فهرست مطالب

هرمنوتيك و نوانديشى دينى

تبيين اصول هرمنوتيك گادامر و تطبيق آن

بر مبانى معرفتى نوانديشان مسلمان ايرانى

جهانگير مسعودى


3

4
فهرست مطالب
سخنى با خواننده11
مقدمه13
فصل اول: مقدمه و كليات15
1 ـ 1. نگاه اول15
1 ـ 2. اهميت جريان نوانديشى دينى17
1 ـ 3. تعريف نوانديشى دينى18
الف) سنت (Tradition)20
ب) تجدد (Modernity)20
1 ـ 4. رويكرد نوانديشان متقدم و متأخر24
1. رويكرد عمل‏گرايانه27
2. رويكرد معرفت‏شناسانه28
1 ـ 5. علت غلبه گفتمان هرمنوتيكى29
1 ـ 6. مسأله (Problem) اصلى نوشتار در يك نگاه31
الف. مسأله‏ها32
ب. فرضيه‏ها33
ج. مدلهاى تحليلى33
فصل دوم: مختصات هرمنوتيك فلسفى گادامر37
2 ـ 1. درآمدى بر هرمنوتيك فلسفى37
^5^
2 ـ 2. هرمنوتيك فلسفى هايدگر41
2 ـ 3. هرمنوتيك فلسفى گادامر49
زندگى گادامر49
ويژگيهاى هرمنوتيك فلسفى او50
2 ـ 4. اصول و قواعد هرمنوتيك گادامر64
2 ـ 4 ـ 1. فهم به عنوان يك امر وجودى65
2 ـ 4 ـ 2. واقعه فهم73
2 ـ 4 ـ 3. فهم به عنوان دانش عملى79
2 ـ 4 ـ 4. فهم و تطبيق85
2 ـ 4 ـ 5. بازى زبانى فهم94
2 ـ 4 ـ 6. فهم، نوعى توافق102
2 ـ 4 ـ 7. فهم و دور هرمنوتيكى104
2 ـ 4 ـ 7 ـ 1. دور هرمنوتيك ازنظر فيلسوفان109
2 ـ 4 ـ 7 ـ 2. دور هرمنوتيك در فلسفه شلايرماخر110
2 ـ 4 ـ 7 ـ 3. دور هرمنوتيك در فلسفه هايدگر113
2 ـ 4 ـ 8 ـ 4. گادامر و دور هرمنوتيك118
2 ـ 4 ـ 8 . فهم و تاريخمندى126
2 ـ 4 ـ 8 ـ 1. هايدگر و تاريخمندى فهم133
2 ـ 4 ـ 8 ـ 2. گادامر و تاريخمندى فهم134
يك: تاريخ مؤثر135
دو: آگاهى مؤثر به تأثير تاريخ135
سه: سنت136
چهار: افق143
پنج: پيش‏داورى147
^6^
شش: اصل پيش‏بينى كمال152
2 ـ 4 ـ 9. فهم و زبان154
2 ـ 4 ـ 9 ـ 1. هايدگر و زبان156
2 ـ 4 ـ 9 ـ 2. گادامر و زبان158
1. زبان ابزار نيست.160
2. زبان و كلمات نشانه نيستند.161
3. زبان محل تحقق عالم مشترك انسانها است.161
4. زبان بر انسان احاطه دارد.164
5. زبان محل ظهور هستى است.165
6. زبان اساسا سرشتى تأملى دارد.166
7. زبان امرى عام و همه شمول است.168
8 . زبان محل ظهور جهان آدمى است.173
فصل سوم: هرمنوتيك فلسفى گادامر در بوته نقد177
3 ـ 1. مقدمه177
3 ـ 2. هرمنوتيك گادامر و مكتب عينى‏گرايى178
3 ـ 2 ـ 1. نقد اول: تمايز فهم، تفسير و تطبيق180
3 ـ 2 ـ 2. نقد دوم: هرمنوتيك فلسفى، دانشى خنثى و بى‏خاصيت186
3 ـ 2 ـ 3. نقد سوم: هرمنوتيك گادامر، نظريه‏اى جزم‏گرايانه و پارادوكسيكال189
3 ـ 2 ـ 4. نقد چهارم: ناديده گرفتن مهمترين ركن در فرآيند فهم191
3 ـ 3 ـ 5 . نقد پنجم: برداشت نادرست از پيش‏داوريها193
3 ـ 3. هرمنوتيك گادامر و مكتب انتقادى196
3 ـ 3 ـ 1. مكتب انتقادى فرانكفورت196
3 ـ 3 ـ 2. هابرماس و نقد هرمنوتيك گادامر200
3 ـ 3 ـ 3. اپل و نقد هرمنوتيك گادامر212
^7^
الگوى روانكاوى214
فصل چهارم: نوانديشى دينى معاصر217
4 ـ 1. مقدمه217
4 ـ 2. تمدن اسلامى و غرب (دوره‏هاى سه‏گانه تماس)217
4 ـ 3. تمدن جديد غرب و نخبگان جامعه اسلامى227
4 ـ 3 ـ 1. مدل تأخر فرهنگى (Cultural Lag)229
4 ـ 3 ـ 2. تأخر فرهنگى و رويارويى نوانديشان ايرانى با تمدن غرب232
4 ـ 3 ـ 2 ـ 1. نگاهى به ترجمه‏ها233
4 ـ 3 ـ 2 ـ 2. نوانديشان غير دينى ايران و غرب236
4 ـ 3 ـ 2 ـ 3. نوانديشان دينى ايران و غرب244
فصل پنجم: دستاوردها و وجوه تشابه گادامر و نوانديشان مسلمان261
5 ـ 1. دستاوردهاى هرمنوتيك فلسفى گادامر262
5 ـ 1 ـ 1. دستاورد يكم262
5 ـ 1 ـ 2. دستاورد دوم266
5 ـ 1 ـ 3. دستاورد سوم269
5 ـ 1 ـ 4. دستاورد چهارم272
5 ـ 1 ـ 5. دستاورد پنجم274
5 ـ 1 ـ 6. دستاورد ششم276
5 ـ 1 ـ 7. دستاورد هفتم279
5 ـ 1 ـ 8 . دستاورد هشتم281
5 ـ 2. وجوه تشابه مبانى معرفتى نوانديشان مسلمان284
5 ـ 2 ـ 1. وجه اول285
5 ـ 2 ـ 2. وجه دوّم289
5 ـ 2 ـ 3. وجه سوّم292
^8^
5 ـ 2 ـ 4. وجه چهارم297
5 ـ 2 ـ 5. وجه پنجم300
5 ـ 2 ـ 6. وجه ششم305
5 ـ 2 ـ 7. وجه هفتم308
5 ـ 2 ـ 8 . وجه هشتم313
فصل ششم: تحليل نقش هرمنوتيك فلسفى319
در برنامه نوانديشان مسلمان319
6 ـ 1. مقدمه319
6 ـ 2. نگاهى اجمالى به برنامه پژوهشى لاكاتوش320
6 ـ 3. برنامه پژوهشى نوانديشان مسلمان322
6 ـ 3 ـ 1. هسته سخت322
اصل اول : اعتقاد به نگرش عقلانى و انتقادى323
اصل دوم: اعتقاد به انسان‏محورى324
اصل سوم: اعتقاد به ديندارى به عنوان شرط لازم در خوشبختى و سعادت انسانها324
اصل چهارم: اعتقاد به باورهاى پايه دينى و پذيرش داورى دين325
6 ـ 3 ـ 2. راهبردهاى ايجابى و سلبى326
6 ـ 3 ـ 3. كمربند امنيتى329
6 ـ 4. جايگاه مباحث هرمنوتيك در برنامه پژوهشى نوانديشان مسلمان331
6 ـ 5 . مدل تحليلى نيچه ـ فوكو (در بيان رابطه قدرت و دانش)333
6 ـ 5 ـ 1. نگاهى به نظريه نيچه ـ فوكو334
6 ـ 5 ـ 2. نتايج تعديلى نظريه نيچه ـ فوكو337
جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى341
فهرست منابع351
^9^
ضمايم
ضميمه الف: گزارش آمارى367
ضميمه ب: برنامه پژوهشى لاكاتوش377
ض ب ـ 1. مقدمه377
ض ب ـ 2. اضلاع برنامه پژوهشى381
ض ب ـ 2 ـ 1. هسته سخت382
ض ب ـ 2 ـ 2. كمربند امنيتى384
ض ب 2 ـ 3. راهبردهاى ايجابى و سلبى385
ضميمه ج: مدل تحليلى نيچه ـ فوكو (نظريه قدرت ـ دانش)387
ض ج ـ 1. مقدمه387
ض ج ـ 2. نيچه و اراده معطوف به قدرت393
ض ج ـ 3. فوكو و نظريه گفتمان398
ض ج ـ 3 ـ 1. فوكو و ساختارگرايى399
ض ج ـ 3 ـ 2. گفتمان ؛ ديرينه شناسى، تبارشناسى402

