فهرست مطالب
نقش سياق در تفسير قرآن و فقه

عباس کوثري

مرکز فرهنگ و معارف قرآن


4


5
فهرست مطالب
سخني با خواننده 11
مقدمه 13
جايگاه سياق در علوم قرآني 14
فصل اول : مفاهيم و کليات 17
 .  سياق در لغت 17
 .  تعريف سياق از نگاه مفسران 18
 .  سياق در اصطلاح علم اصول و فقه 21
 .  تعريف مرحوم مظفر از دلالت سياقيه 28
 .  نتيجه‌گيري 29
 .  شرايط تحقق سياق 30
 . .  1. پيوستگي و عدم فاصله 30
 . .  2. ارتباط صدوري 31
 . .  3. ارتباط موضوعي31
 .  کتاب‌شناسي سياق 33
فصل دوم : حجيت سياق و شرايط آن 39
 .  حجيت سياق 39
 .  سخنان اخباريان و پاسخ آنان 40
 .  سياق در روايات 43
 .  شرايط حجيت سياق 48
 . .  1. نبود نصّ مخالف 48
 . .  2. عدم تقييد سياق 51
 . .  3. متشابه‏نبودن آيات 54
 . .  4. عدم تعارض با اصل مسلّم عقلي 57
 .  انواع سياق 62
 . .  1. سياق آيه 63
 . . .  1. سياق آيات 69
 . . . .  1ـ1. عوامل تشکيل سياق آيات از ديدگاه سيوطي 69
 . . .  نقد و بررسي نظريه سياق 75
 . .  2. سياق سوره‌ها 78
 . .  3. سياق جمله 86
 . . .  3ـ1. سياق جمله اسميه و فعليه 89
 . . .  3ـ2. تقديم و تأخير 91
 . . .  3ـ3. نقش فصل و وصل در سياق کلام 92
 .  تقسيم ديگر براي سياق 94
 . .  1. تعريف سياق عام 95
 . .  2. سياق ثقافي 100
 . .  3. سياق لغوي102
فصل سوم : عناصر تأثيرگذار در سياق 105
 .  الف) قواعد ادبي 105
 . .  1. حروف جاره 105
 . .  2. ادات حصر 111
 . . .  2ـ1. انّما 111
 . . .  2ـ2. نفي و استثنا 114
 . . .  2ـ3. ضمير فصل 115
 . . .  2ـ4. تقديم معمول 116
 .  ب) عنصر غرض 117
 .  ج) عنصر مخاطب 119
 .  د) قواعد اصولي 121
 . .  1. نکره در سياق نفي يا نهي و يا استفهام 121
 . . .  مبناي استفاده عموم از نکره در سياق نفي از نگاه صاحب جواهر الکلام 123
 . .  2. نکره در سياق شرط 125
 . .  3. نکره در مقام اثبات 125
 . .  4. نکره در سياق نفي يا نهي از نگاه آخوند خراساني 126
 . .  5. معرفه در سياق نفي 127
 . .  6. وقوع امر در سياق نهي 128
فصل چهارم : آثار کاربردي سياق 131
 .  فوايد کاربرد سياق 131
 . .  1. تبيين مجمل 131
 . .  2. ترجيح يکي از احتمالات 133
 . .  3. نفي قاطعانه احتمال معناي غيرمقصود136
 . .  4. تخصيص عام و تقييد مطلق 139
 . .  5. تنوع دلالت 140
 . .  6. تقييد معاني 143
 . .  7. تعيين معناي استعاره‏اي لفظ 145
 . .  8. مبناي قاعده احترازيت قيود 148
 . .  9. تعيين معناي مجازي 149
 . .  10. تعيين محذوف 152
 . .  11. استنباط احکام 153
 . .  12. توجه به فلسفه تکرار برخي آيات و يا فرازهاي آن 153
فصل پنجم : کاربرد سياق در فقه 157
 .  فقها و کاربرد سياق در مباحث فقهي 157
 . .  1. صاحب حدائق 157
 . . .  1ـ1. نقد سخن شيخ بهايي با استدلال به سياق157
 . . .  1ـ2. نقد دليل عدم وجوب شير دادن فرزند از سوي مادر 159
 . . .  1ـ3. نقد سخن شهيد اول درباره جمع بين روايات وقت نافله صبح 160
 . . .  1ـ4. حجيّت سياق در صورت فقدان دليل مخالف 162
 . .  2. صاحب جواهر 163
 . . .  2ـ1. نکره در سياق اثبات در مقام امتنان 163
 . . .  2ـ2. سياق مستفاد از مقام تعظيم 164
 . . .  2ـ3. استفاده ملازمه از سياق 165
 . . .  2ـ4. وقوع حکم در سياق مستحبات166
 . . .  2ـ 5. استفاده از سياق براي عدم تعميم وجوب 168
 . . .  2ـ6. استفاده از سياق براي حکم عدم ديه 169
 . . .  2ـ7. مقابله کلمات با ضدّ خود راهي براي تحقّق سياق 171
 . . .  2ـ 8. استدلال به سياق صدر کلام 172
 . . .  2ـ 9. تأثير متقابل سياق نصوص بر يکديگر 173
 . . .  2ـ10. استفاده از سياق روايات براي لزوم متابعت از امام جماعت 175
 . . .  2ـ11. سياق و عدم جواز تقديم بر امام جماعت 176
 . . .  2ـ12. استفاده از سياق براي لزوم انتقال خمس به امام 176
 . .  3. شيخ انصاري 177
 . . .  1. استثنا در سياق نفي 177
 . . .  3ـ2. عدم ثبوت خيار مجلس براي وکيل 178
 . . .  3ـ3. دخالت وصف عدم جواز بيع و هبه در نوعيت عقد وقف 179
 . . .  3ـ4. تقويت روايت دلالت‌کننده بر کفايت استغفار در برائت از غيبت با ...181
 . . .  3 ـ 5. اثبات موضوعي غيبت 182
 .  نتيجه‏گيري 184
فصل ششم : سياق از نگاه مفسران 185
 .  بهره‏گيري مفسران از سياق در تفسير آيات 185
 .  يک: علامه طباطبايي 185
 . .  الف) انواع سياق 185
 . .  ب) تغيير سياق و انواع آن 195
 . . .  زيبايي تغيير سياق‌هاي قرآن 197
 . . .  سياق در سوره نور 200
 . . .  آثار کاربردي سياق از ديدگاه الميزان 205
 . . . .  1. استنباط احکام 205
 . . . .  2. ترجيح يکي از احتمالات معنايي 206
 . . . .  3. قبول و يا ردّ روايات تفسيري 207
 . . . .  4. شناخت کيفيت نزول آيات 207
 . . . .  5. شناخت سوره مکي از مدني 208
 .  دو: زمخشري 210
 .  سه: فخر رازي 211
 . .  1. پاسخ به يکي از احتمالات در معناي «رب ارني انظر اليک» با استفاده از سياق 212
 . .  2. تأثير سياق در معناي آيه 213
 .  چهار: ابن عاشور 213
 . .  1. سياق، معيار احتمالات در معناي آيه 213
 . .  2. تعيين محذوف و مقدر با سياق 214
 . .  3. تعيين مرجع ضمير 215
 . .  4. تعيين معنا 216
منابع 217
نمايه 221
 .  آيات 221
 .  نمايه روايات 235
 .  نمايه اشخاص 237
 .  نمايه معصومين 239


