فهرست عناوين |
امير شيرزاد
در عصر حاضر كه شاهد توجه و اقبال گسترده انسان ها به دين هستيم، اهميت تبيين و بررسي مسائل اعتقادي، بهويژه مسائل مربوط به خدا، بر كسي پوشيده نيست. بحث درباره صفات و افعال خدا، همواره مورد توجه انديشمندان ديني و غيرديني بوده است. يكي از مسائل بسياري مهمي كه در اين باره همواره از دغدغه هاي اصلي انديشمندان بوده و هست، بحث درباره غايت مندي افعال الهي به طور عام، و آفرينش الهي به طور خاص است. اين مسئله از يك جنبه، با صفات خدا و از جنبه ديگر، با رابطه خدا با غير در پيوند است; از همين رو مي توان گفت كه بحث درباره غايت مندي آفرينش الهي، به درازاي وجود انديشه خدا در ميان است. بر اين اساس در همه اعصار تاريخ بشري، همه انديشمندان خداباور در همه سنت هاي دين، همواره به بحث و بررسي درباره آن پرداخته اند.
يكي از صفات مهمي كه در قرآن و روايات به خداوند نسبت داده و بارها
بر آن تأكيد شده است، حكيم بودن او است. براساس آيات و روايات متعددي، خداوند حكيم است و آفرينش جهان و ساير كارهاي خدا، هيچ گاه عبث و بدون هدف نبوده است. اين امر باعث توجه هر چه بيشتر انديشمندان مسلمان به
اين مسئله شده است. بحث درباره اين مسئله، در ميان انديشمندان مسلمان، ارتباط تنگاتنگي با بحث فلسفيِ علت غايي، و نيز مسئله حسن و قبح عقلي
افعال دارد. با نگاهي به ديدگاه هاي گوناگون در اين مسئله روشن مي شود كه هيچ يك از انديشمندان مسلمان، منكر صفت «حكمت» براي خدا نيستند; اختلاف نظر آنها، عمدتاً درباره چگونگي تفسير اين صفت در ارتباط با معيار هدفداري افعال است. شمار معدودي از آنها كه معمولا منكر حسن و قبح افعال هستند. اراده الهي را عين حكمت شمرده و افعال خدا را از قلمرو شمولي غايتمندي خارج دانسته اند. در مقابل، بيشتر آنها كه بر حسن و قبح عقلي
كارها تأكيد مي كنند، افعال خدا را نيز مشمول معيار غايت مندي يا هدفداري دانسته اند.
بي شك بررسي نگرش هاي گوناگون درباره حكمت و هدفداري افعال و آفرينش خدا، باعث فراهم شدن بستر لازم براي آشنايي با ديدگاه هاي مختلف درباره هدف خدا از آفرينش جهان و انسان مي شود. اين بحث، هم در سامان دهي جهان بيني كلي انسان و نوع نگرش وي به جهان و خدا تأثيرگذار است و هم در بسياري ديگر از مباحث اعتقادي نقش مهمي ايفا مي كند. بررسي ابعاد گوناگون اين مسئله، علاوه بر ايجاد غناي فكري و فراهم كردن بستر لازم براي شناخت عميق تر خدا، معرفت انسان درباره جهان و خويشتن به عنوان آفرينش خدا را ارتقا مي بخشد و بستر لازم را براي عميق تر كردن جهان بيني انسان و نگرش وي به خدا و جهان را فراهم مي سازد.
پژوهش حاضر تلاشي است در همين راستا و نويسنده محترم، جناب آقاي دكتر امير شيرزاد كوشيده است كه ديدگاه هاي گوناگون درباره هدف داري افعال خدا و بهويژه هدف داري آفرينش الهي را در چارچوب خاصي تبيين و بررسي كند. تعريف هاي گوناگون از حكمت و هدف داري، ارائه تحليل هاي گوناگون درباره حكمت، تبيين جايگاه «حكمت الهي» در نظام هاي فكري گوناگون، بررسي ديدگاه هاي گوناگون درباره هدف آفرينش الهي، بررسي چالش هاي
فكري گوناگون در اين زمينه، و تبيين غايي و هدف داري موجودات از جمله مباحث مطرح در اين نوشتار است.
