فهرست عناوين |
زنان در جهان اسلام
محمد پزشگى
پيروزى انقلاب اسلامى و شكل گيرى نظام جمهورى اسلامى نويدبخش حضور فعال دين در عرصه هاى سياسى ـ اجتماعى بود. اين ايده، در سطح ملى ترسيم كننده هويت دينى ـ ملى و حيات سياسى ـ اجتماعى ايرانيان، و در سطح فراملى تبيين كننده ضرورت بازسازى تمدن اسلامى و اعاده هويت و عزت به مسلمانان در دوران معاصر بود. ترسيم هويت دينى ـ ملى و تلاش براى بازسازى تمدن اسلامى، پرسش ها و معضلات جديدى را در دو سطح مذكور بهوجود آورد كه تاكنون منابع دينى و دين دارانى با آن به طور جدى مواجه نشده بودند. پاسخ گويى به اين پرسش ها و معضلات، بى ترديد نيازمند بازنگرى در مبانى و بينش حاكم بر علوم رايج انسانى و اجتماعى در كنار بازگشتى روش مند و نقّادانه به سنت فكرى است. اين بازنگرى ضمن فراهم ساختن زمينه هاى لازم براى بهره گيرى از توان مندى هاى سنّت و دانش سنّتى، امكان استفاده از ظرفيت ها و قابليت هاى علوم جديد در دوران معاصر را به ارمغان مى آورد، بنابراين وظايف مراكز علمى و پژوهشى در جمهورى اسلامى، بسى سنگين است. اين مراكز از سويى، رسالت پاسخ گويى به پرسش ها و معضلات فكرى را برعهده دارند و از
سوى ديگر، ضرورى است به فرهنگ سازى و توليد فكر و انديشه به عنوان عناصر و لوازم اصلى احياى تمدن اسلامى اولويت دهند.
پژوهشكده علوم و انديشه سياسى نيز با تلاش در جهت پاسخ گويى به پرسش ها و معضلات فكرى مربوط به حوزه پژوهشى خود و فراهم ساختن زمينه هاى لازم براى بازتوليد فرهنگ سياسى ـ دينى و ارائه دانش سياسى مبتنى بر منابع اسلامى، هويت شناسى و هويت سازى در زمينه هاى فلسفه سياسى، فقه سياسى و علوم سياسى را به عنوان مهم ترين اهداف خود دنبال مى كند. اين پژوهشكده با فراهم كردن زمينه هاى رشد نيروى انسانى در عرصه پژوهش هاى سياسى با رويكردهاى فلسفى، فقهى و علمى، تلاش مى كند در جهت عزم و اراده ملى براى بازسازى تمدن اسلامى گام بردارد.
اثر حاضر محصول تلاش فكرى پژوهش گر فرهيخته آقاى محمد پزشگى با هدف ارائه دسته بندى اى از مجموعه ديدگاه هاى مختلف اسلامى به منظور فراهم آوردن مفردات لازم جهت نگارش تاريخ انديشه اسلامى و طبقه بندى ديدگاه هاى مسلمانان در زمينه مطالعات زنان مى باشد. نقد و بررسى ديدگاه هاى مذكور برعهده تحقيقات بعدى است.
بى ترديد، اجراى اين پژوهش و غناى علمى آن مديون تلاش هاى ارزنده مدير محترم گروه فلسفه سياسى حجة الاسلام والمسلمين آقاى دكتر احمدرضا يزدانى مقدم و ارزيابان محترم آقايان حجج اسلام دكتر داود فيرحى، دكتر محمدتقى سبحانى، مهدى مهريزى، محمدرضا زيبايى نژاد و مرتضى يوسفى راد و متصديان اجرايى پژوهشكده بهويژه مدير محترم امور پژوهشى آقاى رجبعلى اسفنديار مى باشد كه جاى دارد از زحمات و تلاش هاى آنان قدردانى به عمل آيد.
همچنين از رياست محترم پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى جناب
حجة الاسلام والمسلمين آقاى احمد مبلغى و قائم مقام محترم پژوهشگاه جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاى محمدحسن نجفى تشكر مى كنم كه بدون حمايت ها و مساعدت هاى بى دريغ و مؤثرشان پژوهش حاضر به سرانجام نمى رسيد .
پژوهشكده علوم و انديشه سياسى، در راستاى ترويج و گسترش علم و دانش، آثار خود را در اختيار جامعه علمى قرار داده، پيشاپيش از انتقادها و پيشنهادهاى علمى همه استادان، صاحب نظران و پژوهش گران محترم استقبال مى كند. اميد است اين فعاليت ها موجبات رشد و پويايى فرهنگ سياسى ـ دينى و زمينه هاى گسترش انديشه سياسى اسلام را فراهم سازد.
