فهرست مطالب
درآمدي بر فلسفه مهدويت ‌پژوهي

حسين الهي‌ نژاد

پژوهشکده مهدويت و آينده‌پژوهي


4


5

فهرست مطالب
سخني با خواننده. 11
مقدمه. 13
فصل اول: کليات
سخن نخست... 15
تمايزات رويکرد درجه يک و دو. 16
1. تمايز در قلمرو. 16
2. تمايز در جايگاه. 16
3. تمايز در نگرش.... 16
4. تمايز در روش.... 17
5. تمايز در هدف... 17
واژگان کليدي... 17
ضرورت و هدف بحث فلسفه مهدويت‌پژوهي... 17
1. شناخت حوزه مطالعاتي مهدويت‌پژوهي و معرفت‌بخشي آن.. 18
2. جبران کاستي‌ها در حوزه بيروني مهدويت‌پژوهي... 18
^6^
فصل دوم: مفهوم‌شناسي فلسفه و ارتباط معنايي با فلسفه‌هاي مضاف
چيستي فلسفه. 21
تعريف مورد نظر از فلسفه. 22
ويژگي نخست: روش‌شناسي... 25
روش‌شناسي فلسفه و فلسفه مضاف... 27
ويژگي دوم: رويکردشناسي... 29
ويژگي سوم: کارکردشناسي... 29
ويژگي چهارم: موضوع‌شناسي... 32
جمع‌بندي و نتيجه سخن.. 34
فصل سوم: فلسفه مضاف و اقسام آن
چيستي فلسفه مضاف... 37
تعاريف و نقد.. 37
1. تعريف اول.. 38
نقد و نظر.. 38
2. تعريف دوم. 39
نقد و نظر.. 41
3.تعريف سوم. 43
نقد و نظر: 45
4.تعريف چهارم. 46
نقد و نظر.. 47
5. تعريف پنجم.. 47
^7^
نقد و نظر: 47
تعريف مختار. 48
ويژگي‌هاي تعريف مختار. 48
1. دانش بودن فلسفه مضاف... 48
2. فرانگر و کلي‌بودن فلسفه مضاف... 49
3. روشگان عقلي فلسفه مضاف (تحليلي). 50
4.
«پديده‌ها»
موضوعات فلسفه مضاف... 50
5.تبيين و تحليل
«مباني»
به عنوان کارکرد فلسفه مضاف... 51
فلسفه مهدويت‌پژوهي و تفاوت آن با رئوس ثمانيه و اجزاي علوم. 52
تعريف اجمالي از سه مقوله بالا.. 52
تفاوت اجزاي علوم با فلسفه علوم. 53
تفاوت رئوس ثمانيه با فلسفه علوم. 55
1. روش‌شناختي... 57
2. غايت شناختي... 58
3. تفاوت در مسائل.. 58
نمودار تمايزات و تشابهات ميان فلسفه مضاف به علوم، رئوس ثمانيه و اجزاي علوم. 59
فصل چهارم: چيستي مهدويت، فلسفه مهدويت، مهدويت‌پژوهي و فلسفه مهدويت‌پژوهي
چيستي مهدويت و تنوعات آن.. 61
مرحله اول: مهدويت... 61
مرحله دوم: فلسفه مهدويت... 61
^8^
مرحله سوم: مهدويت‌پژوهي... 62
مرحله چهارم: فلسفه مهدويت‌پژوهي... 63
چيستي فلسفه مهدويت‌پژوهي... 63
شاخصه‌هاي فلسفه مهدويت‌پژوهي... 64
1. مهدويت‌پژوهي يک حوزه معرفتي... 64
2. رويکرد کلي و فرانگر.. 65
3 . نگرش بيروني و درجه دو. 65
مسائل فلسفه مهدويت‌پژوهي... 66
چرا اصطلاح فلسفه مهدويت‌پژوهي؟. 67
عوامل انتخاب اصطلاح فلسفه مهدويت‌پژوهي... 68
آيا فلسفه مهدويت‌پژوهي فلسفه است؟. 68
فلسفه مهدويت‌پژوهي، توصيف يا تجويز؟. 74
مفهوم‌شناسي توصيه‌ و توصيف... 75
1. توصيفي، گزارشي... 75
ب: توصيه‌اي، تجويزي... 76
ديدگاه‌ها پيرامون توصيفي يا توصيه‌اي بودن فلسفه علوم. 78
1. توصيفي‌بودن فلسفه علوم. 78
2. توصيفي و تجويزي بودن فلسفه علوم. 81
علت تفاوت ديدگاه‌ها پيرامون دستوري و توصيفي... 85
1. معناشناختي واژه توصيف... 86
2. ماهيت علم.. 86
الف) علم به معناي مجموعه مسائل.. 87
ب) علم به معناي مجموعه فعاليت‌هاي عالمان.. 87
^9^
ج) علم به معناي مجموعه مسائل در طول تاريخ علم.. 88
د) علم به معناي مجموعه مسائل فعلي... 88
3. کيفيت طرح پرسش.... 89
4. متفاوت بودن ماهيت علوم. 90
خلاصه‌اي از توجيهات گزارشي‌بودن فلسفه علوم. 92
خلاصه‌اي از توجهيات گزارشي و توصيه‌اي‌بودن فلسفه علوم. 92
جمع‌بندي و نظريه مختار. 93
توصيفي و توصيه‌اي بودن فلسفه مهدويت‌پژوهي... 94
فصل پنجم: چيستي مهدويت‌پژوهي از نظر حوزه معرفتي
مهدويت‌پژوهي؛ علم، رشته، ميان‌رشته يا گرايش؟. 95
مهدويت‌پژوهي با دو رويکرد
«اثباتي و پسيني»
و
«ثبوتي و پيشيني»
. 97
1. مهدويت‌پژوهي با رويکرد اثباتي و محصل.. 99
فلسفه مضاف به علوم با رويکرد تاريخي... 100
فلسفه مضاف به علوم با رويکرد منطقي... 101
مفهوم‌شناسي علم و ساختار آن.. 102
تعريف علم بر اساس معنا و مفهوم. 103
تعريف علم بر اساس ساختار. 104
تعريف حداقلي و حداکثري در علم.. 106
تعاريف حداقلي علم.. 107
علم بودن مهدويت‌پژوهي بر اساس تعريف حداقلي... 110
پروژه مسئله‌شناسي مهدويت... 113
رفع استبعاد از مهدويت‌پژوهي به عنوان يک حوزه مستقل معرفتي... 114
^10^
علم‌بودن مهدويت‌پژوهي بر اساس تعريف حداکثري... 121
چيستي رشتگي و رشته‌بودن مهدويت‌پژوهي... 123
نقد تاريخي رشته. 125
رابطه رشتگي با علم.. 128
رابطه رشتگي با ميان‌رشتگي... 128
مهدويت‌پژوهي به عنوان يک رشته. 129
مهدويت‌پژوهي به عنوان يک گرايش.... 131
عوامل شکل‌گيري گرايش مهدويت‌پژوهي... 134
نتيجه بحث... 136
2. مهدويت‌پژوهي با رويکرد ثبوتي و پيشيني(مطلوب، منطقي و نفس‌الامري). 138
الف) چيستي رويکرد ثبوتي و پيشيني مهدويت‌پژوهي... 138
ب) چيستي مسائل مطلوب و نفس‌الامري... 140
تعريف و شاخصه‌هاي ميان‌رشتگي و تطبيق آن با مهدويت‌پژوهي... 142
ميان‌رشتگي مهدويت‌پژوهي با رويکرد ثبوتي و پيشيني... 146
خلاصه و نتيجه نوشتار. 148
کتاب‌نامه.. 153
نمايه.. 159
اصطلاحات... 159
اعلام. 166
کتاب‌ها. 167