در پايان از نويسنده فاضل اين اثر، اعضاي محترم شوراي پژوهشي، مدير محترم گروه كلام آقاي دكتر منصور نصيري كه در اتقان بيشتر كار نقش مؤثري داشته اند، حجت الاسلام والمسلمين آقاي محمدعلي مبيني و ديگر عزيزاني كه در به ثمر رسيدن اين اثر سهمي داشتند، تقدير و تشكر مي كنيم.
عليرضا آل بويه
مدير پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامي
الحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام علي محمد و آله الطاهرين
اين نوشتار چنان كه از عنوان آن برمي آيد، پژوهشي است در حكمت الهي و به طور مشخص به بحث درباره سه پرسش اساسي در اين زمينه پرداخته است:
1. مراد از حكمت چيست؟ حكيم كيست؟ و حكيم بودن خداي متعال به چه معناست؟
2. خداي متعال با اينكه غنيِّ محض و بي نياز مطلق است، چرا جهان را آفريد؟ هدف خداوند از آفرينش چه مي باشد؟ و حكمت الهي از خلقت چيست؟
3. آيا آفرينش به عنوان فعلِ الهي داراي هدف و غايت است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آن غايت و غرض كدام است؟
چنان كه ملاحظه مي شود، اين هر سه پرسش از عمومي ترين و بنيادي ترين پرسش هاست. عمومي بودن اين پرسش ها از آن جهت است كه براي همه خداباوران حتي در آغاز سنين بلوغ فكري مطرح مي شوند و كمتر كسي است كه از يك سو، به خداي بي نياز و از سوي ديگر، به خداي حكيم قائل باشد و اين
1 . عطار نيشابوري، اسرارنامه.
پرسش كه هدف خداي متعال از آفرينش چيست، براي او مطرح نشود; همان طور كه همواره و براي همگان اين پرسش مطرح بوده است:
اما بنيادي بودنِ بحث حكمت الهي از دو جهت است:
نخست اينكه اين بحث، نوع نگاه و زاويه ديدِ خاصي به آدمي اعطا مي كند و در طرز نگرش و بينش او به جهان تأثير بسزا دارد، همان طور كه اگر فاعلي، حكيم باشد، حكمتِ او در همه افعال و كارهايش تأثير خواهد داشت و هيچ فعلي از افعال او را خارج از حوزه حكمتش نمي توان شناخت. جهت دوم، اينكه بحث حكمت الهي با همه مباحث ديگر در قلمروهاي تكوين و تشريع، جهان شناسي و انسان شناسي و... ارتباط تنگاتنگ دارد. پس از اين گفته خواهد شد كه حكمت الهي با مباحثي همچون توحيد، نبوت، امامت، معاد، اختيار، تكليف آدمي، شرايع و قوانين الهي، قاعده لطف، نظام احسن و ده ها موضوع ريزودرشت ديگر پيوند دارد. حاصل آنكه موضوع حكمت الهي موضوعي «عمومي»، «بنيادي» و در نتيجه «مهم» است.
بيان شهيد مطهري درباره اهميت اين بحث چنين است:
بحث از علت غايي، از مهمترين مباحث فلسفي است; از مباحثي است كه پذيرفتن و نپذيرفتن آن در طرز جهان بيني انسان تغيير كلّي مي دهد. شايد هيچ مسئله فلسفي به اندازه اين مسئله در جهان بيني بشر اثر شگرف ندارد... بوعلي درباره اين مبحث مي گويد: «افضل اجزاء الحكمه»، يعني بهترين و عالي ترين قسمت هاي فلسفه است. اگر اين مبحث را در مقياس طبيعت در نظر بگيريم بايد بگوييم كه سخن در اين است كه آيا طبيعت هدف دارد يا نه؟ ولي فلاسفه كه در شعاع
1 . مولوي، ديوان شمس.
