فهرست مطالب |
جستاري در فلسفه زبان
جان آر. سرل
مترجم
محمدعلى عبداللهى
تقديم به كسى كه:
يك حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
بى گمان يكى از توانايى هاى انسان فعل سخن گفتن است. تحليل فعل سخن گفتن از جنبه زيستى و طبيعى كار چندان دشوارى نيست اما به لحاظ معناشناختى مستلزم پديده هاى شگفت انگيزى است. ما با خروج مشتى اصوات از دهان و يا نگاشتن علائمى بر كاغذ اخبار، توصيف، امر، نهى، پرسش و افعال ديگرى از اين دست انجام مى دهيم، سخن خود را به اوصافى چون بامعنا، بى معنا، صادق و كاذب متصف مى كنيم. تحليل اين پديده هاى زبانى كه شأن معرفت شناختى و فلسفى دارند يكى از دغدغه هاى اصلى فيلسوفان به ويژه فيلسوفان تحليلى در قرن بيستم بوده است.
آن چه فلسفه تحليلى ناميده مى شود نهضت و جريانى فلسفى است كه آغاز آن به اواخر قرن 19 و آغاز قرن بيستم باز مى گردد. جريان فلسفه تحليلى در واسط قرن بيستم، پس از انتشار كتاب تحقيقات فلسفى ويتگنشتاين در 1953 دچار تغيير و تحولاتى شگرف شد. تلقى جديد و متمايزى كه ويتگنشتاين از زبان به دست داد موجب شد كه بحث افعال زبانى يا افعال گفتارى به عنوان يكى از مباحث مهم فلسفه زبان درآيد. نظريه افعال گفتارى نظريه اى است كلى است كه هدف اصلى آن تحليل و بررسى مسائل فلسفه زبان به ويژه افعال زبانى است.
حوزه فلسفه تحليلى و مباحث مربوط به زبان از بُعد فلسفى در سنت و بافت مباحث فلسفى ما چندان شناخته شده نيست و به اين اعتبار مى توان گفت حوزه فلسفه تحليلى و شاخه هاى آن در مجامع علمى ـ فرهنگى ايران حوزه بكر و
دست نخورده اى است اما در قلمرو و بافت ديگرى از سنت فكرى ما مسلمانان به ويژه شيعيان يعنى قلمرو اصول فقه اين دسته از مباحث ـ به تناسب نياز و اقتضاى هدف ـ به صورت دقيق و مفصل طرح شده اند. اين دسته از مباحث تحت عنوان مباحث الفاظ علم اصول فقه، توسط فقيهان و عالمان اصول در طول تاريخ فقه و اصول مورد بحث قرار گرفته اند. گرچه تحليل زبان هدف اصلى فقيه نيست اما استنباط حكم شرعى از دليل لفظى، به گمان، مستلزم تحليل و بررسى قوانين و قواعد معناشناختى و فلسفى حاكم بر زبان است. وجود چنين سنت فكرى غنى و بالنده در حوزه علميه و تلاش بسيار فيلسوفان مغرب زمين طى صد سال گذشته، زمينه بسيار مناسبى براى مقايسه و سنجش فراهم آورده است.
پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامى با درك ضرورت و اهميّت نكته ياد شده و به همّت پژوهشگران خود به انجام اين مهم كمر همّت بر بسته و با تشكيل حلقه اى از پژوهشگران گروه پروژه اى طراحى كرده كه هدف اصلى آن شناسايى دو حوزه مهم فلسفه تحليلى و مباحث الفاظ علم اصول و مقايسه اين دو حوزه است. براى رسيدن به اين هدف طرح ها و كارهاى مختلفى طراحى و در حال انجام است. ترجمه كتاب پراهميت و بانفوذ افعال گفتارى نوشته معروف و كلاسيك فيلسوف زبان معاصر جان سرل يكى از اين كارها است. كتاب افعال گفتارى كه پس از انتشار در سال 1969 به سرعت در محافل دانشگاهى مورد استقبال قرار گرفت علاوه بر اين كه يكى از كتاب هاى اصلى فلسفه زبان است اين مزيّت را نيز دارد كه مطالب آن بيشترين قرابت را با بعضى از مباحث الفاظ علم اصول دارد. اميدواريم انتشار اين كتاب به عنوان گام نخست بتواند زمينه مباحث مقايسه اى را در ميان محققان و پژوهشگران فراهم آورد.
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى
پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامى
زبان موضوعى جذاب و در عين حال مهم براى مطالعه انسان است. اهميت زبان براى انسان دست كم دو دليل دارد:
1. اگر نگوئيم زبان مهم ترين وجه تمايز انسان از ساير موجودات است دست كم يكى از مهم ترين آن ها است. حتى بعضى را اعتقاد بر آن است كه هيچ چيز به اندازه زبان حقيقت و ماهيت انسان را آشكار نمى كند.
2. به اعتقاد بعضى از فيلسوفان منشأ بسيارى از معضلات فكرى ـ فلسفى بشر معلول سوء استفاده يا استفاده سوء از زبان است.