11
سخني با خواننده

«كِتَابٌ أُحْكِمَتْ ءَايَاتُهُ ثُم‏َّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِير» :[1] قرآن کتابي است که آياتش استواري و استحکام يافته و آن‏گاه به تفصيل از نزد خداي حکيم و دانا (نازل گرديده) است.

قرآن کتاب حکمت و نازل‏شده از جانب خداي حکيم است؛ چنان‏که فرمود: «ذَالِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ» .[2] به‏همين دليل از هرگونه اختلاف و تناقض به‏دور است: «وَ لَوْ كاَنَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا» .[3] دستيابي به آفاق متعالي آن، رهين تدبّر و انديشيدن در آن است که مي‏توان با آن خود را در ساحت جلوه‏هاي زيبا و شکوهمندش قرار داد؛ همان‏که قرآن با فراز زيباي «أَ فَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ» [4] انسان‏ها را بدان مکلف ساخته است. اين کتاب آسماني معجزه جاويد رسالت محمد9 است که با تبيين ابعاد گوناگون نيازهاي بشري، جمال زيبايش را متجلي ساخته است.

[1]. هود: 1.

[2]. اسراء: 39.

[3]. نساء: 82.

[4]. نساء: 82؛ محمد: 24.


12

از آنجا که قرآن، به عربي روشن، در اوج فصاحت و بلاغت، معارف الهي خود را بيان نموده است، آشنايي با آن و شناخت قواعد کاربردي و صنعت‏هاي ادبي، بلاغي و ... راهي براي دستيابي و تماشاي معاني زيباي آن است. قرآن‏شناسان، مفسران و دانشمندان علوم قرآني، در اين راه تلاش‌هاي مبارکي کرده‏اند، اما عظمت کتاب الهي همچنان تلاش و کوشش مضاعف مي‏طلبد؛ زيرا به فرموده امام صادق(ع)، قرآن همانند شب و روز و خورشيد و ماه در حرکت است.[5] زمان همه چيزها را کهنه مي‏کند، اما کتاب الهي همچنان شاداب و پاينده به‏پيش مي‌رود. ساحت علوم قرآني، همانند ديگر علوم مي‌تواند بسترساز بسياري از قواعد و مسائل مستحدثه‏اي باشد که در روشنگري برخي از ابعاد قرآن، نقش‏آفرين است؛ براي نمونه، از مسائل جديد علوم قرآني مي‌توان از موضوع سياق و نقش آن در استنباط فقهي و تفسير قرآن نام برد. اگرچه کلمه سياق در کلمات پيشينيان، کاربرد داشته است و حتي برخي از مفسران همانند علامه طباطبايي بر اساس آن، آفاق جديدي از معارف قرآني را ترسيم نموده‌اند، اما حقيقت سياق، حجيت آن، ابعاد و آثار مختلف آن، عناصر کاربردي، چگونگي تحقق و شکل‏گيري سياق و... به‏صورت خاص بررسي نشده است. در اث ري که پيش رو است، مؤلف محترم اين مسئله را با عنوان نقش سياق در تفسير قرآن مورد تحقيق قرار داده و به جايگاه آن در علوم مختلف فقه، اصول، تفسير و ادبيات توجه شايسته‏اي کرده است. اميد آنکه اين کوشش عرض ادبي به ساحت مقدس قرآن و دست‏مايه‌اي ارزشمند براي قرآن‌پژوهان باشد.

محمدصادق يوسفي‌مقدم

مدير مرکز فرهنگ و معارف قرآن

[5]. محمد بن‏مسعود سمرقندي؛ تفسير العياشي؛ ج 2، ص 203.


13

مقدمه

از موضوعاتي که جايگاه ويژه‏اي در فقه، تفسير و علوم قرآن دارد، سياق است؛ زيرا از منابع اصلي فقه قرآن و سنت معصومين است. در بسياري از موارد فهم احکام از آيات قرآن و سنّت بر اساس ظهور است، نه نصّ. فرق بين نصّ و ظاهر اين است که اگر کلام به‏صراحت مطلبي را به‏گونه‏اي بيان کرده باشد که در آن احتمال مخالف آن داده نشود، نصّ است؛ همانند «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ‏» ،[6] اما چنانچه در آن احتمال خلاف راه داشته باشد، در صورتي‏که در ذهن عرف و اهل زبان معنايي خاص نقش مي‏بندد و به احتمال مخالف اعتنا و توجهي نمي‏کنند، ظهور است؛ همانند صيغه‏هاي امر و نهي که عرف مخاطب در صورت عدم قرينه از صيغه امر وجوب و از صيغه نهي حرمت را استفاده مي‏کند و احتمال استحباب در امر و کراهت در نهي را مورد توجه قرار نمي‏دهند. علم اصول که علم قواعد استنباط احکام فقهي است، بحثي مفصّل در حجيت ظهورات گشوده است و حجيت ظواهر قرآن را نيز به‏صورت خاص بررسي کرده است. اهميت سياق

در آن است که مي‏تواند در

[6]. مائده: 3.


