند ـ مطرح کرده و آن گاه بر اساس همان الگوى ذهنى و شخصىشان به قضاوت در مورد تمدنها پرداخته اند؛ مثلاً اينکه آيا ايدئولوژىها مىتوانند منتهى به تمدن شوند و آيا در تعريف يک تمدن مىتوان ايدئولوژى را به عنوان يکى از مؤلفههاى تمدنى در نظر آورد، از پرسشهاى قابل طرح در تعاريف معيارى و نه مصداقى است؛ اما اينکه مثلاً آيا عامل سقوط تمدن روم اديان رومى بوده يا ظهور مسيحيت، از مسائل مربوط به تعاريف مصداقى از تمدن است.
انگاشتهاند و برخى ديگر در واژه تمدن و احياي آن تنها بـه قـدرت سياسـي اشاره داشتهاند و برخي هم تمدن و فرهنگ را در هم آميخته اند و آن دو
را به يک معنا گرفته اند؛ ليکن برداشت هاى متفاوت و تعريف هاي متعدد
از تمدن نه بدان معناست که در ميان انديشمندان اجتماعى در مورد تمدن
و تمدنشناسى، پارادايم مشترک معنايي وجود ندارد و يا اينکه کشف
چنين اشتراک معنايي اي ممکن نيست. همه اين تفاوت ها و تعريف ها
نشان از رويکردهاي مختلف به يک حقيقت يا واقعيت دارند. اگر مؤلفههاى اصلى و يا فرعى در تمدن معلوم گردد و اگر هسته مرکزي تمدن روشن شود، آن گاه جايگاه هريک از اين تعاريف و انظار در تمدنشناسي نيز معلوم خواهد شد.
انديشمندانى که به بحث از تمدن پرداختهاند و يا درباره تاريخ تمدن شرق و يا غرب تحقيق کردهاند، باوجود تفاوت در تحقيقاتشان ، مشابهتهاى بحثىِ فراوانى داشتهاند. همين نقاط اشتراک، امکان پيدا کردنِ آن هسته مشترک را سهل مىکند؛ مثلاً درآثار ناظر به تاريخ تمدنها، مانند تاريخ تمدن ويل دورانت، هنرى لوکاس، ش. دولاندلن، ادوارد گيبون و اشپيل فوگل شباهتهايى وجود دارد که عنوان تاريخِ تمدن را بر همه آنها موجّه مي کند. اين شباهت ها در ميان انديشمندان علوم اجتماعي نيز باوجود رويکردهاي متفاوت در تعريف تمدن وجود دارد که همه نشان از اشتراک مفهومي
تمدن در ميان آنهاست. گفتني است تفاوت ها در تعريف تمدن به
رويکردهاي متفاوت اين انديشمندان در اصل «تعريف» برمي گردد که برخي آن را با توجه به مؤلفه ها، برخي با توجه به ويژگي ها و بعضي با توجه به خاستگاه و يا به قلمرو تمدن تعريف کرده اند؛ مثلاً برخى از جامعهشناسان، مانند ادوارد تايلور، در تعريف تمدن به عناصر و مؤلفههاى تمدنى همچون دين، هنر، قانون، اخلاقيات و آداب و رسوم پرداختهاند و برخى ديگر مانند
آلفرد وبر[8] به ويژگىهاى تمدنى اشاره کردهاند. برخى نيز مانند ويلهلم فن هومبولت[9] در تعريفشان از تمدن به قلمروِ آن اشاره کردهاند. در اين ميان کسانى هم بودهاند که تمدن را به دوره هاي زمانىِ شکلگيرىِ آن تعريف کرده اند؛ مانند اشپنگلر که تمدن را به مرحله واپسين، سنگوارهاى و بىآفرينش و يا روزگار پيرى و افسردگى فرهنگهاى يکتا و آبستن سرنوشت تعريف کرده است؛[10] بنابراين در تعريف ها و تبيين هاي ذکر شده از تمدن، اختلاف رويکردها[11] به مباني متفاوت در بابِ «تعريف» بازمي گردد. برخى تلاش کردهاند تعريفي ماهوى از تمدن ارائه کنند و جنس و فصل آن را مورد توجه قرار دهند (ديدگاه ماهيتنگر) و برخى نيز با تعريف تمدن به تمايز کامل و يا تمايز نسبى ميان تمدن با فرهنگ پرداختهاند (ديدگاه تمايزگر جامع و مانع و ديدگاه تمايزگر از امور مشتبه). همچنين تعاريف ديگري از تمدن وجود دارند که به ذکر بيان علتهاى تمدن پرداختهاند (ديدگاه بيانگر علل شىء). ديدگاه
ديگرى نيز در تعريف تمدن وجود دارد و آن نظريه تحليل مفهومى[12] است.[13]
[8]. Alferd Weber.