دليل اول، اهميت زبان را به لحاظ نظرى و دليل دوم، اهميت آن را از نظر عملى نشان مى دهد. بدين ترتيب مطالعه و تحقيق در باب زبان از طرفى مطالعه در باب چيستى و حقيقت انسان است، و از طرف ديگر اميد مى رود كه به فهم بهتر پيچيدگى هاى زبان و اجتناب از سوء استفاده و استفاده سوء از زبان بينجامد.
بحث و گفتگو در باب زبان پيشينه ديرينى دارد و حتى به پيش از سقراط باز مى گردد. در رساله هاى افلاطون به ويژه رساله تئتتوس و كراتيلوس به نظريه هايى هر چند اوليه و ابتدايى در باب زبان برمى خوريم. رساله كراتيلوس يكى از نخستين
گام هايى است كه در علم زبان شناسى برداشته شده است(1) و مباحث رساله تئتتوس نيز در خصوص زبان از نظر فلسفى حائز اهميت است.
شايد بتوان گفت فيلسوفان در طول تاريخ فلسفه دو نگاه متمايز به زبان داشته اند:
الف) نگاه آلى: طبق اين نگاه زبان صرفاً ابزار تفهيم و تفهم است. ابزارى واضح و روشن كه براى استفاده از آن لازم نيست به خود آن به طور خاص توجه كرد.
ب) نگاه استقلالى: طبق اين نگاه كه سابقه چندان ديرينى در تاريخ فلسفه ندارد، زبان صرفاً وسيله انتقال مافى الضمير نيست بلكه زبان چيزى است كه امكان تجربه جهان را براى ما فراهم مى كند. زبان بر چسب زدن صرف به اشياء نيست بلكه به تعبير يكى از فيلسوفان:
جهان آن گونه تقسيم مى شود كه ما تقسيمش مى كنيم و وسيله عمده ما براى تقسيم آن، زبان است. مفهوم ما از واقعيت [يا آن چه هست ] بر محور مقولات لفظى ما دور مى زند.(2)
بنابراين توجه استقلالى به زبان به معناى لفاظى و بازى با الفاظ نيست بلكه به معناى شناخت بيشتر و بهتر زبان و جلوگيرى از خطاهايى است كه استفاده سوء و سوء استفاده از زبان مى تواند پديد آورد.
مطالعه زبان به مثابه موضوعى مستقل و بررسى آن به روش عقلى روشن ساخت كه زبان چنان كه در ابتدا مى نمايد موضوعى ساده و آسان نيست بلكه بسيار پيچيده و دشوار است. به همين دليل در قرن بيستم حجم بسيارى از مطالعات فلسفى به اين موضوع اختصاص يافت به نحوى كه بسيارى از فيلسوفان،(3) زبان را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2 . سرل، «فلسفه زبان» در، مگى براين، مردان انديشه، ترجمه عزت الله فولادوند، ص 292.
3. Searle, John R. `The future of philosophy' File Name: royalwrd. doc, ct. 22, 1999.
محور فلسفه دانستند و قرن بيستم را قرن فلسفه زبان اعلام كردند. اين سخن بدان معنا نيست كه فيلسوفان ناگهان در قرن بيستم زبان را كشف كردند بلكه زبان به تدريج در تاريخ مطالعات بشر پيچيده و دشوار به نظر رسيد تا جايى كه محور مطالعات فلسفى قرن بيستم قرار گرفت. تلاش بعضى از فيلسوفان در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم به نهضتى فلسفى منتهى شد كه از آن به فلسفه تحليلى(1)تعبير مى شود.(2)
فلسفه تحليلى را به صورت دقيق و درست نمى توان تعريف كرد. آن چه مى توان گفت صرفاً اين است كه فلسفه تحليلى يك نهضت و جريان فلسفى است كه در خود گرايش ها، مكاتب و نحله هاى متفاوتى را جاى داده است. در باب اين كه فلسفه تحليلى چيست، ريشه هاى آن كدام است بنيان گذار يا بنيان گذاران آن چه كسى است يا چه كسانى اند و فيلسوف تحليلى كيست، بحث هاى بسيارى صورت گرفته است.(3) ما نمى توانيم در اين مقدمه به همه اين مباحث مفصل بپردازيم بلكه صرفاً قصد ما اين است كه نكاتى را تذكر دهيم كه به پيشينه نظريه افعال گفتارى مربوط مى شوند و به فهم دقيق و درست كتاب حاضر كمك مى كنند. به نظر مى رسد جريان ها، رويكردها و تحولات مختلف فلسفه تحليلى را با دو نگاه مى توان بررسى كرد:
2 . براى تفصيل بيشتر درباره رابطه فلسفه و زبان بنگريد به مقدمه جذاب و جالب كالين ليس بر كتاب فلسفه و زبان شناسى:
Lyas, Colin (ed.) Philosophy and Linguistics, pp. 12-35.
3 . براى تفصيل بيشتر نك:
Dummett M., Origins of Analytic Philosophy, p. 4.