14

شکل‏گيري ظهورات نقش‏آفرين باشد؛ زيرا چنان‏که در بخش مفاهيم و کليات ذکر خواهد شد، سياقْ مجموعه ترکيب کلام و قرائن مختلف احاطه‏کننده بر جمله و نشانه‏هايي است که در معنادهي به واژگان و جمله‏ها تأثيرگذار است، اعم از آنکه اين نشانه‏ها لفظي باشد و يا برگرفته از حالات و ظروف و مناسبات زماني و مکاني گوينده باشد. طبيعي است که اين ويژگي‏هاي موجود در سياق، موجب شکل‏گرفتن ظهور است. البته تحقق سياق، شرايطي همانند پيوستگي و عدم فاصله، ارتباط موضوعي و ارتباط صدوري دارد که ذيل مفاهيم و کليات مورد بحث قرار گرفته است؛ چنان‏که حجيت سياق نيز داراي شرايط خاصي است که در فصل حجيت سياق و شرايط آن ذکر شده است. اين در حالي است که به‏صورت مصداقي و عيني نمونه‏هاي استنباطي فقها بر اساس سياق در فصل سياق از نگاه فقيهان ارائه شده است.

جايگاه سياق در علوم قرآني

علوم قرآني که امروزه از آن به‏عنوان فنّ و رشته‌اي مستقل ياد مي‌شود، بدين‏سان تعريف شده است: مجموعه‌اي است از مباحث با محوريت قرآن کريم که در آن به نزول، جمع‌آوري، تنظيم و ترتيب، تفسير، اعجاز، ناسخ و منسوخ، قرائت و غير اينها پرداخته مي‏شود و علت اينکه از اين علم به‏صورت جمع تعبير شده است (علوم قرآن)، آن است که با بسياري از رشته‌هاي مستقل علمي مرتبط است و عصاره علوم مستقل چون علوم ادبي، بلاغي، بيان و بديع، قرائت و... مي‌باشد که نسبت آن همانند شاخه به اصل است.[7] سياق

مربوط به بخش تفسيري و معاني و ساختار آيات الهي است که در کتاب‏هاي علوم قرآني

[7]. محمد زرقاني؛ مناهل العرفان؛ ج1، ص28.


15

به‏صورت مختصر و گذرا مطرح بوده است، اما با توجه به نقش کاربردي آن مي‏توان سياق را در شمار يکي از مسائل جديد علوم قرآني مطرح کرد و حدود و ثغور و ابعاد مختلف آن را در جهت فهم آيات قرآن بررسي نمود. جايگاه سياق در علوم قرآني به‏گونه‌اي است که مي‌تواند قاعده‌اي زيربنايي براي برخي از ديگر مباحث علوم قرآني همانند وجوه و نظاير باشد، بدين‏سان که در مواردي از قرآن الفاظي همانند يکديگر با يک هيئت و يک ماده به‏کار رفته است که از آنها به نظاير تعبير مي‌شود، ولي اين الفاظ به‏حسب ترکيب‌هاي خاص کلامي و سياق، معاني مختلفي دارند.

اهميت سياق تا بدان مرتبه است که زرکشي معتقد است راغب قيودي را که در معاني لغوي کلمات افزوده است، بدان جهت است که از سياق بهره گرفته است. وي مي‏نويسد:

دومين مورد از قرآن جايي است که در آن نقلي از مفسّران وارد نشده باشد که اندک است و طريق رسيدن به فهم آن، توجه به مفردات الفاظ از لغت و معناي آنها و استعمالات سياقي است و اين امري است که راغب بدان زياد توجه کرده است؛ پس قيد زائدي را در معناي لفظ افزون بر اهل لغت ذکر مي‏کند؛ زيرا آن قيد را از سياق برگرفته است.[8]

زرکشي همچنين به ديدگاه صاحب کشاف اشاره کرده و گفته است:

بايد نظر مفسر مراعات نظم کلام در جهت سياق آن باشد؛ اگرچه در مخالفت با وضع و حقيقت لغوي باشد؛

زيرا معناي مجازي ثابت شده است. بدين جهت است که ملاحظه مي‏کني صاحب تفسير کشاف

[8]. محمد زرکشي؛ البرهان؛ ج2، ص313.


16

به‏معناي مستفاد از سياق اعتماد مي‏کند و گويا معنايي غير از معناي سياق از نظر وي پذيرفتني نيست.[9]

اين در حالي است که برخي مفسران همانند علامه طباطبايي توجهي ويژه به سياق کرده‏اند. وي در بسياري از آيات بدان استناد کرده است که در اين نوشتار در فصلي مستقل مورد بررسي قرار گرفته است.

بر اين اساس سياق مي‏تواند جايگاهي ويژه در علوم قرآني و فقه داشته باشد و به‏عنوان يکي از مسائل کاربردي در استنباط‌هاي فقهي و علوم قرآني مورد بحث و بررسي هر چه بيشتر قرار بگيرد؛ چنان‏که در اين نوشتار به برخي مباحث آن پرداخته شده است.

در پايان، از حجت‌الاسلام و المسلمين جناب آقاي حاج سيد حسن رباني که به‏عنوان ناظر قبول زحمت نمودند و رهنمودهاي ارزشمند و سودمندي ارائه کردند، قدرداني و تشکر مي‏کنم و بر اهتمام و حمايت مجدّانه حجت‏الاسلام و المسلمين جناب آقاي عيسي عيسي‌زاده، مدير گران‏قدر گروه فرهنگ‌نامه‌هاي قرآني، ارج مي‏نهم و دوام توفيقات تمام خدمتگزاران به ساحت قرآني را از خداوند متعال خواستارم.

