فهرست اجمالي |
كنگره بين المللى شهيدين
(قرآن، حديث، كتاب شناسى)
كنگره بين المللى شهيدين
4
مجموعه مقالات كنگره بين المللى شهيدين
(قرآن، حديث، كتاب شناسى)
* ناشر: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى
معاونت پژوهشى دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم
* تهيه: كنگره بين المللى شهيدين
* ليتوگرافى و چاپ: باقرى
* چاپ اول: تابستان 1388
* شمارگان: 1000 نسخه
* قيمت: جلد شوميز 7300 تومان; جلد سخت 8000 تومان
* عنوان: 107; مسلسل: 175
همه حقوق براى ناشر محفوظ است.
نشانى: قم، خيابان شهداء(صفائيه)، كوچه آمار، پلاك 42
تلفن و دورنگار: 7832833، پخش: قم 7832834 ; تهران 5 ـ 88940303
ص.پ: 3858/37185 ، كدپستى: 16439ـ37156
وب سايت: www.isca.ac.ir
پست الكترونيك: nashr@isca.ac.ir
كنگره بين المللى شهيدين (1388: قم).
مجموعه مقالات كنگره بين المللى شهيدين (قرآن، حديث، كتاب شناسى) / تهيه و تنظيم كنگره بين المللى شهيدين. ـ قم: دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، معاونت پژوهشى، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1388.
424 ص.
80000 ريال: ISBN:978-600-5570-09-0
فهرستنويسى بر اساس اطلاعات فيپا.
كتابنامه.
1. شهيد اول، محمد بن مكى، 734ـ786 ق.ـ كنگره ها. 2. شهيد اول، محمد بن مكى، 734 ـ 786 ق.ـ مقاله ها و خطابه ها. 3. شهيد ثانى، زين الدين بن على، 911 ـ 966 ق.ـ كنگره ها. 4. شهيد ثانى، زين الدين بن على، 911 ـ 966 ق.ـ مقاله ها و خطابه ها. 5. قرآن ـ علوم قرآنى ـ مقاله ها و خطابه ها. 6. اسلام ـ مقاله ها و خطابه ها. الف.دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم. معاونت پژوهشى. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى. ب. عنوان.
9 ك 9 ش /5/ 153 BP
3924/297
1388
[9 ك 9 ش /3/ 55 BP]
[998/297]
دانش و انديشه در بستر تاريخ شكل مى گيرد و راه تكامل و تطور را در فراز و فرودهاى آن طى مى كند. تاريخ علم در حقيقت، حلقات پيوسته انسان هاى سخت كوش و فرزانه اى است كه تار و پود آن را با گوهر جان خويش سرشته و آثار وجودى شان را مؤثر و ماندگار ساخته اند. بدين سان انديشه هاى پسينيان وام دار فعاليت هاى پيشينيان است و بزرگ داشت عالمان و فرزانگان هر علم، تكريم آن علم است.
بى ترديد، شهيدين ابوعبداللّه شمس الدين محمد بن مكى عاملى ملقب به شهيد اول (734 ـ 786 ق) و زين الدين بن على ملقب به شهيد ثانى (965 ـ 911 ق) از آن شمارند.
برآمدن و زيستن اين دو بزرگوار بر بلنداى كوه هاى پر صلابت جبل عامل لبنان و باليدن شان در كنار ساحل پردامنه و مواج مديترانه به نوبه خود، موهبتى الهى بود تا روح و جان خويش را با صفاتى بزرگ درهم آميزند و تجربه اى علمى را بر بسترى از سعه صدر، دورانديشى و نظر داشتن به افق هاى دور بنا كنند.
آثار اين دو بزرگ مرد در زمينه هاى فقهى و حقوقى چنان پرمايه و مؤثر است كه تاكنون هيچ محققى از آن بى نياز نبوده و هيچ مكتب فقهى بى توجه به آن ها شكل نگرفته است; به ويژه فقه شهيد اول كه سرآغاز و سرسلسله جنبان بسيارى از تحولات در انديشه فقهى و الهام بخش بسيارى از شيوه هاى فعال در استنباط فقه محسوب مى شود. البته طلايه دارى در دانش فقه و اصول، نبايد از توجه به تضلع آن ها در ديگر رشته هاى علوم ذره اى بكاهد و به حجابى براى لطايف، ظرايف و نكات ژرف قرآنى، حديثى، كلامى، اخلاقى و عرفانى آن بزرگواران بدل شود. هر چند كه بعضى از ابعاد شخصيت آن ها جلوه بيشترى داشته و اين تنوع ، در آثار شهيد ثانى به ويژه در اخلاق نظرى ظهور وبروز بيشترى يافته است، اما زندگى پر نشيب و فراز شهيدين نشان از آن دارد كه هر دو در اخلاق عملى اسوه سالكان و جويندگان علم و عمل بوده اند.
نوآورى هاى شهيدين در عرصه توليد علم، به ويژه استدلال هاى ژرف و استنباط هاى دقيق و راه گشا در حل معضلات علمى و فكرى نه تنها آن دو را راهنماى نخبگان و فرزانگان عصر خويش گردانده، بلكه حضور ايشان را در تاريخ علم جاودان كرده است.
مناسبات فكرى با علماى فِرق و نقشى كه در ايجاد تقريب مذاهب اسلامى داشته اند، آن دو را مرجع و ملجأ خاصه و عامه گردانده و بنيان گذار روشى نو در فقه تطبيقى گردانده است. همين
ويژگى سبب شده است كه بركات وجودى آنان در منطقه و مذهب خاصى محدود و محصور نمانده و آثارشان هماره منبع پر فيضى براى جويندگان حقيقت باشد.
وجود شخصيت هاى نام دار و مؤثر از اين دو خاندان، به ويژه دو يادگار گران قدر شهيد ثانى (صاحب معالم و صاحب مدارك) نشان از اصالت خانوادگى و نيرومندى مكتب تربيتى آنان دارد.
از همه اين ها مهم تر، صلابت و شجاعت ايشان در اظهار حق و دفاع از حقيقت است، كه هر دو را به افتخار شهادت نائل گردانده و عظمت شهيدين را مضاعف و آن دو را مشعل فروزان مرزبانان حماسه جاويد ساخته است.
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى به همين جهات، كنگره بزرگ داشت شهيدين سعيدين را در برنامه ده ساله كنفرانس هاى بين المللى قرار داد و ضمن جمع آورى، تحقيق، تصحيح و احياى آثار آنان، پژوهش در زندگى و انديشه هاى آن دو را به پژوهش گرانى آگاه و خبره سپرد و اينك بسيار خوشوقتيم كه در آستانه برگزارى اين كنگره عظيم، افزون بر ارائه موسوعه شهيد اول و آماده سازى موسوعه شهيد ثانى، منشورات پر برگ و بار ديگرى چون شناخت نامه شهيدين به زبان عربى، فارسى و انگليسى، زندگى نامه شهيد اول و ثانى، مجموعه مقالات فارسى و عربى و ترجمه فارسى برخى از آثار شهيدين را تقديم محضر اهل نظر مى نماييم.
در پايان بر خود فرض مى دانيم ضمن تشكر از همه صاحبان انديشه و قلم كه در تهيه و تدوين اين مجموعه همت گمارده اند از رياست محترم دفتر تبليغات اسلامى حضرت حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاى سيدحسن ربانى ـ دامت افاضاته ـ نيز به جهت حمايت هاى بى دريغ و نظارت بر حسن اجراى امور كنگره سپاس گزارى نماييم. هم چنين مراتب قدردانى و سپاس خويش را از شوراى سياست گذارى، هيئت علمى كنگره، مديريت نشر پژوهشگاه و كاركنان دبيرخانه كنفرانس هاى بين المللى كه سعى بليغى در به ثمر رساندن فعاليت هاى علمى و اجرايى همايش داشته اند اعلام كنيم و براى همه اين عزيزان اجرى جزيل از خداى متعال مسئلت داريم.
محمد جواد صاحبىاحمد مبلغى
دبير علمى كنگره بين المللى شهيدين(قدس سرهما)رئيس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى
معاون پژوهشى دفتر تبليغات اسلامى
(شهيد شمس الدين محمد بن مكى و شهيد زين الدين بن على العاملى)
دكتر فتح اللّه نجارزادگان(1)
سلامت قرآن از تحريف لفظى در آثار شهيدين حداقل با سه دليل آيات، احاديث و تواتر اجزاى قرآن، قابل اثبات است. دليل قرآن مستند به آيات 41 و 42 سوره فصلت و دليل روايى مستند به انبوهى عظيم از احاديث در زمينه هاى فقهى و غيرفقهى است. دليل تواتر نيز مبتنى بر ديدگاه شهيدين به تواتر قرائات هفت گانه بلكه ده گانه است. روح تعاليم شهيدين قرآنى است كه در وصايا و سيره علمى و عملى حيات آنان، هويداست و اين حكايت از جايگاه رفيع و ارج مند كتاب خدا مصون از هر نوع تغيير و تحريف در انديشه آنان دارد.