دكتر نجف لك زايى
مدير پژوهشكده علوم و انديشه سياسى
از زمان جنبش بازخيزى اسلامى در دوره معاصر، يعنى از نيمه دوم سده نوزدهم ميلادى تاكنون، مطالعات زنان همواره بخش جدايى ناپذيرى از روند نظريه پردازى در جهان اسلام بوده است. اين مطالعات را مى توان به لحاظ مرجعيت اعتبار آنها به دو دسته مطالعات عرفى و مطالعات اسلامى تقسيم كرد.
مطالعات زنان با رهيافت اسلامى موضوع نوشته حاضر است. در اين رهيافت، مطالعات زنان در طول 150 سال اخير متناسب با تحولات جوامع اسلامى در اين مدت با فراز و نشيب هايى روبه رو شده است، اما در مجموع مى توان از سه مرحله كلى در اين دوره تاريخى نام برد. مرحله نخست مطالعات زنان در انديشه اسلامى نوگراست. در اين دوره مسايل زنان از ديدگاه هاى سران جنبش بازخيزى مانند محمد عبده، محمد رشيد رضا و قاسم امين بررسى مى شود. به لحاظ تاريخى، فروپاشى امپراتورى عثمانى نماد پايان اين دوره است. اين مرحله از مطالعات زنان، على رغم اهميت آن، مدنظر نوشته حاضر نمى باشد. مرحله دوم، دوره مطالعه زنان در انديشه اسلامى معاصر مى باشد كه به لحاظ تاريخى از ربع دوم سده بيستم شروع شده و تا نيمه دهه هفتاد اين سده ادامه
مى يابد. در اين مرحله سه ديدگاه كلى در مطالعات زنان قابل شناسايى است: ديدگاه نوسلفى، ديدگاه اجتهادى و ديدگاه تجددگراى اسلامى. دو ديدگاه نخست در زمره رويكرد اصول گرايى قرار مى گيرند، اما ديدگاه اخير رويكردى تجددخواهانه به مسايل زنان دارد. مرحله سوم مشتمل بر ديدگاه معرفت شناسانه در مطالعات زنان در جهان اسلام است. اين مرحله سه دهه واپسين انديشه اسلامى را شامل مى شود.
نوشته حاضر عهده دار بررسى چهار ديدگاه بالاست. اما در مرحله بندى ديدگاه هاى بالا توجه به چند نكته ضرورى است: اول آن كه تاريخ گذارى هر ديدگاه و بيان يك تاريخ ظهور و افول به معناى از بين رفتن آن ديدگاه و جايگزينى آن با ديدگاه متأخرتر نيست، بلكه در دوره هاى متأخرتر شاهد همزيستى ديدگاه هاى مراحل پيشين با مرحله بعدى هستيم. به اين دليل در دهه هاى آخر سده بيستم ديدگاه هاى تجددگرا، نوسلفى و اجتهادى در كنار ديدگاه هاى معرفت شناختى قرار مى گيرند. نكته شايان توجه ديگر، آن است كه ديدگاه هاى مذكور هر يك خود دربرگيرنده مجموعه اى از ديدگاه ها است، از اين رو شايد عنوان ديدگاه هاى نوگرايى، نوسلفى، اجتهادى و معرفت شناختى دقيق تر باشد. با وجود اين واقعيت براى ساده سازى دسته بندى و پيگيرى روند تحولات مطالعات زنان ترجيح داديم كه اصول عمومى يا ديدگاه هاى نويسندگان هر گرايش را به عنوان شاخص هر ديدگاه بيان كنيم.
براى آن كه دامنه موضوعى نوشته حاضر را روشن تر كنيم، اين نوشته، علاوه بر چهار ديدگاه بالا، در برگيرنده ديدگاه ديگرى نيز مى باشد كه به صورت مختصر در همين مقدمه تحت عنوان ديدگاه سنتى بيان مى شود. اين ديدگاه با وجود حضور مستمر خود در تمدن اسلامى ـ به گونه اى كه در 150 سال اخير نيز در كنار
ديدگاه هاى چهارگانه بالا حضور داشته است ـ برخلاف ديدگاه هاى ياد شده، در برابر تحولات 150 ساله اخير جوامع اسلامى واكنشى از خود نشان نداده و مجموعه تعاليم جنسى و جنسيتى خود را در شرايط ماقبل آشنايى با غرب توصيه و تجويز كرده است، در حالى كه هر يك از ديدگاه هاى بالا از يك عامل اساسى متأثر گرديده اند; به عنوان مثال عقب ماندگى وضعيت زنان در جوامع اسلامى معاصر عامل اصلى تأثيرگذار در انديشه اسلامى نوگرا، مسئله هويت زن مسلمان عامل اساسى انديشه اسلامى اصول گرا و تجديد سنت هاى اسلامى به گونه اى كه متناسب با شرايط جوامع اسلامى كنونى باشد ، مؤثرترين عامل تأثيرگذار بر مطالعات زنان در ديدگاه معرفت شناسانه اسلامى است.