[9]. همان، ج1، ص427.


17

فصل اول : مفاهيم و کليات

سياق در لغت

سياق برگرفته از «سوق» در لغت به‏معناي مهر و کابين، جان‏کندن، راندن، طريقه و روش قواعد نوشتن علم حساب آمده است.

ابن‏منظور مي‏نويسد:

سياق به‏معناي مهر است و به مَهر به اين جهت سوق مي‏گويند که اعراب به هنگام تزويج، شتر و گوسفند را به‏عنوان مهر گسيل مي‏داشتند و هنگامي که گفته مي‏شود فردي در حال سياق است، يعني در حال جان‏کندن است.[10]

لغت‏نامه دهخدا، راندن، مَهر، طريقه، روش و قواعد نوشتن علم حساب را از معاني سياق شمرده است.[11] در المعجم الوسيط آمده است: «السّياق المهر و سياق الکلام تتابعه واسلو به الّذي يجري عليه» : سياق

به‏معناي مهر است و سياق کلام در پي‏هم‏آمدن سخن و اسلوب و شيوه‏اي است که جمله‏بندي کلام

[10]. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج6، ص435.

[11]. علي اکبر دهخدا؛ لغت نامه؛ ج8، ص1227.


18

بر آن جريان مي‏يابد[12] و مي‏توان گفت ريشه اصلي آن حرکت و جريان است؛ چنان‏که همين معنا در مهر به اعتبار گسيل‏داشتن مهريه به‏سوي زن، و در سياق کلمات به اعتبار جريان کلام به سبک و شيوه خاص لحاظ شده است.

تعريف سياق از نگاه مفسران

سياق مجموع قرائن و نشانه‌هايي است که در معنادهي به واژگان و الفاظ مورد نظر تأثيرگذار است، اعم از آنکه اين نشانه‌ها لفظي باشند يا برگرفته از حالات و ظروف و مناسبات زماني و مکاني گوينده. در الخطاب القرآني آمده:

لفظ سياق در عرف مفسران به کلامي گفته مي‏شود که به‏طور هماهنگ و يک‏نواخت صادر شده و داراي يک غرض که مقصود اصلي متکلم است، بوده و نيز اجزاي کلام بر يک محور انتظام يافته باشد. الفاظ مقام، مقتضاي حال، تأليف و... نيز دلالت بر سياق مي‏کند و در کتاب‏هاي معجم جديد، سياق را به موقعيت‏هاي صدوري و محيط و قرائن کلام تعريف کرده‏اند. اين در حالي است که عده‏اي ديگر آن را ارتباط ساختار کلي يک متن با هر يک از اجزاي آن دانسته‏اند.[13]

دانشمندان علوم قرآن و مفسّران پيشين، اگرچه تعريفي خاصّ از سياق ارائه نداده‏اند و بيشتر به اهميت و کاربردش توجه داده‏اند، ولي از ملاحظه کلمات آنان نيز مي‏توان دريافت که مقصودشان از سياق همان ساختار کلام و قرائن به‏کاررفته در آن است. زرکشي پس از آنکه قصد تعظيم، تکثير، تحقير و تقليل را از موجبات کاربرد نکره در اساليب کلام و فنون بلاغت نام برده، نوشته: معاني نکره از قرائن و سياق

استفاده مي‏شود؛ چنان‏که در آيه «لِأَىّ‏ِ

[12]. گروه مؤلّفان؛ المعجم الوسيط؛ ص465.

[13]. خلود عموش؛ الخطاب القرآني؛ ص25.


19

يَوْمٍ أُجِّلَت» ‏[14] از کلام خداوند که بعد از آن آمده است و روز قيامت را به عظمت ياد مي‏کند، تعظيم را استفاده مي‏نماييم و تحقير در آيه «مِنْ أَىّ‏ِ شىَ‏ْءٍ خَلَقَهُ» ‏[15] «از چه چيز انسان را آفريده است» ، از جمله بعد استفاده مي‌شود که فرموده است: «او را از نطفه‏اي آفريده است» ؛[16] همان‏گونه که در کلام ايشان به‏صراحت بيان شده است. زرکشي سياق را جمله‏هاي به‏کاررفته در عبارت بعد از نکره مي‏داند که قرينه بر تعظيم يا تحقير گرديده است؛ چنان‏که در تفسير التحرير و التنوير نيز سياق به همين‏گونه بيان شده است. وي ذيل آيه شريفه «وَ يَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ» [17] مي‏نويسد:

«ماورائه» به‏معناي «غير» است و منظور از اين «غير» خصوص قرآن کريم است، به قرينه سياق آيه در قبل، چون مقصود از «ما انزل الله» قرآن است، و نيز به قرينه جمله بعد که فرموده است: اين کتاب حق و تصديق‏کننده است که منظور از تصديق‏کننده قرآن است.[18]

الميزان نيز در سوره کوثر از ساختار کلام و مجموعه قرائن لفظي همانند تفريع به سياق تعبير نموده و نوشته: ظاهر سياق در تفريع امر به صلات و نحر به‏وسيله فاء بر امتنان به اعطاي کوثر، اين است که نماز و نحر، شکر نعمت است و معناي آن اين است: حال که با اعطاي کوثر، نعمت بزرگي به تو بخشيده‏ايم، اين نعمت را به‏وسيله نماز و قرباني شکرگزار باش.[19]

مفسران و دانشمندان علوم قرآني نيز دلالت اقتضا، اشاره و تنبيه را داراي

[14]. مرسلات: 12.

[15]. عبس: 18.

[16]. محمد زرکشي؛ البرهان؛ ج4، ص82.

[17]. بقره: 91.