11

سخني با خواننده

«مهدويت‌پژوهي» که مزين به قواعد و اسلوب يک حوزه مطالعاتي نظير موضوع، مسائل، غايت و روش است، از نظر فراواني مسائل و کثرت شبهات و اقبال عمومي بسان يک حوزه مطالعاتي خود نمائي مي کند. با دو رويکرد اثباتي و پسيني، و ثبوتي و پيشيني تعريف‌پذير است. رويکرد اثباتي و پسيني که تاريخ‌مندي و تجربه‌پذيري «مهدويت‌پژوهي» را به اثبات مي‌رساند، در قالب سه حوزه «علم» ، «رشته» و «گرايش» قابل توجيه است؛ يعني حوزه مهدويت پژوهي علاوه بر اينکه قابليت «گرايش» بودن را دارد، شايستگي انطباق بر حوزه‌هاي ديگر نظير «علم» و «رشتگي» ‌ را نيز دارا مي‌باشد. بر‌اساس رويکرد ثبوتي و پيشيني که يک رويکرد مطلوب و نفس‌الامري است، حوزه مهدويت پژوهي به جهت وسعت قلمرو و کثرت مسائل و به دليل داشتن موضوع پيجيده و ذوابعاد در قالب حوزه «ميان‌رشتگي» تعريف مي شود و با رويکرد‌هاي متفاوت مي‌تواند به عنوان يک حوزه علم، رشتگي، ميان‌رشتگي و يا گرايش مطرح شود و انطباق مهدويت‌پژوهي با هر کدام از آنها، دانش بودن آن به اثبات مي‌رسد و زمينه اضافه‌شدن فلسفه به آن فراهم مي‌‌شود و بستر شکل‌گيري «فلسفه مضاف به علوم» مهيا مي‌شود. بر اين اساس «فلسفه‌مهدويت‌پژوهي» به عنوان يک دانش درجه دو است که به مسائل بيروني مهدويت‌پژوهي مي‌پردازد. مسائلي چون: مباني‌شناسي مهدويت‌پژوهي، تطور و تحول مهدويت‌پژوهي، مسأله‌شناسي مهدويت‌پژوهي، با نگرش بنيادي، بيروني و تحليلي که رو در روي کل مهدويت‌پژوهي قرار دارد.


12

در عرصه بررسي‌هاي مباحث مهدويت به فضل الهي و اقداماتي درخور به منصه ظهور رسيد که بايد شاکر اين فضل الهي باشيم. اما آنچه فراهم آمده است مطلع عرصه بررسي‌هاي مهدويت پژوهشي ارزيابي مي‌گردد. اما آنچه در اين روزگار و در عرصه هماوردي و سرافرازي دانش‌ها و علوم بايد مد نظر قرار گيرد، نظريه‌پردازي و توليد دانش در عرصه مهدويت است که اين مهم بايد از اصلي‌ترين اولويت‌ها و بايسته‌هاي پژوهشي مراکز دانش بنيان تعريف و اجرا گردد و با همين رويکرد مجال لازم براي بررسي‌هاي نقدگرايانه و پرسشگرايانه از مقبولات و مشهورات (و البته با اصول و مباني خاص خود) فراهم شود. در اين آوردگاه مقدس، رسالت مراکز علمي ـ پژوهشي خصوصا مرتبط به حوزه علم، افزون‌تر و حساس‌تر مي نمايد. اهتمام و عنايت گروههاي علمي ـ پژوهشي پژوهشکده مهدويت و آينده‌پژوهي با عنايت به جايگاه و پيشينه علمي ورود به اين عرصه را بر خود لازم و ضروري دانسته که اين مهم درگروه مباني با ارائه طرحي در عرصه نظريه‌پردازي آغاز گرديده است.

بحمد الله فاضل ارجمند حجهالاسلام حسين الهي‌نژاد با حوصله و پشت‌کار توانست از عهده اين مهم بر آيد و معرفت نوئي در عرصه فعاليت‌هاي مهدوي بگشايد که اميد است مبارک و پر رهرو باشد. بر سياق اهل ادب بر خود فرض مي‌دانيم از ارايه طريق حجج‌الاسلام آقايان بهروز لک، خسروپناه و ايزدپناه تقدير و قدرداني بنماييم و نيز از گروه مباني و کار‌شناس گروه آقاي سيد حامد شاهرخي و شوراي پژوهشي پژوهشکده که معاضدت و حوصله لازم را فراهم ساخته تشکر کنيم. اميد است اين پژوهش موجب تعالي و رشد فرهنگ اصيل مهدويت و مورد رضايت آن عزيز سفر کرده باشد.

