فهرست مطالب
 

ابهام زدايى  از احكام غيبت

ترجمه

كشف الريبة عن احكام الغيبة

شهيد ثانى (زين الدين بن علي عاملي)

مترجم

سيد ابراهيم سيد علوى

كنگره بين المللى شهيدين

11


4

ابهام زدايى از احكام غيبت

ترجمه كشف الريبة عن احكام الغيبة

مترجم: سيد ابراهيم سيد علوى

* ناشر: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى

معاونت پژوهشى دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم

* تهيه: كنگره بين المللى شهيدين

* ليتوگرافى و چاپ: نگارش

* چاپ اول: پاييز 1388

* شمارگان: 2000 نسخه

* قيمت: 2500 تومان

* عنوان: 114; مسلسل: 182

همه حقوق براى ناشر محفوظ است.

نشانى: قم، خيابان شهداء(صفائيه)، كوچه آمار، پلاك 42

تلفن و دورنگار: 7832833، پخش: قم 7832834 ; تهران 5 ـ 88940303

ص.پ: 3858/37185 ، كدپستى: 16439ـ37156

وب سايت: www.isca.ac.ir

پست الكترونيك: nashr@isca.ac.ir

شهيد ثانى، زين الدين بن على، 911 - 966 ق.

[كشف الريبه عن احكام الغيبه. فارسى]

ابهام زدايى از احكام غيبت: ترجمه كشف الريبه عن احكام الغيبه / شهيد ثانى (زين الدين جبعى عاملى); مترجم سيد ابراهيم سيد علوى; تهيه كنگره بين المللى شهيدين. - قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1388.

168 ص.

25000 ريال: ISBN:978-600-5570-37-3

فهرستنويسى بر اساس اطلاعات فيپا.

كتابنامه به صورت زيرنويس.

نمايه

1. غيبت (اخلاق اسلامى). 2. اخلاق اسلامى. 3. حسد. 4. سخن چينى. الف. سيد علوى، ابراهيم، 1318، مترجم. ب. كنگره بين المللى شهيدين (1388: قم). ج. دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم. معاونت پژوهشى. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى. د. عنوان. هـ. عنوان: ترجمه كشف الريبه عن احكام الغيبه. و. عنوان: كشف الريبه عن احكام الغيبه. فارسى.

5041 ك 9 ش /3/251 BP 634/297

1388


5
فهرست مطالب
سخن دبيرخانه كنگره 7
مقدمه 11
گفتارى از مترجم 19
معرفى كتاب 23
پيشگفتار مؤلف 27
مقدمه 29
تعريف غيبت و بعضى از روايات ترساننده از آن 29
غيبت در لغت 29
غيبت در اصطلاح 29
راز اهميت غيبت 40
فصل اول: انواع غيبت 41
گوش فرا دادن به غيبت 48
چند حديث در زمينه وظيفه شنونده غيبت 50
چگونه سوءظن را از حديث نفس بازشناسيم؟ 54
فصل دوم: انگيزه هاى غيبت و درمان بيمارى غيبت 57
فصل سوم: موارد جواز غيبت 71
فصل چهارم: سخن چينى، دورويى و حسد 83
اول: سخن چينى 87
انگيزه هاى سخن چينى 93
دوم: دورويى و دوزبانى 98
ويژگى هاى دورويى 102
سوم: حسد 104
آثار حسد 107
بحث اول: حقيقت حسد و مراتب آن 108
مراتب حسد 114
مبحث دوم: انگيزه هاى حسد 115
مبحث سوم: درمان بيمارى حسد 121
درمان علمى يا نظرى 122
فصل پنجم: كفاره غيبت 131
فصل ششم: دوازده حديث در زمينه حقوق برادران ايمانى 137
حديث اول 141
حديث دوم 142
حديث سوم 143
حديث چهارم 144
حديث پنجم 144
حديث ششم 144
حديث هفتم 145
حديث هشتم 147
حديث نهم 148
حديث دهم 148
حديث يازدهم 160
حديث دوازدهم 161
فهرست آيات و روايات 163
الف) آيات 163
ب) روايات 164


7

سخن دبيرخانه كنگره

دانش و انديشه در بستر تاريخ شكل مى گيرد و راه تكامل و تطور را در فراز و فرودهاى آن طى مى كند. تاريخ علم در حقيقت، حلقات پيوسته انسان هاى سخت كوش و فرزانه اى است كه تار و پود آن را با گوهر جان خويش سرشته و آثار وجودى شان را مؤثر و ماندگار ساخته اند. بدين سان انديشه هاى پسينيان وام دار فعاليت هاى پيشينيان است و بزرگ داشت عالمان و فرزانگان هر علم، تكريم آن علم است.

بى ترديد، شهيدين ابوعبدالله شمس الدين محمد بن مكى عاملى ملقب به شهيد اول (734 ـ 786 ق) و زين الدين بن على ملقب به شهيد ثانى (965 ـ 911 ق) از آن شمارند.

برآمدن و زيستن اين دو بزرگوار بر بلنداى كوه هاى پر صلابت جبل عامل لبنان و باليدن شان در كنار ساحل پردامنه و مواج مديترانه به نوبه خود، موهبتى الهى بود تا روح و جان خويش را با صفاتى بزرگ درهم آميزند و


8

تجربه اى علمى را بر بسترى از سعه صدر، دورانديشى و نظر داشتن به افق هاى دور بنا كنند.