10

سخنى با خواننده

شناخت جريان‏هاى فرهنگى و نيز سياسى ـ اجتماعى در ايران اسلامى معاصر يكى از مهم‏ترين بايسته‏هاى پژوهشى و تحقيقى براى مهندسان و معماران فرهنگ در اين سرزمين است.

اين شناخت را در دو سطح و لايه مى‏توان پى گرفت، نخست در سطح و رويه ميوه‏ها و ديگر در لايه و عمق ريشه‏ها. آگاهان و ژرف‏بينان مى‏دانند كه اعمال و رفتار اجتماعى، اقتصادى و سياسى انسان‏ها ريشه در نظام جهان‏شناختى و دستگاه ارزشى آنان دارد. بدين لحاظ بايد شالوده‏ها و زيرساخت‏ها را كاويد تا از اين رهگذر رفتار انسان‏ها معناى روشن‏ترى بيابد.

بر همين اساس است كه تعامل فلسفه، فرهنگ و سياست نيز نمود و نماى بيشترى مى‏يابد. اين تعامل از مناطق بسيار ديدنى و عبرت‏آموز در سرگذشت‏نگارى انديشه‏ها به شمار مى‏آيد و نمونه‏هاى بسيار برجسته و پرفروغى از آن را مى‏توان در پيدايش و زوال انديشه‏ها و جريان‏هاى فكرى در ايران اسلامى معاصر رصد نمود.

گروه فلسفه و كلام دفتر تبليغات اسلامى خراسان از سال‏ها پيش تا كنون در صدد بوده است تا با اتكا بر انگيزه و توان پژوهشگران علاقمند در اين حوزه بخشى از اين وظيفه مهم را بر عهده گيرد و تا حد ميسور به شناخت و معرفى برخى از جريانات فرهنگى مؤثر در اين مرز و بوم و نيز تحليل ريشه‏هاى فكرى و فلسفى آنان همت گمارد.

اثر حاضر يكى از نمونه‏هاى پديد آمده در اين راستا مى‏باشد.


11

در اين نوشتار اصلى‏ترين مسأله روشنفكران و نوانديشان مسلمان مسأله «سنت و تجدد» معرفى گرديده و نوع نگاه و رويكرد آنان در پاسخ‏گويى به اين مسأله تعيين كننده دستگاه نوانديشى آنان شمرده شده است. هر يك از اين انديشمندان در مسير پاسخ‏گويى به اين مسأله از دستگاه (يا دستگاه‏هاى) فلسفى و كلامى خاصى بهره مى‏برند تا بتوانند راه‏حلى شايسته براى حل مسأله «سنت و تجدد» بيابند.

آنچه به طور مشخص در اين اثر پى گرفته شده، ظهور ديدگاه‏هاى هرمنوتيكى آن هم از نوع گادامرى در دستگاه فكرى نوانديشانى است كه عمدتاً از آنان با عنوان نوانديشان مسلمان تجددگرا ياد مى‏شود. اين نوشتار در صدد است بر اساس مدل‏هاى تحليلى انتخابى به بررسى چرايى و چگونگى رسوخ ايده‏هاى هرمنوتيك فلسفى (گادامرى) در دستگاه فكرى و معرفتى نوانديشان ياد شده بپردازد.

اميدواريم توليد آثارى از اين دست به خودشناسى هر چه بيشتر از وضعيت فرهنگى و اجتماعى ما در دوره معاصر مدد رساند.

گروه پژوهشى فلسفه و كلام

دفتر تبليغات اسلامى خراسان


12

مقدمه

هرمنوتيك از جمله اصطلاحاتى است كه در ادبيات فلسفى و اجتماعى ما بسيار ديرهنگام وارد شد، اما در كمال شگفتى، بسيار سريع فروغ و گسترش يافت و استفاده از آن و نيز مفاهيم متناظرش در دهه هفتاد به تلاوت و تكرارى مضاعف انجاميد، دقيقاً هم‏زمان با گسترش جريان‏هاى فرهنگى و سياسى موسوم به اصلاح‏طلب و نوانديش دينى در ايران اسلامى سال‏هاى اخير.

همبستگى ميان اين دو موضوع (توسعه جريان‏هاى نوانديش و بسط گفتمان هرمنوتيكى در محافل فرهنگى و اجتماعى ايران) براى بسيارى از ناظران و صاحبنظران، تنها يك تقارن و تصادف اتفاقى محسوب نمى‏شود بلكه يكى از نكات بسيار قابل تأمل در تاريخ انديشه معاصر به شمار مى‏آيد. هرمنوتيك شاخه‏اى از فلسفه است كه حديث «فهم» و «تفسير» را بازخوانى عقلانى مى‏كند و بر فهم و تفسير «متون» تمركزى اصولى و مبنايى دارد و نوانديشى دينى جريانى است كه بر مهندسى و نوسازى انديشه و فهم دينى تمحض دارد و اين همان نقطه‏اى است كه مى‏توان آن را مركز تلاقى اين دو برشمرد. هرمنوتيست‏ها قواعد بازى در ميدان فهم و انديشه را بازگو مى‏كنند و نوانديشان دينى كسانى هستند كه به پروژه تغيير فهم و انديشه دينى دل بسته‏اند. بدين رو بى‏دليل نيست كه بسيار كنجكاوانه به غرفه هرمنوتيك نيز سركى مى‏كشند تا شايد از آن مباحث روزنه‏اى بر بسط امكانات خود در پروژه اصلاح فهم دينى بيابند.

از دهه هفتاد به اين سو كه جامعه فرهنگى و علمى ايران با مباحث هرمنوتيك آشنا گرديد آثار فراوانى در اين حوزه منتشر گرديد. برخى از اين آثار به عنوان منشورات تخصصى فلسفه، پاره‏اى ديگر به منزله آثار كاربردى (كه تأثيرات هرمنوتيك را بر


13

مقولات ديگر چون هنر، ادبيات و غيره بازگو مى‏كنند) و بخشى نيز در شمار آثار ميان‏رشته‏اى (كه ارتباطات ميان هرمنوتيك و ساير علوم مانند علم تفسير يا اصول فقه را روايت مى‏كنند) محسوب مى‏شوند. اما اثر حاضر از نوعى ديگر است. مى‏توان اين نوشتار را به آثارى ملحق گرداند كه به جريان‏شناسى و تبارشناسى انديشه‏ها مى‏پردازد.

مسأله اصلى اين نوشتار اين است كه چرا هرمنوتيك، آن هم از نوع هرمنوتيك فلسفى هايدگر و گادامر در گفتمان نوانديشى برخى از روشنفكران مسلمان ايرانى راه يافته است و اصول هرمنوتيكى بر چه اساس و مبنايى مى‏تواند به دستگاه نوانديشى و روشنفكرى دينى كمك نمايد.