در نگاه تاريخى مبنا و معيار مطالعه يك جريان و يك پديده، تاريخى است كه در آن تاريخ پديده مورد نظر رخ داده است. بر پايه نگاه تاريخى فلسفه تحليلى را مى توان به دو دوره متمايز تقسيم كرد:
1. دوره كلاسيك
2. دوره معاصر
معمولا آغاز دوره كلاسيك فلسفه تحليلى را اواخر قرن 19 دانسته اند، درست زمانى كه فرگه كتاب مفهوم نگارى را در سال 1879 نوشت. پايان دوره كلاسيك فلسفه تحليلى را بعضى اوايل دهه 60 قرن بيستم دانسته اند،(1) بعضى ديگر انتشار كتاب پژوهش هاى فلسفى (1953) را پايان دوره كلاسيك و مبدأ دوره متأخر فلسفه تحليلى مى دانند.(2) به هر تقدير، جاى هيچ شكى نيست كه تحول در انديشه ويتگنشتاين به ويژه انكار نظريه تصويرى معنا و ظهور و بروز اين تحول در كتاب پژوهش هاى فلسفى منشأ بسيارى از تحولات در فلسفه تحليلى گرديد ولى آثار قطعى و پيامدهاى ملموس آن در اواسط دهه 50 و اوايل دهه 60 ظاهر شد و فلسفه تحليلى را وارد دوره معاصر و متأخر آن ساخت. هر يك از دوره هاى كلاسيك و معاصر فلسفه تحليلى ويژگى ها، عناصر و مباحث مخصوص به خود دارد كه طرح آن ها هدف اين مقدمه نيست، چرا كه مقصود از اين مقدمه اين است كه خواننده را به اين نكته توجه دهيم كه كتاب افعال گفتارى يكى از كتاب هاى كلاسيك دوره متأخر فلسفه تحليلى است.
2 . دانلان، «فلسفه تحليلى و فلسفه زبان»، ترجمه شاپور اعتماد و مراد فرهادپور، در، ارغنون، ش 7 و 8، 1374، ص 58.
به لحاظ روش شناختى نيز مى توان دو رويكرد يا دو روش و رهيافت تحقيق در نهضت فلسفه تحليلى تشخيص داد:
الف) بررسى رابطه زبان و واقعيت
ب) بررسى رابطه زبان و ذهن
رويكرد الف عمدتاً با اين پرسش سر و كار دارد كه «چگونه معناى مؤلفه هاى يك جمله معناى كل جمله را تعيين مى كند؟». كارهاى فيلسوفانى چون راسل، ويتگنشتاين متقدم، كارنپ، كواين و ديويدسن ذيل اين رويكرد جاى مى گيرند. اين فيلسوفان بيشتر با منطق رياضى و فلسفه علم سر و كار دارند. اينان همّشان معطوف به اين است كه شرايط لازم احراز صدق گزاره ها را به دست دهند و نسبت ميان معنا و صدق را تعيين كنند.
رويكرد ب بيشتر با استعمال الفاظ و زبان به عنوان بخشى از رفتار انسان سر و كار دارد و سعى مى كند به اين پرسش كه «نسبت ميان معنا و استعمال يا معناى الفاظ و مقاصد گوينده الفاظ چيست؟» پاسخ دهد. فيلسوفانى چون ويتگنشتاين متأخر، آستين، استراسن، گرايس و سرل در زمره مهم ترين فيلسوفانى اند كه به رويكرد دوم تعلق خاطر دارند.
ممكن است گمان شود كه اين دو رويكرد متعارض اند. البته شواهدى نيز به لحاظ تاريخى به نفع اين گمان وجود دارد. مثلا در آثار ويتگنشتاين متقدم نظرگاه هايى در باب معنا وجود دارد كه در آثار ويتگنشتاين متأخر انكار شده است. امّا چنان كه سرل در كتاب افعال گفتارى(1) توجه داده است، اين دو رويكرد دو رهيافت تحقيق و پژوهش اند نه دو نظريه. ممكن است در قالب دو رهيافت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نظريه هاى متعارضى عرضه شود اما اين به معناى تعارض دو رهيافت نيست. اين دو رهيافت نه تنها معارض نيستند بلكه مكمل يكديگرند.
كتاب افعال گفتارى كه شرح و بسط نظريه افعال گفتارى است با استفاده از رويكرد دوم سعى مى كند تحليل دقيق و جامعى از رابطه زبان و ذهن به دست دهد و در عين حال اين پرسش اساسى و مهم را كه «زبان چگونه با واقعيت مرتبط مى شود؟» در بافت وسيع ترى طرح كند و پاسخ گويد. بدين ترتيب پرسش اصلى كتاب افعال گفتارى اين است كه چه چيزى به انسان اين امكان را مى دهد كه مشتى اصوات از دهان خارج كند و سلسله اى از علايم و نشانه ها بنگارد كه داراى پيامدهاى معناشناختى خيره كننده اى چون معنادارى، بى معنايى، صدق و از جمله رابطه انسان با واقعيت باشد؟ نظريه افعال گفتارى سعى مى كند پرسش ياد شده را پاسخ گويد. بنابراين دو رويكرد ياد شده نه تنها متعارض نيستند بلكه براى داشتن يك فلسفه زبان كامل هر دو لازم اند.
به يك اعتبار مى توان گفت حوزه هاى معرفتى ناظر به زبان به دو دسته تقسيم مى شوند:
1. حوزه هايى كه زبان خاصى را مطالعه مى كنند.