آثار اين دو بزرگ مرد در زمينه هاى فقهى و حقوقى چنان پرمايه و مؤثر است كه تاكنون هيچ محققى از آن بى نياز نبوده و هيچ مكتب فقهى بى توجه به آن ها شكل نگرفته است; به ويژه فقه شهيد اول كه سرآغاز و سرسلسله جنبان بسيارى از تحولات در انديشه فقهى و الهام بخش بسيارى از شيوه هاى فعال در استنباط فقه محسوب مى شود. البته طلايه دارى در دانش فقه و اصول، نبايد از توجه به تضلع آن ها در ديگر رشته هاى علوم ذره اى بكاهد و به حجابى براى لطايف، ظرايف و نكات ژرف قرآنى، حديثى، كلامى، اخلاقى و عرفانى آن بزرگواران بدل شود. هر چند كه بعضى از ابعاد شخصيت آن ها جلوه بيشترى داشته و اين تنوع ، در آثار شهيد ثانى به ويژه در اخلاق نظرى ظهور وبروز بيشترى يافته است، اما زندگى پر نشيب و فراز شهيدين نشان از آن دارد كه هر دو در اخلاق عملى اسوه سالكان و جويندگان علم و عمل بوده اند.

نوآورى هاى شهيدين در عرصه توليد علم، به ويژه استدلال هاى ژرف و استنباط هاى دقيق و راه گشا در حل معضلات علمى و فكرى نه تنها آن دو را راهنماى نخبگان و فرزانگان عصر خويش گردانده، بلكه حضور ايشان را در تاريخ علم جاودان كرده است.

مناسبات فكرى با علماى فِرق و نقشى كه در ايجاد تقريب مذاهب اسلامى داشته اند، آن دو را مرجع و ملجأ خاصه و عامه گردانده و بنيان گذار


9

روشى نو در فقه تطبيقى گردانده است. همين ويژگى سبب شده است كه بركات وجودى آنان در منطقه و مذهب خاصى محدود و محصور نمانده و آثارشان هماره منبع پر فيضى براى جويندگان حقيقت باشد.

وجود شخصيت هاى نام دار و مؤثر از اين دو خاندان، به ويژه دو يادگار گران قدر شهيد ثانى (صاحب معالم و صاحب مدارك) نشان از اصالت خانوادگى و نيرومندى مكتب تربيتى آنان دارد.

از همه اين ها مهم تر، صلابت و شجاعت ايشان در اظهار حق و دفاع از حقيقت است، كه هر دو را به افتخار شهادت نائل گردانده و عظمت شهيدين را مضاعف و آن دو را مشعل فروزان مرزبانان حماسه جاويد ساخته است.

پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى به همين جهات، كنگره بزرگ داشت شهيدين سعيدين را در برنامه ده ساله كنفرانس هاى بين المللى قرار داد و ضمن جمع آورى، تحقيق، تصحيح و احياى آثار آنان، پژوهش در زندگى و انديشه هاى آن دو را به پژوهش گرانى آگاه و خبره سپرد و اينك بسيار خوشوقتيم كه در آستانه برگزارى اين كنگره عظيم، افزون بر ارائه موسوعه شهيد اول و آماده سازى موسوعه شهيد ثانى، منشورات پر برگ و بار ديگرى چون شناخت نامه شهيدين به زبان عربى، فارسى و انگليسى، زندگى نامه شهيد اول و ثانى، مجموعه مقالات فارسى و عربى و ترجمه فارسى برخى از آثار شهيدين را تقديم محضر اهل نظر مى نماييم.

در پايان بر خود فرض مى دانيم ضمن تشكر از همه صاحبان انديشه و قلم كه در تهيه و تدوين اين مجموعه همت گمارده اند از رياست محترم


10

دفتر تبليغات اسلامى حضرت حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاى سيدحسن ربانى ـ دامت افاضاته ـ نيز به جهت حمايت هاى بى دريغ و نظارت بر حسن اجراى امور كنگره سپاس گزارى نماييم. هم چنين مراتب قدردانى و سپاس خويش را از شوراى سياست گذارى، هيئت علمى كنگره، مديريت نشر پژوهشگاه و كاركنان دبيرخانه كنفرانس هاى بين المللى كه سعى بليغى در به ثمر رساندن فعاليت هاى علمى و اجرايى همايش داشته اند اعلام كنيم و براى همه اين عزيزان اجرى جزيل از خداى متعال مسئلت داريم.

محمد جواد صاحبى احمد مبلغى

دبير علمى كنگره بين المللى شهيدين رئيس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى

معاون پژوهشى دفتر تبليغات اسلامى


11

مقدمه

كتاب كشف الريبة عن احكام الغيبة، از فيوضات قلمى شهيد ثانى زين الدين جبعى عاملى از جمله كتب اخلاقى نادرى است كه شايد به علّت وجود اخلاص تمام عيار و قد است. كاملِ مؤلّف بزرگوارش، در ميان همگان هم چون درّى گران بها عزيز و مورد توجّه است.

در سال 1354 شمسى يكى از نيكان، كه پاره اى از امكانات حيات خويش را صرف گسترش معارف اسلامى مى كرد - روحش شاد و پيروش افزون باد - پيشنهاد ترجمه اين رساله نفيس را به اين جانب داد و من كه تا آن زمان نسخه كامل كشف الريبه را نديده و نخوانده بودم پس از مطالعه، لذّت فراوان بردم و شيفته قلم و تفكّر شهيد در اين كتاب كوچك شدم، هر چند كه به سان ديگر طالبان علوم دينى در دوران تحصيلى با كتاب هاى شهيد دوم، كه جزو كتب درسى به حساب مى آيند، كم و بيش آشنايى داشته و بهره ها جسته بودم.