نوشته حاضر به بيان ديدگاه هاى شرق شناسى متقدم و متأخر و نيز ديدگاه سنت گرا نخواهد پرداخت. ديدگاه شرق شناسى متقدم كه مجموعه نظريات شرق شناسان و بيان توصيه ها و تجويزات آنها تا دهه هفتاد ميلادى است، حاوى بيان ديدگاه هاى مسلمانان نيست، از اين رو از موضوع نوشته حاضر خارج مى باشد. شرق شناسى متأخر كه از دهه هشتاد ميلادى پا به عرصه مطالعات زنان در جهان اسلام گذاشت، هرچند نوعاً بهوسيله دانش آموختگان مسلمان در دانشگاه هاى غربى عرضه شده است، اما به بررسى مسايل زنان مسلمان از منظر بيرونى پرداخته اند. اين ديدگاه همچنين با دو ديدگاه تجددگراى اسلامى، معرفت شناسى اسلامى و ديدگاه هاى عرفى گرا تداخل مى يابد، از اين رو در نوشته حاضر مورد توجه قرار نمى گيرد.
اين نوشته همچنين به ديدگاه سنت گرايى نيز توجه نمى كند. ديدگاه سنت گرا برخلاف ديدگاه هاى نوسلفى، اجتهادى، تجددگرا و معرفت شناختى كه وضعيت كنونى جهان اسلام را در نظر مى گيرند و براى حال زن مسلمان ايده پردازى
مى كنند، ديدگاهى محافظه گراست كه عصر طلايى جهان اسلام را در گذشته آن مى بيند و خواهان اعاده آن شرايط است. از آن جا كه نويسنده اى از اين ديدگاه در مطالعات زنان را نيافتيم از معرفى اين ديدگاه در نوشته حاضر خوددارى مى نماييم.
در تحديد موضوعى اين مقال اضافه كردن اين نكته نيز مفيد خواهد بود كه بيشترين نويسندگان مورد توجه ما را نويسندگان عرب و ايرانى تشكيل مى دهند. اميد است كه در فرصت هاى ديگر بتوانيم با افزودن عقايد ديگر نويسندگان مسلمان بر غناى محتوايى كتاب حاضر بيفزاييم.
هدف نوشته حاضر ارايه يك دسته بندى اوليه و ابتدايى از مجموعه نظريات اسلامى سده بيستم ميلادى، به منظور آشنايى اجمالى با ديدگاه هاى مختلف نويسندگان مسلمان در حوزه مطالعات زنان است. در اين اثر سعى بر آن است كه علاقه مندان به مطالعات اسلامى را از افتادن در اين دام معرفت شناختى و روش شناختى برحذر داريم كه ديدگاه هاى اسلامى را يك پارچه و حداكثر در دو ديدگاه سنتى و بنيادگرا خلاصه كرد و به آبشخورها، منابع، استدلال ها و نتايج متفاوت ديدگاه هاى اسلامى توجه نكرد.
ضرورت چنين توجهى به كثرت ديدگاه هاى اسلامى از آن جا برمى خيزد كه هرگونه پژوهش در مسايل زنان در گرو شناخت ديدگاه هاى متفاوت و متعدد در مسئله مورد پژوهش است. بر اين اساس مى توان پرسش اصلى نوشته حاضر را چنين مطرح كرد كه: ديدگاه هاى مختلف در مطالعات زنان در جهان اسلام كدامند؟ ما در ضمن گفتارهاى اين نوشته در پاسخ به اين پرسش به معرفى ديدگاه هاى نوسلفى، اجتهادى، تجددگراى اسلامى و معرفت شناختى خواهيم پرداخت.
نويسنده تاكنون طبقه بندى جامع و مانعى در مطالعات زنان نديده است كه بتواند انواع ديدگاه هاى اسلامى در 150 سال اخير را پوشش دهد. برخى از دسته بندى هاى موجود بيشتر طبقه بندى جنبش هاى زنان هستند تا نظريات مربوط به مسايل زنان. همان گونه كه در مقدمه بخش اول خواهيم ديد، ميان تحولات انديشگى و تحولات جنبش هاى اسلامى تفاوت هايى وجود دارد.
در ميان دسته بندى هاى موجود، دسته بندى مجيد كافى در مقاله «گذرى بر فمينيسم ايرانى»(1)، جريان هاى فمينيستى ايرانى را به دو دسته كلى هواداران عدم تقابل ميان زن و مرد و هواداران عدم تفاضل ميان زن و مرد تقسيم مى كند. به عقيده كافى، هواداران دسته نخست متأثر از موج اول و موج دوم فمينيسم بهويژه اگزيستانسياليست ها هستند.