البته براى اين نوشتار اهميتى ندارد كه اصول هرمنوتيكى ياد شده از چه طريق وارد دستگاه نوانديشان مزبور شده است، مستقيم يا غيرمستقيم. آنچه اهميت داشته چرايى و چگونگى اين ورود و تأثير بوده است.

در پاسخ به اين مسأله و تحليل ابعاد مختلف آن سعى شده است از مدل‏هاى تحليلى و علمى مناسب استفاده شود و لذا نوشتار حاضر صرفاً يك پژوهش توصيفى نمى‏باشد بلكه قالبى كاملاً تحليلى و در برخى فصول محدود صورتى انتقادى نيز يافته است.

در اين مسير از راهنمايى و راه‏گشايى بسيارى استفاده كرده‏ام كه جا دارد بيش از همه از استاد گرامى جناب آقاى دكتر رضا داورى اردكانى قدردانى و سپاسگزارى نمايم، همين‏طور دكتر احمد احمدى و دكتر محمدرضا ريخته‏گران كه با تذكرات و ارشادات خود بر غناى بيشتر اين پژوهش افزودند.

و نيز از دوست گرامى‏ام آقاى حميد محدث كه ويراستارى اثر را بر عهده داشتند و همينطور آقاى سيد مهدى محمدزاده كه تايپ دقيق آن را به سامان رساندند، كمال تشكر و امتنان را دارم.

اميدوارم خوانندگان محترم با انتقادات و پيشنهادات سازنده خود مؤلف را در آگاهى از كاستى‏هاى اثر و رفع آنها يارى رسانند.

جهانگير مسعودى

بهار 1386


14

فصل اول

مقدمه و كليات

1 ـ 1. نگاه اول

متألهين پروتستان نخستين انديشمندانى بودند كه در دنياى جديد به احياء و پرورش مباحث هرمنوتيك همت گماشتند.(1) براى نخستين بار واژه هرمنوتيك در عنوان كتابى ظاهر شد كه در سال 1654 م. توسط عالمى پروتستان به نام ى . ك. دانهاير با مشخصات ذيل منتشر گرديد:

J. C. Dannhauer, Hermeneutica Sacra Sive Methodus Exponendarum Sacrarum Litteraum (2)(هرمنوتيك قدسى يا روش تأويل متون مقدس)

پس از انتشار كتاب دانهاير، استفاده از واژه هرمنوتيك و نيز كاربرد مباحث آن تداول و گسترش روزافزون يافت به نحوى كه در سالهاى 1720 تا 1820 كمتر سالى بود كه كتاب راهنماى هرمنوتيكى جديدى براى كمك به كشيشان پروتستان منتشر نشود.(3)

تلاش مجدانه اصلاح‏طلبان مسيحى (پروتستانها) براى تدوين روشهاى تفسير كتاب مقدس و پديد آوردن دانش رسمى هرمنوتيك، دلايل و زمينه‏هاى كاملاً روشنى داشت. پيش از آن تفسير كتاب مقدس رسما بر عهده كليساى كاتوليك بود و قرائت رسمى كليسا مبناى هر نوع برداشت و عمل دينى قرار گرفته بود، حال آنكه نهضت اصلاح دينى با زير

1 . ريچارد، ا. پالمر، علم هرمنوتيك، ترجمه سعيد حنايى كاشانى، چاپ اول، تهران، هرمس، س1377، ص42.

2 . همان.

3 . همان.


15

سؤال بردن همان قرائت رسمى كار خود را آغاز كرده بود. اصلاح طلبان مسيحى ناچار بودند براى پيش بردن نهضت خود، در حوزه مباحث زير ساختى و تئوريك نيز دست به اصلاحات و تغييراتى بزنند. آنان در وهله نخست بايد نشان مى‏دادند كه برداشت كليساى كاتوليك از كتاب مقدس و مفاهيم دينى، تنها برداشتِ ممكن نيست و در مرتبه بعد بايد به كمك اصول و قواعد تفسير متون مقدس برداشت‏هاى موجه‏ترى از اين متون عرضه مى‏داشتند كه قرائت اصلاح‏طلبى (دينى) لزوما از آن شمار است. بدينسان تئوريهاى هرمنوتيكى ابزارى بود براى پيشبرد اهداف عملى اصلاح‏طلبان. نتايج عملى اين حركت را مى‏توان به خوبى در جدول معادلات و تغييرات دنياى جديد مشاهده نمود، دنيايى كه بدون جريان اصلاح‏طلبى مسيحى صورتى اين چنين نمى‏يافت.(1)

واقعيت اين است كه انديشه‏هاى هرمنوتيكى يكى از مؤثرترين ابزارهايى است كه اصلاح‏طلبان مذهبى، از هر نوع آن، مى‏توانند براى صورتهاى مختلف رفرم دينى از آنها استفاده كنند و اين موضوع در جامعه فرهنگى ما نيز بى‏سابقه نيست. شيوع پردامنه مباحث هرمنوتيك در كمتر از دو دهه اخير و استفاده‏هاى پيدا و پنهانى كه از اين مباحث در مكالمات فرهنگى شاهد هستيم همگى حكايت از يك موضوع بسيار قابل تأمل دارد ؛ موضوعى كه شالوده اصلى اين نوشتار را نيز تشكيل مى‏دهد و آن يعنى رابطه بسيار نزديك ميان مباحث هرمنوتيك و افكار نوانديشان مسلمان در دوره معاصر.

در سال 1367 هنگامى كه دكتر سروش نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت را منتشر كرد خوانندگان اندكى مى‏دانستند كه اين نظريه با تئوريهاى هرمنوتيكى خويشاوندى نزديكى دارد. (ايشان خود در سالهاى بعد به ارتباط اين دو در مقدمه كتاب قبض و بسط اشاره كرد).(2) حساسيت و ژرف‏كاوى‏هايى كه در نظريه ايشان از طرف مخالفين و موافقين

1 . نگا: ماكس وبر، اخلاق پروتستانى و روح سرمايه‏دارى، ترجمه عبدالكريم رشيديان، چاپ اول، تهران، شركت انتشارات علمى فرهنگى، س1373.

2 . عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت، چاپ اول، تهران، صراط، س1370، ص هشت.


16

انجام شد به روشن شدن نكات بسيارى انجاميد. از جمله اينكه ريشه‏هاى اين تئورى را بايد در جاهاى ديگر جستجو كرد كه يكى از مهمترين آنها تئوريهاى هرمنوتيكى است.

مدتى بعد دكتر سروش به طرح مباحثى چون «دين فربه‏تر از ايدئولوژى»، «بسط تجربه نبوى»، «پلوراليسم دينى و قرائت‏هاى مختلف از دين» و غيره پرداخت كه هيچيك خالى از انگاره‏هاى هرمنوتيكى نبود.

همچنين در سال 1995 هنگامى كه دادگاه تجديدنظر مصر حكم به ارتداد نصر حامد ابوزيد، نوانديش پرآوازه مصرى داد، باز هم كسان بسيارى نمى‏دانستند كه زمينه افكار ابوزيد و نيز دلايل اعلام چنين حكمى در واقع همان تئوريهاى هرمنوتيكى است. ابوزيد خود بر بهره‏مندى و استفاده از اين تئوريها به كرات اذعان و تأكيد كرده است.

دكتر سروش و نصر حامد ابوزيد تنها دو مورد از نمونه‏هاى برجسته‏اى هستند كه در طرح انديشه‏هاى دينى از مباحث هرمنوتيك وام گرفته‏اند. بسيارند كسانى كه يا در مركز توليد انديشه‏هاى نوانديشى دينى قرار گرفته‏اند و يا در محيط و سطح استفاده از اين انديشه‏ها والگوى ذهنى آنها مباحث هرمنوتيك بوده است.