تحريف در لغت و اصطلاح
واژه تحريف از ريشه «حرف» (لبه و كناره)(2) به معناى مايل كردن، به كنار بردن و دگرگون ساختن آمده(3) و تحريف سخن به معناى، متمايل ساختن معناى كلام از مقصود گوينده به سَمت احتمالى است كه امكان دارد سخن گوينده را بر آن حمل كرد(4) كه نتيجه آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج2، ص42، ماده «ح. ر. ف» و حسين راغب، مفردات، ص228، همان ماده.
3. احمد بن فارس، همان، ج2، ص43.
4. حسين راغب، همان، ص228.
ايجاد نوعى دگرگونى در مقصود گوينده خواهد بود. نخستين بار اين واژه در قرآن و سپس در احاديث به كار رفته است. تحريف قرآن را مى توان به دو نوع معنوى و لفظى تقسيم كرد. مقصود از تحريف معنوى تفسير و توجيه سخن برخلاف مقصود گوينده است. اين نوع تحريف در قرآن رخ داده و امام على(عليه السلام) نيز از وقوع آن خود و آينده خبر مى دهد و مى فرمايد:
به خدا شِكوِه مى برم از مردمى كه كالايى نزد آنان بى بهاتر از كتاب خدا نيست; هرگاه آن، چنان كه بايسته است، تلاوت شود و پرسودتر و گران بهاتر از اين نيست، اگر از معناى خويش تحريف گردد.(1)
قرآن مجيد نيز از وقوع اين نوع تحريف در كتاب هاى آسمانى گذشته گزارش داده و فرموده است:
﴿مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ...﴾;(2) برخى از يهوديان كلمات [تورات ]را از جاهاى خود تحريف مى كنند... .
موضع نزاع به طور عام و در آثار شهيدين به طور خاص در مورد تحريف لفظى قرآن است كه شامل تبديل و افزايش يا كاهش در آن هاست.
جايگاه و اهميت بحث درباره تحريف ناپذيرى قرآن، بسى والاست; چون اگر سلامت قرآن از تحريف به اثبات نرسد هرگونه استدلال به آيات قرآن مورد ترديد قرار مى گيرد، زيرا احتمال اين كه آيات مورد استدلال، تحريف شده و مقصود خداوند تغيير يافته باشد وجود دارد. پذيرش تحريف قرآن در پاره اى از موارد مستلزم انكار اعجاز قرآن خواهد بود. اعتبار احاديث معصومان(عليهم السلام) به ويژه در مقام تعارض روايات با يك ديگر نيز به قرآن متكى است و اگر در قرآن تحريفى رخ داده باشد اعتبار روايات نيز مخدوش خواهد شد.(3)
2. نساء، آيه 46.
3. براى توضيح بيشتر، نك: محمدتقى مصباح يزدى، قرآن شناسى، به كوشش محمود رجبى، ج1، ص213 و على حسينى ميلانى، التحقيق فى نفى التحريف، ص55ـ56.
پيشينه بحث تحريف ناپذيرى قرآن را بايد هم زمان با نزول قرآن و در متن آيات وحى جست و جو كرد. اگر افزون بر آيات ديگر قرآن،(1) دلالت آيات نُه سوره حجر و 41 و 42 فصلت را بر اثبات تحريف ناپذيرى قرآن كافى بدانيم، بايد اذعان كنيم نقطه آغاز و سنگ بناى عدم امكان راه يابى خلل در الفاظ قرآن را، قرآن پى نهاده است.
پس از قرآن كهن ترين سندى كه هم اكنون در دست رس ماست، صحيفه سجاديه از قرن اول است; فرازهاى فراوان از دعاهاى صحيفه كه در مقام اوصاف و ويژگى هاى قرآن اند هم سان با اوصاف قرآن موجود است و بر سلامت اين كتاب گواهى مى دهد;(2) مانند اين عبارت كه مى فرمايد:
خداوندا!... قرآن را ميزان عدالت ـ در تمام باورها و كردارها ـ قراردادى به گونه اى كه لسان آن از حق منحرف نمى شود... .(3)
هرگز قرآن محرَّف، ميزان درست براى سنجش نيست.
در احاديث پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله)، افزون بر احاديثى زياد كه درباره فضايل قرآن در منابع فريقين نقل شده،(4) احاديث عرض اخبار بر كتاب خدا،(5) پناه بردن به قرآن در هنگام هجوم شبهه ها و فتنه ها(6) و حديث ثقلين پيشينه بحث را با قدمت نزول قرآن هم گام مى سازد; چون اين اوصاف براى قرآن با تحريف و تبديل در الفاظ آن سر سازش نخواهد داشت. اساساً مفسران در مقدمه تفسير و نيز ذيل آياتى كه در اين باره اند ـ به ويژه آيه 41 فصلت و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. مانند دعاى 42.
3. همان.
4. نك: متقى هندى، كنزالعمال، ج2، ص284ـ293 و مجلسى، بحارالانوار، ج92، ص12ـ33.
5. محمد كلينى، الكافى، ج2، ص69، رقم 1; محمد عياشى، تفسير عياشى، ج1، ص8، رقم 2 و محمد طوسى، امالى طوسى، ج2، ص227، رقم 4.
6. محمد كلينى، الكافى، ج2، ص598ـ599، رقم 2.
نُه سوره حجر ـ و اصوليون در بحث ناسخ و منسوخ و حجيت ظواهر قرآن، فقها در بحث جواز قرائت سبعه در نماز و گزينش يك سوره پس از حمد و نيز در برخى از كتاب هاى كلامى، به اين مسئله پرداخته اند.
ادله سلامت قرآن از تحريف را مى توان به چهار گروه تقسيم كرد: آيات قرآن، احاديث، تواتر اجزاى قرآن و دليل عقلى. آن چه ازاين ادله در آثار شهيدين(قدس سرهما) به چشم مى خورد سه دليل قرآن، احاديث و تواتر است.
از جمله ادله قرآن بر سلامت كتاب خدا از تحريف، اين آيات است:
﴿... وَ إِنَّهُ لَكِتَـبٌ عَزِيزٌ * لاَّ يَأْتِيهِ الْبَاطِـلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيم حَمِيد﴾;(1) ... و به طور قطع آن كتابى عزيز است، باطل از روبه رو و پشت سر به آن راه نمى يابد، فرود آمده از ناحيه خداوند حكيم و ستوده.
شهيد ثانى در رساله صلاة الجمعة در مقام استدلال براى وجوب نماز جمعه با استناد به اين آيات چنين آورده است:
قال تعالى لكم قد أمرتُكم بهذه الفريضة العظيمة فى محكم كتابى المجيد الذى (لاَّ يَأْتِيهِ الْبَاطِـلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيم حَمِيد); خداوند بلندمرتبه، به شما مى فرمايد: شما را به اين فريضه بزرگ [نماز جمعه] در كتاب محكم و باشكوه خود امر كردم; در كتابى كه در آن باطل به آن به هيچ روى از روبه رو پشت سر راه پيدا نمى كند [كتابى كه] فرود آمده از ناحيه خداوندِ حكيم و ستوده است.(2)
2. شهيد ثانى، رسالة صلاة الجمعة ضمن رسائل الشهيد الثانى، ج1، ص258.