12

ترجمه و نشر اين كتاب در آن روزگار، كه به راستى بازار اخلاق، بسيار كساد و بى رونق بود و حتى مُتَمَذْهَبين، كه مصداق «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» بوده و هستند براى دست يابى به مقام و مثال دنيوى با چنگ زدن به برخى روايات و بدفهمى فهم و يا تطبيق نادرست بعضى از نصوص اسلامى، به اغفال مردم مى پرداختند و آشفتگى عجيبى به وجود مى آوردند، بسيار مفيد و آموزنده مى توانست باشد و شايد به همين سبب و اسباب ديگر، نسخه هاى چاپ هاى پيشين كتاب در اندك مدتى ناياب مى شد.

اكنون كه انقلاب اسلامى به پيروزى رسيده و دوران طاغوت در سرزمين ما به سر آمده است و ما در فضاى حاكميت اسلام و ولايت فقيه، كه استمرار حكومت انبيا و اولياى معصوم است، زندگى مى كنيم و بايد در فرد و اجتماع نمونه بارز اخلاق اسلامى و آيينه تمام نماى تعاليم قرآن باشيم، جاى گاه اين گونه كتاب هاى اخلاقى، كه زمينه خودسازى و جامعه سازى هستند، به نظر مى آيد هم چنان محفوظ است، بلكه ضرورت و اولويت بيشترى دارد.

آرى، به نظر ما زمينه اين كارها هم چنان محفوظ است، زيرا جامعه سالم و آرمانى جز از افراد بهنجار و سالم و با تعادل روانى تحقّق نمى يابد و آموزش هاى اخلاقى اسلام زمينه چنين سلامت و تعادل روانى را به وجود مى آورد. چون وقتى انسان داراى رشد كافى نباشد و زمينه هاى فساد اخلاق و نابهنجارى هاى روحى را از خود دور نسازد و با نسخه هاى شفابخش


13

قرآن وسنّت، روح و روانش را جلا و صفا ندهد، دلى بيمار و قلبى ناسالم خواهد داشت و بيمارى روانى به حساب خواهد آمد و همين نكته راز نام گذارى ترجمه اين كتاب است به بيمارى هاى روانى.

براى روشن شدن اين نكته، پژوهشى پيرامون واژه هاى نفس، روح، عقل، قلب، فؤاد به عمل مى آوريم كه پس از تحقيق به اين نتيجه مى رسيم كه معادل فارسى اين كلمات عبارت است از: روان، جان، خرد و دل. اكنون سخن اهل فن را در اين مورد نقل مى كنيم:

ابن منظور مى نويسد: روح همان نفس است و به صورت مذكر و مؤنث هر دو به كار مى رود جمع آن ارواح است. ابن نبارى مى گويد: روح و نفس يكى است با اين فرق كه روح مذكر است و نفس مؤنث روح چيزى است كه زندگانى نفس به آن است... فرّاء مى گويد: روح چيزى است كه انسان بدان زنده است و خداوند اين مخلوق را به احدى نشناسانده و علم و شناخت آن را به هيچ كس نداده است... ابوالهيثم مى گويد: روح همان نَفَسى است كه انسان تنفس مى كند و در تمام اجزاى بدن جريان دارد و هرگاه از بدن بيرون رود، ديگر تنفس قطع مى شود و وقتى همه آن از بدن خارج گرديد چشم بر آن خيره مى ماند تا برهم گذاشته مى شود و آن را به فارسى، جان گويند.(1)

باز ابن منظور مى نويسد: نفس، يعنى روح و ابن سيده مى گويد: ميان اين دو اندك فرق است. ابواسحاق گفته است: نفس در كلام عرب به دو معنا به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. لسان العرب، ج 5، ماده «روح»، ص 361 (چاپ دار احياء التراث العربى، بيروت).


14

كار رفته: نخست آن كه گويى: نفس فلانى بيرون رفت; يعنى روح او... و دوم: نفس الشيء، يعنى تمام حقيقت آن ...كه به اَنْفُس و نُفُوس جمع بسته مى شود... ابن خالويه گفته: نفس، يعنى روح و نفس چيزى است كه انسان به واسطه آن اشياء را تميز مى دهد... ابن برى گفته: نفس به دو معنا به كار مى رود: به معناى روح، و به معناى قوه تميز و تشخيص، و بر هر دو معنا از قرآن شاهد وجود دارد.(1)

پس نفس به معناى نخست با زوال حيات و زندگانى سلب مى شود و به معناى دوم با زوال عقل و خرد. گاهى هم كلمه نفس بر تمام وجود انسان اطلاق مى شود. از ابن عباس روايت شده كه، براى هر انسانى دو گونه نفس است: اول به معناى عقل كه تشخيص در پرتو آن است. و دوم به معناى روح كه زندگانى با آن است. ابن انبارى مى گويد: برخى روح و نفس را يكى مى دانند، جز آن كه نفس را مؤنث و روح را مذكر... زجاج مى گويد: براى هر انسان دو نفس است: يكى به معناى تميز و تشخيص، و اين همان است كه به هنگام خواب از انسان جدا مى شود، و ديگر نفس به معناى حيات و زندگانى كه هرگاه نفس به اين معنى نابود شود تنفس نيز از بين مى رود و قطع مى شود در صورتى كه شخص نائم و خوابيده تنفس را از دست نمى دهد.(2)

راغب اصفهانى در مفردات مى نويسد: رُوح و رَوح در اصل يكى هستند و روح از نام هاى نفس است... چون نفس قسمتى از روح است.(3)

1. همان، ج 14، ماده نفس، ص 233 و 234.

2. همان.

3. ماده «روح»، ص 211 (تحقيق نديم مرعشلى).