2. حوزه هايى كه زبان را به مثابه پديده اى عام بررسى مى كنند.
علم صَرف، نحو و لغت (واژه شناسى) جزو علومى اند كه در دسته اول جاى مى گيرند. اما علومى كه در دسته دوم جاى مى گيرند و زبان را به عنوان پديده اى عام مطالعه مى كنند خود به دو دسته متمايز تقسيم مى شوند:
1. علومى كه زبان را موضوعى علمى مى دانند و آن را به لحاظ تاريخى و به روش تجربى مطالعه مى كنند.
2. علومى كه زبان را موضوعى فلسفى قلمداد مى كنند و به روش عقلى به مطالعه آن مى پردازند.
زبان شناسى(1): زبان شناسى جزو علومى است كه در دسته اول (از دو دسته اخير) جاى مى گيرد. به همين دليل زبان شناسى را به «مطالعه علمى زبان و زبان ها» تعريف كرده اند. بنابراين وظيفه اصلى زبان شناسى توصيف و تحليل ساختارهاى واج شناختى، نحوشناختى و معناشناختى زبان هاى طبيعى است. زبان شناسى تلاش مى كند كه اين كار را به روش علمى انجام دهد.
فلسفه زبانى(2): فلسفه زبانى شاخه اى از فلسفه نيست بلكه روشى براى حلّ مسائل فلسفى است. فيلسوفان تحليلى اين روش را براى بررسى و مطالعه مسائل فلسفى پيشنهاد كرده اند و آن را در همه حوزه ها و شاخه هاى فلسفه سارى و جارى مى دانند. براساس اين روش كه نمونه هايى از آن را مؤلف در بخش دوم كتاب افعال گفتارى(3) نشان داده است، براى حل مسائل فلسفى به جاى بررسى ماهيات ذهنى و كند و كاو در اعماق ذهن بايد موارد استعمال واژه ها را در زبان متعارف جستجو كرد. معناى يك واژه سر جمع موارد استعمال آن واژه در زبان متعارف است. سرل فلسفه زبانى را چنين تعريف كرده است:
فلسفه زبانى عبارت است از تلاش براى حل مسائل فلسفى خاص از طريق توجه به كاربرد معمولى واژه هاى خاص يا ديگر مؤلفه هاى يك زبان خاص(4).
گروهى از فيلسوفان تحليلى كه خود را «فيلسوفان زبان متعارف» ناميده اند چنين گمان مى كردند كه با اِعمال اين روش طولى نخواهد كشيد كه مسائل عمده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. linguistic philosophy
3 . همين كتاب، ص 283.
4 . همان، ص 86 .
فلسفى حلّ و اساساً فلسفه به پايان كار خود خواهد رسيد. چنين حكمى البته نادرست بود و گذر زمان بطلان آن را روشن كرد. اكنون آن حكم كلى جزمى كه بعضى از فيلسوفان زبان متعارف صادر مى كردند تعديل شده و اين صورت را به خود گرفته است كه: بررسى ويژگى ها و خصوصيات معناشناختى و دستور زبانى واژه ها مى تواند به حل مسائل فلسفى كمك كند.(1)
فلسفه زبان: فلسفه زبان شاخه اى از فلسفه است كه جنبه هاى عام و كلى زبان را توصيف و تبيين مى كند. اين جنبه هاى عام و كلى مسائلى اند كه اختصاص به زبان خاصى ندارند بلكه نسبت به هر زبانى صادق اند. مسئله صدق، حكايت، معنا، ضرورت و مسائل ديگرى از اين دست موضوع مطالعه فلسفه زبان هستند. سرل در كتاب افعال گفتارى فهرستى از پرسش هايى را كه فلسفه زبان در صدد حل آن ها است به دست داده است.(2) كتاب افعال گفتارى پژوهشى در قلمرو فلسفه زبان است كه تلاش مى كند با عرضه نظريه اى جامع پرسش هاى اصلى اين حوزه را پاسخ گويد.
سرل در كتاب افعال گفتارى(3) ميان فلسفه زبان و زبان شناسى، فلسفه زبان و فلسفه زبانى، قاطعانه تمايز قائل شده است. ولى در كتاب عبارت و معنا (1979) تمايز قطعى ميان زبان شناسى و فلسفه زبان را محل تأمل دانسته و چنين اظهار كرده است:
تقريباً تا اين اواخر ترسيم حد و مرز ـ گرچه مبهم ـ ميان زبان شناسى و فلسفه زبان ممكن به نظر مى رسيد: زبان شناسى واقعيت هاى تجربى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Rosenberg and Travis (eds.), Readings in The Philosophy of Language, p. 405.
2 . همين كتاب، ص 85 .
3 . همان، ص 86 .