بدون ترديد، مقصود از واژه «ذكر» و «كتاب» در اين دو آيه، قرآن مجيد است. دو وصف «عَزِيزٌ ـ رسوخ ناپذير»، «لاَّ يَأْتِيهِ الْبَاطِـلُ ـ باطل به آن راه نمى يابد» و «تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيم حَمِيد ـ نازل شده از سوى خداوند حكيم ستوده» هر كدام به طور مستقل دلالت بر عدم تحريف قرآن مى كند; زيرا واژه «عزيز» به معناى شكست ناپذير و غيرقابل نفوذ است(1) و تحريف لفظى نوعى شكست و موجب نفوذناپذيرى قرآن است. واژه «باطل» نيز به معناى نقيض حق، چيزى را گويند كه ثبات ندارد و تباهى و فساد مى پذيرد(2) و قرآن كه مى فرمايد: (لاَّ يَأْتِيهِ الْبَاطِـلُ); باطل به آن راه نمى يابد، به طور مطلق هر نوع تغيير و تبديلى را در خود نفى مى كند و اختصاصى به نفى باطل در محتواى قرآن نيست; زيرا با توجه به اعجاز قرآن، در محتواى غنى و معارف هم آهنگ و سرتاسر حق قرآن كه با نظمى خاص در مجموعه آيات و جملات يك سوره و مفاد آن قرار دارد، هرگونه تغيير و تبديل در الفاظ به محتوا، حقانيت و هم آهنگى معارف قرآن آسيب مى رساند و مصداق تباه شونده و فسادپذير مى گردد، در حالى كه اين آيه با تعبير (مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ); از پيش رو و از پشت سر، به صورت مطلق در هر زمان و از هر جهت چنين امرى را منتفى دانسته است. جمله پايانى اين آيه يادآور اين نكته است كه قرآن به اين دليل قابل تحريف و تغيير نيست كه فرود آمده از سوى خداوند حكيم و ستوده است. خداوندى كه كارهايش هدف دار و بدون نقص و خود برخوردار از همه كمال هاست. بنابراين، اگر قرآن تحريف شده باشد نقض غرض و ناسازگار با حكيم بودن خدا خواهد بود.
شايان ذكر است نبايد احتمال داد كه آيات استناد براى عدم تحريف، خود تحريف شده اند; زيرا صرف احتمال تحريف هيچ متنى را از اعتبار نمى اندازد; نهايت اين احتمال، ضرورت بررسى تحريف يا عدم آن است و چنان كه دليل بر تحريف به دست نيايد اعتبار متن تثبيت مى شود. افزون بر آن هيچ شاهد روايى و غيرروايى بر تحريف اين آيات
2. همان، ص129، ماده «بـ ط. ل».
به چشم نمى خورد و مقايسه ساختار و محتواى اين آيات با آيات قبل و بعد آن ها نيز، نشان مى دهد، آن ها مجموعه منسجم به هم پيوسته اند و تمام اوصاف اعجازى قرآن را دارند، به گونه اى كه هيچ ترديدى در قرآن بودن آن ها نيست.
دانشمندان به احاديثى گوناگون براى اثبات سلامت قرآن از تحريف، استدلال كرده اند;(1) البته اين به معناى نياز قرآن به احاديث در اين باره نيست، چون در واقع اعتبار احاديث، از قرآن است و صحت و سقم شان با محك قرآن به دست مى آيد; ليكن چون نوع اين احاديث در گواهى شان بر سلامت قرآن از تحريف، از سوى خود قرآن تأييد مى شود، براى نيل به دو هدفِ اثبات سلامت قرآن از تحريف و ساقط كردن احاديث تحريف نما (در صورتى كه تأويلى درست براى معناى آن ها نتوان يافت) به آن ها تمسك مى شود، چون در مقام تعارض احاديث، ناگزير احاديثى كه سندشان ضعيف و دلالت شان مبهم يا موافق قرآن نباشد، ساقط اند و آن ها روايات تحريف نما مى باشند.
در آثار شهيدين به دو دسته از احاديث مى توان در اين زمينه استناد كرد:
الف) احاديثى كه ناظر به احكام فقهى است، مانند روايات لزوم قرائت سوره كامل پس از حمد در نماز(2) كه شهيدين، خواندن آن را پس از حمد واجب و آن را اجماع فقيهان اهل بيت مى دانند. شهيد اول در اين باره مى نويسد:
تجب سورة كاملة فى الثنائية والاوليين من غيرهما;(3) قرائت سوره كامل در نمازهاى دو ركعتى و در دو ركعتِ اول در نمازهاى غير دو ركعتى، واجب است.
شهيد ثانى نيز همين فتوا را دارد و مى گويد:
2. محمد كلينى، الكافى، ج3، ص313.
3. شهيد اول، ذكرى الشيعة، ج3، ص300 و نيز، نك: الدروس الشرعية، ج1، ص171 و الرسالة الألفية، ص169.
قراءة السورة الكاملة بعد الحمد فى الاوليين واجب فى الفرائض;(1) قرائت سوره كامل پس از حمد در نمازهاى دو ركعتى، (در نمازهاى واجب) واجب است.
ادعاى صدور اين حكم از سر تقيه نيز هيچ گونه توجيهى ندارد; زيرا بيشتر مذاهب قائل به وجوب قرائت سوره كامل نيستند. اكنون اگر قائل به تحريف شويم امتثال اين حكم ناممكن مى شود، چون به اصطلاح اصوليان لازمه «اشتغال يقينى»، «برائت يقينى» است و مكلف بايد براى امتثال حكم، يك سوره قرائت كند; ولى با احتمال تحريف با قرائت هيچ سوره اى يقين به امتثال حاصل نخواهد شد، چون با پذيرش تحريف، تمام سوره ها محتمل التحريف اند. اين استدلال در تمام احكام شرعى كه در آن ها بر قرائت سوره كامل يا آيه كامل تصريح كرده اند، جارى است.(2)
شهيد ثانى در همين جا به اقتضاى لزوم قرائت سوره كامل پس از حمد، به يكى از چالش ها در نظريه سلامت قرآن از تحريف كه به تفاوت صحابه مستند است، پاسخ مى گويد. توضيح آن كه برخى با تشبّث به تفاوت مصحف ابن مسعود و اُبى بن كعب با مصحف موجود، به پندار تحريف قرآن گرفتار آمده اند;(3) غافل از اين كه اين تفاوت در اضافات تفسيرى و تبديل برخى از كلمات دشوارياب قرآن به كلمه اى ديگر جهت شرح و توضيح آن هاست و به سلامت قرآن از تحريف خللى وارد نمى كند. اين نكته با توجه به تحليل واژگان اقراء و تنزيل در احاديث و نيز شواهد و مداركى كه نشان مى دهد صحابه در مصحف شان تفسير آيات را مى نوشتند،(4) كاملاً قابل درك و مورد پذيرش است والاّ اگر اين تفاوت در متن الفاظ آيات باشد، همين تفاوت دليل بر بى اعتبارى آن هاست; چرا كه اخبار آن ها آحاد و بيشتر اسنادشان ضعيف و با ادله سلامت قرآن از تحريف در تعارض اند. از همين روست كه ائمه اهل بيت(عليهم السلام) دستور به قرائت همين قرآن داده و
2. نك: محمدفاضل لنكرانى، مدخل التفسير، ص211.
3. حسين نورى، فصل الخطاب، ص135 و 144 و ايگناز گلدزيهر، مذاهب التفسير الاسلامى، ص20ـ31.
4. نك: محمد بن جزرى، النشر فى القراءات العشر، ج1، ص23 و بدرالدين زركشى، البرهان زركشى، ج1، ص235.
گفته اند: «همان گونه كه قرآن را آموخته ايد قرائت كنيد»(1) و به يكى از ياران خود مى فرمايند: «قرآن را همان گونه كه ساير مردم مى خوانند بخوان».(2) در همين زمينه شهيد ثانى به نقل از عبدالعزيز المهتدى مى نويسد:
قال: قالت سألت الرضا(عليه السلام) عن التوحيد، فقال: كل من قرأ ﴿قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ...﴾ وآمن بها فقد عرف التوحيد، قلتُ: كيف يقرأها؟ قال: كما يقرأ الناس وزاد فيه كذلك اللّه ربّى ثلاثاً;(3) از امام رضا(عليه السلام) درباره توحيد پرسيدم، فرمود: هر كس سوره توحيد را بخواند و به آن ايمان داشته باشد، توحيد را دريافته است. گفتم: چگونه بخواند؟ فرمود: همان گونه كه مردم مى خوانند و سه بار در پايان بگويد: اين چنين است پروردگار من.
در پاره اى از احاديث در منابع اهل سنت كه دست آويزى براى مستشرقان شده، آمده است: عبداللّه بن مسعود سوره هاى معوذتين و حمد را از جنس وحى قرآنى نمى دانسته و قائل به زيادى آن ها در مصحف موجود بوده و از اين رو، در مصحف خود ثبت نكرده است.(4) در ميان شيعه هيچ كسى ترديد ندارد كه اين سوره ها جزو قرآن اند. شهيد ثانى در دو جا به اين نكته تصريح كرده كه يكى از حاشيه به شرايع كه هم سو با ديدگاه صاحب شرايع است; وى نوشته است: «والمعوذتان من القرآن». شهيد ثانى مى گويد:
هما بكسر الواو و اسم فاعل لأنَّهما نزلتا ليعوّذ بهما الحسنان(عليهم السلام) ولا خلاف فى كونهما من القرآن;(5) اين دو معوِّذان به كسر «واو» نام دارند; چون نازل شدند تا حسنين(عليهما السلام) را به وسيله آن ها تعويذ كنند. هيچ كس مخالف اين نيست كه اين ها دو سوره از قرآن اند.