وسيع تري بحث مي كنند درباره خدا و انسان نيز اين اصل را مورد بررسي قرار مي دهند.(1)* * *
فراگيري، بنيادي و مهم بودن موضوع حكمت الهي از يك سو، و تا آنجا كه نگارنده اطلاع دارد، فقدان نوشتاري تحقيقي به زبان فارسي كه به طور خاص به اين بحث پرداخته باشد از سوي ديگر، ايجاب مي كرد كه كتابي در اين زمينه به رشته تحرير درآيد و در اختيار علاقه مندان قرار گيرد.
مي دانيم كه متكلمان اسلامي در ذيل بحث از افعال باري تعالي به بحث معلّل بودن فعل الهي به غرض پرداخته اند. حكماي اسلامي نيز بابي درباره حكمت و عنايت الهي و غايت مداري موجودات و كيفيت دخول شرور در قضاي الهي در كتب فلسفيِ خويش گشوده، و بحث از غايت را از برترين اجزاي حكمت دانسته اند. نيز مي دانيم كه متكلمان اسلامي از زاويه حُسن و قُبح به موضوع حكمت الهي نگريسته و با توجه به اختلاف ايشان در ملاك حُسن و قُبح، به دو طريق و مشيِ كاملا مخالف رفته اند. پس از اين خواهيم گفت كه برخي از متكلمان بر آن شدند كه هر فعلي از خداي متعال سر زند، عين حكمت است و حكمت، تابع خواست و اراده الهي است و برخي ديگر، حكمت را ملاك فعلِ الهي دانسته، بر آن شدند كه از خداي متعال فعلِ قبيح و بي غرض سرنمي زند. حكيمان اسلامي نيز از نگاهِ وجودشناسانه به حكمت الهي نگريسته اند و راهي متمايز از راه متكلمان طي كرده اند. بدين ترتيب بحث و بررسيِ حكمت الهي، اولا، نيازمند تتبعِ وسيع و گسترده در آثار متكلمان و حكماي اسلامي است و ثانياً، محتاج طبقه بندي آنها از حيث مبادي و دلايل است و ثالثاً، نيازمند ساماندهي منطقي، و رابعاً مستلزم نقد و بررسي آنهاست.
1 . مرتضي مطهري، شرح منظومه، ج 2، ص 39.
تتبع در آثار متكلمان و حكما با رعايت ترتب تاريخي آنها صورت پذيرفته است و آن گاه مطالب به دست آمده، بر حسب هر يك از سه پرسش مذكور طبقه بندي گرديد. بدين ترتيب هر فصل از كتاب به بررسي يكي از سه پرسش مذكور اختصاص يافت و در مجموع سه فصل فراهم آمد. از طرفي، هر فصل مشتمل بر چند بخش است و در هر بخش به رأي و نظر گروهي از متكلمان و نيز حكيمان پرداخته شده و بررسي تطبيقي گرديده است. در هر بحث تلاش بر استقصاي همه مطالب، تبيين مباني، ارائه براهين، ساماندهي منطقي، نقد و بررسي، طرح اشكالات و پاسخ هاي آنها بوده است و لذا مبناي كار بر طرح عقلاني و استدلالي مباحث بوده و از براهين نقلي - جز مواردي معدود و آن هم به عنوان شاهد - پرهيز شده است. اين امر علاوه بر حفظ وحدت و سياق كتاب در ابتنا بر مباحث استدلالي كلامي و فلسفي، از آن رو بوده است كه بحث حكمت الهي از ديدگاه آيات و روايات، نيازمند اثر مستقل و جداگانه است. اظهارنظر نگارنده نيز به گونه تدريجي و در خلال بحث هاي انتقادي و بررسي هاي تطبيقي بين نظريه هاي رقيب آشكار مي شود. حُسن اين روش در آن است كه ذهن در گذر از ميان انديشه هاي مختلف و بررسي انتقادي و تطبيقي آنها و دريافت نقا ط قوت و ضعف مباني هر يك، به تدريج و در روندي طبيعي به نظريه مطلوب دست مي يابد. همچنين ارائه مطالب به صورت يك دست فارسي و با عبارات سليس و روان - بدون آنكه به محتواي استدلالي بحث خدشه اي وارد آيد - صورت گرفته است. نقل عبارات عربي در پانوشت ها از جهتي مناسب بود، ليكن موجب افزايش حجم بيش از حد متعارف مي گشت و لذا از آن صرف نظر شد.