مربوط به زبان هاى طبيعى انسانى و فلسفه زبان، حقايق مفهومى را كه زيربنا و اساس هر زبان ممكن يا نظم ارتباطى اند، بررسى مى كرد و در اين تمايز مطالعه افعال گفتارى به وضوح در قلمرو فلسفه زبان جاى مى گرفت. تا چند سال گذشته اغلب مطالعات مربوط به افعال گفتارى توسط فيلسوفان و نه زبان شناسان صورت مى پذيرفت، امّا اخيراً همه اين امور تغيير كرده است. زبان شناسان در دوره فعلى به قلمروهايى وارد شده اند كه پيش از اين تنها فيلسوفان در آن قلمروها كار مى كردند و آثار فيلسوفانى چون آستين، گرايس و ديگران تبديل به ابزار كار زبان شناسى معاصر شده است. فيلسوف زبان تنها مى تواند از اين جريان استقبال كند.(1)
سخن سرل درست است زيرا در روزگار ما بسيارى از مباحث از جمله مباحث مربوط به زبان به صورت ميان رشته اى در آمده اند و گاهى يك مسئله واحد از جانب دانشمندان حوزه هاى مختلف مورد مطالعه قرار مى گيرد. چنين كارى البته بسيار سودمند است و به ايضاح همه جانبه قلمرو بحث منتهى مى شود. در مباحث مربوط به زبان نيز مطالعه توأم ساختار و صورت زبان كه كار زبان شناس است و عملكردِ معناشناختى زبان كه عمدتاً فيلسوف به آن علاقه دارد، مى تواند به نتايج سودمندى منتهى گردد.
تا اين جا معلوم شد كه نظريه افعال گفتارى از نظر قلمرو به حوزه فلسفه زبان متعلق است ولى براى فهم چگونگى پديد آمدن اين نظريه در قلمرو فلسفه زبان بايد به تعاليم و آموزه هاى حوزه ديگرى يعنى «فلسفه زبان متعارف» كه يكى از حوزه هاى فلسفه تحليلى دوره معاصر است نيز توجه كنيم.
انتشار كتاب تحقيقات فلسفى ويتگنشتاين در سال 1953 تحولى در فلسفه تحليلى دوره كلاسيك به حساب مى آيد. كتاب تحقيقات فلسفى حاصل تفكراتى بود كه ويتگنشتاين تقريباً از اواسط دهه 30 به بعد پروراند و به تدريج از محتواى رساله منطقى ـ فلسفى (1922) فاصله گرفت و به آراء و انظار متفاوتى در باب زبان و ماهيت آن دست يافت. آموزه اصلى ويتگنشتاين در رساله منطقى ـ فلسفى كه نمايان گر دوره نخست فكر فلسفى او است نظريه تصويرى معنا(1) است. به موجب اين نظريه زبان تصوير واقعيت است و تنها كاركرد آن بيان واقعيت است. معنا مستقل از ما و به وسيله واقعيت هاى جهان تعيّن يافته است. ما با زبان مى توانيم واقعيت ها را بيان كنيم زيرا ساختار زبان و ساختار جهان واحد است. ما به وسيله زبان و تشكيل قضايا با واقعيت ارتباط برقرار مى كنيم.(2) قضايايى كه ما را مستقيماً با جهان مرتبط مى كنند قضاياى ساده يا قضاياى اوليه اند.(3) قضاياى ساده صرفاً چينش اسماء يا مجموعه اى از اسمائند، بقيه قضايا كه ويتگنشتاين آن ها را قضاياى پيچيده يا مركب مى نامد به وسيله ثابت هاى منطقى از قضاياى ساده ساخته مى شوند. هر قضيه ساده اى تصوير يك واقعيت اتمى است. تشبيه زبان به تصوير ب راى بيان اين نكته است كه زبان مانند تصويرْ همواره وضع خاصى را نشان مى دهد و يكسره تابع چيزى است كه زبان تصوير آن است. نتيجه چنين نگاهى به زبان اين است كه زبانِ واقع گويى تنها صورت معنادار زبان است.
ويتگنشتاين در كتاب تحقيقات فلسفى نشان داده است كه فهم اوليه او از زبان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. Wittgenstein, Tractatus Logico - Philosophicus, 4. 22.
3. elementary proposition
يكسره باطل است، به همين دليل سعى كرده است نظريه ديگرى جايگزين آن كند. نظريه جديد ويتگنشتاين در باب زبان بر اين پايه استوار است كه اگر بخواهيم تصور درست و دقيقى از زبان به دست آوريم و بفهميم كه چگونه واژه ها واقعيت را نشان مى دهند بايد به كاربرد زبان در زندگى واقعى توجه كنيم و ببينيم واژه ها چگونه به كار مى روند و مردم با زبان چه كار مى كنند.
در طبقه وسيعى از موارد هرچند نه در همگى ـ كه از واژه «معنا» استفاده مى كنيم، مى توانيم آن را چنين تعريف كنيم: معناى هر واژه عبارت از كاربرد آن در زبان است.(1)
زبانْ طبق اين برداشت جديد يك ابزار است نه يك تصوير. براى دانستنِ معنا نبايد پرسيد واژه يا جمله چه چيزى را تصوير مى كند بلكه بايد بپرسيم واژه يا جمله چه كارى مى كند؟ تشبيه زبان به ابزار براى تأكيد بر اين نكته است كه زبان مانند ابزار براى مقاصد و كارهاى مختلف مى تواند به كار رود. بنابراين زبان واقع گويى تنها يك صورت در ميان صورت هاى بى شمار سخن گفتن است. حاصل اين كه معناى واژه ها با توجه به مقاصد گويندگان و كاربردى كه دارند تعيين مى شود.