15

همو مى نويسد: قلب انسان را بدان علت قلب گويند كه زياد ضربان دارد و هم چنين، قلب را در معانى. روح، علم و شجاعت و غيره استعمال مى كنند. در قرآن مى خوانيد:

﴿وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ; يعنى روح ها به حنجره ها رسيد،... ﴿وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ; ولى روحى كه در سينه هاست نمى بيند. برخى گفته اند مقصود: از قلب در آيه مزبور عقل است و برخى گفته اند روح.(1)

ابن اثير مى نويسد: كلمه روح در حديث مانند قرآن، بارها به كار رفته است و معانى گوناگون براى آن ذكر شده و غالباً مقصود، آن چيزى است كه كالبد با آن زنده است و حركت مى كند. روح بر قرآن، وحى، رحمت و جبرئيل نيز اطلاق شده است و به صورت مذكر و مؤنث هر دو به كار مى رود.(2)

اين بود فشرده اى از سخنان اهل لغت پيرامون واژه هاى مذكور.

اما نظر علماى اخلاق:

مرحوم حاج ملا مهدى نراقى مى نويسد: موضوع علم اخلاق نفس ناطقه است; يعنى آنچه، حقيقت انسان محسوب مى گردد.(3)

باز همو در همان كتاب مى نويسد: نفس گوهرى است ملكوتى كه بدن در نيازمندى هايش او را به كار مى گيرد و آن حقيقت انسان و ذات اوست و نام هاى گوناگون دارد به اعتبارات مختلف: از يك نظر روح گويند، چون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ماده «قلب»، ص 426.

2. النهاية فى غريب الحديث، ج 2، ماده «روح»، ص 271 و 272.

3. جامع السعادات، ج 1، ص 26.


16

زندگانى انسان و زنده بودن بدن وابسته به آن است و از نظر ديگر عقل نامند، چون معقولات را درك مى كند و قلبش نيز مى نامند، چون در خطورات ذهنى و حادثه ها زير و رو و دگرگون مى شود.(1)

اما نسبت مرض و بيمارى به هر يك از روح، نفس و قلب و غير آن نيز با ملاحظه آيات قرآنى و احاديث و عناوين مباحث اخلاقى علما و دانشمندان، به حدّ بداهت و روشنى مى رسد.

قرآن مجيد صفت نفاق را بيمارى قلبى معرفى كرده است: ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ...(2) و به ملاحظه نظر برخى از علماى تفسير، كه قلب را به روح و نفس هم اطلاق كرده اند، مفهوم وسيع ترى به اثبات مى رسد و اصولا قرآن در حدود دوازده مورد به قلب، نسبت مرض و بيمارى مى دهد كه اگر تحت اللفظى ترجمه كنيم «بيمارى دل» خواهد بود و اگر قلب را به معنى روح بگيريم و يا نفس، «بيمارى روحى يا روانى» ترجمه خواهد شد.

در قرآن، آلودگى به نفس نسبت داده شده: ﴿وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها; (3)زيان كار شد آن كه نفس را آلوده كرد. و بديهى است كه آلودگى، نابهنجارى و مرض است.

مرحوم نراقى مى نويسد: بدان كه انسان از دو بخش به وجود آمده: روح و تن، و هر يك از آن ها بهنجارى ها دارد و نابهنجارى ها، وسيله نجات دارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ص 28.

2. بقره (2)، آيه 10.

3. شمس (91)، آيه 10.


17

و اسباب هلاك. نابهنجارى هاى روح همان رذايل اخلاقى است و صحت و سلامتش فضايل و مكارم اخلاق.(1)

بنابراين در قرآنِ ما و كتب اخلاق بزرگان، اصطلاحات بيمارى قلب، مرض قلبى، بيمارى هاى نفس و روان و نابهنجارى هاى روحى و روانى فراوان وجود دارد و اين كوته نظرى است كه چون در طب و علم پزشكى، بيمارى قلبى به نابهنجارى هاى عضوى و مرض قلب صنوبرى گفته مى شود و يا چون در علومِ ترجمه شده از دانش ها و روان شناسى غربى، بيمارى روانى در موارد ويژه اى به كار مى رود، ما نيز تنها اين اصطلاحات را در آن موارد به كار بريم، زيرا اولاً، در قرآن و احاديث ما و كتب اخلاق، پيش از آن كه اين دانش ها به وجود آيد و اين كتاب ها تأليف شود اين اصطلاحات به كار رفته بوده است، چنان كه در بالا ملاحظه شد و ثانياً، چه اشكالى دارد كه بگوييم همان گونه كه اصطلاح بيمارى هاى روانى، مرض قلبى و امثال آن درطب جسمانى در مفاهيم خاص و نابهنجارى هاى معين استعمال مى شود در طب روحانى نيز در مورد نابهنجارى ها و ناخوشى هاى مخصوص به كار رود. عناوين «طريقة معرفة الأمراض النفسانية»، «كيفية العلاج»، «أسباب الأمراض النفسانية»، «المعالجات الكلية لمرض النفس» و چندين عنوان ديگر، كه در كتب اخلاق است، چگونه بايد ترجمه شود؟ و هرگاه ترجمه به روان، صحيح نباشد آن وقت ترجمه «معر فة النفس» به «روان شناسى» نيز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جامع السعادات، ص 34.


18

صحيح نخواهد بود، آيا كسى كه بدان سخن اعتقاد دارد، چنين نتيجه اى را مى پذيرد؟

نتيجه آن كه رذايلى مانند حسد، بخل، كينه، دورويى، غيبت و بدگويى از مردم و... و اصطلاح بيمارى هاى روانى بر آن، هيچ اشكال فنى و علمى ندارد. درود خدا بر آنان كه حق را پذيرايند.