[9]. Von Homboldt.
[10]. داريوش آشورى؛ تعريفها و مفهوم فرهنگ؛ صص 41 و 48.
[11]. در ميان انديشههاى جامعهشناختى، رويکردهاي مختلفي در تعريف تمدن وجود داشته است؛ مانند: نحله تکامليون، مانند کنت و اسپنسر که به تکامل جوامع انسانى اعتقاد داشتند؛ نحله نوعشناسى تمدن مانند اسوالد اشپنگلر، پيتريم سوروکين و بنجامين نلسون که در پى طبقهبندىِ تمدنها در طول تاريخ بودند؛ نحله روانشناسى اجتماعى تمدنها مانند زيگموند فرويد که در اثر خود، تمدن و نارضايتىهاى آن، تمدن را از منظر روانشناسى مورد مطالعه و نقد قرار مىدهد و بالاخره نحله مقايسهکنندگان تمدنى که دو نماينده برجسته آن آرنولد توينبى (در علم تاريخ) و ماکس وبر (در جامعهشناسى) و اخيراً کساني مانند آنتونى لوئيس و ساموئل هانتينگتون هستند. (ر.ک: احمد صدرى؛ مفهوم تمدن و لزوم احياى آن در علوم اجتماعى؛ ص11-28).
[12]. Conceptual Analysis.
[13]. اين روش نزد انديشمندان مسلمان «شرح الاسم» خوانده مىشود که با تعريف شرح اللفظ (تعريف لفظى) و همينطور تعريف حقيقى (ماهوى) متفاوت است.
در اين روش مؤلفههاى مفهومى تمدن تحليل مىشود. اين شيوه از تعريف نسبت به تعاريف ديگر فراگيرتر است. اين تحليل مانند تعريف حقيقى در صدد تحليل مفاهيم سازنده معرف است؛ ولى برخلاف تعريف ماهوى در صدد ارائه ماهيت تمدن و تحليل ماهوى آن نيست. همينطور تحليل مفهومى با تحليل لفظى نيز تفاوت دارد. در تحليل لفظى و تحليل مفهومى در هر دو، معناى لفظ تمدن مورد بحث است؛ با اين تفاوت که در تعريف لفظى معناى تمدن بيان مىشود ولى در تحليل مفهومى، معناى تمدن مورد تحليل قرار مىگيرد؛ به بيان ديگر اولى لفظشناسىِ تمدن است و دومى مفهومشناسىِ آن.[14]
از جمله تعريفهاي ماهوي درباره تمدن، تعريف فوکوتساوا يوکيچى در کتاب نظريه تمدن است که تمدن را در دو معناى «محدود» و «گسترده» آن مورد تعريف و تبيين قرار مىدهد. تمدن به معناى محدود آن، يعنى افزايش آنچه انسان مصرف مىکند و تجملاتي که به ضرورتهاى روزانه زندگى اضافه مىشوند. تمدن به معناى گسترده آن، يعنى نه فقط رفاه در زمينه ضرورتهاى روزانه، بلکه يعني پالايش معرفت و پرورش فضيلت به نحوى که زندگى بشرى را به مرتبهاى بالاتر سوق دهد. در اين ديدگاه هر چه آميزش اجتماعي بيشتر باشد، شهروندان يک ملت بيشتر با يکديگر روبهرو مىشوند و هر چه روابط بشرى بيشتر گسترش يابد و الگوهاى آن تحول پيدا کند، به همان نسبت طبيعت انسان متمدن تر مىگردد و شعور بشرى افزون مي شود.[15]
هرسکويتس تعريفي علت نگر (علت فاعلي) از تمدن ارائه مي کند و مي گويد:
تمدن عبارت است از مجموعه دانشها، هنرها و فنون و آداب و
[14]. ر.ک: احد فرامرز قراملکى؛ روششناسى مطالعات دينى؛ ص 148-152.
[15]. فوکوتساوا يوکيچى؛ نظرية تمدن؛ ص 119-120.