محمدتقي رباني

مدير پژوهشکده مهدويت و آينده‌پژوهي


13

مقدمه

فلسفه مهدويت‌پژوهي از جمله مباحث نوپايي است که درپي گسترش مباحث مهدويت و پردامنه شدن قلمرو آن مطرح شده است. مباحث نوپا و نوپديد هميشه زمينه‌ساز سلسله‌اي از پرسش‌ها و شبهات مي‌باشند؛ فلسفه مهدويت‌پژوهي نيز از اين قاعده مستثني نيست و پرسش‌هايي را براي مهدويت‌پژوهان به‌وجود آورده است؛ از جمله: ماهيت مهدويت‌پژوهي چيست؛ ارتباط مهدويت‌پژوهي با فلسفه چگونه است؛ فلسفه مهدويت‌پژوهي چيست؛ آيا فلسفه مهدويت‌پژوهي، فلسفه مضاف به علوم است يا فلسفه مضاف به امور؛ توجيه فلسفه مهدويت‌پژوهي با دو نگرش پسيني و پيشيني چگونه است؛ مهدويت‌پژوهي از لحاظ حوزه معرفتي جزو کدام حوزه است: علم، رشته، ميان‌رشته، گرايش يا حوزه مطالعاتي صرف؛ کارکرد فلسفه مهدويت‌پژوهي چيست، توصيف و گزارش، يا توصيه و قضاوت.

مطرح‌شدن اين قبيل سؤال‌ها به جهت نوپيدايي مهدويت‌پژوهي طبيعي و عادي به نظر مي‌رسد. جهت پاسخ و تبيين و تشريح دقيق و ژرف آنها لازم است دامنه فلسفه مهدويت‌پژوهي را گسترش داد و برخي پرسش‌هاي اساسي را که براي فلسفه مهدويت‌پژوهي نقش مقدمه و درآمد را دارند، ابتدا مطرح نمود، از قبيل: فلسفه مضاف و تنوع آن چيست؛ فلسفه مضاف به علوم به چه معنا است؛ فلسفه مضاف به امور به چه معنا است؛ معرفت‌شناسي پيشيني و پسيني يعني چه؛


14

فلسفه مضاف با رئوس ثمانيه و اجزاي علوم چه تفاوت‌هايي دارد؛ کارکرد فلسفه علوم، توصيه و قضاوت است، يا توصيف و گزارش؛ علم، رشته، ميان‌رشته، گرايش، و حوزه مطالعاتي صرف، به چه معنا است.

بي‌ترديد جهت رسيدن به عمق ماهيت فلسفه مهدويت‌پژوهي، علاوه بر تحقيق و پژوهش پيرامون پرسش‌هاي فوق، لازم است نسبت و رابطه فلسفه مهدويت‌پژوهي با فلسفه و فلسفه مضاف و رابطه آن با مهدويت و مهدويت‌پژوهي روشن شود. اين ژرف‌نگري در شناخت فلسفه مهدويت‌پژوهي اقتضا مي‌کند، تا در مقام تطبيق و مقايسه، پنج عرصه به‌طور عميق و دقيق کاويده شود: تطبيق فلسفه مهدويت‌پژوهي با فلسفه؛ تطبيق فلسفه مهدويت‌پژوهي با فلسفه مضاف؛ تطبيق فلسفه مهدويت‌پژوهي با مهدويت؛ تطبيق فلسفه مهدويت‌پژوهي با مهدويت‌پژوهي؛ چيستي مؤلفه‌ها و مسائل فلسفه مهدويت‌پژوهي.


15

فصل اول:

کليات

سخن نخست

همه حوزه‌هاي معرفتي و مطالعاتي را بدون استثنا با دو رويکرد يعني رويکرد دروني و بيروني، رويکردِ درجه يک و درجه دو مي‌توان پي‌گيري نمود. در نگاه و رويکرد دروني، مسائل دروني و جزئي يک حوزه مطالعاتي مورد بحث و بررسي قرار مي‌گيرد و در نگاه و رويکرد بيروني از بيرون، با نگرش کلي، به يک حوزه مطالعاتي توجه مي‌شود. پس در همه حوزه‌هاي مطالعاتي، بدون استثنا، بايد تأملات بيروني و دروني داشت.

مهدويت‌پژوهي، به عنوان يک حوزه مطالعاتي، نيز از اين قاعده کلي مستثني نيست؛ يعني حوزه مهدويت‌پژوهي داراي مسائل گوناگوني است و با دو رويکرد درجه يک و درجه دو شايسته مطالعه و بررسي‌اند. بي‌شک اين‌دو رويکرد از جهات مختلف متمايزند، نظير تمايز در قلمرو، جايگاه، نگرش، هدف، روش و... که در ذيل به آنها خواهيم پرداخت:


16

تمايزات رويکرد درجه يک و دو
1. تمايز در قلمرو

تمايز در قلمرو و گستره اولين تمايزي است که ميان دو رويکرد درجه يک و درجه دو مطرح است؛ يعني رويکرد درجه دو به تبيين و تحليل مسائل بنيادي و بيروني مي‌پردازد، ولي رويکرد درجه يک به تبيين و تشريح مسائل دروني مبادرت مي‌ورزد.

2. تمايز در جايگاه

از نظر جايگاه ميان رويکرد درجه يک با رويکرد درجه دو تفاوت ماهوي وجود دارد؛ از لحاظ رتبه وجودي، اول بايد رويکردِ درجه يک شکل بگيرد و حوزه مستقلي به نام حوزه معرفتي و مطالعاتي تأسيس شود، بعد موضوع رويکرد درجه دو تحقق يابد و زمينه شکل‌گيري معرفت درجه دو فراهم شود؛ اصلاً تعبير معرفت درجه يک و معرفت درجه دو بر همين اساس (تفاوت رتبه وجودي) توجيه مي‌شود.

3. تمايز در نگرش

تفاوت در نگرش سومين تفاوت ميان دو رويکرد مزبور است؛ يعني زوايه‌ديد دو رويکرد در رسيدن به هدف متفاوت است. رويکرد درجه دو هميشه با زوايه‌ديد کلي و بيروني به تبيين و تحليل مسائل حوزه معرفتي و مطالعاتي خود مي‌پردازد، اما رويکرد درجه يک با زوايه‌ديد جزئي و دروني به دنبال تبيين و تشريح مسائل حوزه معرفتي خويش مي‌باشد.