تهران

سيد ابراهيم سيد علوى 1/10/64


19

گفتارى از مترجم

بدون ترديد بخشى از تعاليم و قوانين اسلامى را تعاليم و دستورهاى اخلاقى تشكيل مى دهد، ولى اندكى توجه به اين دستورهاى اخلاقى اين نكته را روشن مى كند كه زندگى اخلاقى در اسلام ويژگى هايى دارد كه كمتر مى توان آن ويژگى ها را در اديان و مكتب هاى اخلاقى ديگر يافت.

ديد اخلاقى اسلام ديدى است همه جانبه و تمام هدف در آن، تأمين زندگى شرافتمندانه براى جامعه هاى انسانى است.

دستورات اخلاقى اسلام مجموعه اى است هماهنگ و درهم تنيده و جدايى ناپذير و برخى توضيح دهنده برخى ديگر.

در نظام اخلاقى اسلام نه ظلم و تجاوز رواست و نه ستم پذيرى و زبونى، نه مادى صرف بودن و فرو رفتن در پول، مقام، رياست، جاه و شهوات و نه انزوا و رهبانيت و دورى از نيازهاى طبيعى بشرى.

در زندگى اخلاقى اسلام غيبت و بدگويى از مردم ناپسند است و محكوم، اما بدگويى چه كسى و براى چه هدفى؟ سوءظن و بدگمانى خطا و لغزش اخلاقى است، ولى در چه وقت و در كدام محيط؟ و همين طور ديگر


20

مسائل روزمره زندگى انسانى كه به فراوانى به چشم مى خورد.

اين ويژگى هاى اخلاقى اسلام همان عواملى است كه اين آيين حنيف را از همه جهت، آيينى معتدل و دور از هرگونه افراط و تفريط قرار داده است: ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً...;(1) اين چنين ما شما را ملت و مردمى ميانه رو قرار داديم.

دستورهاى اخلاقى اسلام نه به مردمان زيرك ميدان مى دهد كه با فنون و روش هاى ماهرانه و يا ظاهرسازى و غيره، اعمال و رفتار خود را توجيه كنند و موجه جلوه دهند، و نه از آدم هاى بى دست و پا مى پذيرد كه به استناد اين نكات اخلاقى كلاهشان پس معركه بماند، مثلا در جامعه متشتّت و پراكنده مسلمين امروز، چه بسيار ديده مى شود كه اشخاص كلاه بردار و خائن با لطائف الحيل و با چابكى هاى وصف ناپذير، مردم را مى چاپند و براى خويشتن دنيايى دست و پا مى كنند و جامعه اى را به تباهى مى كشانند. اين ها را انسان هاى بسيار محتاط و محافظه كار مى يابيد كه به اصطلاح مو، لاى درز كارهايشان نمى رود، ظاهرى آراسته دارند و احياناً اگر مسلمان آگاهى از تزوير و ناشايست كارى هاى آن ها مطلع شود و بخواهد جمعى را نيز بيدار و متوجه كند، وااسلاماى آن ها بلند مى شود و حتى به آيه هاى قرآن و احاديث اخلاقى اسلام تمسك مى جويند و مى گويند: آقا! سوءظن نداشته باشيد، گناه است! خدا نمى بخشد!

به جاست در همين جا به حديثى از على(عليه السلام)، كه فوق العاده آموزنده است، اشاره كنم و جامع بودن نظام اخلاقى اسلام را به همراه دليل گردانم:

1. بقره (2)، آيه 243.


21

إذ استولى الصلاح على الزمان و أهله ثم أساء رجل الظن برجل لم تظهر منه خزية فقد ظلم، و إذا استولى الفساد على الزمان و أهله ثم أحسن رجل الظن برجل فقد غرر;(1) موقعى كه صلاح و درستى، روزگار را فرا بگيرد و مردم، شايسته و خوب باشند آن گاه شخصى نسبت به كسى كه كارى از او سر نزده گمان بد ببرد، چنين شخصى حتماً ظالم و ستم گر است. ولى اگر فساد همه جا را فرابگيرد و مردم غالباً درست كار نباشند در چنين محيطى اگر شخص به ديگرى خوش گمان باشد بى شك فريب خواهد خورد.

در حديث ديگر على(عليه السلام) فرمود:

عليك بسوء الظن! فإن أصاب فالحزم وإلا فالسلامة;(2) بر تو باد بدگمانى! هرگاه بدگمانى تو بجا و درست بود، چه بهتر كه شما احتياط كرده ايد، در غير اين صورت، دست كم جان به سلامت برده ايد.

مطالعه اين احاديث، روشن گر اين حقيقت است كه سخنان وحى و كلمات انبيا و اوليا، مفسر و توضيح دهنده يك ديگر است و هر سخنى سخن ديگر را روشن مى گرداند و انسان را در مسير صحيح زندگى اسلامى قرار مى دهد.

يادم هست در مجلسى درباره شخصى كه او را مهذب و درست كار مى شناسم و با شخصى ديگر كه او را نيز مى شناختم، ولى آدمى زيرك و تردست بود و ميانشان اختلافى پيدا شده بود، سخن به ميان آمد و گفته شد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سفينة البحار، ج 2، ماده «ظن»، ص 111.

2. نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 110.


22

كه فلانى سازگارى ندارد!

اين كلام در ذهن من بود و شايد در عالم خود مى انديشيدم كه چرا فلانى سازگار نيست و با ديگران سازش نمى كند و كنار نمى آيد؟ اتفاقاً چندى بعد حديثى را كه از امام نقل و ترجمه شده بود ديدم. حديث اين بود:

«سازش با مردم نصفى از ايمان است و سهل گيرى با آنان نيمى ديگر!»