خواننده محترم طي مطالعه فصول اين كتاب و آشنايي با آراي مختلف متكلمان و حكيمان، خود را در كوچه باغ هاي گوناگون انديشه و تفكر خواهد يافت كه از كوچه باغي به كوچه باغي ديگر در سير و سفر عقلي است و پس از
مطالعه كتاب و دستيابي به نظريه متقن و قابل دفاع، خود را در بوستاني فراخ احساس خواهد كرد كه نهرهاي زلال برهان در آن جاري است و شكوفه هاي رنگارنگ حكمت در آن متجلي است و ميوه هاي آگاهي و معرفت در آن حاصل است، از اين رو گرچه ممكن است اين سير و سفر عقلي در برخي موارد اندكي سخت و دشوار بنمايد، اما نتيجه اي مطلوب، شيرين و دلكش دارد.
به هر روي اميد است اين اثر مورد استفاده پژوهشگران، استادان، معلمان، دانشجويان و همه علاقه مندان به اين نوع مباحث واقع گردد، چه اينكه انتظار مي رود نگارنده از نظرها و پيشنهادهاي ايشان محروم و بي نصيب نماند.
در خاتمه لازم است از همه كساني كه در فرايند نگارش تا چاپ و نشر اين اثر همكاري داشته اند، خصوصاً استادان محترم و بزرگواري كه از راهنمايي ها و تذكراتشان بهره هاي لازم را برده ام، حجة الاسلام والمسلمين عليرضا آل بويه مدير محترم پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامي و آقاي دكتر منصور نصيري مدير محترم گروه كلام اسلامي كه در غني سازي برخي از فصول نقش داشته اند صميمانه تقدير و تشكر كنم. از خداوند بزرگ صلاح و فلاح را در دنيا و آخرت براي همه دوستداران معرفت و طالبان عدالت مسئلت دارم.
انه وليّ النعم
امير شيرزاد
تبيين چيستي حكمت
در اين فصل در پي ارائه تعاريف حكمت از ديدگاه دانشمندان مسلمان و سنجش آنها با يكديگر و طبقه بندي آنها هستيم. اين بحث از آن رو كه درصدد ارائه چيستي مفهوم حكمت است، مقدم بر ساير مباحث است.
مقصود از چيستي در مفاهيم ماهوي كه به معقولات اوليه نام بردارند، دريافت جنس و فصل آنهاست. براي مثال وقتي در مورد انسان مي پرسيم: حقيقت انسان چيست، در پاسخ به جنس و فصل انسان يعني حيوان و ناطق اشاره مي شود، ليكن وقتي از چيستي مفاهيمي مانند وجوب، امكان، حادث، قديم، علت، معلول و... پرسش مي شود، نمي توان به جنس و فصل آنها اشاره كرد، زيرا اين مفاهيم از ماهيت چيزي حكايت نمي كنند و داراي جنس و فصل نيستند، از اين رو مقصود از چيستي در اين دسته از مفاهيم كه به معقولات ثانيه نام بردارند، تحليل مفهومي آنهاست. «حكمت» نيز از اين دسته مفاهيم است و سؤال از چيستي آن، ناظر به تحليل مفهومي آن است.