كافى معتقد است دسته دوم متأثر از نگرش هاى فراتجددگرايى بوده و به چهار گرايش درونى تقسيم مى شوند. گرايش اول فمينيست هاى سياسى هستند كه در واقع طيف اپوزيسيون غيرمذهبى و گروه هاى مخالف نظام جمهورى اسلامى را تشكيل مى دهند. كافى مى گويد اين گروه از هواداران حقوق زن در واقع تحت پوشش حقوق زن در پى مقاصد سياسى ديگرى هستند.
به عقيده كافى نشرياتى از قبيل آواى زن و نيمه ديگر از اين قبيل هستند. گرايش دوم از نظر كافى فمينيست هاى اسلام گرا مى باشند كه در صدد تغيير ارزش هاى سنتى و پيش فرض هاى حاكم بر نگرش سنتى به زن از طريق ارايه فقه پوياست. او روزنامه زن را در اين گرايش جاى مى دهد. سومين گرايش در طبقه بندى كافى فمينيسم متجددانه است. اين گرايش به عقيده كافى به حل و فصل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مسايل و مشكلات زنان مسلمان ايرانى با حفظ سرشت و ساختار تجددانه فمينيسم مى پردازد.
به عقيده كافى اين گرايش خود به دو خرده گرايش تقسيم مى شود: اول خرده گرايش فمينيسم سكولار يا فمينيسم ايرانى كه جدايى دين از سياست را تنها راه پيشرفت زنان به شمار مى آورد و رهايى او را در گرو تحقق الگوها و ارزش هاى غربى و استفاده ابزارى از دين مى داند. به نظر كافى نشرياتى چون جامعه سالم، فرهنگ توسعه و زنان در اين دسته جاى مى گيرند.
دومين خرده گرايش اين دسته از نظر كافى، فمينيسم ايرانى ـ اسلامى يا جريان واسطه است كه در برگيرنده گروه مذهبى برآمده از نوانديشى دينى است و نشرياتى از قبيل پيام هاجر و زن روز آن را نمايندگى مى كنند. چهارمين گرايش فمينيستى از نظر كافى، فمينيسم جنسيت گراست. اين گرايش از نظر كافى آماده پذيرش الگوهاى رفتارى زنانه و مردانه هستند و معتقدند هر دو جنس بايد هر دو صفت جنسى را داشته باشند. هواداران اين گرايش بيشتر پيروان روانشناس معروف كارل يونگ و ساندار بم هستند. كافى در اين گرايش از افرادى مانند فرزانه طاهرى، شهرنوش پارسى پور و سهيلا شهشهانى نام مى برد. كافى چهارمين گرايش فمينيسم ايرانى را فمينيسم علم گرا مى نامد. اين گرايش به عقيده او خواهان ورود زنان به حوزه هاى معرفتى و آشنايى فمينيسم با نظريه هاى علوم است.
طبقه بندى كافى از سويى شامل ديدگاه هاى اسلامى و عرفى جامعه ايرانى مى شود و از اين لحاظ عام تر از موضوع مورد علاقه نوشته حاضر است و از سوى ديگر تنها مربوط به جريانات ايران مى شود. اين دسته بندى همچنين دسته بندى جنبش هاى فمينيستى است تا نظريات مطالعات زنان. در نهايت آن كه دسته بندى
كافى تمايز دقيقى ميان انواع ديدگاه هاى اسلامى نمى گذارد.
دومين دسته بندى از آن نيره توحيدى است.(1) او ابتدا جريان هاى هوادار حقوق زن را به دو دسته هواداران تشابه زن و مرد و هواداران تفاوت زن و مرد تقسيم مى كند و سپس گرايش هاى درونى دسته اخير را به دو دسته تقسيم مى كند كه عبارتند از: هواداران فمينيسم سكولار و ضد دين و هواداران دين مدار.
به عقيده توحيدى هواداران دين مدار خود به فمينيست هاى دولتى و فمينيست هاى اصلاح گرا تقسيم مى شوند. از نظر او فمينيست هاى دولتى خود به فمينيست هاى سنتى پناه جو به مجتهدان منعطف و فمينيست هاى اصلاح گر جزيى طبقه بندى مى شوند. او فمينيست هاى اصلاح گر را اجتهادگرايان مستقل مسايل زنان مى داند. طبقه بندى توحيدى نيز از ضعف هاى دسته بندى كافى رنج مى برد بهويژه كه ديدگاه هاى اسلامى موجود را به وضوح توضيح نمى دهد.