17

4. تمايز در روش

اين دو رويکرد از لحاظ روشي هم تفاوت دارند ـ رويکرد درجه دو که در قالب يک حوزه معرفتي ـ فلسفي نمود مي‌يابد، با روش عقلي به تبيين و تحليل مسائل مي‌پردازد، ولي رويکرد درجه يک که بيشتر در قالب علوم رخ مي‌نمايد، با روش‌هاي مختلفي نظير عقلي، تجربي، تاريخي، نقلي و... به اثبات و دفاع مسائل حوزه معرفتي خويش روي مي‌کند.

5. تمايز در هدف

رويکرد درجه يک با رويکرد درجه دو در هدف و رسالتي که به عهده دارند، از يکديگر متمايز مي‌گردند. رويکرد درجه يک شکل‌گيري علم و حوزه معرفتي ياري مي‌رساند و رويکرد درجه دو، بعد از شکل‌گيري حوزه معرفتي، به مقدمات و مباني آن مبادرت مي‌ورزد که از آن به فلسفه علوم تعبير مي‌نمايند.

واژگان کليدي

مهدويت، فلسفه مهدويت، مهدويت‌پژوهي، مهدويت‌شناسي، فلسفه مهدويت‌پژوهي، فلسفه فلسفه مهدويت، رئوس ثمانيه مهدويت‌پژوهي، اجزاي علوم مهدويت‌پژوهي واژگاني‌اند که در متن، جايگاه مهمي و نقش کليدي دارند؛ از اين‌رو در ابتدا و خلال هر بخش و هر فصلي، به تناسب، هر يک از اين واژگان تبيين و تشريح شده‌اند.

ضرورت و هدف بحث فلسفه مهدويت‌پژوهي

قبل از ورود به بحث و بيان ضرورت و اهداف مباحث مهدويت‌پژوهي، مي‌پرسيم


18

با توجه به مسائل و پرسش‌هاي عديده‌اي که در حوزه دروني مهدويت‌پژوهي مطرح است، چه ضرورت و لزومي دارد که به پرسش‌هاي حوزه بيروني مهدويت‌پژوهي بپردازيم و با پرداختن به حوزه بيروني و درجه دو چه هدفي را دنبال مي‌نمائيم‌؟

جهت پاسخ به پرسش‌هاي بالا و تبيين ضرورت و اهداف تحقيق، لازم است به نکات ذيل توجه نماييم:

1. شناخت حوزه مطالعاتي مهدويت‌پژوهي و معرفت‌بخشي آن

شناخت حوزه مهدويت‌پژوهي و شناخت هر حوزه معرفتي و مطالعاتي ديگر، متفرع بر بررسي و تشريح همه زواياي دروني و بيروني آنها مي‌باشد؛ يعني اگر بخواهيم مهدويت‌پژوهي را يک حوزه مطالعاتي بشناسيم و يا آن را به ديگران معرفت‌بخشي نماييم، بايد آن را از نظر روش‌شناختي، غايت‌شناختي، رويکرد‌شناختي، موضوع‌شناختي و مسائل‌شناختي موردِ بحث و بررسي قرار دهيم که البته شناختي اين‌چنيني که يک شناخت فراگير و همه‌جانبه است، مي‌طلبد که حوزه مطالعاتي مهدويت‌پژوهي با همه تأملات نقلي و عقلي و با همه رويکردهاي دروني و بيروني و با همه مسائل کلي و جزئي آن مورد مداقه قرار گيرد؛ به عبارت ديگر علاوه بر مهدويت‌پژوهي به عنوان يک حوزه مطالعاتي و درجه يک، مسائل بيروني آن نيز تحت عنوان فلسفه مهدويت‌پژوهي، مورد توجه و امعان نظر قرار بگيرد.

2. جبران کاستي‌ها در حوزه بيروني مهدويت‌پژوهي

بي‌ترديد کتاب‌هايي که در عرصه مهدويت‌پژوهي به رشته تحرير در آمده است، غالباً با رويکرد دروني و جزئي‌نگرانه است و از طرف ديگر


19

مهدوي‌پژوهان نيز بيشترين کار و تحقيقاتشان را به مباحث دروني مهدويت با روش و شيوه نقل‌محورانه اختصاص داده‌اند، حال آنکه زماني مي‌توان ادعا کرد يک حوزه مطالعاتي و معرفتي به صورت همه‌جانبه و فراگير مورد توجه قرار گرفته است که همه جوانب آن مورد مداقه و غور قرار گيرد. لازمه اين کار توجه و بررسي عميق همه مسائل يک حوزه مطالعاتي ـ اعم از مسائل دروني و جزئي و مسائل بيروني و کلي ـ به‌کارگيري روش‌هاي مختلف در آن حوزه، اعم از نقلي و تاريخي و عقلي و فلسفي و... مي‌باشد. پس ادعايِ اين مطلب که مهدويت‌پژوهي به صورت فراگير و همه‌جانبه مورد بررسي و مداقه قرار گرفته، ادعاي به‌گزاف و خالي از سند مي‌باشد؛ زيرا در طول تاريخ بيشترين توجه و دغدغه مهدي‌باوران صرف پاسخ به پرسش‌هاي درجه يک و مسائل دروني مهدويت شده است. البته بايد گفت همين مقدار تحقيق و پژوهش پيرامون مسائل دروني مهدويت، با توجه به حجيم‌بودن مسائل دروني، نه تنها کافي و مطلوب نيست، بلکه مي‌طلبد مطالعات و تحقيقات را در اين عرصه بيشتر نمود و بيشتر به دنبال پژوهش و پاسخگويي به سؤال‌ها و شبهات مباحث دروني مهدويت باشيم. اما نگراني و دغدغه اصلي اين است که چرا در عرصه مهدويت‌پژو هي به پرسش‌هاي بيروني و بنيادي کمتر توجه مي‌شود و چرا پرسش‌هاي بنيادي و عميق که نقش پايه‌هاي مباحث مهدويت‌پژوهي را دارند، بي‌پاسخ مانده و محققان و مهدي‌پژوهان در اين خصوص انگيزه و رغبتي ندارند. حال به برخي از پرسش‌هاي بيروني و بنيادي مهدويت‌پژوهي اشاره مي‌شود:

الف) دفاع عقلاني از حوزه مطالعاتي مهدويت‌پژوهي چگونه است؟

ب) چه مباني و اصولي در حوزه مطالعاتي مهدويت‌پژوهي مطرح است؟

ج) فرصت‌ها و چالش‌هاي فراسوي حوزه مطالعاتي مهدويت‌پژوهي چيست؟


20

د) دورنما و نقشه علمي براي حوزه مطالعاتي مهدويت‌پژوهي چگونه ترسيم مي‌شود؟

ه‍ ) حوزه مطالعاتي مهدويت‌پژوهي به دنبال چه رسالت، هدف و غايتي است؟

و) با چه روشي مي‌توان به اثبات و دفاع از مسائل بيروني و دورني مهدويت‌پژوهي پرداخت؟

بي‌شک پرسش‌هاي فوق که از جمله پرسش‌هاي بنيادي و بيروني در عرصه مهدويت‌پژوهي‌اند، از مؤلفه‌هاي اساسي فلسفه مهدويت‌پژوهي بشمار مي‌آيد و پاسخ‌دادن به آنها و تحقيق و پژوهش پيرامون آنها جزو گستره رسالت فلسفه مهدويت‌پژوهي مي‌باشد و بسي روشن است که خود حوزه مهدويت‌پژوهي ـ که يک حوزه دروني و جزء‌نگر است ـ چنين مسؤليتي ندارد که درباره پرسش‌هاي بالا که پرسش‌هاي بنيادي و بيروني است دست به تحقيق و پژوهش بزند.

بي‌ترديد اگر فلسفه مهدويت‌پژوهي به اين عرصه وارد نشود و به تحقيق و پژوهش بنيادي مبادرت نورزد، پرسش‌هاي مورد نظر که پرسش‌هاي اساسي و بنيادي مهدويت‌پژوهي است، بي‌پاسخ خواهد ماند و در اين صورت ادعاي غور و کاوش فراگير و همه‌جانبه، در عرصه مهدويت‌پژوهي، ادعايي گزاف و بيهوده خواهد بود.


21

فصل دوم:

مفهوم‌شناسي فلسفه و ارتباط معنايي با فلسفه‌هاي مضاف

چيستي فلسفه

شايد سخت‌ترين پرسشي که مي‌توان مطرح کرد، اين سؤال است که فلسفه چيست. هيچ‌گاه نمي‌توان گفت فلسفه چيست؛ يعني نمي‌توان گفت فلسفه اين است و جز اين نيست؛ زيرا فلسفه آزاد‌ترين نوع فعاليت آدمي است و نمي‌توان آن را محدود به امري خاص کرد و عمر آن نيز به‌اندازه عمر انسان بر روي زمين است و در طول تاريخ تغييرات فراواني کرده و هر زمان به گونه‌اي متفاوت با ديگر دوره‌ها بوده است.

در زمينه تعريفِ فلسفه، فلاسفه و انديشمندان، ديدگاه‌هاي گوناگوني را ارائه داده‌اند. خاستگاه و مبناي گوناگوني‌ِتعاريف فلسفه به نظرگاه‌هاي گوناگونِ انديشمندان و فلاسفه باز مي‌گردد؛[1] برخي از فلاسفه بر اساس مقوله

[1]. علي شريعتمداري؛ فلسفه؛ ص15.


22

«غايت‌شناختي» [2] فلسفه را تعريف نموده‌اند و برخي ديگر «موضوع‌شناختي» [3] را محور مفهوم‌شناسي فلسفه قرار داده‌اند و افراد ديگر «روش‌شناسي» [4] را مد نظر قرار داده و بر اساس آن فلسفه را مفهوم‌شناسي کرده‌اند. البته در اينجا نمي‌خواهيم به تک تک تعاريف مطرح‌شده در فلسفه از جانب فلاسفه اشاره بکنيم؛ زيرا نه فقط متن نوشتار طولاني و ملال‌آور مي‌شود، بلکه از موضوع بحث خارج مي‌شود. پس تنها به تعريف مختار و برخي از تعاريف مرتبط با آن اکتفا مي‌کنيم و رسيدن به هدف نوشتار را پي مي‌جوييم.

تعريف مورد نظر از فلسفه

قبل از آنکه تعريف مورد نظر از فلسفه را بيان کنيم به چند نکته اشاره مي‌نماييم:

ـ تعريف مورد نظر از فلسفه که در پي خواهد آمد، در راستاي غايتي است که در اين نوشتار به دنبال آن هستيم.

ـ با گونه‌هاي متنوع فلسفه که هر کدام از آنها در واقع جزء اقسام فلسفه مي‌باشند، همخواني و همساني دارد.

ـ با ضوابط و قواعد فلسفه مضاف که فلسفه مهدويت‌پژوهي نيز از جمله آنهاست، همپوشاني دارد.

اما فلسفه ـ در تعريف مدنظر اين نوشتارـ دانشي است عقلاني که با رويکرد کلي به تثبيت و تبيين حقايق و مباني ِ آنها مبادرت مي‌ورزد.

در اين تعريف، ضمن تحفظ همآهنگيِ تعريف فلسفه مطلق با فلسفه‌هاي

[2]. صدرالدين شيرازي؛ اسفار؛ ج1، ص34.

[3]. محمدتقي مصباح يزدي؛ آموزش فلسفه؛ ج1، ص83.

[4]. محمدمحمدرضائي؛ «چيستي فلسفه دين و مسائل آن» ، مجله قبسات؛ ش11، ص36.


23

مضاف، چهار ويژگي اساسي ذکر گرديده است که هر کدام از آنها به چهار مؤلفه اساسي فلسفه ـ روش‌شناسي (عقلاني)، رويکردشناسي (کلي نگري)، کارکردشناسي (تحليل و تبيين مباني وپيش‌فرض‌ها) و موضوع‌شناسي (حقايق) ـ اشاره دارند. بي‌ترديد فلسفه با اين تعريف و با اين چهار ويژگي، شامل همه انواع فلسفه مي‌شود و در واقع پاسخ به کساني است که فلسفه مضاف و نيز فلسفه مهدويت‌پژوهي را از زمره فلسفه خارج مي‌دانند؛ يعني فلسفه در تعريف خودش هم به فلسفه مطلق و هم به انواع فلسفه‌هاي مضاف توجه دارد. برخي از تعاريفِ فلسفه که در ادامه نوشتار خواهد آمد، تنها شامل فلسفه مطلق که همان فلسفه اولي باشد مي‌شود و اقسام فلسفه را خارج از تعريف فلسفه تلقي مي‌کند.