ما در اين فصل پس از طرح معناي لغوي حكمت و مروري اجمالي بر برخي معاني اصطلاحي آن، به ذكر تعاريف حكمت ـ خصوصاً آن گاه كه براي خدا به كار مي رود ـ از نظر متكلمان و حكيمان مي پردازيم و سپس با لحاظ وجوه تشابه و تخالف آنها، سعي بر ارائه تصويرهاي عمده از حكمت خواهيم كرد و آن گاه به تحليل و بررسي تطبيقي هر يك از تصويرهاي عمده خواهيم پرداخت. بدين
ترتيب اين فصل مشتمل بر بخش هاي زير خواهد بود:
1. معنا و مفهوم حكمت در لغت و اصطلاح;
2. تعاريف دانشمندان مسلمان از حكمت و طبقه بندي آنها;
3. تحليل تصوير متكلمانه (اخلاق گرايانه) حكمت;
4. تحليل تصوير حكيمانه (وجود شناسانه) حكمت;
5. بررسي تمايز دو تصوير متكلمانه و حكيمانه;
6. تبيين جايگاه حكمت باري تعالي در سه نظام فكري.
معنا و مفهوم حكمت
حكمت از ريشه «حكم» است; هر چند گاه لغت شناسان معاني گوناگوني را براي واژه حكم ذكر مي كنند. معناي اصلي «منع» (و بازداشتن) است، از همين رو عرب هنگامي كه چهارپاي خود را مي بندد، مي گويد: «حكمت الدابة و حكمتها» و حكم قاضي يا حاكم نيز از اين جهت حكم ناميده شده كه در اصل براي بازداشتن از ظلم است.(1)با توجه به اين معنا بايد گفت كه معاني لغوي مختلف «حكمت»(2)، به همين معناي بنيادين و اصلي بازمي گردند، از اين رو ابن فارس مي نويسد حكمت را از اين جهت حكمت مي نامند كه انسان را از ناداني بازمي دارد. پس معناي ريشه در همه معاني اي كه لغت شناسان براي حكمت برشمرده اند، محفوظ است; مثلا راغب اصفهاني، حكمت را عبارت از دريافت حقيقت از طريق علم و عقل دانسته است و آن را درباره خدا ، معرفتِ اشيا و ايجاد آنها در نهايت استواري، و در مورد انسان، شناخت موجودات و فعل خيرات ذكر كرده است. وي بر آن است كه حكمت اعم از حُكم است. هر حكمتي، حُكم است، اما هر حكمي، حكمت نيست.
1 . نك: ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ماده حكم.
2 . نظير علم و تفقه نك: انيس ابراهيم، المعجم الوسيط، ج 1، ص 190 و عدل، كلام اندك پرمعنا و... .
حكم مانند اين است كه گفته شود: اين، چنين است يا چنين نيست. وي مي افزايد: پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: «ان من الشعر لحكمة ; برخي از شعرها، حكمت است»; يعني قضيه صادق است.(1)تهانوي بر آن است كه حكمت در اصل عبارت از اتقان و استواري فعل و قول است و در اصطلاحِ علما بر معاني متعدد حمل مي شود; از آن جمله: علم حكمت، معرفت حق لذاته و معرفت خير براي عمل به آن، هيئت قوه عقل عملي متوسط بين جُربزه و بلاهت، حجت قطعي و مفيد يقين، برهان، فايده و مصلحت مترتب بر فعل بدون آن كه موجب انگيزش فاعل شود.(2)علامه طباطبايي در ذيل آيه ( ﴿ يُؤْتِي الحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ ﴾ ...)(3) مي گويد:
از آنجا كه حكمت بر وزن «فِعله» است، دلالت بر نوع خاصي از معنا مي كند و به معناي نوعي اِحكام و اتقان يا نوعي از امر
محكم و متقن است; به گونه اي كه هيچ رخنه و سستي در آن نباشد. و اين كلمه بيشتر درباره معلومات عقلي و حق و صادق استعمال مي شود و معنايش آن است كه بطلان و كذب به هيچ وجه در آن راه ندارد.(4)تأمل در معاني پيش گفته گوياي آن است كه حكمت، هم در مقوله علم و هم در مقوله عمل، به لحاظ استواري و اتقان آن به كار مي رود و به جهت وزنِ «فِعله»، دلالت بر كمال اتقان و استواري دارد و با توجه به ريشه آن، حكمت، دارنده اش را از لغزش و سستي بازمي دارد.