در تقسيم بندى ديگر پروين پايدار در مقدمه كتاب زنان و فرآيند سياسى در ايران سده بيستم(2)، مطالعات زنان را در خاورميانه مشتمل بر سه گرايش شرق شناسانه، اسلام گرايانه و مدرنيزاسيون مى داند و معتقد است تمامى گرايش هاى فوق به تحليل هاى فمينيستى در مى غلتند.
در اين طبقه بندى نيز ديدگاه هاى اسلامى از يكديگر تفكيك نشده اند و علاوه بر اشكالات دسته بندى هاى پيشين، به شدت رنگ و بوى ديدگاه شرق شناسانه بر آن حاكم است. نوشته حاضر از دو جهت با ديگر دسته بندى ها تفاوت مى كند: اول توجه به ديدگاه هاى مختلف اسلامى و دوم توجه به بعد نظرى اين ديدگاه ها صرف نظر از بعد اجتماعى آنها.
2.,radiP nivraP . -hteitnewt ni ssecorp lacitilop eht dna nemoW yrutnec .naeI
دو پيش فرض اساسى اين نوشته را راهنمايى مى كنند. اول آن كه مجموعه جهان اسلام به عنوان كليت واحدى در نظر گرفته شده است به گونه اى كه تحولات هريك از جوامع اسلامى معاصر حلقه اى از زنجيره به هم پيوسته تحولات جوامع اسلامى تلقى مى شود; مفروض دوم آن كه به جز ديدگاه سنتى، بقيه ديدگاه هاى مورد توجه در اين نوشته از تحولات مدرنيته و پسامدرنيته در سطح كلان و تحولات فمينيسم در سطح خرد متأثر هستند.
براساس داده هاى بالا فرضيه نوشته حاضر را مى توان چنين بيان كرد كه مطالعات زنان در جهان اسلام در طول 150 سال اخير را مى توان بر حسب نوع تأثير و تأثر از مدرنيته و فمينيسم به ديدگاه سنتى كه هيچ تأثيرى از اين دو عامل نپذيرفته و ديدگاه نوسلفى و اجتهادى كه تأثير معكوس از آن پذيرفته اند و ديدگاه تجددگرا كه به صورت مستقيم متأثر از دو عامل بالاست و ديدگاه معرفت شناختى كه متأثر از پساتجددگرايى و پساساختارگرايى و فمينيسم است تقسيم كرد.
منظور از واژه «مطالعات زنان» در اين جا عقايد، ايده ها و نظرياتى است كه درباره مسايل زنان بيان شده است.
در اين نوشته از كاربرد اصطلاح «فمينيسم» خوددارى شده است، زيرا در كاربرد اين مفهوم در جهان اسلام ترديد وجود دارد. در حالى كه برخى از نويسندگان مدعى هستند كه در هيچ يك از منابع اوليه اسلامى اعم از قرآن و سنت سخنى از مدعيات فمينيستى وجود ندارد، عده اى ديگر كه موافق كاربرد اين اصطلاح در حوزه مطالعات زنان در جهان اسلام هستند معتقدند پسوند اسلامى پس از كلمه فمينيسم نشان دهنده تفسير فمينيستى از اسلام است و نه تلاش براى دفاع از حقوق زنان براساس تعاليم اسلامى. نيره توحيدى در اين زمينه مى گويد:
فمينيسم اسلامى اصطلاحى است كه در ساليان اخير به ادبيات دفاع از حقوق زنان راه يافته است و در برخى از كشورهاى اسلامى همچون ايران
دنبال شده است. اين گرايش شاخه اى از فمينيسم است كه به تفسير زن مدارانه از اسلام مى پردازد و از آن جا كه دين را نافذترين و مهم ترين ركن فرهنگ در كشورهاى اسلامى مى بيند در اين كشورها دست يابى به اهداف تساوى طلبانه خويش را در گرو همسويى و همراهى با فرهنگ دينى پى مى گيرد، هرچند اساس انديشه و راهكار خود را برآمده از آموزه هاى دينى نمى داند. به عبارت ديگر، در اين انگاره، ادبيات دينى، بستر طرح مباحث فمينيستى قرار مى گيرد نه آن كه تفكر دينى، منشأ حركت دفاع از حقوق زنان باشد و چنان كه در تعريف فمينيسم اسلامى آن را تلاش هاى نظرى، علمى و سياسى خوانده اند كه در اين مقطع از تاريخ جنبش زنان ايران، نوگرايى، اصلاح و حتى شالوده شكنى را از زاويه درون دينى نمايندگى مى كند.(1)
نكته شايان ذكر در اين جا، تفاوت ديدگاه سنتى با ديدگاه سنت گراست و نبايد آن دو را اشتباه گرفت. سنت گرايى حتى با ديدگاه هاى چهارگانه مورد بحث نوشته حاضر نيز متفاوت است. ديدگاه سنت گرا برخلاف ديدگاه سنتى به تجدد واكنش نشان مى دهد. اين واكنش به شكل مقاومت در برابر نفوذ فرهنگ و تمدن غرب با توجه به گذشته درخشان صدر اسلام است.