2. همان، ج2، ص631، رقم 14 و ج2، ص619، رقم 2.
3. شهيد ثانى، الفوائد الملية، ص201.
4. جلال الدين سيوطى، الدر المنثور، ج8، ص683; قاسم بن سلاّم، فضائل القرآن، ص189ـ190; عبداللّه بن قتيبة، تأويل مشكل القرآن، ص34; عمر بن ابراهيم رضوان، آراء المستشرقين حول القرآن الكريم (به نقل از: مونتگمرى وات)، ج1، ص409 و محمد خليفه، الاستشراق والقرآن العظيم (به نقل از: جفرى)، ص68.
5. شهيد ثانى، حاشية شرايع، ج1، ص96.
مورد دوم در كتاب فوائد القواعد است كه مى نويسد: «والمعوذتان من القرآن;(1) اين دو سوره از قرآن است».
بنابراين، آن چه به ابن مسعود نسبت مى دهند به دليل اخبار ضعيف و آحادى آن، غيرقابل استناد است.(2)
ب) دسته دوم از اين احاديث روايات فراوان درباره فضايل و آثار مترتب بر قرائت، حفظ، نگارش، ختم و... قرآن است كه مستندى ديگر در سلامت قرآن از تحريف از ديدگاه شهيدين و ديگران به شمار مى آيد; چون با فرض تحريف امتثال اين احكام دشوار بلكه محال خواهد بود درباره صدور اين اخبار در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز فى الجمله نمى توان ترديد كرد. استناد به اين نوع احاديث براى اثبات تحريف ناپذيرى قرآن در ميان اماميه پيشينه كهن دارد; مانند شيخ صدوق كه با استناد به اين احاديث نوشته است:
آن چه در ثواب قرائت سوره هاى قرآن و جواز قرائت دو سوره در هر ركعت از نماز نافله و ثواب ختم تمام قرآن و نيز نهى از قرائت تمام قرآن در يك شب و عدم جواز آن در كمتر از سه روز آمده است، دليل بر سلامت قرآن از تحريف است.(3)
شهيد اول در وصيت نامه خود چنين سفارش مى كند:
وَاجْعَلْ لَكَ وِرداً من القرآن وإن تمكّنت من حفظه فاحفظ بل إحفظه ماستطعت;(4) وِرد زبانت را از قرآن قرار داده و اگر مى توانى تمام قرآن را از بَر كنى، بكن، بلكه هر مقدار كه مى توانى، آن را از بَر كن.
اين وصيت الگوبردارى از وصيت نبى خدا(صلى الله عليه وآله) به امام على(عليه السلام) است كه شهيد اول آن را در رساله الاربعون حديثاً آورده است.(5)
2. نك: فضل بن شاذان، الايضاح، ص229; محمودجواد العاملى، مفتاح الكرامة، ج2، ص387 و مرتضى عسكرى، القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج2، ص696.
3. محمد صدوق، الاعتقادات، ص86.
4. شهيد اول، الوصية (ضمن رسائل الشهيد الاول)، ص295.
5. همو، الأربعون حديثاً (ضمن رسائل الشهيد الاول)، ص78. در اين وصيت پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) به امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «...وأن تكثر من قراءة القرآن وتعمل بما فيه».
شهيد ثانى نيز، در نُه سالگى كتاب خدا را ختم كرده و نوشته است:
كان ختمى لكتاب اللّه العزيز... وسنّى اذ ذاك تسع سنين;(1) [قرائت يا حفظ] كتاب خدا را در حالى كه نُه ساله بودم به پايان بردم.
ايشان در رساله وصية نافعة نيز همان سفارش نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) را به امام على(عليه السلام) آورده است كه فرمود:
وعليك بتلاوة القرآن على كلّ حال;(2) در هر حال بر تلاوت قرآن مواظبت كن.
شهيد اول در الرسالة النفلية و شهيد ثانى الفوائد الملِّية الرسالة النفلية از آداب و پنجاه سنن از سنن قرائت قرآن، سخن گفته اند; از جمله سفارش هاى جاودانه و كاربردى شهيد ثانى در اين باره چنين است:
وليعلم أنّ القرآن كلّه نَزَلَ من باب ايّاك أعني واسمعي يا جارة فلا يتَّخذ مجرد الدّراسة عملاً بل يجعلها قراءة كقراءة العبد كتابَ مولاه كَتَبَه إليه ليتدبّره ويعمل بمقتضاه;(3) بايد دانست تمام قرآن از باب «به در مى زند تا ديوار بشنود» نازل شده است. بنابراين، نبايد تنها به مطالعه زودگذر آن اكتفا شود، بلكه بايد آن را همانند قرائت بنده اى قرائت كرد كه مولايش براى وى، نامه اى نگاشته تا در آن تدبر كند و مفاد را بفهمد و به مقتضاى آن عمل كند.
هم چنين، شهيد ثانى در رساله التنبيهات العليّة على وظايف الصلاة القلبيّة كه درباره اسرار نماز است، عناوينى را با اسامى «فيما يتعلق بقراءة القرآن» و «آداب قراءة القرآن وكيفيته» گشوده و در اين باره بحث كرده است.
اثبات تحريف ناپذيرى قرآن با دليل تواتر، تلفيقى از دليل روايى و شواهد تاريخى است (كه در واقع چون اين شواهد نيز، مستند به روايات اند مى توان آن را بخشى از دليل
2. وصية نافعة (ضمن رسائل الشهيد الثانى)، ج2، ص814.
3. الفوائد المليّة، ص182.
روايى به شمار آورد). در اين دليل بر اهتمام ويژه مسلمانان در تمام ابعاد جمع آورى، حفظ، ضبط، قرائت و نگارش قرآن و نيز انس بى پايان و قداستى كه اين كتاب از همان اوان نزول در ژرفاى جان شان داشته، توجه شده است.(1) اين ادله و شواهد موجب تواتر تمام اجزاى قرآن خواهد بود و هر نوع ترديدى را درباره تغيير در قرآن، پايان مى دهد.
تواتر اجزاى قرآن از ديدگاه شهيدين از يك سو، مبتنى بر ديدگاه آنان درباره تواتر قرائات هفت گانه، بلكه ده گانه است كه به طور قطع موجب تواتر در تمام اجزاى قرآن خواهد بود. از سوى ديگر، مبتنى بر ديدگاه آنان در جزئيّت و تواتر آيه (بسمله) است كه به صراحت يا كنانه از لوازم تواتر در تمام اجزاى قرآن حكايت دارد.
شهيد اول در بحث قرائت در نماز مى نويسد:
... والقراءة وهى واجبة... ويتعين الحمد فى الثنائية وفى الاوليين من غيرها والبسملة آية منها ومن كل سورة;(2) ... قرائت واجب است... و بايد در نمازهاى دو ركعتى، و در دو ركعتِ اولِ نمازهاى غير دو ركعتى، حمد خوانده شود و بسم اللّه الرحمن الرحيم آيه اى از سوره حمد و ساير سوره ها به شمار مى آيد.
شهيد ثانى درباره جزئيت (بسملة) و تواتر تمام اجزاى قرآن با تفصيل بيشترى بحث كرده است; از جمله در اين عبارت كه مى گويد:
والبَسملة فى اول الحمد واول السورة عدا سورة براءة وهو موضع اجماع من الاصحاب والاخبار فى ذلك من طرقنا وطرق العامة كثيرة;(3) بسم اللّه الرحمن الرحيم در اول سوره حمد و اول ساير سوره ها غير از سوره برائت، آيه قرآن است. اين مطلب بين اصحاب اجماعى است و اخبار در اين باره از طريق ما و طريق اهل تسنن، فراوان نقل شده است.
2. شهيد اول، الدروس الشرعية، ج1، ص171.
3. شهيد ثانى، روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان، ج2، ص703 و نيز، نك: اجوبة مسائل شكران بن حمد (ضمن رسائل الشهيدالثانى)، ج1، ص566.