1 ـ 2. اهميت جريان نوانديشى دينى

تاريخ معاصر ايران، خاصه در دو دهه اخير نشان مى‏دهد، نوانديشان دينى، و به تعبير پاره‏اى، روشنفكران دينى در سرزمين ما تأثيرات بسيار تعيين كننده‏اى بر سرنوشت اين مرز و بوم گذارده‏اند. اين گروه به دليل مختصات وجودى خود همواره در شمار اقشار فرهنگ‏ساز و مولد به شمار آمده‏اند. به ويژه پس از پيروزى انقلاب نقش آنان در پيدايش يا جهت‏دهى حركتهاى اجتماعى، در لايه‏هاى مختلف فرهنگى ـ اجتماعى و سياسى قابل انكار نيست.

جامعه كنونى ما، به اذعان همه صاحبنظران، جامعه‏اى در حال گذار است كه نوسان ميان دو قطب سنت و تجدد را در شرايطى بسيار بحرانى و پرحادثه تجربه مى‏كند، و تا رسيدن به نقطه تعادل ميان اين دو قطب فاصله بسيار دارد. جامعه‏اى چنين، براى از دست


17

ندادن انرژى و هدر نرفتن استعدادها و پتانسيلهاى فكرى و عملى خود ناچار است كه دائما به مراقبت، بازانديشى و نقد خود بپردازد و در اين فرآيند بايد ذره‏بين توجه را بر مؤثرترين و تعيين‏كننده‏ترين عوامل و ساز و كارهاى مجموعه خود متمركز نمايد. بازانديشى در كارنامه نوانديشان دينى و تميز سره از ناسره در رفتارها و انديشه‏هاى آنان، مى‏تواند يكى از قدمهاى اساسى در اين پروژه به شمار آيد.

در اين نوشتار مرورى بسيار مختصر بر سير نوانديشى دينى در ايران، از آغاز تكوين آن در دوره معاصر و همچنين نگاهى تحليلى به يكى از الگوها و گفتمانهاى غالب در ميان نوانديشان متأخر، كه به گفتمان هرمنوتيكى اشتهار يافته، به انجام رسيده است.

1 ـ 3. تعريف نوانديشى دينى

در اين قسمت مطالب گفته شده ضمن چند نكته آورده مى‏شود:

يكم: در ادبيات اهل فرهنگ و سياست پس از پيروزى انقلاب، دو اصطلاح «روشنفكر دينى» يا «نوانديش دينى» از اصطلاحات بسيار شايع و پركاربرد است. در معناى اصطلاح نخست مناقشه‏هاى بسيار صورت گرفته و حتى عده‏اى استفاده از آن را به دلايل عديده‏اى جايز نمى‏شمارند. پاره‏اى آن را واژه‏اى پارادوكسيكال مى‏دانند(1) و در استفاده از آن ترديد روا مى‏دارند و برخى ديگر اطلاق اين واژه بر گروهى از عالمان دينى و عدم كاربرد آن در مورد ساير عالمان دينى را نوعى توهين و اسائه ادب مى‏دانند، چرا كه روشنفكرى دسته نخست به معناى تاريك انديشى گروه ديگر است.

اما خوشبختانه اين مناقشه‏ها درباره اصطلاح دوم كمتر صورت پذيرفته است. به همين دليل و على‏رغم اينكه نگارنده اشكالات مناقشين بر استفاده از اصطلاح نخست را وارد نمى‏داند، اما به منظور تحفظ بر اولويت مباحث محتوايى و اجتناب از مباحثات لفظى كم‏فايده، از اصطلاح دوم استفاده كرده است. حال به منظور تبيين دورنماى مباحث اين نوشتار به تعريفى ساده و حداقلى از نوانديشى دينى مى‏پردازيم.

1 . مصطفى ملكيان، «عقلانيت، دين، نوانديشى»، نشريه نامه، شماره16، ص1.

18

دوم : شايان ذكر است، موضوعات و مقوله‏هاى مختلف را به دو شكل مى‏توان تعريف كرد:

الف) به نحو پيشينى (A priori)

ب) به نحو پسينى (A posteriori)

هم مى‏توان به مقام "بايدها" توجه داشت و "تيپ ايده‏آلى" از يك موضوع را در نظر گرفت و آن را بر همان اساس تعريف كرد، و هم مى‏توان به مقام "هست‏ها" توجه كرد و موضوعات را بر اساس واقعيتهاى اتفاق افتاده تعريف كرد. با توجه به اين نكته بايد متذكر شد كه تعريف "نوانديش" در اين نوشتار تعريفى كاملاً پسينى، و مبتنى بر واقعيتهاى اتفاق افتاده در مقام "هست‏ها" مى‏باشد.

سوم : نوانديش دينى، همانطور كه از نام آن بر مى‏آيد، انسانى انديشمند و متفكر است. متفكرين را معمولاً بر اساس افكار و انديشه‏هايشان طبقه‏بندى مى‏كنند. اين افكار و انديشه‏ها را به سادگى مى‏توان به دو دسته مختلف، اما مرتبط با يكديگر تقسيم كرد ؛ يكى پرسشها و مسأله‏هاى فكرى كه به شدت با آنها درگير هستند و ديگرى پاسخها و تحليلهاى فكرى‏ست كه در برابر پرسشهاى مزبور ارائه مى‏نمايند.

اما معمول چنين است كه متفكرين، بر اساس پاسخهايى كه به پرسشهاى ذهنى انسان مى‏دهند تعريف و تقسيم مى‏شوند، يعنى در اين تعاريف، ملاك و معيار، پاسخهاى‏آنهاست، زيرا ظاهرا اين پاسخهاست كه مواضع افراد را مشخص مى‏كند و وجه مميز با ديگران مى‏گردد. اما به اعتقاد نگارنده پرسشهاى ذهنى متفكرين در بسيارى از مواضع مى‏تواند معيار مناسبترى براى تعريف و تشخيص آنان از ديگران باشد. بر همين مبنا آنچه در تعريف نوانديش دينى در اين نوشتار مورد نظر و پيروى‏قرار گرفته است، عمدتا مسأله يا مسائلى است كه با آنها درگير هستند و ديگرانى كه ايشان را عالم دينى مى‏دانيم اما نوانديش دينى نمى‏خوانيم، فارغ از آنند.

چهارم : "سنت و تجدد" (Tradition and Modernity) همان مسأله‏اى است كه مى‏تواند تمامى نوانديشان دينى را على‏رغم پاسخهاى گوناگون و متنوعى كه به


19

آن داده‏اند، در كانون خود جمع كند. استقراء و تتبع در انديشه كسانى كه به اين نام خوانده مى‏شوند و تأمل در خاستگاههاى فكرى و مراكز توجه و تلاش آنان به روشنى نشان مى‏دهد كه مركز اصلى مشكلات آنها همان مسأله "سنت و تجدد" است. استقراء مذكور را مى‏توان با تحليل عقلى آزمود و بر نتيجه فوق صحه گذاشت.

گرچه اين مسأله، به واسطه تنوع تعابيرى كه از دو واژه سنت (Tradition) و تجدد (Modernity) صورت گرفته، تا حدودى گرد و غبار ابهام بر آن نشسته است، اما به منظور شفاف سازى محل نزاع و مشخص نمودن حلقه‏هاى متصل به صورت مسأله كه چارچوب موضوع اين پژوهش را تشكيل مى‏دهند، به نحو روشنى به توضيح مقصود و مرادِ خويش از اين دو واژه و مسأله مزبور مى‏پردازيم:

الف) سنت (Tradition)

منظور از سنت در اين پروژه، سنت دينى و اسلامى است، و اگر چه سنت دينى و اسلامى ما، خود مجموعه‏اى از ابعاد مختلف اعتقادى، اخلاقى، تجربى، آداب و رسوم و اعمال و مناسك دينى است، ليكن منظور در مسأله مزبور عمدتا بُعد اعتقادى و نرم‏افزارى سنت دينى است، به ويژه آن دسته از آموزه‏هاى دينى كه در رابطه با مهمترين مسايل هستى و نيز اساسى‏ترين ارزشهاى جهان وجود (يعنى خدا، انسان، عالم واقع و غيره) به جامعه بشرى ارزانى شده‏است.