ويتگنشتاين متأخر براى توضيح نظرگاه جديد خود از مثال «بازى» استفاده مى كند. وى زبان را از اين جهت به بازى تشبيه كرده است كه زبان چون بازى هيچ ماهيت يگانه اى ندارد كه تمامى استعمالات زبان را به هم پيوند دهد و مقوم آن باشد. در ميان انواع بازى ها هيچ ماهيت مشترك و واحدى وجود ندارد، تنها يك سلسله شباهت ميان آن ها وجود دارد كه ويتگنشتاين «شباهت خانوادگى»(2)مى نامد. استفاده ويتگنشتاين از استعاره «بازى هاى زبانى» براى تأكيد
بر دو نكته است:
2. family resemblance
الف) سخن گفتن و استعمال واژه ها، همانند بازى، افعالى هستند كه ما انسان ها انجام مى دهيم.
ب) فعاليت هاى زبانى همانند بازى ها تابع قواعدى هستند كه اين قواعد مقوم آن ها و حاكم بر آن هايند.
بنابراين فعل سخن گفتن را بايد با توجه به اين كه گوينده اى آن را انجام مى دهد و از كار خود قصدى دارد و هم چنين با عنايت به اين نكته كه زبان تابع قواعد است تحليل كرد.
چنان كه سرل گفته است،(1) تلقى جديدى كه ويتگنشتاين در كتاب تحقيقات فلسفى از زبان عرضه كرده است تحول چشمگيرى در فلسفه تحليلى به حساب مى آيد زيرا ويتگنشتاين از ما مى خواهد كه زبان و معنا را با توجه به مقاصد گويندگان و نحوه كاربرد آن فهم كنيم.
تحولى كه در فكر ويتگنشتاين پديد آمد و در كتاب تحقيقات فلسفى نشان داده شد پس از او در دو حوزه فلسفه زبان و فلسفه ذهن آثار و نتايجى به بار آورد. تأكيد او بر اين نكته كه زبان از مقوله فعل است و تنها يكى از صور مختلف فعاليت هاى انسانى است در حوزه فلسفه زبان بسيار مهم تلقى شد. اين نوع نگاه به زبان انكار قاطع نظريه اى بود كه تا آن زمان غالب و رايج بود و ويتگنشتاين متقدم نيز به آن قائل بود. طبق نظريه پيشين واژه ها براى اين كه افاده معنا كنند يا بايد نشانه و حاكى از شيئى در جهان خارج باشند و يا با فرايندهاى مبتنى بر درون نگرى در ذهن پيوستگى داشته باشند. در تلقى جديد از زبان انسان ديگر چون يك نقاش تصويرگر نيست كه صرفاً وضع امور را حكايت كند بلكه سخن گفتن و ارتباط زبانى يكى از افعالى است كه انسان به دليل اين كه موجودى اجتماعى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
است مى تواند انجام دهد. زبان يكى از نهادهاى اجتماعى است كه هر نهاد اجتماعى ديگرى به آن نياز دارد.
ويتگنشتاين تنها فيلسوفى نيست كه بر نكته ياد شده تأكيد كرده است ولى بى ترديد بيان قوى و مستحكم او در فيلسوفان بعدى تأثيرگذار بوده است. نظريه افعال گفتارى و كتاب حاضر كه تبيين و توضيح آن را به عهده دارد بى گمان از آراء و انظار ويتگنشتاين متأخر تأثير پذيرفته است. سرل به وضوح به اين تأثير اشاره كرده است. البته وى آراء و انظار ويتگنشتاين متأخر را به تمام و كمال نپذيرفته است بلكه بسيارى از نظرگاه هاى او را به ويژه اين نظريه كه «معنا همان استعمال» است، نقد كرده و تا حدودى نيز نقدش با توفيق همراه بوده است.(1) در سير تحولات فلسفه تحليلى پس از ويتگنشتاين مى توان سه جريان متمايز تشخيص داد:
الف) ويتگنشتاينى ها: كسانى كه مستقيماً از ويتگنشتاين متأخر و روش فلسفهورزى او تأثير پذيرفته اند. اينان به تأثير از ويتگنشتاين متأخر وظيفه اصلى فلسفه را شرح و بسط دقيق مفاهيم سنّتى فلسفه مى دانستند. به اعتقاد اين گروه مفاهيم فلسفى به روش درستى تحليل نشده اند. كتاب قصد [intention=](1957) نوشته خانم آنسكوم و مطالعات نرمن ملكم درباره مفاهيمى چون معرفت، يقين، حافظه و... نمونه هاى برجسته كارهاى اين جريان اند.