ديدگاه سنت گرا خواهان ارايه تصويرى ايدئولوژيك از اين گذشته است. در واقع ديدگاه سنت گرا ديدگاهى محافظه كار است در حالى كه نه ديدگاه سنتى و نه ديگر ديدگاه هاى اسلامى محافظه كار نيستند. سنت گرايى به عنوان يك ايدئولوژى محافظه كارانه از اصولى چند پيروى مى كند: وجود سنت هاى الهى و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدف مند بودن زندگى بشرى، نقصان عقل بشرى در اداره زندگى اجتماعى و نياز به عقلى فراتر، طبيعى بودن اختلاف و پذيرش سلسله مراتب اجتماعى ميان زن و مرد، طبيعى بودن نهاد خانواده و پدرسالارى سياسى كه خود را در ضمن ديدگاه انداموار بودن دولت نشان مى دهد.
ديدگاه هاى اصول گرا شامل ديدگاه نوسلفى و اجتهادى هرچند در برخى از اصول بالا با ديدگاه سنت گرا مشترك هستند اما محافظه كار نيستند از اين رو جامعه برين آنها دوران طلايى گذشته نيست بلكه آنها درصدد ارايه تفسيرى از روابط و حقوق زن و مرد هستند كه وضعيت كنونى جوامع اسلامى ايجاب مى كند هرچند كه هر يك از آنها از آبشخورهاى متفاوتى به اين مهم مى پردازند. ديدگاه تجددگرا و ديدگاه معرفت شناسى از آن جهت از ديدگاه هاى پيشين تمايز مى يابند كه به صورت مستقيم از تحولات و شرايط دهه هاى اخير سده بيستم متأثر شده اند و خواهان بهره بردارى از آن در تجربه اسلامى معاصر مى باشند. ديدگاه تجددگرا با پذيرش انگاره جهان شمولى تعاليم فمينيسم ليبرال، فمينيسم سوسيال، فمينيسم ماركسيسم و فمينيسم راديكال امكان كاربست آنها را در جوامع اسلامى مى پذيرد. اما ديدگاه معرفت شناسى با پذيرش انگاره تاريخ مندى و تاريخ مدارى مسايل زنان در جهان اسلام و تفاوت تجربه اين جوامع با جوامع غربى، خواهان تجديد سنت هاى اسلامى است. درباره هريك از ديدگاه هاى بالا در طى نوشته حاضر سخن مى گوييم.
ديدگاه سنتى ديدگاهى است كه مدعى است به ترويج تعاليم دين درباره زن مى پردازد. تعاليم اين ديدگاه همان آموزه هاى رايج پيش از آشنايى مسلمانان با
فرهنگ و تمدن غرب است. به اين ترتيب ديدگاه مزبور به تحولات نظرى جوامع اسلامى پس از حضور غرب در جهان اسلام واكنش نشان نمى دهد و پاسخ هاى پيش از تجربه تمدن غرب را تعقيب مى كند. ما از آن جا كه اين ديدگاه در دوره زمانى نوشته حاضر قرار دارد به شكل كوتاه در همين مقدمه بدان خواهيم پرداخت.
ديدگاه سنتى به حفظ ارزش هايى مى پردازد كه مرد را موجودى برتر و قدرتمند، پرخاشگر، مقتدر، عقل كل خانه و جامعه، و زن را موجودى فرمانبردار به شمار مى آورد. نماينده معاصر اين ديدگاه در ايران محمدحسين حسينى تهرانى است كه ديدگاه هاى او را على رضا علوى تبار براساس دو كتابش(1) در هشت اصل خلاصه كرده است.(2)
1. دوگانگى كامل قواى ظاهرى و باطنى زن و مرد. حسينى با استفاده از تفاوت هاى زيست شناختى زن و مرد به برترى جسمى و روحى و خلقى و عاطفى مرد حكم مى كند. او مرد را داراى صلابت و استوارى قدم، مزاج نيرومند، قدرت تعقل و تفكر قوى مى داند و معتقد است مردان از جهت مواهب طبيعى بر زنان برترى دارند. حسينى از اين مقدمات چنين نتيجه مى گيرد:
در علم فيزيولوژى ثابت شده است كه در جهات كماليه از بنيه جسمانى، مانند مغز و قلب و رگ ها و اعصاب و قامت و وزن، حد متوسط زنان از حد متوسط مردان عقب ترند، و به اين دليل جنس زن لطيف تر و ظريف تر است، همان طور كه جنس مرد خشن تر و سخت تر است; و احساسات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. تلخيص حاضر براساس جمع بندى على رضا علوى تبار از دو كتاب مزبور است. على رضا علوى تبار، «زنان بايد پيوسته يا حامله باشند يا شير دهند»، مجله زنان، ش 49، ص 44 - 45.