ب) تجدد (Modernity)

تجدد واژه‏اى است كه صاحبنظران در مباحث فلسفى و علوم اجتماعى نظرات متنوع وگاه متخالفى درباره آن ابراز داشته‏اند.

به طور معمول اين واژه در عرض دو واژه ديگر، يعنى مدرنيسم يا نوگرايى (Modernism)و مدرنيزاسيون يا نوسازى (Modernization) قرار مى‏گيرد و از آنها تعابير


20

و تفاسير سه گانه‏اى ارائه مى‏شود كه عمدتا با يكديگر متخالف، ولى مرتبط است.(1)

بر اين اساس، تجدد يا مدرنيته فرآيندى است كه طى آن، تحولاتى اساسى در افكار، احوال و اعمال يك جامعه صورت مى‏گيرد (و نمونه مشخص آن در چند قرن اخير در سطح اروپا و آمريكاى شمالى مشاهده مى‏شود) و براى آن جامعه اوصاف و خصائصى پديد مى‏آيد كه عمدتا عبارتند از:

1. بالارفتن سطح زندگى مادى.

2. گسترش فناوريهاى ماشينى نو.

3. شيوه‏هاى نوين پژوهش و مطالعه در طبيعت.

4. شيوه‏هاى نو در توليد صنعتى.

5. سرمايه‏دارى و بازار آزاد.

6. دموكراسى (مردمسالارى) ليبرال.

7. فرهنگ دنيوى و اين جهانى.

8. فردگرايى و حرمت به فرد و تفرد.

9. عقل‏گرايى و تحقيق و برنامه‏ريزى عقلانى.

10. انسان‏گرايى.

همانطور كه مشاهده مى‏شود، برخى از اين خصائص جنبه سخت‏افزارى دارد و برخى ديگر جنبه نرم‏افزارى.

1 . مدرنيته يا تجدد (modernity) فرآيندى است كه در طى آن خصائص نظرى و عملى يك جامعه به نحوى كه در متن توضيح داده شده تغيير مى‏يابد. و نمونه كامل آن را درمورد جامعه غرب در چند سده گذشته شاهد بوده‏ايم.

مدرنيزاسيون يا متجددسازى (modernization) سياستى است اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى براى تحقق فرآيند مدرنيته در جوامع غير غربى.

مدرنيسم يا تجددگرايى(modernism) ، ايدئولوژى خاصى است كه تحقق تجدد غربى در سراسر جهان را ممكن يا ضرورى، و به هر حال، مطلوب مى‏داند.

نگا: اقتراح، فصلنامه نقد و نظر، سال پنجم (78 ـ 1377)، شماره اول و دوم، ص4 ـ 5 ؛ و نيز همان، شماره سوم و چهارم، ص4 ـ 6 ؛ و نيز نگا: لارنس كهون، از مدرنيسم تا پُست مدرنيسم، ترجمه مترجمان، ويراستارى عبدالكريم رشيديان، چاپ اول، تهران، نشر نى، س1381، مقدمه ويراستار، ص11 ـ 13.


21

آنچه در اين تحقيق از مدرنيته مراد و مقصود مى‏باشد، عمدتا جنبه‏هاى نرم‏افزارى مدرنيته است، يعنى آن معرفت‏شناسى، عقلانيت و نظام ارزشى كه چون چترى بر تمام دستاوردهاى مدرنيته سايه افكنده است. در اين زمينه، محمد آركون (نوانديش الجزايرى) از آن به مدرنيته عقلى و فكرى و نيز از جنبه‏هاى سخت‏افزارى مدرنيته به مدرنيته مادى تعبير مى‏كند.(1)

به بيان ديگر مى‏توان گفت، درخت مدرنيته يا تجدد ريشه‏ها و ميوه‏هايى دارد. ريشه‏هاى آن همان نظام باورها و ارزشهايى است كه در ذهن و ضمير جامعه مدرن به تدريج شكل مى‏گيرد: خردمحورى، انسان‏گرايى، فردگرايى، دنياگرايى و ...

اين درخت به تدريج به ثمر مى‏نشيند و ميوه‏هايى مى‏دهد: شيوه‏هاى نو در توليد صنعتى، گسترش فناوريهاى ماشينى نو، ظهور دموكراسى و مردمسالارى ليبرال، گسترش آزاديهاى فردى، محوريت يافتن حقوق بشر، تأسيس نظام پارلمانى و نظام بوروكراسى ادارى، گسترش شهرنشينى و غيره.

در اين پروژه منظور از مدرنيته همان ريشه‏ها يا جنبه‏هاى نرم‏افزارى آن مى‏باشد كه روح اصلى مدرنيته يا تجدد را قوام مى‏بخشد و در اينجا از آن به مدرنيته عقلى و فكرى ياد مى‏كنيم.

اين گزينش و محدود كردن معناىِ مدرنيته، كه در قسمت بعد توضيح آن خواهد آمد، به دليل نوع رويكردى است كه مى‏توان نسبت به اين پديده داشت و از نظر نگارنده ريشه‏اى‏تر و عميق‏تر محسوب مى‏شود. حال با تعريف نمودن "سنت" و "تجدد" مى‏توان به تعريف "نوانديش دينى" نزديك شد.

نوانديش دينى كسى است كه از يك سو وارث فرهنگ عظيم دينى است و از سوى ديگر ناظر به فرهنگ دنياى جديد. بيش از دو قرن است كه او ميان چشم‏اندازهاى سنت دينى و مناظر دنياى جديد در گردش و تفكر است. او به دليل خاستگاه دينى خود، نمى‏تواند از ميراث دينى به طور كامل چشم بپوشد و از طرفى مى‏داند، دست‏كم بخشى از

1 . محمد آركون، «نقد عقل اسلامى و مفهوم خدا»، كيان، شماره47، س1378، ص24.

22

اين ميراث با ره‏آورد دنياى جديد همخوانى و سازگارى ندارد. پس چه بايد كرد؟

شايد پاسخ اين پرسش براى برخى بسيار آسان باشد، كسانى كه هيچگاه زحمت دوگانه‏انديشى را به خود نمى‏دهند، دل را به يك سو مى‏فرستند و بر سوى ديگر پرسش خط بطلان مى‏كشند. سنت‏گرايان محض و تجددگرايان راديكال خاطرى آسوده دارند. آنان مسير آسان را انتخاب مى‏كنند، صورت مسأله پارادوكس نماى "سنت و تجدد" را پاك كرده و با صرف كمترين هزينه تنها يك مسير را در پيش گرفته و به ديگر راهها التفاتى ندارند. اما نوانديش دينى مسير دشوارى را برگزيده است. او دو قرن است كه به گشودن مسأله‏هاى ريز و درشتى مشغول است كه همگى مصاديق متنوع دغدغه اصلى او (سنت و تجدد) محسوب مى‏شوند. نمونه‏هايى از اين موارد را مرور مى‏كنيم:

ـ آيا مى‏توان قانونگذارى براى جامعه را به نمايندگان مردم سپرد؟ آيا اين با موضوع "قانونگذارى خداوند" منافات ندارد؟