وى درباره سوره هاى «الضحى» و «الم نشرح» و «الفيل» و «قريش» ـ كه گفته شده هر دو از آن ها يك سوره اند ـ چنين مى آورد:
وَتَجِبُ البَسمَلَةُ بينهما لثوبتها بينهما تواتراً وكتبها فى المصحف وعدّها جزءاً مع تجريدهم ايّاه عن النقط والإعراب;(1) بايد بسم اللّه الرحمن الرحيم بين دو سوره «الضحى» و «الم نشرح» و همين طور بين دو سوره «الفيل» و «قريش» خوانده شود; چون اثبات اين آيه بين آن ها به تواتر ثابت شده و در مصحف نيز نگاشته شده است. با آن كه اين مصحف، از نقطه و اعراب [و هر چه غير قرآن است] تجريد شده، آن را [آيه بسم اللّه] جزو سوره محسوب كرده اند.
ايشان از شرح لمعه نيز شبيه به همين عبارت را بدين گونه مطرح مى كند:
وتجب البسملة بينهما... لثبوتها بينهما تواتراً وكتبها فى المصحف المجرد من غيرالقرآن حتى النقط والاعراب;(2) بايد بسم اللّه الرحمن الرحيم بين هر كدام از اين اين دو سوره، خوانده شود; چون به تواتر ثبوت آن اثبات شده و در مصحفى كه از غير قرآن حتى نقطه و اعراب، خالى است [بسم اللّه الرحمن الرحيم] نگاشته شده است.
شهيد ثانى در كتاب فوائد القواعد بر اين باور است كه اقوى اين است كه هر كدام از سوره هاى مذكور يك سوره كامل اند.(3)
حاصل آن كه از عبارات شهيدين استفاده مى شود تواتر تمام اجزاى قرآن نزد شهيدين مفروغ عنه بوده است (كه ملاحظه خواهيد كرد). از همين رو، آنان تنها درباره آن چه كه مورد اختلاف مى باشد يعنى جزئيت و تواتر آيه شريفه «بَسمَله» در آغاز سوره ها، بحث كرده و «تواتر و جزئيت» آن را مدلّل ساخته اند.
2. شرح اللمعة، ج1، ص614.
3. فوائد القواعد، ص178.
اختلاف قاريان در تلفظ و كلمات قرآن، با تحريف در لفظ يك سان نيست. برخى اين دو را يك سان پنداشته، تحريف قرآن را نتيجه گرفته اند.(1) اين نتيجه گيرى به گمان آنان مبتنى بر عدم پذيرش تواتر قرائات هفت گانه يا ده گانه است; چون با پذيرش تواتر، همه اختلاف ها در هيئت كلمات و حروف قرآن كه در معنا مؤثرند، از ناحيه خداست(2) و موجب تحريف نخواهد بود. شهيدين همانند برخى از بزرگان شيعه(3) بر همين باورند كه قرائات هفت گانه بلكه ده گانه متواترند. شهيد اول در بحث قرائات در اين باره مى نويسد:
تجوز القراءة بالمتواتر ولاتجوز بالشواذ وقراءة العشرة متواترة;(4) قرائت نماز با قرائات متواتر رواست; اما با قرائات شواذ جايز نيست و قرائت عشرة متواتر است.
ايشان در همين جا بحث در الرسالة الألفية در خصوص فرايض نماز نيز چنين مى آورد:
وتجب... مراعاة اعرابها وتشديدها [أى القراءة] على الوجه المنقول بالتواتر فلو قرأ بالشواذ بطلت;(5) مراعات اعراب و تشديد در قرائت بر وجهى كه به صورت متواتر نقل شده، واجب است. پس اگر با قرائت شواذ، نماز بخواند نمازش باطل است.
شهيد ثانى نيز براساس سيره شرح نويسى به تفصيل به اين بحث پرداخته، در بخشى از كلام خود مى نويسد:
فإنّ القراءة سُنّة مُتَّبعة فلا تجوز القراءة بالشواذ... والمراد بالشاذّ ما زاد على قراءة العشرة المذكورة كقراءة ابن مسعود و ابن مُحيصن وقد اجمع العلماء على تواتر السبعة واختلفوا فى تمام العشرة وهى قراءة ابى جعفر ويعقوب وخلف والمشهور بين المتأخرين تواترها وممّن شهد به الشهيد; فى الذكرى... مع أن بعض محققى
2. حسن حلى، تذكرة الفقهاء، ج3، ص141 و محمد العاملى (شيخ بهائى)، زبدة الاصول، ص86.
3. همان.
4. شهيد اول، ذكرى الشيعة، ج3، ص305.
5. الرسالة الألفية، ص169.
القراءة من المتأخرين أفرد كتاباً فى أسماء الرجال الذين نقلوا فى كلّ طبقة وهم يزيدون عما يعتبر فى التواتر فتجوز القراءة بها إن شاءاللّه;(1) قرائت، تعبدى است. بنابراين، قرائت شواذ روا نيست... مراد از قرائت شاذ، قرائت به غير از قرائات ده گانه است، مانند قرائت ابن مسعود و ابن مُحيصن. دانشمندان بر تواتر قرائت هاى هفت گانه اجماع و درباره سه قرائت ديگر كه با آن ها به قرائت هاى ده گانه موسوم است، اختلاف دارند. اين سه قرائت عبارت اند از: قرائت ابى جعفر، يعقوب و خلف. تواتر قرائت اين سه نيز بين متأخران مشهور است. از جمله افرادى كه به تواتر اين سه قرائت گواهى داده، شهيد اول در كتاب ذكرى است. افزون بر آن برخى از قرائت پژوهان از متأخران، كتابى خاص درباره نام افرادى كه قرائت ها را در هر طبقه نقل كرده اند، نگاشته اند. كميت اين افراد [در هر طبقه] از حدى كه براى تواتر لازم است فراتر رفته است; بنابراين، قرائت نماز به يكى از قرائت هاى ده گانه رواست.
آن چه در اين عرصه از اين دو فقيه نام دار جلب توجه مى كند، قرائت كتاب هاى مشهور قرائات، مانند قصيده شاطبيه [در علم قرائات] نزد مشايخ سنى است كه در ميان دانشمندان شيعى، نمونه هاى نادرى دارد. شهيد اول در اين باره مى نويسد:
و قرأت الشاطبية على جماعة، منهم قاضى قضاة مصر برهان الدين ابراهيم بن جماعة... عن الشاطبى الناظم [قصيدة];(2) شاطبيه [كه درباره قرائت است] را نزد جماعتى خواندم، از جمله نزد ابن جماعة قاضى قضات مصر كه با سند خود اين كتاب را از شاطبى نقل مى كند.
شهيد ثانى نيز در شرح حال خود مى گويد:
ثم ارتحلت الى دمشق... وقرأت فى تلك المدّة بها على المرحوم الشيخ احمد بن جابر الشاطبية فى علم القراءات وقرأت عليه القرآن بقراءة نافع وابن كثير وابن عمرو و عاصم... وكان وصولى إلى مصر... يوم الجمعة... سنة 942 واشتغلت بها على جماعة منهم... الشيخ ناصرالدين الطبلاوى الشافعى قرأت عليه القرآن بقراءة ابى عمر
2. شهيد اول، اجارة لابن خازن (ضمن رسائل الشهيد الاول)، ص307ـ308.
و رسالة فى القراءات من تأليفاته ومنهم الشيخ شمس الدين محمد ابوالنجا النحاس قرأت عليه الشاطبية فى القراءات والقرآن العزيز للائمة السبعة وشرعت ثانياً عليه للعشرة ولم أكمل الختم بها;(1) به دمشق سفر كردم و در مدت اقامت، نزد شيخ احمد بن جابر، شاطبيه را كه در علم قرائات است، خواندم و نزد او قرآن را با قرائت نافع، ابن كثير، ابن عمرو و عاصم، قرائت كردم... [سپس به مصر رفتم]... در روز جمعه در سال 942 به مصر رسيدم و در آن جا به علم آموزى پرداختم. از جمله نزد شيخ ناصرالدين طبلاوى شافعى، قرآن را با قرائت ابى عمرو بصرى و رساله اى كه در قرائات تأليف كرده بود، خواندم و نيز نزد شيخ شمس الدين نحاس، كتاب شاطبيه در قرائات و قرآن را با قرائت پيشوايان هفت گانه، قرائت كردم و دوباره نزد وى قرائت هاى ده گانه را شروع كردم كه به پايان نرسيد.