من خواه ناخواه در اين مقوله به فكر فرو رفتم و ديدم مضمون اين حديث به اين وسعت و دامنه بدون ملاحظه ديگر ضوابط اسلامى و دستورهاى اخلاقى نمى تواند درست باشد.

مگر ابوذر آن صحابى بزرگوار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و يار و ياور على مرتضى(عليه السلام) ايمان نداشت؟ در عين حال به يقين او با مردمى چون عثمان، معاويه و دار و دسته شان سازش نداشت و هرگز بر آن ها آسان نمى گرفت، بلكه در امور دينى بسيار سخت گير بود و مته به خشخاش مى گذاشته. تازه مگر خود على(عليه السلام) به خاطر همين سخت گيرى ها و عدم سازش با بسيارى از كسانى كه همگى مسلمان بودند و صاحبان ادعا در اسلام، با مشكلات فراوان روبه رو نگرديد؟! پس اگر افرادى هم چون على(عليه السلام) و ابوذر و...، كه مطابق حديث مزبور هر دو نيمه نام برده شده در حديث را ندارند، مؤمن نباشند، پس مؤمن كيست؟!

البته اين چنين موضوعى براى شخص من كه هميشه در صدد اين هستم هر چيزى را آگاهانه بپذيرم مسئله اى نبود كه همين طور از آن بگذرم، بلكه در صدد برآمدم تا با مطالعه و مقايسه اصول اسلامى اين موضوع را حل كنم و در ضمن تفكر و انديشه، به مطلبى كه جلوتر اشاره كردم برخوردم كه اين گونه احاديث را به اين صورت مطرح كردن سازنده و مفيد نخواهد بود،


23

چون بى ترديد اگر چنين حديثى صحيح باشد بايد ديد كه منظور سازش و آسان گيرى با چه كسى است.

اين جاست كه بايد مسلمانان را متوجه وسعت ديد اخلاقى اسلام كرد و اين مطلب را خاطرنشان ساخت كه مواظب خويشتن باشند، راه افراط و تفريط نپيمايند، خود و جامعه اى را به هلاك و تباهى نكشند و هرگونه زمينه سوء استفاده را براى افراد فريب كار از ميان ببرند. مسلمانان بايد هم چون تربيت يافتگان مستقيم پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله) و امام برحق على(عليه السلام)موقعيت ها و زمينه ها را بازشناسند و نگذارند مردمان فرصت طلب با سوء استفاده از آيات قرآنى و احاديث اسلامى، مردم را بفريبند و به نام اخلاق، فساد اخلاق را رواج و گسترش دهند.

معرفى كتاب

كتابى كه هم اكنون در اختيار خواننده محترم قرار دارد يكى از آثار گران بها و پرارج فقيه و دانشمند فرزانه، شهيد راه تشيع، مرحوم زين الدين، معروف به شهيد ثانى است. او از جمله فقيهانى است كه فداى تعصب جاهلانه و مغرضانه شده و به ناحق به قتل رسيده و نامش در دفتر جاويدان شهدا به ثبت رسيده است.

مرحوم شهيد از آن دسته فقهاى پركار و فعال بوده كه به راستى عمرى بابركت داشته و آثار و تأليفات گران قدرى در علوم و فنون مختلف از خود به يادگار گذاشته است كه هم اكنون برخى از نوشته هاى او در مراكز علمى و دينى تدريس و به آن ها مراجعه مى شود.

بد نيست شمّه اى هم از زبان علماى بزرگ راجع به شخصيت و


24

روحانيت اين عالم جليل القدر بشنويم:

علامه امينى گويد: «او از بزرگ نيكان روزگار است، در علم و دانش هم چون دريايى بوده پردامنه، و در بسيارى از علوم و دانش هاى عصر خود، مانند حكمت، كلام، فقه، اصول، شعر، ادبيات، طبيعيات و رياضيات سهمى به سزا داشته است.»(1)

مؤلف كتاب روضات الجنات گويد: «.. از آغاز تاريخ اسلام تا اين زمان كه حدود 1263 سال است احدى از علما و دانشمندان والامقام را سراغ ندارم كه در جلالت شأن، سعه صدر، ارجمندى، خوش فهمى، نيرومندى تصميم، سليقه نيكو، روش درست، تحصيلات منظم و مرتب، كثرت استاد، خوش طبعى و ظرافت، دقت كار، پرمعنايى كلام، كامل بودن تأليفات و تصنيفات، به پايه اين عالم ربانى رسيده باشند! بلكه مى توان گفت: او در آراستگى به خوى هاى پسنديده و اخلاق نيكو، تالى معصوم بوده است!»(2)

اين بود نگرشى كوتاه به شخصيت خود مؤلف، اما كتاب:

بى شك اهميت هر كتابى معلول يكى از دو عامل زير مى تواند باشد: نخست، شهرت، نبوغ و مقام علمى مؤلف است كه اگر در محافل علما، آوازه اى بلند و مرتبه اى ارجمند داشته باشد و تأليف چنين شخصيتى بى چون و چرا داراى اهميت و شايان توجه خواهد بود.

دوم، محتوا و مندرجات كتاب است كه اگر چه مؤلفش كَم نام هم باشد، چون پر از استدلال، بيان حق و منطق استوار است و مطالب آن روشنايى بخش دل ها و تاريكى زدا از سر راه كاروان بشرى است مطمئناً

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شهداء الفضيله، ص 132.

2. همان، به نقل از روضات الجنات، ص 135.