ـ آيا مشروطه و مجلس شورا با مشروعه و دين‏خواهى ناسازگار است؟

ـ آيا آنچه به عنوان "حقوق بشر" در دنياى جديد مبناى برنامه‏ريزى‏ها قرار گرفته است با برخى مفاهيم دينى نامتجانس نيست؟

ـ آيا ميان دستاوردهاى علوم جديد و مضامين و متون دينى مى‏توان هماهنگى برقرار كرد، و چگونه مى‏توان بر موارد تعارض ظاهرى فايق آمد؟

ـ آيا مى‏توان در زندگى فردى و اجتماعى ميان مديريت دينى و مديريت علمى جمع كرد؟

ـ آيا مى‏توان يك نظام اقتصادى علمى و دينى توأما طراحى و اجرا نمود؟

ـ آيا تعاليم فقهى موجود مى‏تواند پاسخگوى پيچيدگى‏هاى مسائل انسانى امروز باشد؟

ـ آيا مى‏توان بر مبناى اقتضائات دنياى جديد، حقوق بيشترى به زنان اعطا كرد و آنان را در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى برابر و هم دوش مردان قرار داد؟

ـ آيا مى‏توان آزادى بيان و عقيده را با برخى تعاليم دينى و فقهى، چون احكام مربوط به ارتداد و نشر عقايد باطله جمع كرد؟

ـ آيا مى‏توان هم انسان‏گرا بود و هم خداگرا؟


23

ـ آيا مى‏توان به مقتضاى عقل خود بنياد دنياى مدرن، دين را عقلانى نمود؟

ـ آيا مى‏توان هم ديندار بود و هم سكولار؟

و سؤالات بسيار ديگر.

براساس توضيحات ارايه شده، تعريف نوانديش مسلمان به طور مشخص به شرح ذيل است: «نوانديش مسلمان، متفكر مسلمانى است كه دغدغه و مسأله اصلى او مسأله "سنت و تجدد" و امكان توافق و سازگارى ميان آنهاست».

1 ـ 4. رويكرد نوانديشان متقدم و متأخر

پيش از ورود به بحث رويكرد نوانديشان تذكر يك نكته شايسته مى‏نمايد و آن اينكه نوانديش مسلمان پديده‏اى چند حيثيتى است. حداقل به اقتضاى تعريف وجوديش مى‏تواند حيثيات مختلفى در عالم خارج داشته باشد:

او در درجه اول يك متفكر است كه درگير يك مسأله عقلى و فكرى است. همچنين او مى‏تواند و ممكن است مرد عمل هم باشد يعنى عملاً درگير مسايل اجتماعى و سياسى شود.

در طول تاريخ و در صحنه عمل چنين مواردى فراوان اتفاق افتاده و بسيارى از نوانديشان دينى علاوه بر گره‏گشايى از مشكلات فكرى زمانه خود، در صحنه‏هاى سياسى و اجتماعى نيز حضور داشته‏اند. سيد جمال از جمله كسانى است كه انديشه و عمل به يكسان شخصيت او را پرداخته‏اند. افرادى چون او لااقل سه نوع فعاليت مستقل و در عين حال مرتبط با هم داشته‏اند:

1. تلاشهاى فكرى و عقلى براى پاسخگويى به مسائل اصلى زمانه خود.

2. مبارزه سياسى ـ اجتماعى با نظامهاى استبدادى درون جامعه اسلامى.

3. مبارزه سياسى ـ اجتماعى با استعمار بيرونى.

اگر بخواهيم نسبت ميان نوانديشانى چون سيد جمال با تمدن مدرن غرب را بدانيم بايد به اين نكته توجه داشت كه تمدن جديد غرب، خود داراى دو رويه مختلف بوده است: يكى رويه علمى و فنى غرب و ديگرى رويه استعمارى و ستيزه‏جويانه آن. مسلما اين دو


24

شيوه كاملاً مستقل از يكديگر نبوده‏اند اما در عين حال رابطه كسانى چون سيد جمال با اين دو حيثيت متفاوت بوده است. او از يك طرف، در قالب تلاشهاى نوانديشى، به جذب دستاوردهاى علمى و فنى غرب توسط مسلمانان ارشاد مى‏كرد، و از سوى ديگر تمام عمر خود را در مسير مبارزه با رويه استعمارى تمدن غرب گذراند.

تفكيك حيثيات مختلف يك نوانديش و قراردادن هر يك در جاى مناسب، باعث مى‏گردد در كشف مسأله‏هاى فكرى او گرفتار ترديد و اشتباه نشويم و آنچه در اين نوشتار بيش از هر چيز به آن اهميت داده شده، به ويژه هر چه به دوره متأخر نزديكتر مى‏شويم، حيثيت فكرى و انديشه‏اى نوانديشان است. به همين دليل در سرتاسر اين تحقيق سعى شده تا با تمركز بر همين حيثيت و توجه كمتر به ساير حيثيتهاى سياسى و اجتماعى افراد، به تحليل علمى از ايده‏هاى فكرى و معرفتى آنان پرداخته شود.

تفكيك حيثيات خاصيت ديگرى نيز دارد. اين تفكيك موجب مى‏شود راحت‏تر بتوانيم افراد و جريانات را در حوزه‏هاى مختلف شخصيتى و حيثيتى آنان مورد قضاوت و داورى قرار دهيم. يك فرد ممكن است در مقام مدير يك شركت، شخصيت موفق و برجسته‏اى داشته باشد، اما به عنوان پدر يا همسر در خانواده كارنامه قابل قبولى نداشته باشد.

ممكن است بر مطلب فوق اشكال شود كه جدا كردن حيثيات مختلف كارى دشوار و در مواردى محال است، اما در پاسخ بايد گفت: در مقام تحقيق چنين چيزى ناگزير است. لااقل نزديكى به سطوح قابل قبولى از اين تفكيك امرى ممكن و در عين حال ضرورى است. بدون چنين تفكيكى هرگز نخواهيم توانست قضاوتى عادلانه در مورد جنبه‏هاى مختلف علمى و عملى افراد و جريانات داشته باشيم.

پيشنهاد اين نوشتار براى تحليل جريان نوانديشى معاصر، بر مبناى چنين انگاره‏اى رقم خورده است. اكنون با توجه به اين تذكر به بررسى رويكردهاى نوانديشان مسلمان در برابر مسأله "سنت و تجدد" مى‏پردازيم.

همانگونه كه در قسمت پيشين يادآور شديم مراد ما از دو واژه «سنت» و «مدرنيته»،


25

عمدتا ابعاد نرم‏افزارى اين دو مقوله است، يعنى بعد اعتقادى و نظام ارزشى آن. دليل چنين گزينشى به شرح ذيل است:

مدرنيته براى انسان جديد، افكار، احوال و اعمال جديدى پديد آورده، و خصائص و صفات نوظهورى، هم در بُعد انديشه و نظر، و هم در بُعد سلوك و عمل براى فرد درجامعه غربى به وجود آورده است.

همه اين تغييرات، انديشمندان مسلمان را به قضاوت و داورى در مورد خود فرا خوانده و براى آنان اين پرسش را پديد آورده كه آيا اين موارد با افكار و احوال و سلوك دينى ما سازگار است يا خير، و در صورت ناسازگارى آنها با يكديگر چه بايد كرد؟ آيا بايد مشخصات دينى و سنتى را وانهاد و يا از گردن نهادن به الزامات مدرنيته چشم پوشيد؟

اين درگيرى و نزاع در حدود دو قرن است كه ادامه دارد و اتخاذ موضع در برابر آن، تاريخ نوانديشى اسلامى را در دو سده اخير رقم زده است.