لطيفه مانند عشق و دوستى و رقت قلب و ميل به زيبايى و آرايش در زن بيش از مرد بوده و تعقل در مرد بيش از زن مى باشد.(1)
2. نياز روحى زنان به اتكا بر مردان. حسينى ادعا مى كند روان شناسان تصريح دارند كه مرد در اوايل بلوغ خود حس سرپرستى بر زن را در خود مى يابد و در مقابل زن در هنگام بلوغ در خود احساس نياز به مردى كه اتكاى او باشد مى نمايد.(2)
3. ساخت وجودى زنان متناسب با دو نقش اصلى باردارى و بچه دارى است. حسينى سلامت بدن و روان زن را در اين امر مى داند كه همواره در يكى از حالات زايش يا باردارى يا شير دادن باشند. او معتقد است باردار نبودن و شير ندادن خلاف است.(3)
4. مردان سرپرست و قيم زنان هستند. حسينى معتقد است مردان بر زنان احاطه توأم با قدرت دارند به گونه اى كه گويى زندگى زنان قائم به آنان و وجودشان نيازمند به آنان است.
مردان قيم زنانند و بالاترين و آخرين حد قيموميت را به طور دايمى و استمرارى بر آنها دارند ... اين قيموميت علت و منشأ خارجى واقعى دارد، و يك امر اعتبارى صرف نمى باشد.(4)
به عقيده حسينى اين سرپرستى تنها منحصر به شوهر نيست، بلكه حكمى براى گروه مردان نسبت به طايفه زنان در همه جهات عمومى كه زندگى آنها به آن مرتبط است، وضع گرديده است.
2. همان، ص 76.
3. همو، رساله نكاحيه، ص 41 - 42.
4. همو، رساله بديعه، ص 77.
5. محدود دانستن حق مردان در تنبيه زنان. مردان به دليل برترى خود مى بايد رعايت حال ايشان را بنمايند و آنچه را كه حاكم در حق رعيت ملاحظه مى كند در حق آنها مراعات نمايند. به اعتقاد او زنى كه از اطاعت همسر خود بيرون رود و از او تمكين ننمايد و در اداى حقوق زناشويى امتناع نمايد، زنى است كه از مسير زندگى فطرى خارج شده و ضرورى است كه به راه اعتدال و مستقيم بازگردد.
6. روا نبودن حكومت مدارى و ورود زنان به مجلس. به عقيده حسينى مملكت دارى از مشكل ترين امور است كه نيازمند قدرت و توان جسمى و علمى، وسعت ادراك، بصيرت عميق و ويژگى هايى از اين قبيل است كه با حالت رقت و لطافت و احساسات زنانه منافات دارد، از اين رو جايز نيست زن هر چند كه فقيه و مجتهد باشد، به مجلس رود.(1)
7. زيان بار بودن حضور زنان در صنعت و فعاليت هاى اجتماعى. حسينى مى گويد:
زن هايى كه به جاى بچه دارى و تكثير اين نوباوه ريحان آدمى، اين عمل سالم و نيكو را ترك مى كنند و به دنبال كارهاى خارج از منزل مى روند، چقدر از قافله تقدم و پيشرفت عقب افتاده اند.(2)
او اهميت بچه دارى را بيشتر از فعاليت زن در بخش صنعت و خدمات اجتماعى و حتى تحصيل مى داند.
8 . مخالفت با دستاوردهاى علوم تجربى در مورد زنان. او دستاوردهاى علوم پزشكى درباره زنان از قبيل خطر باردارى زن در سنين كمتر از بيست سالگى و بيشتر از 35 سالگى را نمى پذيرد و معتقد است سلامتى زن در زاييدن و شير دادن است. حسينى با اين عقيده مخالف است كه نقش زن تنها در توليد نسل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. همو، رساله نكاحيه، ص 45.
خلاصه نمى شود. او همچنين مخالف اين ايده است كه توسعه كشور با كنار گذاشتن نيمى از جمعيت كشور منافات دارد.(1)
در فصول بعدى اثر حاضر با بيان اصول مشترك ديدگاه هاى چهارگانه، به بررسى نويسندگان سرشناس هر ديدگاه مى پردازيم. در هر يك از ديدگاه هاى مطرح شده، نظرهاى انتقادى آن ديدگاه در مورد ديدگاه هاى ديگر بيان خواهد شد.