اثبات تواتر اجزاى قرآن از ادله گوناگون از جمله از دليل تواتر قرائات، ريشه در اهتمام فوق العاده مسلمانان درباره حفظ قرآن و حساسيت آنان به كوچك ترين تغيير در آيات وحى دارد. براى مثال، عثمان بن عفان گمان مى كرد «و» در ابتداى «الذين» در آيه ﴿...وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ...﴾(2) نيست; اما أُبى بن كعب، خليفه را بيم داد كه اگر «و» را بر جايش نگذارند شمشير از نيام برمى كشد. در موردى ديگر خليفه دوم بر اين پندار بود كه در قرائت آيه 100 سوره توبه ﴿وَ السَّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم...﴾ واژه «انصار» مرفوع و حرف «و» در ابتداى «الّذين» وجود ندارد. در اين صورت جايگاه شايسته انصار منوط به تبعيت آنان از مهاجران مى شد (و در مفاخرت مهاجران و انصار پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مؤثر و به سود مهاجران تمام مى شد). اين بار نيز كسانى چون ابى بن كعب به عمر اعتراض و تأكيد كردند كه آيه آن چنان كه او قرائت مى كند، نيست.(3) عمر بر اين باور بود كه در قرآن آيه اى هست كه «حد رجم» را ذكر كرده;
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. توبه، آيه 34.
3. محمد بن جرير، جامع البيان، ج11، ص7 و جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج3، ص269.
اما از اين كه اين باور را اعلام كند و مردم او را به افزودن بر كتاب خدا متهم كنند، مى هراسيد.(1)
بر همين مبناست كه شهيد ثانى الفاظ قرآن را مضبوط و بدون تصحيف دانسته، مى گويد:
إنّ الفاظ الكتاب مصححّة مضبوطة فلا مجال للتصحيف;(2) همان، الفاظ قرآن، درست، مضبوط و ثبت شده است و هيچ مجالى براى تصحيف و تحريف در آن نيست.
در ميان اماميه نيز نخستين كسى كه به اين دليل عطف توجه كرده، علم الهدى شريف مرتضى (م436ق) است.(3) پس از وى گروهى ديگر راه او را پيموده اند.
ديدگاه تفصيلى شريف مرتضى در اين باره در كتاب مسائل الطرابلسيات الاولى آمده و هم اكنون اين كتاب مفقود است; ليكن ايشان در كتاب الذخيرة فى علم الكلام خلاصه ديدگاه خود را آورده و مى گويد:
ما در كتاب مسائل الطرابلسيات روشن ساختيم، قرآن به طور درست همان گونه كه بوده، نقل شده بدون آن كه در آن، نقصان، تبديل يا تغيير و دگرگونى رخ داده باشد... در آن جا متذكر شديم، عنايت شديد و انگيزه هاى قوى مسلمانان بر نقل قرآن و حفظ و حراست از آن، از حد نقل حوادث، رويدادها و كتاب ها به مراتب بيشتر است... علم به جزئيات قرآن مانند علم به كليت آن است... و ناگفته پيداست كه عنايت به قرآن و ضبط آن بسى فراتر از عنايت به ضبط و ثبت كتاب سيبوبه و دواوين شاعران است و هرگز اين دو با يك ديگر قابل مقايسه نيست.(4)
پس از علم الهدى گروهى ديگر شيوه او را پيموده اند، مانند ابن شهرآشوب (م558ق) در كتاب مثالب النواصب(5) و شيخ سديدالدين محمود الحمصى (م اوايل قرن هفتم) در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. شهيد ثانى، الاقتصاد والارشاد، ج2، ص789.
3. مرتضى شريف، الذخيره فى علم الكلام، ص361ـ364.
4. على علم الهدى، الذخيرة، ص361.
5. ابن شهرآشوب، مثالب النواصب، ورقه 428 (نسخه لكنهو) و 471 (نسخه سپهسالار).
كتاب المنقذ من التقليد، كه در بخشى از كلام خود مى نويسد:
تواتر كل قرآن و اجزا و تفاصيل آن بديهى است... و انكار ابن مسعود درباره معوذتين، تواتر قرآن را مخدوش نمى كند; چون او يك نفر است و... .(1)
دليل تواتر قرآن در ميان متأخران نيز مورد توجه بوده است، مانند شرف الدين عاملى (م1377ق) در اجوبة مسائل جاراللّه كه چنين آورده است:
هر حرفى از حروف قرآن در تمام نسل ها تا عهد وحى و نبوت، متواتر به تواتر قطعى است.(2)
امام خمينى (م 1409 ق) كه از جمله ادله عدم تحريف قرآن، عنايت ويژه مسلمانان را به جمع، حفظ، ضبط، قرائت و نگارش قرآن برشمرده است كه مستلزم تواتر در تمام اجزاى قرآن خواهد شد.(3)
نكته اى كه ذكر آن در اين جا خالى از لطف نيست اين است كه با نفى تواتر قرائات، تواتر كلمات قرآن منتفى نيست; چون چه بسا قرائت آيه شرح و تفسير آن باشد. به طور نمونه كلينى قرائت امام على(عليه السلام) از اين آيه را چنين گزارش مى دهد:
﴿وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الاَْرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾(4) بظلمه و سريرته.(5) اين دو واژه، تفسير آيه است كه ستم گرى و نهاد زشت مفسدان را علت پايمال كردن كِشت و نسل مى شناسد و در غير اين صورت همان گونه است كه آية اللّه خوئى مى گويد:
متن كلمات و آيات قرآن حقيقتى است و اختلاف در شكل كلمات و چگونگى اداى آن ها، حقيقتى ديگر است; چون هر چه كه براى نقل آن انگيزه هاى زياد و شديد وجود داشته باشد، به تواتر نقل مى شود و انگيزه مسلمانان براى نقل متن كلمات و آيات قرآن به قدرى شديد بوده كه قابل وصف نيست (چون قرآن اساس دين و معجزه الهى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. عبدالحسين شرف الدين، اجوبة مسائل جاراللّه، ص28 و 163.
3. امام خمينى، تهذيب الاصول، ج2، ص165.
4. بقره، آيه 205.
5. الكافى، ج8، ص289.
آنان است) بنابراين، اگر قاريان هفت گانه يا ده گانه هم وجود نداشتند باز قرآن به تواتر ثابت بود و جريان دائمى قداست و صحت آن نيز به اين افراد منحصر نبود.(1)
بنابراين، اختلاف قاريان در اداى كلمات قرآن، موجب خلل به جوهره كلمات و آيات قرآن نيست و كسى قائل به تلازم بين نقصان سوره ها، آيات و كلمات قرآن، با اختلاف در هيئت و چگونگى اداى كلمات قرآن نمى باشد. ادله سلامت قرآن از تحريف نيز هرگونه اختلاف در اداى كلمات قرآن را كه بخواهد به جوهره كلمات سرايت كند و به گونه اى شود كه موجب تغيير معنا و عدم دست يابى به مراد واقعى خدا شود، منتفى مى سازد.
به هر روى، شهيدين براساس همين ادله كه كتاب خدا را متواتر، خلل ناپذير و بدون هيچ تحريف و تبديلى مى دانند، از آيات قرآن به طور گسترده در زمينه هاى گوناگون فقهى و غيرفقهى بهره گرفته اند كه بدون شك از سلامت قرآن از ديدگاه اين دو فقيه نام دار شيعه حكايت مى كند. به طور نمونه، شهيد اول با استناد به آيات قرآن درباره ارزش والاى جهاد مى نويسد:
وهو من أعظم أركان الاسلام قال اللّه تعالى ﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ...﴾;(2)و(3) جهاد از بزرگ ترين ركن هاى اسلام است. خداوند تعالى مى فرمايد: همانا خداوند جان و مال مؤمنان را در برابر بهشت خريده است، آنان در راه خدا قتال مى كنند.
همين طور استناد به آياتى درباره «احوال و اهوال عالم برزخ»،(4) «نفى حرج در دين»(5)و «وجوب زكات»(6) در آثار شهيد اول نمايان است. ايشان با استدلال به آيات قرآن، درباره اثبات «معاد بدنى و روحانى» چنين مى گويد:
2. توبه، آيه 111.
3. شهيد اول، الدروس، ج2، ص29.
4. الذكرى، ج2، ص85ـ90.
5. همو، رساله «جواز ابداع السفر فى شهر رمضان» (ضمن رسائل الشهيد الاول)، ص254.
6. الدروس، ج1، ص229.
واعلم أنّه لابدّ من المعاد البدنى والروحانى... وقد نطق به القرآن العزيز فى عدة مواضع لأنّه تعالى حكيم;(1) بدان كه ناگزير، معاد بدنى و روحانى است، چون قرآن عزيز در جاهاى گوناگون آن را بيان فرمود و كلام حق تعالى حكيمانه است.