25

جاى خود را در ميان مردم باز خواهد كرد، زيرا چنين كتابى حتماً حامل رسالتى انسانى است.

بدون ترديد كتاب كشف الريبة عن أحكام الغيبه تأليف شهيد دوم هر دو مزيت را دارد، چرا كه مؤلف آن فقيه و دانشورى است والامقام و در شمار علماى طراز اول جهان تشيع، كه مراتب علم و فقاهتش را عامه و خاصه قبول دارند، چنان كه به اندكى از بسيار، از زبان محققين و عالمان اسلامى اشاره شد. محتواى آن نيز مملو است از آيات قرآنى و احاديث اسلامى و بيانات مستدل و منطقى در لزوم تهذيب نفس و آراستن آن به فضايل اخلاقى و خوى هاى ستوده.

نكته ديگر كه بر ارزش كتاب مى افزايد آن كه به اين كتاب مجتهدان و فقهاى بزرگوارى، هم چون شيخ الفقهاء والأُصوليين، مرحوم شيخ مرتضى انصارى مراجعه كرده اند. او در كتاب مكاسب در بحث از مكاسب محرّمه به هنگام صحبت از غيبت و احكام آن، در موارد متعدد به اين كتاب استناد و استدلال كرده است.

از ويژگى هايى كه نگارنده اين سطور ضمن مطالعه و ترجمه اين اثر نفيس بدان آگاهى يافتم آن كه مؤلف بزرگوار ديدى همه جانبه دارد: و طبقات و گروه هاى جامعه اش را خوب مى شناسد و از ريزه كارى هاى اعمال ناشايست كاران غافل نيست. او با مثال هاى بسيار ساده و معمولى، كه از بطن جامعه و رفتار خواص و عوام بيرون كشيده، شاه راهى صددرصد اخلاقى ارائه مى دهد و هرگونه شبهه را برطرف مى كند و هر نوع راه فرار را بر انسان مى بندد.

از مزاياى ديگر اين كتاب، اسلوب بحث و نظمى است كه در آن مشاهده مى شود: او نخست با مقدمه اى انحطاط اخلاقى جامعه خويش را بيان


26

مى كند و توضيح مى دهد كه چگونه حتى خواص و افراد به ظاهر صالح، در لغزش گاه هاى اخلاقى قرار مى گيرند و دانسته و ندانسته در منجلاب گناه و آلودگى فرو مى روند آن گاه به تعريف موضوع بحث مى پردازد و كاملا آن را از ديدگاه قرآن و سنت بررسى مى كند و حدود آن را مشخص مى سازد و مواردى را كه بر اثر بى اطلاعى جزو آن موضوع قرار داده مى شود، استثنا مى كند. سپس آن را بيمارى روحى قلمداد مى كند و به درمان نظرى و عملى آن مى پردازد و با نفسى قدسى راه بهبود اخلاقى را به انسان نشان مى دهد.

او در طرح مباحث اخلاق اسلامى، دچار تعصب خشك و غير علمى نيست و بى جهت انعطاف نشان نمى دهد و در مجوّزات غيبت كاملا ديدى واقع نگر دارد و با الهام از سخنان معصوم مواردى را كه زبان بايد گشود و از سخن گفتن و اعتراض و بدگويى بازنايستاد، برمى شمارد. او اجازه نمى دهد كه مسلمان بر اثر يك بعد نگرى، راه تفريط رود و همه جا از همه كس بدگويى كند و نيز نبايد باز در نتيجه يك بعدنگرى ره افراط بسپرد و زبان بسته نشسته و از ترس اين كه مبادا غيبت كرده باشد دم فرو بندد، آن گاه سودجويان بى اعتقاد و شيادان فرصت طلب از جوّ مساعد و فضاى مناسب استفاده كنند و بى سروصدا و بى هيچ اعتراضى به آرمان هاى شوم خود برسند.

اين مزايا و ويژگى هاى كتاب حاضر، ما را واداشت به ترجمه و نشر آن اقدام كنيم تا مسلمانان فارسى زبان نيز از انفاس قدسى آن عالم روحانى و مؤمن راستين بهره مند شوند و در اصلاح اخلاقى خود و جامعه بكوشند.

تهران

سيد ابراهيم سيد علوى 15/2/1354


27

پيشگفتار مؤلف

سپاس خدا را كه زبان دوستان و اولياى خويش را از سخنان بيهوده و غيبت و سخن چينى پيراست و دل شان را از اخلاق پست و خوى هاى نكوهيده وارسته ساخت.

درود و رحمت بى پايان بر پيامبر برگزيده او، آورنده شريعت راستين و آيين استوار و بر خاندان پاك او باد; آنان كه به راه او مى روند و به سنت او آگاهند و از رذايل اخلاقى مصون و به مكارم اخلاقى نام بردار هستند.

اما بعد، بيشتر مردم اين زمان، آنان كه به دانش نشان دار و به داشتن فضل و كمال شناخته شده اند و كسانى كه به عدل و داد معروف و براى نامزدى حكم فرمايى بر مسلمانان آماده گشته اند،(1) در اداى نماز و تلاش در روزه دارى و اداى بسيارى از عبادات مراقبت مى كنند و از كارهاى حرام و گناهانى مانند مى خوارگى، زنا و نظاير آن، از معاصى آشكار مى پرهيزند، ولى با وجود اين بسيارى از عمر خود را در مجالس و گفتوگو به غيبت و پشت سرگويى مى گذرانند. آنان با پرداختن به سخنانى درباره آبرو و شخصيت مسلمانان و برادران ايمانى شان، نفس پليد را خوراك مى دهند و متأسفانه چنين كارى را گناه نمى دانند و از بازخواست خداوند قهار دورى نمى كنند و نمى هراسند.