ب) فيلسوفانى كه براى فلسفه ورزى بيشتر بر زبان مصنوعى تأكيد مى كنند تا زبان طبيعى. به اعتقاد اينان زبان مناسبِ فلسفه زبانِ منطق جديد است. در دوره معاصر نام اين جريان با نام كواين فيلسوف و منطق دان آمريكايى گره خورده است، اين جريان در حقيقت تداوم اتميزم منطقى راسل و ويتگنشتاين متقدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محسوب مى شود. با اين حال كواين با تجديد نظر اساسى در آموزه هاى اتميزم منطقى و نقد جدى پوزيتيويزم منطقى فيلسوفان را وا داشته است تا در پذيرش غير انتقادى بعضى از آموزه هاى پوزيتيويزم منطقى از جمله تمايز ميان قضاياى تحليلى و تأليفى احتياط بيشترى روا دارند.
ج) فيلسوفان زبان متعارف: فلسفه زبان متعارف نام جريانى است كه پس از نقد جدى پوزيتيويزم منطقى جايگزين آن شد. پوزيتيويزم منطقى محصول طبيعى اتميزم منطقى راسل و ويتگنشتاين بود يا دست كم اعضاى حلقه وين ادعا مى كردند كه پوزيتيويزم منطقى به ويژه اصل تحقيق(1) نتيجه بى چون و چراى اتميزم منطقى و رساله منطقى ـ فلسفى ويتگنشتاين است. معيار تحقيق پذيرى و تقسيم قضايا به معنادار و بى معنا جزو آموزه هاى اصلى پوزيتيويزم منطقى است. تحولى كه در فكر ويتگنشتاين در خصوص ماهيت زبان و ماهيت و ضرورت تحليل رخ داد پايه هاى پوزيتيويزم منطقى را به لرزه درآورد. كواين در مقاله «دو حكم جزمى تجربه گرايى» ضربه نهايى را بر پيكره پوزيتيويزم وارد ساخت و در نتيجه مرگ پوزيتيويزم اعلام شد. آن چه جايگزين پوزيتيويزم منطقى شد فلسفه زبان متعارف(2)بود. بى شك اشارات و تصريحاتى كه ويتگنشتاين در كتاب تحقيقات فلسفى در خصوص توجه به زبان متعارف كرد دراين امر مؤثر بود. فلسفه زبان متعارف در درون خود دو شاخه متمايز دارد:
الف) شاخه اى كه در كمبريج و تحت تأثير فلسفه متأخر ويتگنشتاين شكل گرفت.
ب) شاخه اى كه در آكسفورد به رهبرى گيلبرت رايل و آستين شكل گرفت.
هر دو جريان در اين كه مسائل فلسفى را بايد با ارجاع و توجه به استعمال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. ordinary language philosophy
واژه ها در زبان متعارف حلّ كرد اتفاق نظر داشتند اما در اين كه آيا مى توان صرفاً با بررسى موارد استعمال واژه ها در زبان متعارف همه مسائل فلسفى را منحل ساخت و به فلسفه پايان داد اختلاف نظر داشتند. شاخه اول به تأثير از ويتگنشتاين بر اين باور بود كه فلسفهورزى نظريه پردازى نيست و هر جا فلسفه نظريه پردازى كرده است معضلات فلسفى پديد آمده اند. استفاده نادرست از واژه ها و زبان متعارف منشأ پديد آمدن چنين مسائلى است. وقتى واژه اى را بيرون از بافت متعارف آن استعمال كنيم در حالى كه بافت متعارف تنها بافتى است كه آن واژه در آن معنادار است، به طور طبيعى ابهام و ايهام ايجاد مى كند.
اما شاخه دوم گرچه براى استعمال واژه ها در زبان متعارف اهميت قائل بود ولى به شدت وحدّت ويتگنشتاين فكر نمى كرد كه مى توان با تحليل دقيق استعمالات واژه ها در زبان متعارف مسائل فلسفى را منحل كرد، بلكه به اعتقاد اينان مى توان مسائل فلسفى را با تحليل مفاهيم و الفاظ به كار رفته در زبان متعارف توضيح داد و از آن ها ابهام زدايى كرد.
شايد نتوان تعريف دقيق و درستى از «فلسفه زبان متعارف» به دست داد و به وضوح تعيين كرد كه ويژگى تفكر فيلسوفانى كه به صراحت خود را فيلسوف زبان متعارف ناميده اند چيست. پل گرايس(1) كه خود يكى از فيلسوفان زبان متعارف آكسفوردى است به درستى توجه داده است كه حتى در ميان فيلسوفان آكسفوردى نيز كه خود را فيلسوفان زبان متعارف مى نامند بهتر است از چند روش فلسفهورزى سخن بگوييم; با اين حال مى توان از نوعى شباهت خانوادگىميان آنان سخن گفت و آن را به صورت زير تقرير كرد: «فلسفه زبان متعارف» عبارت است از اين تفكر كه معنا و محتواى مفاهيم فلسفى اى چون «معرفت»، «صدق»، «اختيار» و مانند اين ها با عمل زبانى تعيين مى شود و فيلسوف بايد به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استعمالات واقعى واژه هايى كه ملازم با مفاهيم فلسفى اند توجه كند.
جريان «فلسفه زبان متعارف» تقريباً از اواسط دهه 40 قرن بيستم تا اواخر دهه 60 جريان غالب فلسفى در ميان فيلسوفان تحليلى بود و در اواخر دهه شصت تقريباً اهميت خود را از دست داد.