[18]. ابن عاشور؛ تفسير التحرير و التنوير؛ ج1، ص590.

[19]. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج20، ص371.


20

ارتباط وثيق با مقوله سياق مي‏دانند که تعريف و توضيح هر يک از اين سه، ذيل سياق در اصطلاح علم اصول و فقه خواهد آمد و در اينجا فقط به‏اختصار به تعريف دلالت اقتضا و رابطه آن با سياق مي‏پردازيم. دلالت اقتضا عبارت از آن است که صحت عقلي يا شرعي و عرفي يک کلام متوقف بر مضافي مقدّر باشد.[20] يکي از مفسران بر اين اعتقاد است که آنچه مضاف را تعيين مي‏کند، سياق است. وي مي‏نويسد:

نسبت‏دادن تحريم به ذات ميته و آنچه بر ميته عطف شده، از مسائلي است که در علم اصول فقه، نسبت حليت و حرمت به اعيان ناميده شده است و مقصود از آن چيزي است که از اعيان به اعتبار نوع آن قصد مي‏شود، همانند «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ» [21] يا چيزي که به اعتبار قرينه مقامي در نظر گرفته مي‏شود، مثل «حرمت عليکم امهاتکم» که در اين موارد سياق تعيين‏کنند? مضافي است که تقدير گرفته مي‏شود.[22]

در جمله «حرمت عليكم الميته» ، چون حرمت به عين خارجي که ميته است، اسناد داده شده، طبيعي است که در عين خارجي براي «حرمت» معناي صحيحي متصور نيست؛ لذا نويسنده التحرير به حکم سياق، مضاف متناسب را در نظر گرفته است که در نتيجه دلالت سياقي کلام، حرمت خوردن ميته يا تصرفات مربوط به خريد و فروش آن مي‏باشد. بر اين اساس مي‌توان سياق را اين‏چنين تعريف نمود: سياق مجموعه ساختار کلام، اسلوب و قرائن به‏کاررفته در آن است که در ترکيبي نظام‌مند، در تعيين معناي هر يک از کلمات و لوازم عقلي آن تأثيرگذار است.

[20]. محمدرضا مظفّر؛ اصول الفقه؛ ج1 - 2.

[21]. مائده: 3.

[22]. ابن عاشور؛ تفسير التحرير و التنوير؛ ج2، ص114.


21
سياق در اصطلاح علم اصول و فقه

سياق همان‏گونه که ذکر شد، مجموع قرائن و نشانه‌هايي است که در معنادهي به واژگان و جمله‌ها تأثيرگذار مي‌باشد، اعم از آنکه اين نشانه‌ها لفظي باشند و يا برگرفته از حالات و ظروف و مناسبات زماني و مکاني گوينده. همين کاربردها، در عبارت عالمان اصولي و فقهي مشهود است که نمونه‏هايي از آن را نقل مي‏کنيم و تفصيل بيشتر آن را در سياق از نگاه فقيهان خواهيم گفت.

مؤلف جواهر الکلام بر اين اعتقاد است که در زمان حضور امام معصوم بايد تمامي سهام شش‏گانه خمس را براي آن حضرت فرستاد و در توضيح آن مي‏نويسد:

درباره سهم خود امام حکم لزوم انتقال مال به آن حضرت قطعي است، زيرا واجب است هر مال به اهل آن تحويل داده شود، و سهم ديگر اصناف نيز همين‏گونه است، به‏ويژه در خمس غنائم. علت و دليل اين نظر، موافقت با فقيهاني است که آنان را شناختي و به دليل اينکه فراغ يقيني به اداي تکليف حاصل شود و به جهت ظهور سياق بيشتر اخبار که خمس را به امام نسبت داده است و براي برخي مردم خمس را تحليل نموده‏اند و غير اين اخبار که ولايت در تصرّف و تقسيم آن را از اختيارات امام دانسته‏اند.[23]

همان‏گونه که ملاحظه مي‏شود، وقتي صاحب جواهر از سياق اخبار دليل اقامه مي‏نمايد، سياق را برگرفته از کلماتي مي‏داند که در آن اموال خمس به امامان اسناد داده و تحليل آن براي برخي از مردم نيز از

اختيارات آنان

[23]. محمدحسن نجفي؛ جواهر الکلام؛ ج16، ص155.


22

قلمداد شده است و اين همان قرائن لفظي و اسنادهايي است که در کلام امام آمده است.

برخي اصوليان بر حجيت خبر واحد به آيه «فَسْئَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ» [24] استدلال نموده‏اند که وجوب سؤال، با وجوب قبول ملازمه دارد؛ زيرا در غير اين صورت لزوم سؤال لغو خواهد بود و اگر قبول آن واجب باشد، تمام آنچه را که قابليت سؤال و پرسش دارد، شامل مي‏گردد؛ زيرا مسبوق‏بودن به سؤال قطعاً خصوصيتي ندارد؛ در نتيجه اگر راوي حکمي را بيان نمود، لازم است آن را بپذيريم. شيخ انصاري در جواب مي‏نويسد:

اشکال اول بر اين استدلال اين است که اگر مقصود استدلال به ظاهر آيه است، پس ظاهر آيه به مقتضاي سياق، علماي اهل کتاب است؛ چنان‏که از ابن‏عباس، مجاهد، حسن و قتاده نيز نقل شده است. پس در آيه چنين فرموده است: ما پيش از تو جز مرداني که به آنان وحي مي‏کرديم، نفرستاده‏ايم. پس اگر نمي‏دانيد، از آنان که اهل کتاب و يادآوري هستند، بپرسيد، و اگر استدلال صرف‏نظر از سياق است، اشکال در استدلال اين است که در روايات، «اهل ذکر» به ائمه: تفسير شده است، نه به راويان تا بتواند دليل برحجيت خبر واحد گردد.[25]

کلام شيخ انصاري که مي‏فرمايد ظاهر به‏مقتضاي سياق، عالمان اهل کتاب است، بيانگر اين است که ايشان جمله «و ما ارسلنا قبلک الا رجالا نوحي اليهم» را که قبل از «فاسالوا اهل الذکر» آمده است، سياق قرار داده است و آن را شاهد گرفته بر اينکه مقصود از «اهل الذکر» اهل کتاب است و سخني از

[24]. نحل: 43.