اما نظر نگارنده بر اين است که رابطه فلسفه مطلق با تنوعات آن رابطه کلي و جزئي است و بر همين اساس اطلاق لفظ فلسفه بر همه انواع فلسفه اطلاق حقيقي مي‌باشد و از لحاظ معنا نيز ميان‌ آنها وحدت مفهومي حاکم است. برخي از صاحب‌نظران، شبيه اين تعريف، فلسفه را «تلاش عقلي و تفکر درباره حقيقت» [5] دانسته‌اند و گفته‌اند: امروز فلسفه هم مانند سايرِ علوم، شاخه‌شاخه شده و هر شاخه به علمي پرداخته است؛ يعني هر علمي نوعي فلسفه مخصوص به خود دارد، فلسفه تاريخ، فلسفه هنر، فلسفه حقوق که فلسفه علوم شاخه‌هاي شناخته‌شده‌اي براي فلسفه هستند.[6]

آيه الله مصباح يزدي، بعد از بيان ويژگي‌هاي دانش فلسفي، فلسفه مضاف را در زمره فلسفه مصطلح قلمداد نموده و گفته است:

پس از تحقق ملاحظاتي که ذکر شد و عبارت بود از اينکه مباحث

[5]. ناصر کاتوزيان؛ گفتگوهاي فلسفه فقه؛ ص104.

[6]. همان، ص105.


24

فلسفي از يک طرف با علم (به معناي ساينس) تداخل پيدا نکند و روش‌شان تجربي نباشد و از طرفِ ديگر مطالبِ فلسفي احتياج به دليل نقلي نداشته باشند (دليل نقلي اعم از دليل تاريخي و معرفي اشخاص و از قبيل قراردادها يا تعبّدات شرعي)، يا به عبارت ديگر، اگر اولاً موضوع حقيقي بود و نه اعتباري و ثانياً روشش عقلي بود، نه نقلي و نه تجربي، اين مي‏شود دانش فلسفي. اين معناي عامي است براي فلسفه که شامل فلسفه‏هاي مضاف هم مي‏شود. بنابراين فلسفه اخلاق واقعاً فلسفه است، چون درباره اينکه اين ارزش‏ها واقعيت دارند يا نه، عينيت دارند يا نه بحث مي‏کند، همان‏گونه که درباره عينيت هر چيز ديگر بحث مي‏کند. حتي معرفت‏شناسي را مي‏توان شاخه‏اي از فلسفه حساب کرد، چون مي‏خواهيم ببينيم که واقعيت معرفت چيست و آيا وجود دارد يا نه، شناختي که من پيدا کرده‏ام، شناخت حقيقي است يا نه، مطابقت با واقعيت دارد يا نه. پس اين اصطلاح عامي است که شامل فلسفه مضاف هم مي‏شود ... پس موضوع فلسفه بايد کلي و قابل اثبات عقلي و روش آن هم تعقّلي باشد. فلسفه در کنار اين معناي عام، مفهوم خاصي هم دارد که مثلاً آن را به متافيزيک اختصاص مي‏دهند، مباحثي که ارسطو در متافيزيک مطرح ک رده که مباحث کلي وجود است و گاهي آنها را مباحث کلي موجودات مي‌‌گوييم؛ يعني مباحثي که اختصاص به يک شاخه خاصي از موجودات ندارد.[7]

پس از نظر استاد مصباح يزدي، فلسفه واژه‌اي است که علاوه بر اينکه فلسفه

[7]. محمدتقي مصباح يزدي و محمد لگان هاوزن؛ «ميزگرد فلسفه شناسي» ، مجله معرفت فلسفي؛ ش1و2، ص22.


25

اولي را در بر مي‌گيرد، فلسفه‌هاي مضاف را نيز شامل مي‌شود و استعمال لفظ فلسفه در همه آنها حقيقي مي‌باشد.

اکنون به تبيين نظريه مورد نظر در تعريف فلسفه و بيان چهار ويژگي باز مي‌گرديم:

ويژگي نخست: روش‌شناسي[8]

علوم (به معناي عام) را از نظر اسلوب تحقيق و روش پژوهش و سبک بررسي مسائل و نوع مسائل و اثبات مطالب مي‌توان به سه دسته کلي تقسيم کرد: علوم عقلي؛ علوم تجربي؛ علوم نقلي و تاريخي.[9]

«متد» که در فارسي به جاي «روش» به‌کار مي‌رود، در اصل به معناي «مداومت در کار و کوشش و سعي براي رسيدن به مطلوب و غايت است» ، اما در اصطلاح به «قواعد راه‌بردن درست فکر» اطلاق مي‌شود، چنان‌که دکارت نام کتاب مهم خود را «تقرير در باب روش درست به کار بردن عقل» گذاشته است[10]. برخي ميان روش تحقيق و روش علم، معرفت و استدلال تمايز قائل شده و روش معرفت، استدلال و علم را که در اينجا مورد نظر ماست، به پنج دسته تقسيم نموده‌اند: روش عقلي (فلسفي)؛ روش نقلي (تعبدي)؛ روش تجربي

[8]. روش­شناسي سه اصطلاح دارد:1. معناي مشهور آن يعني سنجش و نقد روش­ها و ارزيابي محدوديت­ها و کارآرايي­هاي آنهاست. 2. گاهي روش­شناسي گفته مي­شود و خود روش اراده مي­شود؛ مثلاً گفته مي­شود روش­شناسي ما در اين بحث چنين و چنان است. 3.زماني روش‌شناسي به «مجموعه روش­ها» اطلاق مي­شود (مصطفي ملکيان، «روش­شناسي در علوم سياسي» ، فصلنامه علوم سياسي؛ ش14، ص278 ) و مقصود ما در اين نوشتار اصطلاح دوم است.