سرل نويسنده كتاب حاضر به شاخه آكسفوردى جريان فلسفه زبان متعارف تعلّق دارد و كتاب افعال گفتارى يكى از مهم ترين كتاب هاى اين جريان به حساب مى آيد.
توضيح و تبيين نحوه ربط و نسبت زبان با واقعيت يكى از علايق اصلى فيلسوفان زبان است. اغلب فيلسوفان تحليلى در دوره كلاسيك گمان مى كردند كه كار اصلى زبان (الفاظ و جمله ها) اين است كه واقعيتى را ـ صادق يا كاذب ـ توصيف كند. چنين تحليلى از نحوه ارتباط زبان و واقعيتْ فيلسوفان تحليلى پوزيتيويست را به اين باور كشاند كه گزاره هاى زبانى يا توصيفى(1)اند و يا ارزشى(2).
گزاره هاى ارزشى تجربه پذير نيستند بلكه صرفاً احساسات و عواطف شخصى را اظهار مى كنند. چنين گزاره هايى طبق معيارى كه پوزيتيويست هاى منطقى براى معنادارى به دست داده بودند بى معنايند زيرا تجربه پذير نيستند و به لحاظ فلسفى نيز چندان اهميتى ندارند. اما گزاره هاى توصيفى نقش مهم و اساسى زبان را كه نشان دادن و نماياندن واقعيت است، به عهده دارند. تقسيم گزاره ها به توصيفى و ارزشى از نظر پوزيتيويست هاى منطقى قطعى بود و با تقسيم قطعى ديگرى كه ذيل آن قرار مى گرفت در ارتباط بود. طبق اين تقسيم دوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. evaluative
گزاره هاى توصيفى كه گزاره هاى معنا داري هستند به گزاره هاى تحليلى و تأليفى تقسيم مى شوند. تقسيم هاى ياد شده را مي توان در يك نمودار، به صورت زير نشان داد:
از نظر پوزيتيويست ها اين دو تقسيم قطعى هم سرنوشت كل زبان را تعيين مى كند و هم وظيفه فيلسوف را معلوم مى نمايد.
جان لنگشاو آستين(1) تلقى ياد شده از زبان را انكار كرد و به نحو تأثيرگذارى نشان داد كه نقش اصلى زبان صرفاً اخبار ـ صادق يا كاذب ـ از واقعيت نيست بلكه با زبان افعال متنوع و بسيارى مى توان انجام داد. آستين نخستين فيلسوفى بود كه بيان كرد در ميان اظهارات زبانى طبقه مهمى وجود دارد كه داراى صورت جمله هاى خبرى اند با اين حال نه صادق اند و نه كاذب زيرا قصد گوينده از اداء اين جملات توصيف وضع و حال و يا واقعيتى نيست بلكه انجام يك فعل به وسيله همين جملات است. مثلا اگر كسى بگويد: «قول مى دهم كه شما را ببينيم» قصد او از اين جمله خبرى توصيف وعده و يا حكايت از وعده نيست بلكه با همين جمله وعده مى دهد و فعل وعده را تحقق مى بخشد.
توجه به نكته ياد شده آستين را بر آن داشت كه به جاى تمايز ميان گزاره هاى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Searle, `J. L. Ausin', in, Martinich A. P. and Sosa, David (eds.), A Companion to Analytic Philosophy, pp. 218-230.
توصيفى و ارزشى تقسيم ديگرى را جايگزين كند. از نظر او(1) اظهارات يك گوينده را مى توان به دو دسته تقسيم كرد:
الف) اظهارات انشائى(2)
ب) اظهارات اخبارى(3)
اظهارات انشائى به سه وجه از اظهارات اخبارى متمايز مى شوند:
1. معمولا در اظهارات انشائى از فعل [=verb] نحوى خاصى براى انجام فعل [=act] مورد نظر استفاده مى شود. مثلا براى انجام فعل «وعده» بايد گفت «من وعده مى دهم...». يا براى انجام فعل نام گذارى بايد گفت «من اين فرزندم را ... مى نامم»، هم چنين در جملات انشائى مى توان از قيد «بدين وسيله» استفاده كرد و گفت «بدين وسيله وعده مى دهم». اما در گزاره هاى اخبارى به كار بردن فعل خاصى لازم نيست مثلا در جمله «برف سفيد است» يا «باران مى بارد» قيد يا فعل خاصى لازم نيست.
2. اظهارات اخبارى صدق و كذب پذيرند ولى اظهارات انشائى صدق و كذب پذير نيستند بلكه متناسب يا نامتناسب اند. در حالى كه معيار ارزيابى اظهارات اخبارى، صدق و كذب است معيار ارزيابى جمله هاى انشائى نقص و تمام يا تناسب و عدم تناسب است. اگر اظهار انشائى اى طبق شرايط و قواعد لازم براى انجام يك فعل و تحقق يك انشاء صورت گيرد، متناسب و تامّ است، در غير اين صورت نامتناسب و ناقص است.
3. اظهارات انشائى از مقوله فعل [=doing] اند در حالى كه اظهارات اخبارى از سنخ توصيف يا بيان يك واقعيت هستند. گوينده در اظهارات انشائى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. performative utterance
3. constative utterance