[25]. شيخ مرتضي انصاري؛ فرائد الاصول؛ ج1، ص181.


23

مقدمات عقلي در فهم سياق نياورده است.

محقق قمي در استدلال بر دلالت صيغه امر بر وجوب مي‏نويسد:

و قد استدل أيضاً بآيات منها قوله تعالي: «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيم» .[26] هدد سبحانه تعالي مخالف الأمر و حذره من الخلاف و هو يفيدالوجوب و ما ذکرنا هو مدلول السياق لاصيغة ليحذر ليستلزم الدور: يکي از آياتي که استدلال شده است، کلام الهي است که مي‏فرمايد: «پس بايد کساني‏که از فرمان خداوند سرپيچي مي‏کنند، برحذر باشند از اينکه بلايي يا عذابي دردناک به آنان برسد» . خداوند در اين آيه مخالفت‏کنندگان فرمانش را تهديد کرده و آنها را از مخالفت برحذر داشته است و اين افاده‏کنند? وجوب است و استفاده وجوب، از معناي سياق کلام است، نه ازصيغه «ليحذر» تا مستلزم دور باشد و بگوييد چگونه مي‏خواهيد از امر «فليحذر» بر وجوب استدلال کنيد و حال اينکه دلالت آن بر وجوب، متوقف بر اثبات دلالت صيغه امر بر وجوب است.[27]

در نتيجه مرحوم محقق قمي معتقد است سياق آيه (فليحذر) دلالت بر وجوب مي‏کند، بدين معنا که ملاحظه مجموع کلمات (يخالفون، يصيبهم فتنه، يصيبهم عذاب اليم) که در آيه به‏کار رفته، بيانگر اين است که امر الهي الزام‏آور است و اينها همه قرائن و ارکان کلام است که بدون کمک‏گرفتن از مقدمات عقليه، بر مدعا که دلالت امر بر وجوب است، دلالت مي‏کند. بدين جهت شهيد صدر در تعريف سياق مي‏نويسد:

[26]. نور: 63.

[27]. ميرزا ابوالقاسم قمّي؛ قوانين الاصول؛ ص84.


24

«هو کلّ ما يکتنف اللّفظ الّذي يراد فهمه من دوالٍّ أخري سواءٌ کانت لفظية کالکلمات التّي تشکل مع اللّفظ الّذي يُرادُ فهمه کلاماً واحداً مترابطاً أو حاليةً کالظروف و الملابسات التّي تحيط بالکلام و تکون ذات دلالة في الموضوع» :[28] سياق عبارت از قرائن و نشانه‌هايي است که لفظ مورد نظر را دربرگرفته باشند، چه اين نشانه‏ها نشانه‏هاي لفظي باشند، مانند کلماتي که با لفظ مورد نظر کلام واحدي را با اجزاي به‏هم‏پيوسته و مرتبط با يکديگر تشکيل مي‏دهند، و چه نشانه‏ها قرائن حاليه‏اي باشند که کلام را در برگرفته‏اند، مثل ظروف زماني و مکاني و مقارنات به‏هم‏آميخته‏اي که کلام را دربرگرفته و بر معناي خاصّي در موضوع دلالت دارند.

ايشان با بيان نمونه‏اي براي چگونگي کشف معنا از سياق چنين آورده است:

اگر رئيسي به فرد تحت امر خود دستور دهد که در هر روز به‏سوي دريا حرکت کن و خواسته باشيم بدانيم که گوينده از کلمه «بحر» کدام معنا را قصد نموده است، لازم است که سياق کلامي را که در آن کلمه «بحر» آمده است، مورد لحاظ قرار دهيم. در مثال سابق قرينه‏اي را مي‏يابيم که با ظهور کلمه «بحر» در معناي حقيقي‏اش يعني دريا سازگار نيست؛ مثل آنکه فرمان‏دهنده بگويد در هر روز به‏سوي دريا حرکت کن و حديث آن را استماع کن که در اين صورت ترديد حاصل مي‏شود که آيا بحر به همان معناي حقيقي‏اش است و مقصود از

«حديث» صداي امواج آب درياست يا اينکه «حديث» به‏معناي گفتار

[28]. محمدباقر صدر؛ دروس في علم الاصول؛ ج1، ص103.


25

است که در نتيجه مقصود از کلمه «بحر» ، دانشمند است؟ در اين هنگام بايد سياق را به‏عنوان يک مجموعه در نظر گرفت و ديد کدام‏يک از اين دو صورت در نظام لغوي به سياق نزديک‏تر است. پس اگر شناختيم که معناي گفتار براي کلمه «حديث» به سياق لغوي نزديک‏تر است، چنان‏که فرض ما همين است، در اين هنگام براي سياق به‏صورت يک مجموعه در معناي مجازي ظهور تحقق مي‏يابد و کلام را بر اساس آن تفسير مي‏کنيم؛ نتيجه آنکه سياق کلام در «اذهب إلي البحر و استمع إلي حديثه باهتمام» موجب گشت که از آن استفاده کنيم که مقصود از کلمه «بحر» عالم است، نه دريا.[29]

از ديدگاه مرحوم نائيني و مظفر حقيقت سياق عبارت است از مفهوم و معناي ترکيبي که مستند به لوازم معناي جمله و مقدمات عقليه است که نمونه آن دلالت اقتضا، تنبيه و اشاره و غير آن است، ولي اين اصطلاح همان‏گونه که بيان شد، برخلاف کاربردهاي استعمالي آن در کلمات اصوليان و فقهاست که ما براي اين ديدگاه کلمات هر يک از اين دو محقق، اصولي را ذکر مي‌کنيم. به اعتقاد مرحوم نائيني دلالت سياقيه در مقوله‏اي، ماوراي منطوق و مفهوم قرار گرفته است؛ زيرا دلالت سياقيه دلالتي است عقلي که بر اساس لزوم بيّن بالمعني‏الاعّم شکل گرفته است.