[9]. محمدتقي مصباح يزدي؛ آموزش فلسفه؛ ج1، ص63. مصطفي ملکيان، «روش­شناسي در علوم سياسي» ، فصلنامه علوم سياسي؛ ش14، ص278.

[10]. رضا داوري اردکاني؛ درباره علم؛ ص15.


26

(علمي)؛ روش شهودي (قلبي)؛ روش تاريخي.[11]

معمولاً وقتي از روش بحث مي‌شود بيشتر به روش پژوهش در علوم يعني به متدلوژي نظر دارند، ولي متقدمان مخصوصاً ارسطو روش و پژوهش را يکي مي‌دانستند. در عصر ما بعضي صاحب‌نظران به اين نتيجه رسيده‌اند که روش چيزي جدا و زائد از پژوهشي که دانشمندان انجام مي‌دهند نيست.[12] اما به نظر مي‌آيد روش و پژوهش دو چيز جدا از هم باشند و ارتباط آن دو نيز ارتباط عموم و خصوص مطلق است؛ زيرا پژوهش به دو نوع رويکرد مي‌پردازد، رويکرد علم و رويکرد عالم؛ رويکرد علم که از آن به «روش علم» تعبير مي‌کنند و رويکرد عالم که همان «روش تحقيق» است که عالم و انديشمند در کار تحقيقاتي مد نظر قرار مي‌دهد که مي‌توان آن را به توصيفي و توصيه‌اي تقسيم کرد؛ باز روش توصيفي نيز به توصيف صرف و توصيف همراه با تحليل و تعليل و نقد تقسيم مي‌شود. اما روش و متد تنها به يک نوع رويکرد که همان روش علم باشد، مي‌پردازد.

به هر حال هر علمي براي خود روشي دارد که اين روش، طريقه رسيدن علم به اهداف خود را مهيا مي‌سازد. در حوزه‌هاي معرفتي تعابير مختلفي از آن شده است، نظير روش‌شناسي علوم[13]، منطق‌عملي[14]، متدلوژي علوم و فلسفه

[11]. مصطفي ملکيان؛ پيشين، ص277.

[12]. رضا داوري اردکاني؛ پيشين، ص15.

[13]. دائرهالمعارف هريتج روش­شناسي را از واژه لاتينmeta به معناي ابزار يا شيوه عمل­کردن مشتق دانسته. براين اساس روش‌شناسي به سيستمي از اصول و روش­هاي رشته معيني از دانش به­کار مي­رود، رشته‌اي که با اصول کلي شکل­گيري دانش سر و کار دارد (مصطفي ازکيا و عليرضا دربان؛ آستانه روش­هاي کاربردي تحقيق؛ ص88).

[14]. مصطفي ملکيان؛ پيشين، ش14، ص278.


26

علمي.[15] بي‌ترديد علوم از روش‌هاي متنوعي براي اثبات مسائل و رسيدن به غايت استفاده مي‌نمايند؛ مثلاً روش علم شيمي روش آزمايش و مشاهده يعني روش تجربي است، چراکه هدف اين علم، پيداکردن خواص شيميايي اشيا و استفاده از آن است و براي نيل به اين مقصود، هيچ روشي جز روش تجربي نمي‌تواند کارساز باشد، و يا مثلاً هدف علم رياضيات کشفِ روابط ميان اعداد است و چون عدد، موضوعي عقلي و انتزاعي است و مابازايي در خارج ندارد، روش اين علم نيز متناسب با هدف و موضوع آن، روش عقلاني و محاسبه و تفکر است.

روش‌شناسي فلسفه و فلسفه مضاف

روش فلسفه بنا بر آنچه گفته شده ـ طريق عقلي و استدلالي[16] است که براي رسيدن به هدف اين علم يعني طرح و اثبات مسائل فلسفي و پاسخ به پرسش‌هاي اساسي آن به‌کار گرفته مي‌شود.

«به‌طور کلي، فلاسفه و اهل منطق اسلامي، فلسفه را به عنوان دانشي عقلي قلمداد کرده‌اند و بر اين اساس روش آن را تعقلي و برهاني دانسته‌اند» .[17]

آري، در اين زمينه آيه الله مصباح در کتاب آموزش فلسفه مي‌نويسد: «روش

[15]. محمدتقي مصباح يزدي؛ آموزش فلسفه؛ ج1، ص63.

[16]. علوم عقلي به دو قسم اعم و اخص تقسيم مي­شود. علوم عقلي اعم علومي است که شامل علوم تجربي و شهودي و تاريخي و نقلي مي­شود و به تعبير ديگر همه علوم بشري را شامل مي­شود و در برابر علم وحي قرار دارد. علوم عقلي اخص علومي است در برابر تجربه قرار دارد که روش آن برهاني و استدلالي است و نکته قابل ذکر اينکه در اينجا مقصود ما از روش­شناسي عقلي، عقلي به معناي اخص مي­باشد (مصطفي ملکيان؛ پيشين، ص279).

[17]. عبد الرسول عبوديت؛ درآمدي به نظام حکمت صدرائي؛ ج1، ص62.


28

اثبات مسائل فلسفه، روش تعقلي است بر خلاف علوم تجربي و علوم نقلي. ولي اين روش در منطق، خداشناسي فلسفي و علوم ديگر مانند فلسفه اخلاق و حتي در رياضيات نيز به‌کار گرفته مي‌شود؛ بنابر اين نمي‌توان آن را مخصوص فلسفه اولي دانست» ؛[18] يعني روش عقلي روشي است که در فلسفه مطلق و تنوعات آن نظير فلسفه‌هاي مضاف به‌کار گرفته مي‌شود. «پس بنابراين ما در اينجا يک سري از علوم فلسفي داريم که همه آنها در روش تعقلي شريک‌اند» .[19]

پس از جمله مؤلفه‌هايي که به نوعي همه انواع فلسفه در به‌کارگيري آن اتفاق نظر دارند، روش تعقلي و استدلالي در اثبات، تبيين و تحليل مسائل است؛ يعني همه تنوعات فلسفي، با همه گونه‌هاي موضوعي[20] و نيز با همه تنوعات قلمرو[21] به روش عقلي و استدلالي تمسک مي‌جويند؛ به تعبير ديگر همه انواع فلسفه از فلسفه کلي نظير فلسفه اولي گرفته تا فلسفه جزئي نظير فلسفه علوم مثل فلسفه فقه، فلسفه اصول، فلسفه تاريخ، فلسفه اخلاق، فلسفه مهدويت‌پژوهي و... همه و همه از لحاظ روشي همپوشاني و همنوايي دارند. آقاي لاريجاني در اين زمينه که روش فلسفه و اقسام‌هاي آن روش عقلي است، مي‌گويد: فلسفه مضاف عبارت

[18]. محمدتقي مصباح يزدي؛ آموزش فلسفه؛ ج1، ص83.