1 . راغب اصفهاني، المفردات، ص 127.
2 . محمد تهانوي، كشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 370.
3 . بقره(2)، آيه 269.
4 . سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 2، ص 395.
اما درباره واژه حكيم، جوهري مي گويد: حكيم به معناي عالم، صاحب حكمت و مُتقِن امور است.(1) ابن منظور بر آن است كه حكيم به معناي صاحب حكمت و مُتقِن دقايق صناعات، و گاه به معناي حاكم مثل قديرِ به معنايِ قادر و عليمِ به معنايِ عالم است.(2) بنا به نظر تهانوي، حكيم بر صاحب دانش حكمت، صاحب هيئت قوه عقل عملي بين جُربزه و بلاهت، صاحب حجت قطعي (برهان) اطلاق مي شود.(3) ابي هلال عسكري در خصوص فرق عالم و حكيم مي گويد: حكيم به سه وجه استعمال مي شود: نخست به معناي مُحكَم مثل بديع به معناي مُبدَع، ديگر به معناي مُحكم كننده كه وصف خداي سبحان به حكمت به اين معنا، از جمله صفات فعل است و سوم به معناي عالم به احكام امور كه در اين صورت اخص از عالم مي باشد و اتصاف خداوند به حكمت به اين معنا از صفات ذات خواهد بود.(4)
واژه حكمت بدون لحاظ مشتقات آن، بيست بار در قرآن كريم و در بيشتر موارد همراه «كتاب» به كار رفته است.(5)از ابن عباس و ابن مسعود نقل است:
حكمت، علم قرآن، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، مقدم و مؤخر، حلال و حرام و امثال آن است. مجاهد حكمت را به معناي اصابت در
1 . اسماعيل جوهري، الصحاح، ج 4، ص 1901.
2 . ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 270.
3 . محمد تهانوي، كشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 371.
4 . ابوهلال عسكري، الفروق اللغوية، ص 77.
5 . سيدعلي اكبر قرشي، قاموس قرآن، ج 2، ص 163.
قول و فعل، ابي زيد به معناي علم دين، سدي به معناي نبوت، عطا به معناي معرفت خداي تعالي و ربيع حكمت را به معناي خشيت از خداوند دانسته است. برخي نيز گفته اند كه حكمت، علمي است كه منفعت و فايده آن عظيم است و اين جامع اقوال است.(1)از سوي ديگر، فخر رازي حكمت را به دو دسته نظري و عملي دانسته، مي گويد:
همه پيامبران از حكمت نظري و حكمت عملي سخن گفته اند و قرآن كريم درباره همه انبيا فرمود: ( ﴿ يُنَـزِّلُ المَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلي مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَ نَّه لا إِلـهَ إِلاّ أَنَا ﴾ )(2) كه همان حكمت نظري است، و سپس فرمود: (فَاتَّقُونِ) كه همان حكمت عملي است.(3)
در فلسفه گاه حكمت را به معناي عام و فراگير تفسير مي كنند كه شامل همه علوم عقلي (در مقابل نقلي) است. حكمت در اين معنا بر دو قسم نظري و عملي است:
حكمت نظري آن است كه درباره حقايق اشيا آن گونه كه هستند و به قدر طاقت بشري، بحث مي كند و حكمت عملي آن است كه درباره افعال و اعمال انسان آن گونه كه بايد باشند، بحث مي كند. غايت حكمت نظري آن است كه آدمي چنان به معرفت جهان نايل شود كه خود، جهاني عقلي شبيه جهان عيني گردد و غايت حكمت عملي آن است كه آدمي به معرفت خير و شر و نيك و بد اعمال نائل آيد و اعمال و رفتار خود را براساس آن تنظيم كند.
1 . فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 659.
2 . نحل(16)، آيه 2.
3 . فخر رازي، تفسير كبير، ج 7، ص 73.