نگارش اثر حاضر مرهون حمايت ها و تلاش هاى عزيزانى است كه نگارنده را مورد لطف كريمانه خويش قرار دادند. از جمله بر خود فرض مى دارم كه از حجة الاسلام دكتر محمدتقى سبحانى، حجة الاسلام دكتر داود فيرحى، حجة الاسلام مجيدى نظامى، حجة الاسلام محمدرضا زيبايى نژاد، دكتر محمدتقى كرمى، حجة الاسلام يوسف سيف الهى، و آقايان حسين عباسى، احمدى، موسوى، مهرى، شمشيرى، رضازاده، جليلى، كارگر، جعفرى، نقى سهرابى، و بسيارى ديگر كه يا از سر اخلاص نخواستند كه نامى از آنها برده شود و يا اين كه اكنون نام ايشان را فراموش كرده ام، تشكر نمايم.
مسايل «زنان» از نظر اصول گرايان
با آغاز دهه هشتاد ميلادى، انديشه اسلامى با واقعيت هاى به شدت متغيرى پيوند خورد كه چالش هايى را در برابر آن نشان مى دهد. از بارزترين ويژگى هاى اين دوره، خيزش و بيدارى گسترده اصول گرايى در جهان اسلام است. هرچند غرب در خارج از جهان اسلام همواره چالش ها و مشكلاتى را فراروى انديشه اسلامى برانگيخته است، اما از دهه هشتاد به بعد، غرب پژوهش هاى جديدى را درباره جهان اسلام، انديشه اسلامى و اصول گرايى آغاز كرد. ماهيت دل مشغولى غرب در جهان اسلام و انديشه اسلامى، معضلات و چالش هاى فكرى و شناختى ايجاد مى كند كه از شيوه تعامل غرب با اين بخش خاص از پژوهش ها به دست مى آيد.
شيوه تعامل غرب با ديدگاه ها و موضع گيرى هاى انديشه اسلامى در مسايلى مانند: زن، مردم سالارى، حقوق بشر، آزادى ها، نوگرايى و دولت ـ كه مورد توجه جهانى است ـ گوناگون است و مى تواند شكل سؤال انگيزى، ترديدزايى، انتقادى يا انكارى به خود بگيرد. اين گونه مسايل، معضلات و چالش هاى فكرى و شناختى هستند كه غرب در مسايل جهانى، براى اصول گرايى اسلامى پديد مى آورد و آن را وارد مرحله جديدى مى كند كه از مسايل پيشين انديشه اسلامى متفاوت است.
انديشه اسلامى در كنار تحولات معاصر، به برخى از انديشه ها و مسايل نپرداخته است. از جمله مسايلى كه چالش هايى را در برابر اصول گرايى اسلامى ايجاد كرده، مسايل مربوط به زن است، بهويژه به دليل عرف ها، سنت ها، ميراث ها و افسانه ها كه وارد آن شده است و از ابهامات سختى رنج مى برد. اينك تصور اصول گرايى از زن به گونه اى شده است كه بسيار مشكل مى توان ديدگاه اصيل اسلام درباره زن و مسايل آن را تشخيص داد.
هر كه در پى تاريخ نگارى مسايل زنان در جوامع اسلامى در سده اخير باشد، درمى يابد كه اين موضوع، تاريخ پيوسته اى از كشمكش ها و مناقشات و بحث هاى داغ و جنجالى دارد كه تاكنون و با وجودى كه جهان به سده بيست و يكم ميلادى گام نهاده، از التهاب نايستاده است. در اين كشمكش ها، گروه هاى مختلفى از نخبگان سياسى و برجستگان انديشور در جهان اسلام ظهور كرده اند و از جوش و خروش و انگيزه و تأثير بسزايى برخوردار بوده اند.
اين وضع نشان مى دهد كه موضوع زن از نظر صاحب نظران و نخبگان مسلمان، بسيار اهميت و حساسيت دارد و نيز گوياى كميتى است كه به طور گسترده اذهان را به خود مشغول كرده است. همچنين بهوجود آورنده مجموعه اى از كتاب ها و نشريات و بحث ها و مقالات است، بدون آن كه كيفيت و نوع آنها تأثيرى در دگرگونى وضع واقعى زنان داشته باشد يا باعث نوانديشى و تجديد نظر جدى در مسايل زنان شود.
بنابراين، ديدگاه رقابتى آشكارترين ويژگى مطالعات زنان در جهان اسلام است. اين ديدگاه از سويى باعث شده است كه هر طرف دعوا نتواند دغدغه خاطر و سابقه طرف ديگر را به خوبى درك كند، و از سوى ديگر موجب تكرار شيوه هاى كليشه اى شده و آثار مكتوب درباره زنان به عنوان «كليشه اى» شناخته شود.