هم چنين درباره «وجوبِ خواندن عربى سوره ها» در نماز مى نويسد:
لاتجزى القراءة بغير العربية... لقوله تعالى: ﴿إِنَّـآ أَنزَلْنَاهُ قُرْءَ نًا عَرَبِيًّا﴾(2) ولفوات الاعجاز اذ هو باعتبار لفظه ونظمه;(3) قرائت قرآن بدون عربى، مجزى نيست; چون خداوند مى فرمايد: همانا ما قرآن را به [زبان] عربى نازل كرديم و نيز با قرائت غيرعربى، اعجاز قرآن نيز كه به لفظ و نظم قرآن است، از دست مى رود.
شهيد ثانى نيز، افزون بر تفسير نسبتاً گسترده اى كه از آيه شريفه (البسملة) دارد، به آيات شريفه قرآن به طور بسيار گسترده در مباحث فقهى و غيرفقهى تمسك جسته است.
استناد شهيد به حدود پانصد آيه در كتاب فقهى مسالك الافهام(4) و به ده ها بلكه صدها آيه در اثر اصولى تمهيد القواعد (در هر دو بخش القواعد الاصولية و القواعد العربية)، فتوا براساس آيات، مانند اين فتوا كه مى نويسد: «وكفارة اليمين صريح القرآن»،(5) استدلال به آيات فراوان در رساله تفسير آيه (البسملة)، شرح حديث الدنيا مزرعة الآخرة، كتاب ها و رساله هاى ديگر جملگى شاهد اين مدعاست. شهيد با عرضه اخبار بر آيات قرآن به ارزيابى صحت و سقم آن ها پرداخته(6) و به پرسش هاى افراد درباره تفسير برخى از آيات، پاسخى در خور و ژرف داده است.(7) ايشان در وصاياى خود باعنوان «وصية نافعة» از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. يوسف، آيه 2.
3. الذكرى، ج3، ص302 و نيز، نك: ج2، ص444ـ445.
4. نك: شهيد ثانى، مسالك الافهام، ج16، ص9ـ41 (در اين صفحات فهرست آيات آمده است).
5. نك: همو، الرسالة المجموعة فى الفوائد المسموعة (ضمن رسائل الشهيد الثانى)، ج2، ص1214.
6. نك: همو، اجوبة مسائل الشيخ احمد المازنى (ضمن رسائل الشهيد الثانى)، ج2، ص623.
7. مانند اين پرسش كه از ايشان مى پرسد: مايقول مولانا فى قوله تعالى: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ * خالِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ إِلاَّ مَا شَآءَ رَبُّكَ﴾ الآية: ماوجه هذا الاستثناء... ، نك: شهيد ثانى، أجوبة المسائل (ضمن رسائل الشهيد الثانى)، ج1، ص568ـ569.
ده ها آيه مدد گرفته و مخاطب را با سفارش هاى قرآنى سيراب كرده است.(1)
از جمله استنادهاى شهيد ثانى به آيات وحى به طور مشخص، آيه ﴿إِن جَآءَكُمْ فَاسِقُ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُواْ...﴾(2) است. وى مى نويسد:
إنّ المانع من قبول خبر الفاسق هو فسقه فمتى لم يعلم الفسق لايجب التثبّت عند خبر المخبر مع جهل حاله فكيف مع توثيقه ومدحه;(3) آن چه كه مانع از پذيرش خبر فاسق مى شود، فسق اوست. پس هرگاه، فسق او معلوم نباشد نيازى به كاوش در خبر گوينده نيست; چه رسد به آن كه وى توثيق شده و ممدوح باشد.
خلاصه اين كه روح تعاليم فقهى و غيرفقهى شهيدين به عنوان دو استوانه نامور شيعه، قرآنى است كه بنا به اقتضاى زمينه فقه پژوهى خود همواره با كتاب خدا به عنوان نخستين مدرك و موثق ترين منبع در فقه و غيرفقه بهره گرفته اند; بلكه اين دو با كتاب خدا زندگى كرده اند كه در بيان و بنان و در سيره حيات و وصاياى آنان هويداست و اين حكايت از جايگاه والا و ارج مند كتاب خدا بدون هيچ تغيير و تحريف يا كاهش و افزايش در ذهن آنان دارد.
موضع بحث در آثار شهيدين در مورد سلامت قرآن از تحريف لفظى است كه شامل تبديل و افزايش يا كاهش در آن هاست. تحريف ناپذيرى قرآن به اين معنا، در آثار شهيدين با سه دليل آيات، احاديث و تواتر اجزاى قرآن قابل اثبات است. دليل قرآنى مستند به آيات 41 و 42 سوره فصلت و دليل روايى مستند به احاديثى فراوان است كه ناظر به احكام فقهى و نيز رواياتى است كه درباره فضايل قرائت، حفظ، نگارش و... در آثار آنان به طور گسترده به چشم مى خورد. با احتمال تحريف قرآن امتثال اين احكام و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. حجرات، آيه 6.
3. شهيد ثانى، همان.
پيدايش آثار آن ها دشوار بلكه محال خواهد بود. دليل تواتر، تلفيقى از دليل روايى و شواهد تاريخى است كه بر اهتمام ويژه مسلمانان درباره جمع آورى، حفظ، ضبط، قرائت و نگارش قرآن تأكيد مىورزد. دليلِ تواتر اجراى قرآن از ديدگاه شهيدين از يك سو، مبتنى بر ديدگاه آنان درباره تواتر قرائات هفت گانه بلكه ده گانه است كه به طور قطع موجب تواتر اجزاى قرآن خواهد بود و از سوى ديگر، مبتنى بر ديدگاه آنان در جزئيت و تواتر آيه (بسمله) است كه به صراحت يا كنايه از لوازم تواتر در تمام اجزاى قرآن حكايت دارد.
شهيدين براساس همين ادله كه كتاب خدا را متواتر، خلل ناپذير و بدون هيچ تحريف و تبديلى مى دانند، از آيات قرآن به طور گسترده در زمينه هاى گوناگون فقهى و غيرفقهى بهره گرفته اند كه بدون شك از سلامت قرآن از ديدگاه اين دو فقيه نامور شيعى حكايت مى كند.
زهرا اخوان صراف(1)
از علم درايه تعريف هاى متعددى ارائه شده كه غالب محدثان، جامع ترين و مختصرترين تعريف را چنين پذيرفته اند:
درايه علمى است كه در آن از سند و متن حديث و چگونگى فراگيرى و انتقال ـ تحمل و اداى ـ حديث و آداب نقل آن بحث مى شود.(2)
هدف از پايه گذارى اين دانش شناسايى احاديث مقبول از مردود است.
معروف است كه نگارش اين دانش ـ به صورتى مستقل ـ نزد عامه زودتر از شيعه شروع شده است. آن چنان كه معمولا اولين درايه نگار عامى را ابو محمد رامهرمزى (م 260)(3) و اولين درايه نگار شيعى را شهيد ثانى (966) مى دانند.(4) گزارشى كه در قسمت بعدى (سير نگارش ها) ارائه مى شود نشان مى دهد كه شيعه نيز از همان قرن هاى نخست در اين زمينه تأليف داشته است. اگرچه به دليل بروز حوادث مختلف، اكثر اين ها به دست ما نرسيده است; اما حتى اگر به نظر آيد تأليفات شيعه در اين زمينه از حيث زمان ديرتر از عامه شروع شده است، علت تأخير تأليف عالمان شيعه دراين موضوع نسبت به عامه،
2. شيخ بهائى، الوجيزه فى علم الدراية، ص 6; عبداللّه مامقانى، مقباس الهداية فى علم الدراية، ج 1، ص 44 و منتهى المقال فى أحوال الرجال، المقدمة، ص 33 (به نقل از: هداية المحدّثين إلى طريقة المحمّدين).
3. شهيد ثانى، الرعاية، ص 13، مقدمه.
4. همان، ص 15; الدر المنثور، ج 2، ص 188; شيخ حر عاملى، أمل الآمل، ج 1، ص 85 و سيدابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج 7، ص 372.
امكان اعتباريابى احاديث با توجه به وجود قرائن تا قرن هشتم هجرى بوده است; چه آن كه محدثان قديم تا نيمه قرن چهارم هجرى به جهت امكان ارتباط با امامان معصوم(عليهم السلام)و اصحاب ايشان راه هاى مناسبى براى ارزيابى صدور احاديث در اختيار داشتند و تا چند قرن بعد نيز تأليفات اصحاب ائمه در دست رس بود و مورد تأييد نيز قرار گرفته بود. از اين رو، شيعيان تا قرن هاى بعدى ضرورتى به وجود اين دانش و تأليف مستقل در موضوع آن احساس نمى كردند; چون غرض عمده دانش درايه از بحث از معرفت انواع حديث و كيفيت تحمل و نقل آن، سنجش اعتبار روايات بوده است.