تحليل‏گران بسيارى به بررسى مواضع و ديدگاههاى نوانديشان مسلمان و روشنفكران اسلامى به خصوص نوانديشان ايرانى پرداخته‏اند و طبقه‏بندى‏هاى گوناگونى از رويكردهاى آنان به عمل آمده است. مانند طبقه‏بندى رويكرد ايشان به:

1. نسخ سنت (Deconstruction)

2. احياى سنت (Resurgence)

3. تجديد سنت (1)(Reconstruction)

و يا طبقه‏بندى به دوره‏هاى هفت‏گانه ذيل: (در مورد نوانديشان ايرانى)

1. دوره انطباق و تفسير فرهنگى (آستانه مشروطه)

2. دوره هويت‏جويى و رقابت (نيمه نخست حكومت پهلوى)

3. دوره مكتب‏گرايى و ايدئولوژى (دهه 40 به بعد)

4. دوره ائتلاف سنت‏گرايان (بهمن 57)

1 . سعيد حجاريان، «گونه‏شناسى جريان‏هاى روشنفكرى ايران معاصر»، نامه پژوهش، شماره7 ، س1376، ص25 ـ 27.

26

5. دوره اعتزال و اعتراض سياسى (دهه اول انقلاب)

6. دوره اعتزال و اعتراض معرفت‏شناختى (دهه دوم انقلاب)

7. دوره برنامه اجتماعى (دهه سوم انقلاب)(1)

يا طبقه‏بندى ديگرى كه رويكردهاى مزبور را به سه دسته تقسيم مى‏كند:

1. پارادايم اصلاح فكر دينى

2. پارادايم انقلابى‏گرى

3. پارادايم عرفى‏گرى(2)

و يا طبقه‏بندى‏هاى ديگر كه هر يك اساس و مبناى خاص خود را دارند.

به اعتقاد نگارنده، بسيارى از اين طبقه‏بندى‏ها را مى‏توان پذيرفت و در عين حال آنها را يك نوع طبقه‏بندى تام و كامل نشمرد. (در واقع هر يك از اين تحليلگران از يك زاويه به مسأله نگريسته‏اند و از همان زاويه به تقسيم پرداخته‏اند و با توجه به شيوه و متدى كه هر يك در پيش گرفته‏اند، نمى‏توان انتظار كل‏نگرى و جامع‏نگرى را از آنان داشت. ماجرا در اينجا دقيقا ماجراى فيل و هندوها است.)

اين نكته به ما اين مجال را مى‏دهد كه رويكردهاى مختلف انديشمندان مسلمان به موضوع «سنت و تجدد» را از يك زاويه ديگر نيز مورد بررسى قرار دهيم و اين رويكردها را به اعتبار ديگرى تقسيم و طبقه‏بندى نماييم.

طبقه‏بندى نگارنده از اين رويكردها، يك طبقه‏بندى بسيار ساده است:

رويكرد عمل‏گرايانه

رويكرد انديشمندان مسلمان به مسأله «سنت و تجدد»

رويكرد معرفت شناسانه

1 . مقصود فراستخواه، روشنفكرى دينى در جست و جوى برنامه پژوهشى، صص123 ـ 132 ؛ جامعه‏شناسى روشنفكرى دينى، چاپ اول، محمدعلى زكريايى، انتشارات آذريون، تهران، س1378.

2 . سهراب رزاقى، «پارادايم‏هاى روشنفكرى دينى در ايران معاصر»، نامه پژوهش، شماره7، س1378، صص75 ـ 86 .


27

1. رويكرد عمل‏گرايانه

در اين رويكرد كه وجه غالب رويكردها در اولين مواجهه انديشمندانِ مسلمان با پديده مدرنيته است. اين انديشمندان عمدتا با رويه مدرنيته مواجه شده و ميوه‏هاىِ اين پديده و فرآيند جديد را مشاهده مى‏كنند و طبعا داورى آنان نيز عمدتا محدود به قضاوت درباره همين ثمرات مشهود است. لذا عمده مصاديق مطرح در اين دوره، قضاوت و داورىِ دينى در مورد مسائلى چون: صنعتى شدن، دموكراسى و نظام سياسى پارلمانى (مشروطه)، حقوق اجتماعى زنان و برابرى با حقوق مردان، پذيرش يا طرد مدارس جديد تحصيلى و دانشگاهها، اعزام دانشجو به خارج و تأسيس دارالفنون و مانند آن، تحصيل و اشتغال زنان، پذيرش يا طرد اشكال جديد زندگى اجتماعى به ويژه شهرنشينى، بهداشت عمومى، واكسيناسيون، مكانيزه كردن كشاورزى، قبول يا طرد وسايل جديد ارتباط جمعى مانند روزنامه، مطبوعات، راديو، تلويزيون، سينما و غيره مى‏باشد.

در اين دوره جامعه اسلامى (ايرانى و غيرايرانى) نابسامانيها و نيازهاى عاجلى دارد كه بايد برطرف گردد و اتفاقا جامعه مدرن غربى كليد حل بسيارى از اين مشكلات را يافته است، مشكلاتى چون فقر و تنگدستى، بيمارى و مرگ و مير نوزادان، استبداد و ظلم، بيسوادى و فقر فرهنگى، ضعف قوا و بنيه نظامى و دفاعى، ناامنى و بيدادگرى، ضعف اقتصادى، گرسنگى، خشكسالى و ساير آفات، و در يك كلمه ضعف و عقب ماندگى در همه ابعاد و شؤون زندگى سياسى ـ اجتماعى و فرهنگى.

2. رويكرد معرفت‏شناسانه

در دوره‏هاى اخير، هم فرآيند مدرنيته به تدريج كامل‏تر گرديده و هم انديشمندان مسلمان دريافته‏اند كه اين فرآيند اگر چه ميوه‏هايى پيدا و مشهود دارد، اما در باطن داراى ريشه‏هايى عميق و ناپيدا است كه بايد به تنقيح آنها پرداخت و با ابزار دقيق‏ترى درباره آنها به قضاوت نشست. مواجهه و رويكرد انديشمندان مسلمان در اين دوره با بنيادهاى فكرى و زيرساختهاى معرفت‏شناسانه و ارزشى مدرنيته است. لذا همواره اين سؤال براى ايشان


28

مطرح بوده است كه ميان آموزه‏هاى دينى در مورد اساسى‏ترين مسائل هستى، يعنى خدا، انسان، دنيا، دين و اساسى‏ترين ارزشهاى حاكم بر جهان هستى، با مبانى عقلى و ارزشى مدرنيته چه نسبت و رابطه‏اى برقرار است؟ در صورت تخالف اين دو با يكديگر، چه راهى را بايد در پيش گرفت؟ آيا بايد از مدرنيته چشم پوشيد؟ آيا بايد به تأويل و تغيير تعاليم دينى، متناسب با مبانى فكرى مدرنيته پرداخت؟ و يا راه ديگر. با اين تفسير از مسأله «سنت و مدرنيته» به نظر مى‏رسد كه اين مسأله، تصوير جديد و امروزين همان مسأله قديمى «عقل و دين» است. زيرا گره اصلى در موضوع عقل و دين، تعيين نسبت ميان آموزشهاى دينى و دستاوردهاى عقلانى بشر است و در بحث «سنت و مدرنيته» نيز به دنبال كشف همين رابطه ميان دين و عقلانيت جديد، كه همان عقلانيت مدرنيته است، مى‏گرديم. عقلانيت جديد، عقلانيتى است كه اولاً هيچ امرى را فوق چون و چرا نمى‏داند و ثانيا نگاهى جديد به هستى، انسان و مباحث معرفت‏شناسى دارد و براى خود نيز ارزشهاى جديدى قائل است. به انسان، بما هو انسان، به دنيا بما هو دنيا، به رفاه و آسايش دنيوى و به قدرت و توانايى اصالت و ارزش مى‏دهد. و ظاهرا بسيارى از اين ديدگاهها با ديد گاهها و ارزشهاى دينى سر سازش ندارد.