درحالي‏که مفهوم دلالتي است لفظيه، با اين توضيح که اگر فهميده‏شدن مفهوم ترکيبي از جمله‏اي مرکب، مستند به دلالت خود جمله بر آن معنا باشد، دلالت منطوقي است و اگر مستند به ملازمه آن با منطوق جمله به‏نحو لزوم بيّن بالمعني‏الاخصّ باشد، به آن مفهوم مي‏گويند که در اين صورت دلالت آن

[29]. همان.


26

لفظيه خواهد بود؛ زيرا لزوم بيّن بالمعني‏الاخصّ عبارت از چيزي است که از تصوّرِ ملزوم، تصورِ لازم بشود؛ به‏گونه‏اي‏که لفظ در دلالت خود نيازمند مقدّمه‏اي عقلي نباشد.

اما اگر فهم معنا بر اساس لزوم بيّن بالمعني‏الاعّم باشد، دلالت سياقيه است و در اين صورت دلالت عقليه خواهد بود؛ زيرا بر اساس تعريف مرحوم نائيني، لزوم بيّن بالمعني‏الاعّم عبارت از اين است که فهميده‏شدن معنا محتاج به مقدمه عقليه باشد و در دلالت سياقيه فرق نمي‏کند که اين دلالت در يک جمله باشد يا در دو جمله[30] و به همين دليل هريک از دلالتِ اقتضا و تنبيه و اشاره و غير اينها را در شمار دلالت سياقيه قرار مي‏دهد؛ زيرا دلالتِ اقتضا عبارت از اين است که دلالت، مقصود متکلّم است، ولي صحّت عقلي، عادي، لغوي يا عرفي آن متوقف بر تقديرگرفتن کلمه‏اي است؛ مثلاً سياق «واسأل القريه» به قرينه حکم عقل که «قريه» نمي‏شود مورد سؤال قرار بگيرد، دلالت مي‏کند که مي‏بايست کلمه‏اي همانند «اهل» در تقدير بگيريم[31] و يا سياق آية شريفة «إِذَا قُمْتُمْ إِلىَ الصَّلَوةِ فَاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ» [32] و آياتي که يکي از احکام به ذات اشيا نسبت داده شده است، به قرينه حکم عقل که اعيان و ذوات قابل تحريم، وجوب و استحباب نيست، دلالت مي‏کند که لازم است فعلي را که متناسب با کلام است، در تقدير بگيريم؛ مثل «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنزِيرِ» [33] که مقصود تحريم خوردن هر يک از موارد ذکر شده است؛ چنان‏که در مثل «حُرِّمَتْ

عَلَيْكُمْ أُمَّهَتُكُمْ» ،[34] «ازدواج» در تقدير است. مرحوم

[30]. سيد ابوالقاسم خويي؛ اجود التقريرات؛ ج1 - 2، ص414.

[31]. محمدرضا مظفر؛ اصول الفقه؛ ج1 - 2، ص130.

[32]. مائده: 6.

[33]. مائده: 3.

[34]. نساء: 23.


27

طبرسي مي‏نويسد: در آيه‏هاي «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» [35] و «إِذَا قُمْتُمْ إِلىَ الصَّلَوةِ» [36] و «وَ إِذَا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَوةَ» ،[37] کلمه «اراده» حذف شده است؛ چون کلام دلالت بر اين حذف دارد. اين در حالي است که در دلالت اشاره بر اساس دو جمله، دلالت سياقيه شکل مي‏گيرد؛ زيرا دلالت اشاره عبارت از اين است که کلام از جهت استعمال دلالتي بر مطلب مورد اشاره ندارد، اما به‏واسطه حکم عقل مي‏توان آن معنا را استفاده کرد؛ چنان‏که لوازمِ کلامِ اقرارکننده اخذ مي‏شود؛ اگرچه به‏حسب اراده استعمالي، آن معنا مقصود وي نباشد. در مثال قرآني آن گفته‏اند از سياق آيه شريفه «وَ الْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْن‏ِ كاَمِلَينْ» [38] به ضميمه آيه «وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا» [39] استفاده مي‏شود که اقلّ حمل شش ماه است؛ زيرا با کسر دو سال از جمله «وحمله و فصاله ثلاثون شهراً» شش ماه باقي مي‏ماند.[40]

اما دلالت تنبيه که به آن دلالت ايماء نيز مي‏گويند، عبارت از اين است که متکلم قاصد معناست، بدون آنکه صدق يا صحت کلام متوقف بر تقديرگرفتن باشد، بلکه سياق کلام به‏گونه‏اي است که با آن، قطع به اراده لازم يافت مي‏شود و يا آنکه بعيد است آن لازم اراده نشده باشد و براي آن مواردي است که يکي از مهم‏ترين آنها جايي است که متکلم قصد معنايي را نموده باشد، اما آن را به‏وسيله لازمش بفهماند؛ مثل اينکه بگويد «ساعت ده شده» ، تا به مخاطب خود توجه دهد که زمان وعده فرارسيده است. مورد ديگر آنجاست

[35]. نحل: 98.

[36]. مائده: 6.

[37]. نساء: 102.

[38]. بقره: 233.

[39]. احقاف: 15.

[40]. محمدرضا مظفر؛ پيشين، ج1 - 2، ص135.