سيد مرتضى (م 436) در جواب المسائل التبانيات مى گويد:
بأن أكثر أخبارنا المروية فى كتبنا معلومة مقطوع على صحتها إما بالتواتر أو بأمارة و علامة دلت على صحتها و صدق رواتها فهى موجبة للعلم مقتضية للقطع و إن وجدناها مودعة فى الكتب بسند مخصوص من طريق الآحاد.(1)
از اين مطلب ـ كه ارتكاز ذهنى دانشمندان در آن دوران ها درباره روايات را نشان مى دهد ـ شايد بتوان چنين نتيجه گرفت كه سبب نپرداختن به اين امر به طور مستقل اين بوده كه روايات ما در كتاب هايى كه صحت آن ها با تواتر يا با اماراتى كه دال بر صحت روايات و صدق راويان است مكتوب و مضبوط بوده است.
شيخ طوسى (م 460) روش طايفه اماميه را در اين باره چنين توضيح مى دهد:
إجماع الفرقة المحقة، فإنى وجدتها مجمعة على العمل بهذه الأخبار التى رووها فى تصانيفهم و دونوها فى أصولهم، لا يتناكرون ذلك و لا يتدافعونه، حتى أن واحدا منهم إذا أفتى بشىء لا يعرفونه سألوه من أين قلت هذا؟ فإذا أحالهم على كتاب معروف، أو أصل مشهور، و كان راويه ثقة لا ينكر حديثه، سكتوا و سلموا الأمر فى ذلك و قبلوا قوله، و هذه عادتهم و سجيتهم من عهدالنبى(صلى الله عليه وآله) و من بعده من الأئمة(عليهم السلام)، و من زمن الصادق جعفر بن محمد(عليه السلام) الّذى انتشر العلم عنه و كثرت الرواية من جهته.(2)
2. شيخ طوسى، عدة الأصول، ج 1، ص 127و128.
حسب گفته وى اجماع اماميه بر اين بوده كه به اخبار مدون در كتاب ها عمل مى كردند، به طورى كه اگر كسى به چيزى فتوا مى داد از وى نمى پرسيدند از كجا مى گويى و اگر ايشان را به كتاب مشهور يا اصل معروفى حواله مى دادند كه صاحبش را به وثاقت مى شناختند ديگر سكوت مى كردند و مى پذيرفتند. با اين وصف پردازش دانش مستقل به منظور تشخيص انواع حديث و صحت و سقم آن چندان ضرورى به نظر نمى آمده است.
عامه بر سنت محكى از رسول خدا اكتفا و به ضبط، كتابت و تدوين آن اهتمام كردند; اما چون بعضى از خلفا ايشان را از كتابت حديث منع كرده بودند، اعتمادشان بر حفظ و ضبط در سينه ها بود. اولين بار عمر بن عبدالعزير از ترس اين كه با رفتن علما دانش هاى شان از دست برود، به كتابت حديث رسول خدا امر كرد. در آن شرايط همت ايشان صرفاً در جمع و تدوين متمركز بود و به صحت وضعف حديث توجهى نداشتند. اين است كه به امورى از قبيل صداقت و ضابط بودن راوى و ضبط احاديث با دقت در اسناد يا ساختگى بودن و نبودن روايت توجه چندانى نكردند. اين مسئله سبب آميختگى صحيح و سقيم در روايات آنان و مشكلات و اضطرب هاى گوناگون در احاديث شان شد. اين بود كه دانشمندان عامه به تأليف علوم حديث كشيده شدند.(1) براى همين شايد به نظر آيد آنان درتدوين اصول حديث از حيث تعداد وزمان بر حديث شناسان شيعى مقدم اند.
درايه نگار مشهور عامى،حاكم نيشابورى (م 405) انگيزه خود از تأليف در اين دانش را چنين توضيح مى دهد:
اما بعد، فانى لما رأيت البدع فى زماننا كثرت ومعرفة الناس باصول السنن قلت مع إمعانهم فى كتابه الأخبار وكثرة طلبها على الإهمال والإغفال دعانى ذلك الى تصنيف كتاب خفيف يشتمل على ذكر انواع علم الحديث مما يحتاج اليه طلبة الاخبار المواظبون على كتابة الآثار.(2)
2. حاكم نيشابورى، معرفة علوم الحديث، ص 2.
يعنى وى اهمال و اغفال در امر نقل روايات و زياد شدن بدعت ها و كم شدن دانش مردم به اصول حديث را علت نگارش اصول حديث خود مى داند.
البته حتى اگر دانشمندان شيعى در سده هاى نخست تأليفات مستقل در اين علم نداشته باشند، كاربرد برخى از اصطلاحات حديثى در ميان شيعيان سابقه اى طولانى دارد.
در ميان اهل سنت مهم ترين آثارى كه به مطالب علم درايه پرداخته به ترتيب تاريخى عبارت اند از:
1. صاحب نظران، نخستين اثر در اين زمينه را كتاب الرسالة از شافعى (م204) مى دانند. اين اثر ناظر به اصول فقه است، اما در آن اهم اصول حديث هم چون عدالت راوى، مردود بودن روايت مرسل و ضرورت نقل لفظى روايات نيز آمده است.
2. پس از شافعى نخستين كسى كه در اين زمينه اثر مستقل و خاصى نگاشت و از اين جهت مى بايست او را نخستين پديد آورنده كتاب در زمينه مصطلح الحديث دانست، قاضى ابو محمد رامهرمزى (م 360) است كه كتاب المحدث الفاصل بين الراوى و الواعى را فراهم آورد.
3. معرفة علوم الحديث از ابو عبدلله محمد بن حمدويه معروف به حاكم نيشابورى (م405ق) سومين اثر در اين زمينه است. سيد حسن صدر او را شيعى و نخستين اثر مدون در زمينه مصطلح الحديث دانسته است،(1) در حالى كه مستندات تاريخى، اين مدعا را اثبات نمى كند. هر چند در اين كه حاكم نيشابورى جزء دوست داران اهل بيت(عليهم السلام) و از
تعصب در عقيده مذهبى خود به دور بوده است و بدين جهت مورد نقد و نكوهش رجالياّن اهل سنت قرار گرفته، جاى ترديد نيست.(1)
4. الكفاية فى علم الروايه از ابو احمد بن على معروف به خطيب بغدادى (م 463) خطيب بغدادى غير از اين كتاب، آثار ديگرى در زمينه مصطلح الحديث دارد كه از جمله آن ها مى توان به تقييد العلم، شرف اصحاب الحديث، مختصر نصيحه اهل الحديث، الرحله فى طلب العلم، الجامع لاخلاق الراوى و آداب السامع اشاره كرد.
5. الالماع الى معرفة اصول الروايه و تقييد السماع از قاضى عياض بن موسى يحصبى (م544).
6. ايضاح مالايسع المحدث جهله از ابو حفص عمر بن عبد المجيد ميانجى (م580) كه از اين اثر با عنوان مالا يسع المحدث جهله نيز ياد مى شود.
7. علوم الحديث از ابوعمرو عثمان بن عبد الرحمن شهرزورى (م643) كه از آن با عنوان مقدمه ابن صلاح يا معرفة انواع علم الحديث نيز ياد مى شود. اين اثر مهم ترين كتاب در زمينه مصطلح الحديث ارزيابى شده و تاكنون شرح و تلخيص هاى فراوانى نسبت به آن انجام يافته است. كتاب هاى ارشاد طلاب الحقائق الى معرفه سنن خير الخلائق از نووى (م673)، الخلاصه فى اصول الحديث از حسين بن عبداللّه طيبى (م 743)، الهداية فى علم الرواية از ابن جزرى و اختصار علوم الحديث از ابن كثير (م 774)، از جمله تلخيص هاى مقدمه ابن صلاح هستند. جلال الدين عبدالرحمان سيوطى (م 911) و عبدالرحيم بن حسين عراقى (م 806) با فراهم آوردن الفيه اين مقدمه را به نظم در آورده اند. چنين اقبالى از سوى بزرگان حديث به كتاب ابن صلاح از جايگاه بلند آن در ميان اهل سنت حكايت دارد.
8. التقريب و التيسير از ابو زكريا يحيى بن شرف نووى (776).
9. النكت على كتاب ابن صلاح و نخبه الفكر فى مصطح اهل الاثر از ابن حجر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