1 ـ 5. علت غلبه گفتمان هرمنوتيكى

در دوره‏هاى متأخر فضاى بحثهاى نوانديشان مسلمان مشخصا فضايى فلسفى و معرفت‏شناسانه است. و دغدغه عمده ايشان دستيابى به دركى عميق از سنت دينى و اسلامى و نيز شناختى ژرف نسبت به ماهيت و حقيقت مدرنيته و نسبت سنجى ميان آنهاست. اين رويكرد را نسبت به گذشته مى‏توان عميق‏تر و ريشه‏اى تر ارزيابى نمود.

در اين رويكرد دغدغه اصلى، فهم است و لذا هر نوع آموزه‏اى كه به مسأله فهم و معرفت مربوط شود براى نوانديشان مسلمان متأخر از اهميت و اولويت بيشترى برخوردار است. از يك سو كثرت و شيوع مباحث معرفت‏شناسى، به ويژه معرفت‏شناسى دينى، يگانگى يا تمايز دين و معرفت دينى، رابطه معارف دينى با معارف بشرى، ريشه‏يابى علل تحول و تطور معرفت دينى، الهى يا انسانى بودن معرفت دينى، فهمها و قرائتهاى مختلف از دين و سنت، رابطه فهم و اعتقاد دينى با ايمان دينى، و از سوى ديگر كثرت مباحث مربوط


29

به فهم مبانى جهان شناختى، معرفت شناختى و انسان‏شناختى مدرنيته و نزاع ميان سنت و مدرنيته، و نيز شيوع مباحث مربوط به گذر از سنت به مدرنيته و از مدرنيته به پست مدرنيسم و تحقيق در ماهيت و محتواى آنها، حكايت از آن دارد كه براى نوانديشان مسلمان، به ويژه نوانديشان ايرانى مسأله «فهم» ريشه‏اى‏ترين و پايه‏اى‏ترين مسأله است.

به ويژه آخرين ره‏آوردها و نتايج حاصل آمده براى نوانديشان مسلمانى كه از آنها با عنوان نوانديشان تجددگرا ياد مى‏كنيم، اين است كه:

ـ مشكلات دينى ما عمدتا به فهم نادرست از منابع دينى باز مى‏گردد.

ـ جمع ميان سنت و تجدد بر مبناى فهم صحيح از اين دو و گزينش جوهرى‏ترين اصول آنها در كنار يكديگر امكان پذير است.

در اين دو نتيجه، "فهم" جنبه كاملاً محورى دارد، به ويژه فهمى كه به نوانديش مسلمان توان بيشترى براى ايجاد توافق ميان سنت دينى و مدرنيته عطا كند.

اكنون با تكيه بر اين نكته، علت توجه بسيارى از نوانديشان مسلمان به مباحث و مبانى جديد هرمنوتيك آشكارتر مى‏گردد.(1)

هرمنوتيك در يك تعريف بسيار ساده دانشى است كه تئوريهاى مربوط به فهم را بازگو مى‏كند و همين مقدار براى اينكه نوانديش دينى از فاصله بسيار دور فرهنگى جهت

1 . فضل الرحمان نوانديش معاصر و پرآوازه پاكستانى در كتاب اسلام و مدرنيته ضمن تشريح نزاعهايى كه ميان متفكرين مسلمان از صدر اسلام تاكنون در خصوص مبانى برون فهمى قرآن و آموزش‏هاى دينى صورت گرفته، توضيح مى‏دهد كه نتيجه اين نزاع‏ها اين شده است كه دستگاه عقلانيت و فهم اسلامى يك دستگاه تكه تكه و مثله شده باشد، و اين موضوع در دوران جديد كه جامعه اسلامى با چالش مدرنيته و تمدن جديد غرب مواجه گرديده است شدت بيشترى نيز يافته است.

وى يادآورى مى‏كند كه در برابر اين چالش عكس‏العملهاى متفاوتى توسط مسلمانان صورت گرفته عده‏اى ايده‏ها و نهادهاى اصلى تمدن مدرن را برگرفته و به توجيه و بومى‏سازى آنها از طريق مفاهيم قرآنى برآمده‏اند و گروهى ديگر به انكار كامل مدرنيته پرداخته‏اند و در مجموع مجادلاتى عمدتا احساسى و عصبى و پايان ناپذير ميان آنان صورت گرفته است. وى دربرابر چنين وضعيتى معتقد است راه چاره اساسى همان است كه عقلانيت اسلامى صورت و سامانى يكپارچه و منقح بيابد و اين از طريق شكل‏گيرى و رشد دانش و روش هرمنوتيكى امكان پذير است. وى اين امر را ضرورى مى‏داند و در پيگيرى مطالب، به تشريح روش هرمنوتيكى خود در مراجعه به قرآن و فهم آن مى‏پردازد كه نام آن راQuranic hermeneutics گذارده است.

Fazl-U Rahman, Islam &Modernity, U.S.A, The University of Chicago Press, 1982, pp. 3-4.


30

تماشاى مناظر هرمنوتيك، رنج سفر دور و دراز فكرى را بر خود هموار كند، كافى است و نتيجه آن مى‏شود كه امروز شاهد آن هستيم: يكى از گفتمان‏هاى غالب نوانديشى دينى در دوره معاصر گفتمان هرمنوتيكى است ؛ گفتمانى كه به شكل پيدا و پنهان از تئوريهاى مربوط به فهم بهره مى‏گيرد تا مسير تحول و قبض و بسط معارف دينى را تبيين كند و از آن طريق بتواند بر مسأله "ثابت و متغير"(1) (به تعبيرى) و يا "سنت و تجدد" (به تعبير ديگر) فايق آيد.

1 ـ 6. مسأله (Problem) اصلى نوشتار در يك نگاه

فيلسوفان هرمنوتيك در كانونى‏ترين نقطه بحث خود به موضوع "فهم" (Understanding)، به ويژه با تمركز بر فهم متن (Text) مى‏پردازند و مباحث مطرح شده توسط آنان، يعنى اصول، مبانى و تئوريهاى مربوط به فهم، واجد استعداد بسيارى است تا در سازوكار و روش نوانديشان مسلمان مؤثر افتد. به ويژه برخى از اين ايده‏ها از برجستگى بالاترى برخوردار است و بيشتر به كار نوانديشان مزبور مى‏آيد كه از آن جمله مى‏توان به مبانى هرمنوتيك فلسفى گادامر اشاره كرد.

هانس گئورك گادامر(H. G. Gadamer) (1901 ـ 2002 م) از برجسته‏ترين فيلسوفان هرمنوتيك معاصر به شمار مى‏آيد. مكتب هرمنوتيكى او با عنوان "هرمنوتيك فلسفى" شناخته مى‏شود.

نوشته حاضر بر اساس اين نيت فراهم گرديده است تا مرورى مختصر بر مهمترين مختصات هرمنوتيك فلسفى گادامر داشته و از اين رهگذر به پاره‏اى مشابهتها ميان دستگاه فكرى او و مختصات معرفت‏شناسى پاره‏اى(2) از نوانديشان دينى در جامعه

1 . عبدالكريم سروش، پيشين، ص پنج.

2 . اين گروه از نوانديشان دينى كه مى‏توان آنها را نوانديشان "تجددگرا" ناميد، معتقدند كه مى‏توان ميان سنت دينى و مدرنيته توافق و سازگارى برقرار كرد و كليه تلاشهاى نوانديشى آنان در پى تحقق چنين منظورى است. گروه مزبور مشتمل بر افراد و متفكران بسياريست كه به لحاظ نقش و تأثير با يكديگر برابر نيستند. برخى از آنها در گفتمان ياد شده نقش توليد كننده را بر عهده دارند و گروهى ديگر نقش توزيع كننده يا مصرف كننده را ليكن در مجموع تلاش و مساعى فكرى تمامىِ آنان اين گفتمان نوانديشى و روشنفكرى دينى را قوام بخشيده است.

س