1. و يترشح للرئاسة... .


28

گستاخى آنان در مورد اين گناه آشكار، يا از اين روست كه آنان از حرام بودن و تهديدهاى الهى در مورد آن غافلند و در آيات و روايات مربوط شك و ترديد دارند. اين كمترين احتمالى است كه درباره اين غافلان و بى خبران مى توان داد. سبب ديگر اين است كه اين گونه گناهان به موقعيت اجتماعى و مقام و رياست آنان در نظر كسانى كه مى خواهند بر آن ها رياست و آقايى كنند (به علت عدم آگاهى شان از چنين گناهانى) لطمه نمى زند. هرگاه شيطان وسوسه كند و آن ها را به مى خوارى و زناى محصنه (با زنان پاك دامن) وادارد به حرف شيطان گوش فرا نمى دهند زيرا زشتى گناهان نزد اين گونه توده مردم، آشكار است و آلودگى به آن ها به موقعيت اجتماعى شان پيش مردم، حتى كسانى كه مرتكب گناهانى آشكار مى شوند، صدمه مى زند و ارزش شان را پايين مى آورد.

اگر آنان مى انديشيدند و در پرتو عقل ره مى سپردند ميان اين دو گونه گناه فرق زيادى مى ديدند، بلكه نسبتى بين اين دو نوع گناه كه يكى حق الهى را ناديده مى گيرد و ديگرى حق بندگان، به ويژه آبرويشان را كه بالاتر و مهم تر از اموال شان است وجود ندارد، چرا كه هر چه قدر شىء شريف تر و ارزشمندتر باشد، بى حرمتى و هتك به آن نيز گناه بزرگ ترى خواهد بود، علاوه چنين كارى تباهى عمومى به وجود مى آورد و نظام اجتماعى را از هم مى گسلد.

اين بود كه من تصميم گرفتم رساله اى در اين زمينه بنگارم و مختصرى راجع به غيبت و سخنان وحى در زمينه نهى و جلوگيرى از آن از كتاب و سنت و برخى دلايل عقلى بياورم و آن را كشف الريبة عن أحكام الغيبة ناميدم و ضمناً فصلى راجع به سخن چينى و حسد و معرفى مضرات آن ها منعقد ساخته و در خاتمه، اخبارى را در ترغيب به دوستى و محبت و توسعه معاشرت و رفت و آمد ميان مسلمين نقل كرده ام و خلاصه اين رساله ما، مشتمل بر يك مقدمه و چند فصل و يك خاتمه خواهد بود.


29

مقدمه

تعريف غيبت و بعضى از روايات ترساننده از آن

غيبت در لغت

غيبت، به كسر غين و سكون ياء و فتح باء، اسمى است از فعل مزيد «اغتاب فلان فلاناً». يعنى در غياب او سخن گفت و مصدر آن «اغتياب» است.

غيبت در اصطلاح

اما در اصطلاح براى كلمه غيبت دو تعريف گفته شده: اول، تعريف مشهور: انسان در غياب و پشت سر كسى سخنانى بگويد كه او دوست ندارد اين سخنان درباره اش زده شود و هدف گوينده آن باشد كه به آن شخص، اهانت كند و او را خوار گرداند.

با قيد اخير، يعنى خوار گرداندن، مواردى استثنا مى شود كه انسان عيوب شخصى را براى پزشك بازگويد تا معالجه شود و يا عيوب آدم زمين گير و از كار افتاده و نابينايى را نزد صاحب قدرتى بيان كند تا به او خدمت شود، كه بى شك اين گونه موارد غيبت محسوب نمى گردد و ممكن است با قيد «بد آمدن و كراهت» اين چند صورت از مفهوم اصطلاحى غيبت بيرون بيايند،


30

زيرا در اين گونه موارد شخص غيبت شده ناراحت نمى شود و بدش نمى آيد.

دوم: انسان مردم را متوجه عيوب شخصى بكند كه او دوست ندارد درباره اش چنين كارى انجام شود و هدف گوينده و انجام دهنده از اين كار تحقير شخص غيبت شده و توهين به او باشد.

البته اين تعريف دوم عام تر از تعريف اول است، چون اولى مخصوص ذكر زبانى است، ولى دومى شامل زبانى، اشاره اى، حكايت و مانند آن مى شود پس تعريف دوم كامل تر و بهتر است، زيرا، چنان كه در فصول آينده اشاره خواهد شد، غيبت اختصاص به گفتار ندارد.

بر طبق قول مشهور از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود: مى دانيد غيبت چيست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: اين كه راجع به برادر مسلمان چيزى بگويى كه اگر او بشنود ناراحت مى شود. عرض كردند: يا رسول الله! عيوبى كه راجع به برادر مسلمان خود مى گوييم واقعاً در او هست. فرمود: اتفاقاً اگر آن عيوب و صفات در او باشد غيبت كرده ايد، ولى اگر آن عيوب در او نباشد و شما به او نسبت دهيد، به دروغ نسبتى به او داده و بهتان زده ايد.

روزى نام شخصى در پيش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) برده شد، عده اى گفتند: بى چاره چه قدر عاجز و درمانده است! رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: شما غيبت او را كرديد. عرض كردند: يا رسول الله! او واقعاً عاجز است و اين صفت در او هست و ما به دروغ نسبت ناتوانى و عجز به او نمى دهيم. فرمودند: اگر او عاجز نبود و شما نسبت عجز به او مى داديد به او افترا و بهتان بسته بوديد.

حرام و گناه بودن غيبت از مسائل اتفاقى و اجماعى است، بلكه آن، از