28

که کلام با جمله‏اي همراه شده باشد که در متفاهم عرفي، علت يا شرط يا مانع و يا جزء و يا عدم اينها را بفهماند؛ مثل کلام پيامبر که فرمود: «کفّر» . بعد از آنکه اعرابي پرسيد بر اثر مجامعت با همسرم در ماه رمضان هلاک شدم، از جمل? پيامبر که فرمود «کفاره بده» ، استفاده مي‏شود علت کفاره، مجامعت در ماه رمضان است؛ زيرا در صورت عدم افاده عليت، عرف اين‏گونه ترکيب را مناسب نمي‏دانست.[41]

آيت‏الله خويي بر تعريف مرحوم نائيني از لزوم بالمعني‏الاعّم اشکال کرده است؛ اگرچه اصل تعريف را پذيرفته است، به اينکه در لزوم بيّن بالمعني‏الاعمّ نياز به مقدمه عقليه نيست، بلکه اين مربوط به تعريف لزوم غيربيّن است. پس مناسب بود که با توجّه به تعريف مرحوم نائيني، از دلالت سياقيه به لزوم غير بيّن تعبير مي‏شد.[42]

به اين جهت مرحوم مظفّر دلالت سياقيه را به‏گونه‏اي تعريف کرده است که اين اشکال منطقي لازم نيايد.

تعريف مرحوم مظفر از دلالت سياقيه

مرحوم مظفر پس از تعريف منطوق و مفهوم مي‏نويسد:

برخي از دلالت‏هاست که طبق اصطلاح نه داخل در مفهوم و نه داخل در منطوق است؛ مثل آنجا که کلام به دلالت التزاميه بر لفظ مفرد يا معناي مفرد کند، بدون آنکه در منطوق به‏صراحت ذکر شده باشد، يا کلام بر مفاد جمله‏اي که لازمه منطوق است، دلالت داشته باشد، بدون آنکه بين آن دو لزوم بيّن

بالمعني‏الاخصّ باشد؛ در اين

[41]. همان، ص132.

[42]. سيد ابوالقاسم خويي؛ پيشين؛ ج1 - 2، ص414.


29

صورت بر آن چه نامي مي‏توانيم بگذاريم. مي‏گوييم مناسب‏تر اين است که چنين دلالتي را به‏نحو عام دلالت سياقيه بناميم؛ چنان‏که اين تعبير در نزد برخي از اساطين (نائيني) نيز وجود دارد و مقصود از آن اين است که سياق کلام، بر معناي مفرد يا معناي مرکب يا لفظ مقدّر دلالت کند که آن را به دلالت‏هايِ اقتضاييِ تنبيه و اشاره، تقسيم نموده‏اند.[43]

در نتيجه از ديدگاه مرحوم نائيني ماهيت و حقيقت سياق عبارت است از مفهوم و معنايي ترکيبي که مستند به لوازم معناي جمله و با استفاده از مقدمات عقليه باشد که نمونه آن دلالتِ اقتضا و تنبيه و اشاره است، بدون اينکه منحصر به آن باشد؛ چنان‏که کلمه «غيرها» در عبارت مرحوم نائيني بيانگر اين تعميم مي‏باشد.

نتيجه‌گيري

با توجه به کاربرد سياق در کلمات دانشمندان اصولي و فقهي، مي‏توان گفت که سياق منحصر به موارد مستفاد از مقدمات عقليه نيست، بلکه مجموعه جملات قبل و بعد يک کلام و قرائن لفظي را نيز مي‏توان سياق دانست و آن را چنان‏که در تعريف شهيد صدر بخش عمده‌اي از آن بيان شده است، بدين‏سان تعريف نمود: سياق مجموعه قرائن و نشانه‏هايي است که در معنادهي به واژگان و الفاظ تأثيرگذار باشد، چه اين نشانه‌ها لفظي باشند و يا برگرفته از حالات و ظروف و مناسبات زماني و مکاني و يا مستند به لوازم معناي جمله.

[43]. محمدرضا مظفر؛ پيشين؛ ج1 - 2، ص131.


30
شرايط تحقق سياق

1. پيوستگي و عدم فاصله

سياق همان‏گونه که تعريف شد، عبارت است از قرائن و نشانه‌هايي که لفظي را که قصد فهم آن را داريم، احاطه کرده باشند، چه اين قرائن لفظي باشند و چه حالي، و بايد به‏گونه‌اي باشد که عرفاً سبب ايجاد ظهور لفظ مورد نظر در معناي خاص بشود. اگر آيات به يکديگر متصل باشند، مي‌توان تحقق و وجود اين قرائن را احراز کرد، اما اگر آيه‌اي که جمله مورد نظر ما در آن واقع شده، در فاصله‌اي قرار گرفته باشد که جملات قبلي مفهوم و معناي خاص خود را يافته‏اند، ديگر از باب احاطه قرينه‌اي نخواهد بود. بر اين اساس مي‌توان پيوستگي آيات را از شرايط تحقق سياق دانست.

علامه طباطبايي در مورد آيه 52 سوره کهف که فرموده: «ما اشهدتهم خلق السموات و الارض و لا خلق انفسهم و ما كنت متخذ المضلين عضدا» ، معتقد است که مرجع ضماير در آيه به دليل سياق، ابليس و ذريه وي است. سپس سخن فخررازي را نقل مي‏کند که مرجع هر دو ضمير را در آيه 28 کفّار مي‏داند که به پيامبر پيشنهاد طرد مؤمنان را داده بودند، با اين توضيح که خداوند در پاسخ آنها مي‏فرمايد: اينان که شاهد خلقت آسمان‏ها و زمين و آفرينش خود نبوده‏اند، چرا اين‏گونه پيشنهادها را مطرح مي‏کنند؛ مثل آنچه در جواب کسي که پيشنهاد مهمي را مطرح مي‏کند و به او گفته مي‏شود تو که سلطان مملکت نيستي، چگونه به خود اجازه مي‏دهي اين‏گونه پيشنهادي بدهي. علامه در پاسخ مي‏نويسد: اشکال سخن فخر رازي اين است که سياق را به‏کلي ناديده گرفته است و مضمون آيه را به 23 آيه قبل خود تعليق کرده است که در آن خداوند فرمود.

از کسي که دل او را غافل ساختيم، اطاعت