[19]. همان.

[20]. ‌البته موضوع فلسفه چنان­که در تعريف مختار ذکر گرديد «حقايق» است و پديده‌ها و حقايق در همين قالب معنا پيدا مي­کنند؛ از اين رو حقايق يک­بار در قالب «امور» تبلور مي­يابد و بار ديگر در قالب «علوم» رخ مي‌نمايد. هرکدام از آنها باز خود به تقسيماتي نظير امور حقيقي و اعتباري و علوم حقيقي و اعتباري نمايان مي­شوند که همه آنها را مي­توان در قالب «حقايق» که موضوع فلسفه است، توجيه نمود.

[21]. موضوعات فلسفي در شاخه‌هاي گوناگون از لحاظ گستره و محدوده، داراي سعه و ضيق مي‌باشند، زيرا يک­بار فلسفه اولي است که موضوع آن کلي و در يک قلمرو وسيع مطرح است و بار ديگر فلسفه‌هاي مضاف است که محدوده آنها به محدوديت مضاف­اليه آنها مي‌باشد.


29

است از تأملات نظري و تحليلي و عقلاني درباره يک پديده[22] که اين پديده گاهي علم است مي‌شود فلسفه مضاف به علوم و گاهي امر است مي‌شود فلسفه مضاف به امور» . پس طبق نظر ايشان فلسفه مضاف به صورت مطلق که حتي فلسفه مضاف به امور را نيز در بر مي‌گيرد، براي توجيه مسائل و دفاع از حريم خويش از روشگان عقلي بهره مي‌گيرد.

ويژگي دوم: رويکردشناسي

ويژگي دوم نظريه مختار، رويکردشناسي در تعريف فلسفه است. فلسفه با همه تنوعاتش اعم از فلسفه اولي، فلسفه مطلق و فلسفه مضاف و نيز فلسفه مضاف با همه تقسيماتش در اينکه کلي‌نگر و بيرون‌نگر هستند مشترک مي‌باشند. در واقع با بيان «رويکرد کلي» به نوعي اشاره به قلمرو فلسفه خواهيم داشت؛ يعني فلسفه اعم از اينکه فلسفه مطلق باشد يا فلسفه مقيد، قلمرو کاري آن احکام کلي موضوع است؛ يعني در امور جزئي که در واقع قلمرو کاري علم است دخالت نمي‌کند. پس فلسفه به صورت کلي به احکام کلي موضوع ِمورد نظر خود مي‌پردازد. اگر موضوع فلسفه، مطلق هستي باشد، فلسفه نيز فلسفه مطلق است و قلمرو آن احکام کلي آن موضوع مي‌باشد و اگر موضوع فلسفه مقيد باشد، فلسفه نيز فلسفه مقيد است و در قالب فلسفه مضاف خود نمايي مي‌کند که موضوع آن بر دو قسم است؛ يک بار موضوع آن، حوزه‌هاي معرفتي است و بار ديگر حوزه‌هاي غير معرفتي که اولي در قالب علوم و دومي در قالب امور توجيه مي‌شوند. در اينجا کار فلسفه مضاف پرداختن به اصول و مباني کلي علوم و امور است.

[22]. صادق لاريجاني؛ گفتگوهاي فلسفه فقه؛ ص173.


30

ويژگي سوم: کارکردشناسي

فلاسفه براي فلسفه کارکرد‌هاي متنوعي برشمرده‌اند که از جمله کارکردهاي اصلي و اساسي فلسفه را تبيين و بررسي مباني و مبادي موجودات و حقايق دانسته‌اند؛ ارسطو در اين زمينه مي‌نويسد: فلسفه دانشي است که به موجودبماهو موجود و عوارض ذاتي آن مي‌پردازد و نيز کوشش و تلاشي است جهت دريافت و شناخت مبادي و علل موجودات.[23] ابن‌رشد در تعريف فلسفه مي‌گويد: فلسفه دانشي است که به جميع مبادي موجودات مي‌پردازد.[24]

دکتر اعواني مي‌گويد: «آري، يکي از نقض‌هاي بزرگ امروز نپرداختن به مبادي نظري علوم است. در غرب اين مسئله بسيار مورد توجه قرار گرفته و فلسفه را با علوم و با زندگي مردم بسيار ارتباط مي‌دهد. چيزي که از آن به فلسفه‌هاي مضاف تعبير مي‌شود، نظير فلسفه اقتصاد، فلسفه تربيت، فلسفه فيزيک، فلسفه علم و... مي‌تواند در ارتباط بين فلسفه و علوم مختلف بسيار مؤثر باشد و به اين ترتيب فلسفه با مبادي نظري علوم ربط پيدا مي‌کند» .[25]

استاد مصباح يزدي مي‌گويد: «مبادي تصديقي علوم، مختلف‌اند و غالباً در علوم ديگري مورد بحث و بررسي قرار مي‌گيرد. فلسفه هر علمي در واقع، علم ديگري است که عهده‌دار بيان و اثبات اصول و مبادي آن علم مي‌باشد. و سرانجام کلي‌ترين مبادي علوم در فلسفه اولي يا متافيزک موردِ بحث و بررسي قرار مي‌گيرد» .[26]

[23]. ارسطو؛ متافيزيک؛ کتاب چهارم، فصل اول.

[24]. ابن رشد؛ تفسير مابعد الطبيعه؛ ص161.

[25]. غلام­رضا اعواني «ميزگرد فلسفي» ، مجله معرفت فلسفي؛ ش6، ص23.

[26]. محمدتقي مصباح؛ آموزش فلسفه؛ ج1، ص81.